نويسنده: سيما داد
رمانس به معني قصّههاي خيالي منظوم يا منثوري است که به وقايع غير عادي يا شگفت انگيز توجه کند و ماجراهاي عجيب و غريب و عشقبازيهاي اغراق آميز يا اعمال سلحشورانه را به نمايش بگذارد. در قرنهاي نخستين ميلادي، رمانس به قصّههاي منظوم، تاريخي يا غير تاريخي اطلاق ميشد. در قرن سيزدهم ميلادي، قصّههاي ماجراجويانه، سلحشورانه و عاشقانه را رُمانس ميگفتند. قهرمان رمانس انسان مُهذّبي بود که از زندگي روزمره دور بود و به ماجراهاي عاشقانه و شگفت انگيز و اسرارآميز دلبستگي داشت، بنابراين رمانسها با عشقهاي با شکوه و سلحشوريهاي اعجاب انگيز و اعمال جسورانه سروکار داشتند و بر امور غير معقول، غلّو و خوش باوري استوار بودند.
امروزه رمانس به اثاري گفته ميشود که از رمان متفاوت است و در آن نويسنده به تخيّل خود پر و بال ميدهد و برخلاف نويسندهي رمان، در بند حقيقت مانندي داستان با جهان واقعي نيست. در رُمانس، ماجراها به خودي خود معتبر هستند.
رمانس قرون وسطي Medieval Romance:
به طور کلّي بر محور سه موضوع خلق شدهاند:
موضوعات برگرفته از دربار شاه شارلماني و شواليههاي او اقتباس شدهاند. اين رمانسها به حماسه شباهتهائي داشتهاند.
در قرن چهاردهم در انگلستان دو رمانس مشهور پديد آمد؛ يکي رمانسي راجع به مردمان طبقهي متوسط با نام چکامه يهاولوک دانمارکي و ديگر رمانسي راجع به طبقهي اشراف و اعيان با نام سرگوبن و شواليهي سبزپوش.
پس از اينها، رمانس مرگ آرثور/ توماس مالوري در اواخر قرن پانزدهم نوشته شد. تا اين زمان، قالب معمول براي رمانس از نظم به نثر تغيير يافته بود.
سنتهاي رمانس در بسياري از آثار ادبي دورهي نوزائي مثل اشعار آريسوتو و تاسو و منظومهي ملکهي پريان/ اسپنسر همچنان ادامه يافت.
در دوران اليزابت، شعرا و نويسندگان توجه خاصي به رمانس نشان دادند. دو رمانس مشهور اين دوره، يکي آرکاديا (1590) در نثر اثر سرفيليپ سيدني و ديگري پاندوستو (1588) در نظم سرودهي گرين ميباشند. در اين دوران رمانس در برخي نمايشنامهها مخصوصاً کمدي رمانتيک راه يافت. اما رمانس از ديرباز مورد تمسخر و انتقاد نيز واقع شده است. نخستين کسي که به اين کار پرداخت، جفري چاسر، شاعر انگليسي قرن چهاردهم بود. او در نظيرهاي به نام حکايت سرتوپاز سُنت ادبي رمانس را هجو کرد. پس از او گه گاه، نويسندگان و شعرا به طرق مختلف اين قالب ادبي را دست انداختهاند. اما اين سروانتس، نويسندهي اسپانياني قرن هفدهم بود که با کتاب دون کيشوت سنت ادبي رمانس را صريحاً به باد استهزا گرفت. اين کتاب تأثير ژرفي بر ادبيات انگلستان در قرن هفدهم برجا گذاشت و آثار بسياري تحت تأثير آن پديد آمد. در همهي اين آثار، سنت سلحشوري و قالب رمانس به استهزاء گرفته شده بود. با اين حال در قرن هفدهم هنوز تمايل به داستانهاي کهن مربوط به شواليهها در ادبيّات انگلستان و فرانسه وجود داشت.
در قرن هجدهم پيدايش رمان سبب شد تا ديد نويسندگان در غالب داستانها متوجّهي مسائل خانوادگي و اجتماعي بشود. اما با ظهور رمان گوتيک شکل جديدي از رمانس احيا شد که به موجب آن غرابت و نامعقولي حوادث در رمانسهاي قرون ميانه به شيوهاي نو بازآفريني شده است.
همزمان با ظهور رمانتيسم، مفهوم رمانس دستخوش تغيير شد. ابتدا، اصطلاح رمانتيک به هر آنچه در رمانس امکان وقوع داشت، اطلاق ميشد اما در اواخر اين قرن و اوايل قرن نوزدهم، کلمهي رمانس بر مفاهيمي چون خيالپردازي و تخيّل دلالت ميکرد. در اين زمان مفهوم تازهاي از رمانس در اذهان شعرا و نويسندگان رمانتيک شکل گرفت. اين شعرا به بازآفريني گذشتهي دور و جهان کهنِ رمانس پرداختند به طوري که رمانس به يکباره نماد تمام چيزهاي باستاني و آرماني و حتي نماد جواني گمشده گرديد.
بعدها در قرن نوزدهم بار ديگر گرايش به احياء رمانسهاي قرون ميانه در ادبيّات انگلستان بالا گرفت، براي مثال آلفرد تني سون در منظومهي The Idylls of the King بار ديگر به موضوعات برگرفته از دربار شاه آرتور ميپردازد.
در همين قرن داستانسرايان بزرگي چون سر والتر اسکات، ناثانيلهاوثورن، و جرج مِرِديث داستانهاي بسياري با الهام از رمانسهاي قرون وسطي خلق کردند.
دکتر سيروس شميسا در بحث از انواع ادبي، رمانس را در ادامهي حماسه در اعصاري ميداند که حماسه و اسطوره عمر خود را سپري کردهاند. مضامين جنگها و سلحشوريهاي حماسي بر محور چند موضوع استوار است:
«گاهي شاهزادهاي براي به دست آوردن تاج و تخت غصب شدهي خود ميجنگد. گاهي بر آن است تا دختري را که در چنگ جادويي يا ديوي اسير است برهاند. در رمانسهاي فرنگي، شواليه يي درجستجوي گريل (Grail)، جام مقدس حضرت عيسي در شام آخر است.»
(ص 111-الف الف)
رمانس در ادامه حيات خود به رمان بدل گرديد. نمونههاي رمانسهاي فارسي عبارتند از هماي و همايون/ خواجوي کرماني و اميرارسلان نامدار که اولي نمونهي ادبي است و دومي از نوع عاميانه ميباشد. خلاصهي اميرارسلان نامدار چنين است:
«اميرارسلان رومي پسر پادشاه بود. با ديدن تصويري عاشق فرخ لقا دختر پطرس شاه فرنگي شد. براي رسيدن به او جنگها و پهلوانيهاي بسيار کرد و بسا از ديوان و جادوان را کشت. حيلههاي دشمنان را نقش بر آب ساخت و با اژدها نبرد کرد.
شخصيتهاي ديگر اين رمانس فولادزره ديو و مادر فولادزره و قمر وزير هستند که به بد نهادي شهرهاند. اين رمانس در دورهي ناصرالدين شاه ساخته شده و قبلاً سابقه يي نداشته است». (همان)
منبع مقاله :
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.