تناقض ظاهري / شَطح / تصوير پاراداکسي Paradox

تناقض در لغت به معني با هم ضد و نقيض بودن، ضد يکديگر بودن، ناهمتائي و ناسازي است. تناقض در لفظ در صورتي است که يکي از آن دو امري را اثبات کند و ديگري نفي، مانند هست و نيست. تناقض ظاهري در
سه‌شنبه، 21 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تناقض ظاهري / شَطح / تصوير پاراداکسي Paradox
 تناقض ظاهري / شَطح / تصوير پاراداکسي Paradox

نويسنده: سيما داد

 


تناقض در لغت به معني با هم ضد و نقيض بودن، ضد يکديگر بودن، ناهمتائي و ناسازي است. تناقض در لفظ در صورتي است که يکي از آن دو امري را اثبات کند و ديگري نفي، مانند هست و نيست. تناقض ظاهري در سخني مصداق دارد که به ظاهر متناقض و ناسازگار آيد اما حقيقت پنهان در پس اين ظاهرِ متناقض، سبب سازگاري ميان طرفين ناسازگار شود. تناقض ظاهري يکي از اسباب برجستگي کلام است. در ادب فارسي و در اصطلاح عرفا و صوفيه، نوعي کلام متناقض را که صوفيان به هنگام وجد و حال، بيرون از شرع گويند، شطح نامند. شطح در لغت بيان امور و رموز و عباراتي که وصف حال و شدّت وجد را کند و ظاهراً از آن بوي خودپسندي و ادّعا و خلاف شرع استشمام شود. از اينگونه است عباراتي چون «اناالحق» که به حسين بن منصور حلاج منسوب است و «سبحان الله ما اعظم شأني» که با يزيد بسطامي گفته و نيز:

بر در ميکده رندان قلندر باشند *** که ستانند و دهند افسر شاهنشاهي
خشت زير سر و بر تارک هفت اختر پاي *** دستِ قدرت نگر و منصب صاحب جاهي
حافظ

کيفيّت شطح با paradox شباهت بسيار دارد.
نمونه از شعر عرفا:

همه عالم نداي ما باشد *** هر چه باشد براي ما باشد
فقر ما تاج سلطنت بَخشَد *** شاه عالم گداي ما باشد
لذّت عمر جاودان دارد *** هر که او مبتلاي ما باشد

يا:

اگر کسي در هواي جنّت هست *** جنّت و حور در هواي من است

و:

وصل و هجران که عاشقان گويند *** از فناي من و بقاي من است
شاه نعمت الله ولي

در بيت نخست و از نمونه‌ي اول «فقر» «تاج سلطنت» شود و «شاه عالم» «گدا» باشد. در نمونه‌ي دوم، جنّت و حور که همه در هواي آن هستند خود در هواي «من» است. و در نمونه‌ي سوم سبب سازگاري ميان فنا و بقا در قصد و غَرَض گوينده نهفته است زيرا براي او فنا يعني نيست شدن نَفس و بقا يعني هستي جاويد روح که در پي نيستي نَفس حاصل آيد.
در همه‌ي اين نمونه‌ها، سبب سازگاري ميان تناقض‌هائي چون فقر که تاج سلطنت شود، شاه عالم که گدا باشد، يا جنّت و حوري که همه در هواي آن هستند ولي خود در هواي «من» است، يا وصلي که فناست و هجراني که بقاست، همه و همه در غَرَض و معنائي نهفته که شاعر از اين امور درک مي‌کند زيرا به عنوان مثال آنجا که شاعر فقر را تاج سلطنت مي‌داند، غرض از فقر استغناي روحي و تسلّط بر امور نفساني است و بر اين اساس تعجّبي ندارد که ادّعا کند شاه عالم گداي او باشد.
نمونه‌هاي ديگر:

ما نه مرغان هوا نه خانگي *** دانه‌ي ما دانه‌ي بي دانگي
هر کبوتر مي‌پرد زي جانبي *** وين کبوتر جانب بي جانبي
مولوي

ز خود هر چه بگريزم، همان دربندِ خود باشم *** رَم آهويِ تصويرم شتاب ساکني دارم
واعظ قزويني

دکتر شفيعي کدکني در برابر paradox عبارت تصوير پارادکسي را به کار مي‌برد و آن را به معني «تصويري است که دو روي ترکيب آن، به لحاظ مفهوم، يکديگر را نقض مي‌کنند».
(شاعر آينه‌ها ص 54)
طبق تحقيقات دکتر شفيعي اينگونه عبارت‌ها به معني دقيق کلمه با اشعار مغانه‌ي سنائي شروع مي‌شود:

خنده گويند همه لاف زنان بر در تو *** گريه خندند همه سوختگان در بر تو
و:
برگِ بي برگي نداري لاف درويشي مزن

بسامد تناقض ظاهري در ادبيات مغانه بسيار بالاست و در خدمت مفاهيم عالي عرفاني مي‌باشد اما در سبک هندي و در شعر بيدل بيشترين نمونه‌ها را مي‌توان يافت:
شکستگان همه تن ناله‌هاي خاموش‌اند
و:
رفتم، اما همه جا تا نرسيدن رفتم
يا:

به پستي نيز معراجي است، گر آزاده‌اي بيدل! *** صداي آب شو، ساز ترّقي کن تنزل را
(شاعر آينه‌ها: صص 59-57)

و نيز:

مرا تو جان شيريني به تلخي رفته از اعضا *** الآ‌اي جان به تن بازآ، وگرنه تن به جان آيد
سعدي

و نيز:

غلام نرگس مست تو تاجدارانند *** خراب باده‌ي لعل تو هوشيارانند
نصيب ماست بهشت‌اي خداشناس برو *** که مستحق کرامت گناه کارانند
حافظ

تناقض ظاهري شگردي است که بنا به فحواي کلام مي‌تواند در خدمت اهداف گوناگوني قرار بگيرد. براي مثال در شعر حافظ عبارت‌هاي متناقض نما منجر به تأثيري از انواع استعاره ريشخند و ايهام مي‌شود:

بشوي اوراق، اگر هم درس مائي *** که علم عشق در دفتر نباشد

براي درس خواندن بايد بر اوراق نوشت نه اين که آنها را شست.

به عزم تو به سحر گفتم استخاره کنم *** بهار توبه شکن مي‌رسد چه چاره کنم

اولاً توبه امر خير است و احتياج به استخاره (طلب خير) ندارد و ثانياً بين عزم و استخاره نوعي تناقض وجود دارد و موجب آيروني مي‌شود.

نماز در خم آن ابروان محرابي *** کسي کند که به خون جگر طهارت کرد

اما با خون که نجس است نمي‌توان طهارت کرد.
(کليات سبک شناسي، ص 79)
در شعر متافيزيک قرن هفدهم انگلستان عبارت‌هاي متناقض نما يک ويژگي عمده و سبک شناسيک محسوب مي‌شود و در خدمت ساختار استدلالي شعر قرار مي‌گيرد.
نمونه از جان دان:
One short sleep past, we wake eternally.
And death shall be no more; Death, thou-shalt die,
(Jhon Donne)
ترجمه:
پس از خوابي کوتاه، ما براي هميشه بيدار مي‌شويم و ديگر مرگي نخواهد بود؛‌اي مرگ تو خواهي مرد.
شعر The Canonization نيز نمونه‌اي است از تناقض‌هاي ظاهري که شاعر در آن دلدادگان جسماني را قديس مي‌نامد و در تمام شعر به استدلال و اثبات اين ادعا مي‌پردازد.
نمونه از شکسپير: مکبث در نمايشنامه مکبث خنجر خيالي را چنين خطاب مي‌کند:
I have Thee not, yet I see Thes still.
ترجمه: ترا ندارم، اما هنوز مي‌بينمت.
(پرده دوم صحنه اول)
يکي از نمونه‌هاي مشهور تناقض ظاهري در ادبيّات انگليسي جمله‌اي است که ويليام وردزورث گويد به اين مضمون «کودک پدر انسان است».
جان کيتز شاعر رمانتيک نيز در شعري مي‌گويد که وقتي عشق با بالهاي گشوده در را بر روي او مي‌بندد و او بسته‌ي زنجيره‌ي گيسوي يار و اسير نگاه دلدار مي‌شود، از چنان آزادي برخوردار است که هيچ پرنده‌ي سبکبالي آن را نمي‌شناسد:
When love with unconfined wings
Hovers within my gates,
And my divine Althea brings
To whisper at the grates;
When I lie tangled in her hair
And fettered to her eye,
The birds that wanton in the air know no such liberty.
برخي از منتقدان غربي مخصوصاً پيروان مکتب نوين مثل کلينث بروکس تناقض ظاهري را يکي از خصوصيات اساسي شعر مي‌دانند.

منبع مقاله :
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.