بر نوعي از مجاز است که به موجب آن قسمتي از شيئي يا عضوي از اعضاء بدن يا بخشي از انديشه به جاي کل موضوع به کار رود. براي نمونه در فارسي مثل «دست» به جاي نعمت، به اين اعتبار که به طور عمومي صدور نعمتها از «دست» است و بدين گونه «دست» به جاي نعمت به کار رود. کلمه وقتي صلاحيت افاده معني مجازي را خواهد داشت که بين معناي حقيقي و مجازي آن نوعي پيوستگي و مناسبت (غير از مشابهت) وجود داشته باشد که آن پيوند و مناسبت را علاقه مينامند، مثلاً «شير خدا» در سروده کسائي مروزي:
«آن کيست بدين حال و که بوده است و که باشد *** جز شير خداوند جهان حيدر کرار»
«شير خدا» در معني مجازي براي حضرت علي (عليه السلام) به کار رفته است و علاقه بين معناي واقعي و مجازي آن، شجاعت و رشادت است. شرط کاربرد اينگونه مجاز آن است که در موارد خاص استفاده شود يعني نميتوان گفت «دست» در بازار زياد شد، يعني نعمت افزوني يافت، يا «دستي» به چنگ آوردم، يعني نعمتي نصيب من شد.
بلاغيون ايراني براي مجاز مرسل بر حسب نوع علاقه ميان دو طرف اقسامي برشمردهاند که چند مورد آن براي نمونه ذکر ميشود:
جزئيت (synechdoch):
يدن چيزي به نام يکي از اجزاء آن مثلاً چشم براي رقيب و جاسوس. در اين زمينه بايد اولاً ميان طرفين مجاز يک ارتباط حقيقي وجود داشته باشد به طوري که نميتوان مثلاً زمين را براي زمين و آسمان به کار برد، و ثانياً اين جزء به نحوي از کل موضوع مورد نظر مشتق شده باشد به طوري که اگر آن را از کل بگيرند، بر کليت موضوع خسران وارد شود.کليت (synechdoch):
ه کار بردن کل و اراده جزء.مجاورت (metonymy):
به کار بردن چيزي به اعتبار رابطه و نزديکي اش با چيز ديگر مثل کلمهي «عصا» در عبارت «عصاي پيري» به لحاظ آنکه افراد پير و ناتوان به ياري عصا راه ميروند.در اصطلاح زبان تصويري در انگليسي تعريفي که از metonymy ميدهند بسيار با تعريف کنايه در اصطلاح بيان فارسي نزديک است زيرا metonymy آن است که واژهاي را جايگزين واژهاي ديگر ميکنند به اعتبار پيوند نزديک بين آن دو، مثل آنکه علت را به جاي معلول يا نويسنده را به جاي اثرش ذکر کنند. وقتي جان ميلتون شاعر انگليسي در قرن هفدهم گويد: «در آن هنگام که در مييابم چه سان فروغ من رو به خموشي ميگذارد» «فروغ» کنايهاي از بينائي است زيرا فروغ از لوازم بينائي است.
نمونههاي ديگر: شکسپير ميگويد:
Doublet and hose ought to show itself courageous to petticoat. (As you like it)
ترجمه: «بالا پوشها و ساقبندها بايد خود را به ژيپونهاي شجاع بنمايند.»
بالاپوش و ساقبند از توابع پوشش مردانه، و ژيپون از توابع پوشش زنانه است پس اولي کنايه از مردان و دومي کنايه از زنان است.
اعتبار مايکون:
ياد کردن چيزي به اعتبار آنچه بعداً خواهد شد مثلاً: انگور براي شراب.اعتبار حاليت:
ياد کردن عمل يا حالتي و اراده محل آن مثلاً: درس خواندن براي مدرسه.اعتبار آليت:
ياد کردن وسيله و اراده حاصل و نتيجه آن مثلاً: قلم براي آثاري که با آن نوشته ميشود.(صور خيال در شعر فارسي)
در اصطلاح ادبِ فرنگي، مجاز مرسل (synechdoch) را قسمتي استعاره مينامند که بيشتر به معني ناميدن کل و اراده جزء يا ناميدن جزء و اراده کل تعبير ميشود، براي نمونه لفظ «دست» در عبارت «ده دست» به معني کمک رسان و کارگر، به اعتبار آنکه کمک از دست برمي آيد، يا کلمه «نان» در عبارت «نان روزانه ما را عطا بفرما» به معني قُوت و روزي. همچنين است استفاده از کلمه rhyme (قافيه) به معني شعر در سطور زير:
Not marble, nor the gilded monuments
Of princes, shall outlive this powerful rhyme… (Shakespeare)
ترجمه:
«نه سنگ مرمرين، نه بناهاي زراندودِ شاهزادگان هيچيک بيش از اين سخن نخواهد پاييد».
از نظر ياکوبسن، مجاز مرسل با قرار گرفتن در يک نظام پيوسته تمايل به برگشت و چسبندگي به متن را دارد. از نظر وي مجاز مرسل خاصيت رمان رئاليستي است. (Selden) منبع مقاله :
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.