زندگاني حکيمه خاتون

حكيمه خاتون يكي از بانوان بزرگ عالم اسلام و تشيع است كه در يكي از برهه‌هاي حساس تاريخ، يعني در آستانه ميلاد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌زيسته است و پرستاري و آموزش مادر ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف را عهده دار بوده است. ايشان جزء اولين كساني است كه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را ديده است و راوي حديث ازدواج پدران‌شان و تولد و رشد آن حضرت مي‌باشد.
دوشنبه، 21 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگاني حکيمه خاتون
زندگاني حکيمه خاتون
زندگاني حکيمه خاتون

نويسنده: صديقه شاکري

چكيده

حكيمه خاتون يكي از بانوان بزرگ عالم اسلام و تشيع است كه در يكي از برهه‌هاي حساس تاريخ، يعني در آستانه ميلاد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌زيسته است و پرستاري و آموزش مادر ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف را عهده دار بوده است. ايشان جزء اولين كساني است كه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را ديده است و راوي حديث ازدواج پدران‌شان و تولد و رشد آن حضرت مي‌باشد.
مقاله حاضر كه در پي تبيين زندگي و نقش حساس حضرت حكيمه خاتون در دوره‌هاي امامت چهار امام همام مي‌باشد. با مراجعه به متون اوليه، سعي در ارائة تحليلي روشن پيرامون وقايع زندگي آن بانوي بزرگ دارد و در آخر به بيان شبهاتي چند و پاسخ آنها خواهيم پرداخت.

مقدمه

زنان درتاريخ نهضت‌هاي توحيدي، دوشادوش مردان در جهت براندازي موانع رشد وتعالي، به جهادي پي‌گير، بي‌امان، همه جانبه وخستگي ناپذير دست زدند. ازميدان خودسازي گرفته تا ساختن نسلي شايسته و پديدآوردن جامعه و تمدن مطلوب، به منظور رسيدن به آرمان‌هاي والا، هماره هم شأن وهمتاي مرد و در کناراو؛ و گاه در اين راه ازمردان پيش‌تر و چابک تر، گام برداشته‌‌اند. در اين ميان، بانواني که تربيت يافته خاندان عصمت و طهارت‌اند و خود از دامان اين خاندان تولد يافته وباليده اند؛ درخشندگي ونورافشاني خاصي دارند.
مطالعه زندگي اين ستارگان درخشان، علاوه بر تبيين فضاي ديني، اجتماعي وفرهنگي آن روزگاران، نقش اين الگوهاي جاودانه ومبارزة بي‌امان آنها راباحاکميت طاغوت و ثبات شان درمسيرحق را آشکارمي سازد و راه‌هاي عملي دفاع ازحاکميت الهي و ولي خدا را درچشم انداز نسل امروز به تصوير مي‌کشد. شخصي که دراين مقاله در جست‌وجوي ابعاد وجودي اوهستيم، سينة سيناي اسراروحکمت الهي است.
بانويي که حافظ سر انبيا و اوليا وعصارة عالم خلقت بوده ودرمعرفت به مرحله‌اي رسيده که درس آموز مادر يگانه منجي عالم به شمار مي‌آيد؛ اولين کسي که جمال محبوب آن دل‌آرا را در زير اين آسمان کبود کرة خاکي، نظاره کرده وسفيرآن ولي امر اعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف است. افزون بر آن که وي راوي حديث آن محبوب يگانه مي‌باشد. پس شايسته است که تحقيقي گسترده دربارة شخصيت اين بانوي گرانمايه انجام گيرد؛ اما متأسفانه که به علت کمبود منابع و نصوص و گزارش‌هاي تاريخي، تنها مي­توان گوشه‌هايي ازچهره اين شخصيت ـ که درحساس‌ترين لحظات تاريخ حضور داشته است ـ را به تصويرکشيد.

تجلي نور

هرگاه بخواهيم دربارة شخصيت‌ها يا حوادث تاريخي به تحقيق بپردازيم يکي ازاولين پرسش‌هايي که بايد مطرح کرده وپاسخ آن رابيابيم، اين است که آيا چنين حادثه يا شخصيتي، وجود خارجي داشته يا ساخته وپرداختة خيا ل بافان وافسانه سرايان ودروغ پردازان است؟؛ تا تکليف اصل وجود يک شخصي يا پديده معلوم نشده، چگونه مي‌توان دربارة حالات، زمان، مکان و جنبه‌هاي گوناگونِ ديگر مربوط به آن پديده وشخصيت به بحث پرداخت؟!
دلايل کافي، حکايت‌گر اصل وجود ايشان است از جمله:
١. درکتب قدما، هم‌چون مرحوم کليني ومرحوم صدوق ومرحوم شيخ مفيد و شيخ طوسي:
آن‌چه دراين خصوص دربارة حکيمه خاتون و روايات وي آمده، براي اثبات وجود ايشان کافي است. از جمله:
الف: مرحوم کليني در اصول کافي با سلسله سند خود از ايشان نقل کرده که «حکيمه»درشب تولد امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف وپس از آن، ايشان را مشاهده کرده و تصريح کرده است که ايشان فرزند محمد بن علي، امام جواد عليه السلام وعمه امام حسن عسكري بوده‌اند.[1]
ب. مرحوم صدوق نيز ايشان را به عنوان کسي که عهده‌دار امرحضرت نرجس خاتون عليه السلام براي به دنيا آوردن حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف است، معرفي کرده است.[2]
ج. مرحوم شيخ مفيد، روايتي راباذکرسلسله سند از حکيمه دختر محمد بن علي (امام جواد عليه السلام ) دربارة امام دوازدهم نقل مي‌کند.[3]
۲. ذکر نام ايشان در کتب رجالي، تراجم وحديث:
مرحوم مجلسي در بحارالانوار[4]، مرحوم طبرسي در اعلام الوري،[5] شيخ عباس قمي در منتهي الامال[6]، مرحوم اردبيلي در جامع­الرواة[7]، مرحوم مامقامي در تنقيح المقال[8] و مرحوم خويي در معجم رجال الحديث[9] از ايشان نام برده يا روايتي يا در سلسله سند حديثي نقل کرده‌اند.

شبهه

برخي از نويسندگان، علي‌رغم اذعان بر وجود حکيمه خاتون به بزرگاني چون شيخ مفيد نسبت داده‌اند که ايشان بر وجود حکيمه خاتون صحه نگذاشته و تأييد نکرده است. براي نمونه، مرحوم شيخ عباس قمي در منتهي الآمال[10] مي‌گويد: «...عجيب‌تر از آن، متعرض نشدن مثل شيخ مفيد در ارشاد و غير او در کتب تواريخ و سير و نسب، آن مخدره را در اولاد حضرت جواد عليه السلام ...» و مضمون همين مطلب در کتاب رياحين الشريعه نيز موجود است.[11]
ملاحظه مي‌شود که اين نويسندگان از شيخ مفيد متعجب‌اند که چرا نام «حکيمه خاتون» را به عنوان فرزند امام جواد عليه السلام در ارشاد نياورده؛ با اين‌که شيخ مفيد يکي از آگاهان قدما بوده و سخنش در اين گونه امور سند است. آيا واقعا شيخ مفيد از ايشان نامي نبرده است؟! اگر چنين باشد جاي تعجب بسيار است. يا اين‌که هم‌چنان که بعضي گفته‌اند گر چه شيخ مفيد در ارشاد با نام «حکيمه»به ايشان اشاره نکرده، ولي تحت عنوان «امامه»که به وي «فاطمه» نيز گفته شده تصريح کرده‌اند.[12]

پاسخ

براي آن که به قضاوت صحيحي در اين باره برسيم، شايسته است عين عبارت شيخ مفيد را در اين‌جا ذکر کنيم:
ايشان مي‌فرمايد: فرزندان حضرت امام جواد عليه السلام ـ که پس از ايشان به يادگار مانده‌اند ـ عبارتند از (دو پسر) يکي علي عليه السلام که پس از ايشان امام بود و ديگري موسي و دو دختر به نام‌هاي «فاطمه»و«امامه». پسر ديگري جزآن دوکه نام برديم نداشتند.[13]
ازکلمات شيخ مفيد، معلوم مي‌شود كه:
اولاً: حضرت، دو دخترداشتند: يکي که نامش امامه بوده و به او فاطمه گفته مي‌شده است. بنابر اين نمي‌توان گفت آن دو، يکي بوده‌اند. واژه«واو»در عبارت نيز نشان مي‌دهد که دو نفر (دختر) بوده‌اند نه يکي که به او فاطمه هم گفته شده؛ به ويژه که ايشان تصريح دارد که امامه و فاطمه دو دخترحضرت (ابنتيه) است.
ثانياً: ايشان تصريح مي‌کند که اولاد پسر جز اين نبوده؛ اما آيا اولاد دختر جز اين دو بوده يا نه، تصريحي ندارند؛ بلکه کلام ساکت است.
ثالثاً: مرحوم شيخ در جاي ديگر ارشاد از حضرت «حکيمه» درسلسله سند روايت نام برده و تصريح مي‌کند که عمة امام حسن عسكري عليه السلام بوده اند؛ بنابراين چه نام يکي ازآن دو (دختر) حکيمه باشد ياحکيمه، دخترسوم امام جواد عليه السلام باشد مشکلي ايجادنمي شود؛ گر چه ظهوراسماي مختلف بدون هيچ قيدي نشان دهندة مسماهاي گوناگون مي‌باشد و بعيد نيست با قيدي که در کلام خود آورده‌اند، اشاره به اين مطلب نيز داشته باشند. بنابراين نمي‌توان به مرحوم شيخ مفيد نسبت داد که ايشان نامي از «حکيمه خاتون» به عنوان فرزندامام جواد عليه السلام نياورده است.

تولد حکيمه خاتون

کساني که متعرض زندگي حکيمه خاتون شده‌اند، دربارة چگونگي و سال و ماه و روز ميلاد، اظهار نظري نکرده‌اند. مي‌توان گفت از اين نظر، تاريخ، خاموش است. ولي با توجه به اين‌که امام جواد عليه السلام در سا ل١۹۵هجري[14] در مدينه به دنيا آمده‌اند و درسا ل ۲۲۰هجري در 25سا لگي، شربت شهادت نوشيدند و از سوي ديگر ميلاد امام هادي عليه السلام در سا ل ۲١۲[15] بوده است، مي‌توان گفت که تولد ايشان بين سال‌هاي ٢١٢ تا ٢٢٠ بوده است.

وجه تسميه

«حکيمه» از «حکمت» و از ريشه «حکم» به معناي «منع» است و اصل آن از « حکم » به معناي «منع از ظلم » مي‌آيد.هنگامي که عا قل، دست سفيه را مي‌گيرد و او را از انجام کارهاي سفيهانه باز مي‌دارد، گفته مي‌شود: «حکمت السفيه وٲحکمته». حکمت ـ که بر وزن «فِعْلَة» است ودلالت بر نوع خاصي از حکم مي‌کند ـ نيز از آن جهت حکمت ناميده مي‌شود که انسان را از جهل باز مي‌دارد.[16]
نام اين بانوي فرزانه را اهل بيت عليهم السلام ـ که خود معدن حکمت‌اند و زبان شان با زبان قرآن[17] يکي است و مفسر و مبين آن‌اند ـ بي‌جهت حکيمه نگذاشته‌اند؛ زيرا که او در دو جنبة حکمت عملي و نظري از انسان‌هاي بلند مرتبه است.

پدر

پدر بزرگوار ايشان، حضرت محمد بن علي الجواد عليه السلام هستند.[18]
دربارة مقام والاي اين امام معصوم عليه السلام همين بس که امام رضا عليه السلام دربارة ايشان فرمودند:
«اين مولودي است که در اسلام، پر خير و برکت‌تر از او زاييده نشده است».[19]
در زيارت‌نامة آن حضرت مي‌خوانيم: ‌هادي امت، وارث اﺋمه، گنج رحمت، سر چشمة حکمت، قائد برکت، همتاي قرآن در وجوب اطاعت، در شمار اوصيا در اخلاص و عبادت، راهنماي به سوي تو، پرچم و نشانه براي بندگانت و بيان‌گر کتاب خودت و حاکم به امرت، و ياور دينت و محبت بر خلقت و نوري که بدان تاريکي‌ها شکافته مي‌شود، وپيشوايي که بدان به هدايت رسيده شود، و واسطه‌اي که بدو به بهشت راه برده شود، قراردادي.[20]

مادر

مادر ايشان «سمانة مغربيه» (مادر امام هادي عليه السلام نيز بوده) معروف به« سيده »وکنيه‌اش «ام فضل»بوده است. ايشان از بهترين زنان عصر خود بوده و بلکه با فضيلت‌ترين آنها به شمار مي‌رفته و درزهد وتقوا، بي‌مانند بوده است. بيشتر روزها را روزه مي‌گرفتند و خداوند او را به شرف بزرگي که «حفظ سر پنهان»بوده مشرف کرده وآن مادري امام دهم عليه السلام مي‌باشد.
از امام جواد عليه السلام چهار پسر وچهار دختر از جمله حکيمه خاتون باقي مانده و مادر ايشان «مغربيه» مي‌باشد.[21]
امام هادي عليه السلام دربارة مادر عزيزشان، اين گونه فرموده اند:
«مادرم، عارف به حق من مي‌باشد واهل بهشت است. شيطانِ سر کش به او نزديک نمي‌شود ومکر زورگوي لجوج به وي نمي‌رسد و خداوند، حا فظ ونگهبان اوست و او در زمرة مادران صديقين و صالحان قرار دارد.[22]

در پرتو چهار نور درخشان الهي

حضرت حکيمه خاتون، دورة امامت چهار امام هدي را درک کرده است: امام جواد، امام هادي، امام عسكري و امام عصر عليهم السلام .
براي پي بردن به ابعاد زندگاني اين بانوي فرزانه، نا گزيريم با شرايط حاکم بر آن دوران وفضايي که ايشان در آن نشو و نما داشته‌اند ـ هر چند به اختصار ـ آشنا شويم.

دوران امامت امام جواد عليه السلام

امامان بزرگوار در عصر خود فعاليت‌هاي گوناگوني به تناسب زمان خود داشته ودر مکتب خود شاگرداني در جهات مختلف تربيت مي‌کردند.آنان علوم و دانش اجتماعي وسياسي خود را با توجه به فشارهاي گونا گون حکومتي به صورت‌هاي مختلف در جامعه منتشر مي‌کردند. در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام، از آن‌جا که شرايط اجتماعي و سياسي تا حدودي مساعد بود توانستند چندين هزار شاگرد تربيت کنند، ولي از دورة امام جواد تا امام عسكري عليهم السلام به دليل فشار‌هاي سياسي وکنترل شديد حکومت، شعا ع فعاليت آنان بسيار محدود بود.از اين رو تعداد راويان و پرورش يافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق عليه السلام کاهش چشمگيري را نشان مي‌دهد. بنابراين اگر مي‌خوانيم که جمع احاديثي که از ايشان (امام جواد عليه السلام) نقل شده، ٢۵٠حديث بوده نبايد تعجب کنيم. با نگاهي به سير حوادثي که بين اما م جواد عليه السلام از يک سو و هيئت حاکمه ودررٲس آن، خليفه عباسي، مأمون وپس از او در مدتي کوتاه، برادرش معتصم، از سوي ديگر جريان يا فته است، به ميزان اصرار وحرص شديد حکومت در زدن ريشة «امامت»پي مي‌بريم ؛ گاهي از راه تهي جلوه دادن آن از محتواي علمي ـ که مهم‌ترين عنصر وبزرگ‌ترين پايه واساس امامت بود ـ وگاه از راه مخدوش جلوه دادن عصمت اﺋمه عليهم السلام، با تلاش در جهت بد آوازه کردن آنان و از بين بردن کرامت وقداست آنان نزد مردم، براي رسيدن به اين هدف خود وارد مي‌شدند.
با ملاحظة متون تاريخي به نظر مي‌رسد که اين تلاش‌ها واقدامات، گوناگون و مداوم بوده است وشايد آن‌چه که تمام حقيقت را نشان بدهد به دست ما نرسيده است و شواهدي که در دسترس ماست، فقط نشان دهنده گوشه‌اي کوچک وجزئي ناچيز از واقعيت‌هايي است که گذشته است.[23]
در چنين فضاي تاريکي، معلوم است که امام، چقدر بايد زيرکانه و بدون سرو صدا شاگردان وفرزندانش را تربيت کند وچگونه با پنهان کاري، آنها را آموزش دهد و چهرة کريه ستم‌کاران رابراي آنا ن آشکارکند که حتي همسرش که جاسوسة دشمن است متوجه آن نشود وازطرفي معلوم مي‌شود که حضرت حکيمه تا چه حد خوددار و ستار است که ازآموخته‌هاي پدر چيزي را بروز ندهد تا بر خلاف مصا لح امامت و ولايت باشد. بنابراين مي‌بينيم دراين دوران، گزارشي از حکيمه خاتون ونحوه زندگاني وآموزش وفعاليت‌هاي فردي، اجتماعي ايشان نقل نشده است. گرچه بعدها خود ايشان (حكيمه خاتون) راوي جرياني از زندگاني پدر بزرگوار خويش است كه بيان‌گر يكي از سخت‌ترين و مصيبت‌بارترين لحظات زندگي امام جواد عليه السلام در دوران مأمون عباسي است.

دوران امامت امام هادي عليه السلام

امام هادي عليه السلام در نيمه ذيحجه سال 212هجري قمري در ناحيه صريا در اطراف مدينه به دنيا آمد و در سال 220 پس از شهادت پدر گرامي‌اش در هشت سالگي به امامت رسيد و تا سال 254 هجري به مدت 33 سال به اين امر خطير پرداخت.[24] دوران امامت ايشان، معاصر با شش خليفه عباسي بود.[25]
اوضاع سياسي اجتماعي در عصر امام هادي عليه السلام ويژگي‌هايي دارد كه به بعضي از مهم‌ترين آنها اشاره مي‌كنيم:
ـ گسترش ظلم؛
ـ بيدادگري و خودكامگي و غارت بيت‌المال و صرف آن در خوش گذراني‌ها از جمله ظلم‌هايي بود كه جان مردم را به لب رسانده بود و هر اعتراضي به شدت سركوب مي‌شد؛
ـ افزايش خوش‌گذراني و هوسراني درباريان؛
ـ نابودي هيبت و عظمت خلافت.
حكومت و خلافت در دوره اموي و (تا اين زمان) عباسي هيبت و جلالي داشت؛ اما از دوره معتصم به بعد كه وي غلامان ترك را وارد دستگاه خلافت كرد، به سرعت بر اثر تسلط تركان و قدرت آنان، جلال و هيبت حكومت از بين رفته و خليفه در عمل، يك مقام تشريفاتي بيش نبود؛ البته در عين حال، هرگاه خطري از جانب مخالفان احساس مي‌شد، خلفا، اطرافيان و عموم كارمندان دستگاه خلافت در سركوبي آن نظر واحدي داشتند.
در اين دوره، نهضت‌هاي زيادي صورت گرفت؛ از جمله در فاصله سال 219 تا 270 قمري تعداد هيجده قيام ضبط شده است. البته اين قيام‌ها از جانب دستگاه خلافت به شدت و بي رحمانه سركوب مي‌شد. بسياري از اين انقلاب‌ها مورد تأييد امامان قرار نمي‌گرفت؛ زيرا يا صد در صد اسلامي نبود و در اهداف آنها و رهبران شان انحراف‌هايي مشاهده مي‌شد و يا طراحي و برنامه ريزي آنها طوري بود كه شكست آنها به سادگي پيش بيني پذير بود كه اگر آشكارا آنها را تأييد مي‌كرد اساس تشيع و امامت و هسته اصلي نيروهاي شيعه در معرض خطر قرار مي‌گرفت.
تا قبل از آن كه متوكل بر سر كار آيد، سياست مأمون تا حدودي دنبال مي‌شد؛ اين سياست، حمايت از معتزله بود؛ حمايتي كه به خودي خود، فضا را براي شيعه و نيز علويان هموار مي‌كرد. با آمدن متوكل، مجدداً سخت گيري آغاز شد و با حمايت از اهل حديث و (برانگيختن آنها) عليه معتزله و شيعه، سركوبي اين دو گروه به شدت دنبال گرديد.[26]
متوكل، آن چنان نسبت به حضرت امام هادي عليه السلام و خاندانش، كينه و عداوت داشت كه اگر آگاه مي‌شد كسي به آن حضرت علاقه‌مند است، اموال او را مصادره و خود او را به هلاكت مي‌رساند؛ از اين رو حضرت، فعاليت‌هاي خود را به صورت سري انجام مي‌داد و در مناسبات خود با شيعيان، نهايت پنهان كاري را رعايت مي‌كرد. اين شرايط بحراني باعث شد تا حضرت از طريق شبكه ارتباطي وكالت و تعيين نمايندگان و كارگزاران در مناطق مختلف با آنها ارتباط برقرار كند تا بدين وسيله هم نيازهاي ديني آنها را پاسخ گويد و هم با جمع آوري خمس، زكات، نذورات و هدايا، مصالح بندگان را در مناطق مختلف در نظر گرفته و مقاصد دين را در حد امكان بر پاي دارد.
متوكل براي جلوگيري از نفوذ امام عليه السلام در مدينه، حضرت را با خانواده به سامرا دعوت كرد تا به طور مستقيم و پيوسته تحت نظر باشد. با اين همه مراقبت‌ها باز هم وجود امام را براي حكومت خود خطري جدي مي‌دانست و مي‌ترسيد ياران و پيروان امام، مخفيانه با او تماس گيرند و براي قيام و شورش، نقشه‌اي طرح كنند و براي زمينه سازي، جهت اين كارها پول و سلاح جمع آوري كرده، افرادي را آموزش دهند؛ لذا هر چند يك بار دستور مي‌داد خانه امام را به دقت مورد بازرسي و تفتيش قرار دهند، گرچه مأموران هر بار دست خالي برمي گشتند؛ اما وي پيوسته نگران بود و احساس خطر مي‌كرد. اشعار بزم شراب متوكل و اشعار آتشين بيدارساز امام يكي از اين نمونه‌ها است.[27]
در نهايت، متوكل تصميم گرفت امام را به شهادت برساند، ولي خدا به او مهلت نداد و در بستر خود مورد حمله تركان قرار گرفت و كشته شد؛ آن‌گاه امام از دست وي رهايي يافت. شايان ذكر است كه امام، هلاكت وي را پيش گويي كرده بود.[28]
امام هادي عليه السلام پس از عمري محدوديت بدون سازش با ستم گران، سرانجام به دستور معتز، مسموم گرديد و در سال 254 هجري به شهادت رسيد و در سامرا در خانه خود به خاك سپرده شد.[29]
حكيمه خاتون در چنين شرايط و جو اختناقي به گونه‌اي تربيت شدند كه بعدها بتوانند حافظ بزرگ‌ترين اسرار الهي باشند. درباره حكيمه خاتون در اين زمان نيز جز مواردي اندك در تاريخ ثبت نشده است.
دو روايت در دوران امام هادي عليه السلام درباره ايشان ضبط شده است كه گوياي مطالب بلندي درباره اين شخصيت در زمان اين امام همام است. هر دوي اين روايات مربوط به مقدمات ازدواج امام حسن عسكري عليه السلام با حضرت نرجس خاتون است.
يكي از مهم‌ترين مطالبي كه از اين روايات فهميده مي‌شود، اين است كه امام هادي عليه السلام حضرت حكيمه را به منزل برده كه وي مادر حضرت قائم و همسر فرزندش ابي محمد حسن العسگري عليه السلام است. اين گونه خطاب، نشان گر عمق دانايي حضرت حكيمه است؛ چرا كه وي تنها فردي از خاندان امام هادي عليه السلام است كه شايستگي تعليم دادن، آن هم براي شخصيتي كه بتواند همسر امام و مادر عصاره خلقت شود و نشان‌گر تبحر و توانايي اين بانوي فرزانه در شناخت دين است و از آن جا كه خطاب به وي به طور مطلق ادا شده، يعني حضرت، دين واقعي را آن چنان كه نزد معصومان بوده مي‌شناخته و همان را بايد به نرجس خاتون تعليم دهد؛ تعاليمي كه برازنده همسري حضرت عسكري عليه السلام و در راستاي اهداف عاليه وي باشد و هم تعاليمي كه بتواند بزرگ‌ترين منجي عالم بشريت را به نحو احسن مادري كند؛ چه قبل از تولد، چه در هنگام تولد و چه پس از آن.
دوران امامت امام حسن عسكري و امام عصر عليهما السلام
دوران امامت امام حسن عسكري و امام عصر عليهم السلام، امامت و غيبت صغري امام عصر (مهدي) عجل الله تعالي فرجه الشريف، امامت شش ساله سيزدهمين معصوم عليه السلام در عصر زمام داري معتز و مهتدي و معتمد عباسي سپري شد. در كارنامة اين سه خليفه كه مقامي تشريفاتي داشتند، نكته مثبتي به چشم نمي‌خورد و همة كارهاي مهم به وسيله تركان كه گردانندگان اصلي حكومت بودند، انجام مي‌شد.[30]
هر چند مهتدي در مقايسه با ديگر خلفاي عباسي، فردي معتدل بود؛ ولي بسياري از محققان، ملاحظات سياسي را انگيزة كردار وي دانسته‌اند. به زندان انداختن و تصميم بر قتل امام عليه السلام، گواه روشن اين مطلب است. امام عليه السلام تا شبي كه خليفه كشته شد، در زندان به سر برد. اين كه دو پيشواي بزرگ شيعه در سامرا و مركز حكومت عباسي تحت نظر سلطنت قرار مي‌گيرند و در جواني به شهادت مي‌رسند، بيان گر شدت اختناق و فشار آن دوران است. فشارها و محدوديت‌هاي امام عسكري عليه السلام به دو علت، بيشتر بوده است:
1. در اين زمان؛ شيعه قدرت عظيم عراق شده بود و همه مي‌دانستند كه اين گروه، حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع نمي‌دانند.[31]
2. براساس روايات و اخبار متواتر، خاندان عباسي مي‌دانستند مهدي موعود كه همة حكومت‌هاي خود كامه را از ميان مي‌برد فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است، لذا پيوسته مراقب حضرت عليه السلام بودند و هر هفته ايشان را مجبور كرده بودند در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شوند.
در چنين شرايط دشواري، امام عسكري عليه السلام با ايجاد شبكه ارتباطي، از طريق نمايندگان و ارسال پيك‌ها و پيام‌ها با شيعيان مناطق مختلف ارتباط داشتند و از سوي ديگر با فعاليت‌هاي سياسي پنهان كه به دور از چشم جاسوسان انجام مي‌داد و افزون بر آن، ضمن تقويت و توجيه سياسي رجال و عناصر مهم شيعه، شيعيان را براي دوران غيبت و انتظار آماده مي‌ساخت.[32]

نقش حكيمه خاتون در اين دوران

گرچه از آن چه در پيشين آمد عظمت اين بانوي فرزانه نمايان است، ولي از مطالبي كه پس از اين مي‌آيد بيش از پيش اهميت نقش اين شخصيت بزرگ مشخص مي‌شود.
مجموع روايات حاكي از اين است كه در اين دوره:
1. حضرت حكيمه خاتون با خانه امام و امام عسكري عليه السلام و سپس امام عصر عليه السلام ارتباط پيوسته داشته است.
2. در اين رفت و آمدها قبل از ميلاد، از صميم قلب و از سر علاقه مندي مرتباً براي تولد امام دعا مي‌كرده است.
3. قبل از تولد مهدي عليه السلام و هنگام تولد ايشان حضور داشته و عهده دار پرستاري از مادر ايشان بوده است.
4. حافظ سر امامت و اسلام به ويژه، درباره وجود حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و حفظ جان ايشان بودند؛ به ويژه آن كه حكومت عباسي تلاشي بي وقفه در كنترل خانه امام و جست و جوي شديدي براي يافتن فرزند حضرت عسكري عليه السلام، داشتند. براي مثال گاه بي خبر، منزل امام را بررسي مي‌كردند، گاه جاسوساني در لباس خدمتكار و پزشك مي‌فرستادند و پس از بيماري امام عسكري عليه السلام چندين پزشك و ده نفر از معتمدان را به خانه امام عسكري عليه السلام فرستادند و گفتند شبانه روز در آن جا بمانند و دستور دادند تا كنيزان را كنترل كنند تا ببينند كداميك باردار هستند و...[33].
رواياتي كه از حكيمه خاتون درباره تولد امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف رسيده گوناگون است، ولي مضامين آنها به هم نزديك و برخي جهاتش نيز متحد است. در بعضي از روايات، چيزي نقل شده كه در پاره‌اي ديگر به اختصار آمده است يا به جهت بعضي جهات ديگر مانند بي نيازي شنونده يا عدم توانايي درك شنونده و يا بعضي مصالح ديگر نقل نشده است. به ويژه آن كه در بعضي از روايات، حكيمه خاتون خود تصريح دارد كه هر آن چه اتفاق مي‌افتد از پرسش‌گر و پرسش و نحوه پاسخ، همه را امام از پيش به من مي‌فرمايد.
درباره ميلاد امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف از زبان حكيمه خاتون، روايتي كه مبسوط‌تر است را از كمال الدين صدوق انتخاب كرديم كه ذكر مي‌نماييم و سپس نكاتي از روايات ديگر در اين زمينه بيان مي‌كنيم.
راوي (محمد بن عبدالله) گويد: پس از درگذشت ابومحمد به نزد حكيمه دختر امام جواد عليه السلام رفتم تا در موضوع حجت و اختلاف مردم و حيرت آنها درباره او پرسش كنم، گفت: بنشين، و من نشستم، سپس گفت: ‌اي محمد! خداي تعالي، زمين را از حجتي ناطق و يا صامت خالي نمي‌گذارد و آن را پس از حسن و حسين عليهما السلام در دو برادر ننهاده است و اين شرافت را مخصوص حسن و حسين عليهم السلام ساخته، براي آنها عديل و نظيري در روي زمين قرار نداده است؛ جز اين‌كه خداي متعال فرزندان حسين را بر فرزندان حسن عليهما السلام برتري داده؛ هم چنان كه فرزندان هارون را بر فرزندان موسي به فضل نبوت برتري داد، گرچه موسي حجت بر هارون بود، ولي فضل نبوت تا روز قيامت در اولاد هارون است و به ناچار بايستي امت يك سرگرداني و امتحاني داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند و از براي مردم بر خدا حجتي نباشد و اكنون پس از وفات امام حسن عسكري عليه السلام دورة حيرت فرا رسيده است.
گفتم: ‌اي بانوي من! آيا از براي امام حسن عسكري عليه السلام فرزندي بود؟ تبسمي كرد و گفت: اگر امام حسن عليه السلام فرزندي نداشت پس امام بعد از وي كيست؟ با آن كه تو را گفتم كه امامت پس از حسن و حسين عليهم السلام در دو برادر نباشد.[34]‌ اي بانوي من ولادت و غيبت مولايم را برايم باز گو،...[35]
حكيمه گويد: امام هادي عليه السلام درگذشت و ابومحمد بر جاي پدر نشست و من هم چنان كه به ديدار پدرش مي‌رفتم به ديدار او نيز مي‌رفتم. يك روز نرجس آمد تا كفش مرا بر گيرد و گفت: ‌اي بانوي من كفش خود را به من ده![36] گفتم: بلكه تو سرور و بانوي مني، به خدا سوگند كه كفش خود را به تو نمي‌دهم تا آن را برگيري و اجازه نمي‌دهم كه مرا خدمت كني، بلكه من به روي چشم تو را خدمت مي‌كنم.
ابومحمد عليه السلام اين سخن را شنيد و گفت: ‌اي عمّه! خدا به تو جزاي خير دهد. تا هنگام غروب آفتاب نزد امام نشستم، سپس به كنيزم گفتم كه لباسم را بياور تا بازگردم! امام فرمود: خير،‌اي عمه جان! امشب را نزد ما باش كه امشب آن مولودي كه نزد خداي تعالي، گرامي است و خداوند به واسطه او زمين را پس از مردنش زنده مي‌كند متولد مي‌شود. گفتم: ‌اي سرورم! از چه كسي متولد مي‌شود؟ و من در نرجس آثار بارداري نمي‌بينم. فرمود: از همان نرجس، نه از ديگري. حكيمه گويد: به نزد او رفتم، آثار بارداري در او نديدم، به نزد امام برگشتم و به وي گزارش دادم، تبسمي فرمود و گفت: در هنگام فجر، آثار بارداري برايت نمودار خواهد گرديد؛ زيرا مثل او مثل مادر موسي عليه السلام است كه آثار بارداري در او ظاهر نگرديد و كسي تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد؛ زيرا فرعون در جست و جوي موسي، شكم زنان باردار را مي‌شكافت و اين نظير موسي عليه السلام است.
حكيمه گويد: به نزد نرجس بازگشتم و گفتار امام را بدو گفتم و از حالش پرسش كردم، گفت: ‌اي بانوي من چيزي نيست (حالم خوب است)، حكيمه گويد: تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پيش روي من خوابيده بود و از اين پهلو به آن پهلو نمي‌رفت تا چون آخر شب و هنگام طلوع فجر رسيد، هراسان از جا جست[37] و او را در آغوش كشيدم و بدو «اسم الله» مي‌خواندم، ابومحمد بانگ برآورد و فرمود: «سوره انا انزلنا بر او بخوان!» و من بدان آغاز كردم و گفتم: حالت چون است؟ گفت: امري كه مولايم خبر داد در من نمايان شده است و من هم چنان كه فرموده بود بر او مي‌خواندم و جنين در شكم من پاسخ داد و مانند من قرائت كرد و بر من سلام نمود. حكيمه گويد: من از آن چه شنيدم، هراسان شدم و ابومحمد، بانگ برآورد: از امر خداي تعالي در شگفت مباش، خداي تعالي ما را در خردي به سخن درآورد و در بزرگي، حجت خود در زمين قرار دهد و هنوز سخن او تمام نشده بود كه نرجس از ديدگانم نهان شد و او را نديدم. گويا پرده‌اي بين من و او افتاده بود و فريادكنان به نزد ابومحمد عليه السلام دويدم، فرمود: ‌اي عمه! برگرد، او را در مكان خود خواهي يافت.
گويد: بازگشتم و طولي نكشيد كه پرده‌اي كه بين ما بود برداشته شد و ديدم نوري نرجس را فرا گرفته است كه توان ديدن آن را ندارم و آن كودك عليه السلام را ديدم كه روي به سجده نهاده است و دو زانو بر زمين نهاده است و دو انگشت سبابه خود را بلند كرده و مي‌گويد: اشهد ان لا اله الله [وحده لا شريك له] و ان جّدي محمداً رسول الله و ان ابي اميرالمؤمنين، سپس امامان را يكايك برشمرد تا به خودش رسيد، سپس فرمود: بار الها! آن چه به من وعده فرمودي به جاي آر و كار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمين را به واسطه من پر از عدل و داد گردان. ابومحمد عليه السلام بانگ برآورد! ‌اي عمه او را بياور و به من برسان، او را برگرفتم و به جانب پدر بردم، چون او در ميان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام كرد و امام حسن عليه السلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن نوشيد (مكيد).
سپس فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بدو شير دهد، آن‌گاه نزد من بازگردان....[38] و در انتهاي روايت آمده است:
حكيمه گويد: پس از آن كه ابومحمد عليه السلام درگذشت و مردم چنان كه مي‌بيني پراكنده شدند و به خدا سوگند كه من هر صبح و شام او را مي‌بينم و مرا از آن چه مي‌پرسيد آگاه مي‌كند و من نيز شما را مطلع مي‌كنم و به خدا سوگند كه گاهي مي‌خواهم از او پرسش كنم و او نپرسيده پاسخ مي‌دهد و گاهي امري بر من وارد مي‌شود و همان ساعت، پرسش نكرده، از ناحيه او جواب صادر مي‌شود. شب گذشته من را از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود: تو را از حق خبردار سازم و راوي (محمد بن عبدالله) گويد: به خدا سوگند حكيمه اموري را به من خبر داد كه جز خداي تعالي كسي بر آن مطلع نيست و دانستم كه آن صدق و عقل و از جانب خداي تعالي است؛ زيرا خداي تعالي او را به اموري آگاه كرده است كه هيچ يك از خلايق را بر آن آگاه نكرده است.[39]
در اين جا لازم است كه نكات مهمي كه در روايات ديگر از زبان حكيمه خاتون نقل شده كه در اين روايت نيامده است را نيز ذكر كنيم:
ـ (پيوسته) هرگاه حكيمه خاتون وقتي بر امام عسكري عليه السلام وارد مي‌شدند، براي آن جناب دعا مي‌كرد كه خداوند به ايشان فرزندي عطا كند و مي‌گويد: روزي داخل شدم بر آن جناب، پس دعا كردم براي او، آن چنان كه مي‌كردم، امام فرمود: «اي محمد آگاه باش، آن را كه دعا مي‌كردي كه خداوند به من روزي كند، امشب كه نيمه شعبان سال 255 است متولد مي‌شود، پس افطار خود را در نزد ما بكن و آن شب، جمعه بود.[40]
ـ حكيمه گويد: پس از نماز شب نرجس خاتون، هنگامي كه فجر نزديك شد، برخاستم تا به افق بنگرم، ديدم فجر اول طلوع كرده است، در دلم نسبت به وعده‌اي كه ابومحمد عليه السلام داده بود شك و ترديدي پيدا شد، حضرت، مرا از درون اطاق ندا دادند كه «ترديد نكن». من از آن حضرت و شكي كه در دلم افتاده بود شرمگين شدم و خجل بازگشتم. در اين هنگام نرجس، نمازش را تمام كرده بود و با ناراحتي و فزع از اطاق بيرون مي‌آمد. او را در برابر اطاق ديدم و به وي گفتم: آيا از آن چه به تو گفتم چيزي را حس مي‌كني؟ فرمود: آري عمه جان، امري بزرگ مي‌يابم.[41]

نكات

از اين روايات نكاتي چند استفاده مي‌شود:
1. دعاي حكيمه خاتون و مستجاب شدن دعاي وي براي روزي شدن فرزند به امام عليه السلام حاكي از معرفت اين بانوي فرزانه و علاقه مندي و ارادت به ولايت وي است.
2. نهايت تواضع حكيمه خاتون نسبت به نرجس خاتون (و بالعكس) و اصرار حكيمه خاتون در خدمت رساني به وي.
3. دعاي امام عسكري عليه السلام براي حكيمه خاتون ـ خدا به تو جزاي خير دهد ـ اين دعا از آن چه خورشيد بر آن بتابد برتر است و نشانة آن است كه عمل حكيمه خاتون، موردپسند و رضايت ايشان بوده است.
4. آگاهي و خبر دادن امام به حكيمه از غيب (امشب شب ميلاد مولود است).
5. ايمان حكيمه خاتون به سخن امام و شب را در انتظار تولد نور به سر آوردن.
6. خواندن اسم الله و سوره مباركه انا انزلنا براي حضرت نرجس و آرامش وي.
7. مشاهده خوارق عاداتي چند در يك شب مانند سخن گفتن نوزاد از رحم، خواندن آيات قرآن، سجده كردن كودك تازه به دنيا آمده و شهادت مولود شريف به وحدانيت خدا و... .
8. سلام مولود شريف بر پدر بزرگوار و عمه‌اش (حكيمه).
9. حكيمه، اولين كسي است كه اين مولود شريف را در آغوش كشيده است.
10. ديدار پي در پي او با امام زمان.
11. هر صبح و شام به ديدار حضرت نائل شدن (كه به بيان سيد بحرالعلوم، ايشان باب و سفير حضرت بودند).
12. اهل سّر بودن حكيمه خاتون براي هر دو امام و پنهان كردن مطالب از نااهلان.
حكيمه خاتون علاوه بر آن كه خود سفير امام بود (هم چنان كه آمد) مردم را به سفير بزرگواري ديگر نيز راهنمايي مي‌كرد.
احمد بن ابراهيم گويد: در مدينه بر حكيمه دختر امام جواد و خواهر امام هادي عليه السلام در سال262 وارد شدم و از پشت پرده با وي سخن گفتم و از دينش پرسيدم، امام را نام برد و گفت: فلان بن الحسن و نام وي را بر زبان جاري ساخت، گفتم: فداي شما شوم! آيا او را مشاهده كرده‌اي و يا آن كه خبر او را شنيده اي! گفت: خبر او را از ابومحمد شنيده ام[42] و آن را براي مادرش نوشته بود، گفتم: آن مولود كجاست؟ گفت: مستور است، گفتم: پس شيعه به چه كسي مراجعه كند؟ گفت به جدّه او، مادر ابومحمد، گفتم آيا به كسي اقتدا كنم كه به زني وصيت كرده است؟ گفت: به حسين بن علي بن ابي طالب اقتدا كرده است؛ زيرا حسين عليه السلام در ظاهر به خواهرش زينب وصيت كرد و دستورات علي بن حسين عليه السلام به سبب حفظ جانش به زينب نسبت داده مي‌شد. سپس گفت: شما اهل اخباريد، آيا براي شما روايت نشده است كه نهمين از فرزندان حسين عليه السلام ميراثش در دوران حياتش تقسيم مي‌شود؟[43]

رحلت

درباره تاريخ وفات ايشان، بعضي از بزرگان فرموده اند كه تاريخ آن براي ما معلوم نشده است،[44] ولي بعضي بدون ذكر مدرك سال 274 را تاريخ وفات ذكر نموده‌اند، ولي مدرك قابل توجهي كه بتوان بدان استناد نمود ذكر نكرده‌اند.[45]
مرقد مطهر ايشان در سامرا در ضريح مطهر عسگريين عليهما السلام واقع است.[46]

زيارت نامه

«علامه مجلسي» دربارة زيارت‌نامه حضرت حكيمه مي‌فرمايد: «در بقعه شريف عسگريين (امام هادي و عسگري عليهم السلام) قبر بانوي با نجابت و بزرگوار، عالم و دانشمند، پرهيزكار و بلند مقام؛ حكيمه دختر امام جواد عليه السلام قرار دارد و نمي‌دانم چرا عالمان و دانشمندان، زيارتي را براي اين بانوي بزرگ نياورده‌اند؛ در حالي كه وي داراي فضل و جلال درخشاني بوده، در خدمت ائمه معصوم قرار داشته، به هنگام ولادت آن بزرگوار حضور يافته و بارها آن وجود مبارك را در زمان امام حسن عسكري عليه السلام ملاقات و زيارت مي‌كرده و پس از وفات امام حسن عليه السلام نيز واسطه و سفير او بوده كه مردم به وسيله او حوائج و مسائل خود را حل مي‌كرده‌اند.
بنابراين، سزاوار است، حكيمه دختر امام جواد عليه السلام در آن بقعه و حرم زيارت شود و آن گونه شأن و صلاحيت او اقتضا مي‌كند از وي تجليل و تكريم به عمل آيد.[47]
بزرگان، كلام مرحوم مجلسي را تلقي به قبول كردند و يا عيناً آن را آورده يا با اندكي تصرف ذكر كرده‌اند.[48]
براي نمونه، مرحوم محسن امين در اعيان الشيعه مي‌نويسد: «حكيمه از بانوان صالح و عابد و قانت بوده و از ايشان اخباري در تزويج امام عسكري عليه السلام با نرجس خاتون عليهما السلام و ولادت امام از ايشان نقل شده است».[49]
مرحوم شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان فرموده اند: در كتب «مزار»، زيارت مخصوصي براي آن معظمه ذكر نشده؛ آن مرتبه رفيعه كه براي او است. پس سزاوار است او را زيارت كنند به الفاظي كه در زيارت اولاد ائمه عليهم السلام نقل شده است يا زيارت كنند او را به الفاظي كه در زيارت عمه مكرمه‌اش حضرت فاطمه معصومه، بنت موسي ابن جعفر عليها السلام وارد شده است.

پي نوشت :

[1] . محمد بن يعقوب کليني، اصول الکافي؛ دارالاسرة للطباعة والنشر، الثانيه، ١٤۲٢ه‍.ق. ج١، ص٠ ٣٧ وبدين مضمون درابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) عيون اخبارالرضا عليه السلام؛ تصريح سيد صدر لاجوردي، تهران، جهان، ص۴٢۶ موجود است.
[2] . محمد بن علي (شيخ صدوق) ابن بابويه قمي، کمال الدين وتمام النعمة؛ مترجم؛ منصور پهلوان، جمکران، ١٣٨٤ه.ش جزء۲، باب٤٢، ح١.
[3] . محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد) العکبري، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد؛ ترجمه وشرح سيد هاشم رسولي محلاتي، علميه اسلاميه، ج٢، ص٣٣١.
[4]. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار الجامعة لدرر، اخبار الائمة الاطهار؛ دار احياءالتراث العربي، بيروت، ج٩٩ص٧٩-٨٠.
[5]. امين الاسلام طبرسي، ابن علي الفضل بن الحسن؛ اعلام الوري با علام الهدي؛ دار المعرفة، بيروت، ١٣٩٩ه‍.ق ص ٣٣٨.
[6]. شيخ عباس قمي، منتهي الامال؛ موسسه مطبوعاتي حسيني، ص٩٧٢.
[7] . محمد بن علي الاردبيلي الغروي الحائري، جامع الرواه؛ دارالاضواء، بيروت، ١٤٠٣ه‍.ق، ج٢، ص٤٥٧.
[8] . عبدالله بن محمد بن عبدالله ما مقاني، تنقيح المقا ل في علم الرجا ل؛ مطبعة المرتضوية، نجف ١۳۵۲ه‍.ق ج۳ص۷۶.
[9] . سيد ابوالقاسم الخويي الموسوي، معجم رجال الحديث؛ قم، الرابعه، ١٤١٠ه‍.ق- ج٢٣ص١٨٧.
[10] . منتهي الامال، ص٩٧٢.
[11] . ذبيح الله محلاتي، رياحين الشريعه؛ در ترجمه بانوان دانشمند شيعه؛ دارالکتب الاسلاميه، تهران، پنجم، ١٣٦٨، ج٤، ص١٥٠.
[12] . محمد حسين اعلمي حاﺋري، تراجم اعلام النساء؛ مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، اولي، ١٤١٧، ص٢٢.
[13] . وخلف بعد من الولدعليا ابنه الامام من بعده وموسي وفاطمة امامه ابنتيه ولم يخلف ذکراغيرمن سميناه، ارشاد، همان، ج٢ص284.
[14] . همان، ج۲، ص۲۶4.
[15] . همان، ج۲، ص۲۸۵.
[16] . ابوالحسن احمد بن فارس بن زکريا؛ معجم مقائيس اللغه؛ مکتب الاعلام الاسلامي، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قم ١۴٠۴ه .ق، ج٢، ص ٩١.
[17] . قرآن كريم در سوره مباركة لقمان، آيه12 به هر دو نوع حكمت نظري و عملي اشاره دارد.
[18] . شواهد درقبل ذکرشد.
[19] . بحارالانوار، ج۵٠، ص٢٠؛ و ر: ک: الارشاد، ج٢، ص٢٦٨ و کافي، ج١، ص٢۵۸.
[20] . شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان؛ ترجمه مهدي الهي قمشه‌اي، تعاوني ناشران، نوزدهم، ١٣٨٣، صص٩٣٩- ٩٣٨.
[21] . منتهي الآمال، ص٩٦٧.
[22] . ابوجعفر طبري، محمد بن جرير رستم؛ دلاﺋل الامامه؛ قم، منشورات الرضي، ١٣٦٣ه‍. ش ص٢١٦ و مسعودي؛ اثبات الوصيه؛ قم، رضي ص١٩٣.
[23] . ر.ک: جعفر مر تضي العاملي، زندگي سياسي امام جواد عليه السلام؛ ترجمه سيد محمد حسيني؛ دفتر انتشارات اسلامي٣٦۴صص٦٩-٦٨.
[24]. الارشاد، ج2، ص285.
[25]. معتصم، برادر مأمون، واثق، پسر معتصم، متوكل، پسر ديگر معتصم، منتصر، پسر متوكل، مستعين، پسرعموي منتصر و معتز، پسر ديگر متوكل.
[26]. ر.ك: رسول جعفريان، حيات فكري و سياسي امامان شيعه؛ تبليغات اسلامي، قم، اول، 1371، ج2، ص141-151و مهدي پيشوايي؛ سيره پيشوايان؛ مؤسسه امام صادق، قم، اول، 1372 ص567-571.
[27]. ر.ك: سيره پيشوايان و حيات فكري سياسي امامان شيعه و باقرشريف القرشي؛ تحليلي از زندگاني امام هادي (ع)، مترجم، محمد رضا عطايي، آستان قدس رضوي، 1371، ص319 تا 427.
[28]. علي بن عيسي اربلي؛ كشف الغمة، تبريز، 1381ق، ج2 ص394.
[29]. الارشاد، ج1، ص299.
[30]. ر.ك: ابن اثير؛ الكامل في التاريخ؛ تحقيق عبدالله التافي، بيروت، 1407 ق ج7، صص196-195.
[31]. بحارالانوار، ج5، ص313.
[32]. ر.ك: محمد نصيري رضي، تاريخ تحليلي اسلام، نهاد مقام معظم رهبري، 1378، صص266-264 و باقر شريف قرشيريا؛ زندگاني امام حسن عسكري (ع)، مترجم سيد حسن اسلامي، دفتر انتشارات اسلامي، قم، اول، 1371.
[33]. ر.ك: الكافي، ج1 ص506 و اعلام الوري، ص 359.
[34]. از اين فراز مي توان انكار امامت جعفر كذاب برادر امام حسن عسكري (ع) را نيز دريافت.
[35]. در اين ميان حضرت حكيمه خاتون جريان ازدواج امام با نرجس را بازگو مي كند.
[36]. ظاهراً ادب و احترام خاصي است كه براي بزرگان انجام مي دادند.
[37]. در روايت ديگر آمده كه نرجس، ناگهان از خواب برجهيد و از اتاق بيرون رفت و وضو ساخت، آن گاه برگشته نماز شب را خواند تا آن كه به نماز وتر رسيد.
[38]. ر.ك: كمال الدين، ج2 صص154-147 و بحارالانوار، ج51، ص14-13.
[39]. ر.ك: كمال الدين، ص154 و بحارالانوار، ج51 ص14.
[40]. حاج ميرزا حسين طبرسي نوري، نجم الثاقب، آستان قدس جمكران، دوم، 1412ه‍.ق ص27.
[41]. بحارالانوار، ج51 ص26.
[42]. از اين روايت برمي آيد كه جو و اوضاع بسيار دشوار بوده؛ حدي كه حكيمه از نام بردن صريح امام خودداري ورزيده و به فلان قناعت كرده و ديدار پياپي خويش را نيز بازگو نمي‌كند.
[43]. كمال الدين، ج2، صص267-266 و بحارالانوار، ج51، ص364.
[44]. سيد محسن الامين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف 1403هـ (افست ايران) ج6، ص217.
[45]. رياحين الشريعه، ج4، ص150.
[46]. بحارالانوار، ج102، ص80-79.
[47]. همان، ص80.
[48]. مانند: مرحوم نوري در نجم الثاقب، ص38-37 و مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج6، 217 و مرحوم شيخ عباس قمي در منتهي الآمال، ص972 و مرحوم محلاتي در الشريعه، ج4، ص150.
[49]. اعيان الشيعه، ج6، ص217.

منبع: فصلنامه علمي تخصصي انتظار موعود شماره 22 - ويژه امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط