مديحه در لغت به معني ستايش است و در اصطلاح شعري ستايش آميز باشد که موضوع آن ميتواند شخص، گروه، بانيان حکومت و يا حتّي يکي از حالات و خلقيات نفساني انسان باشد.
مديحه سرائي در ادب فارسي يکي از قديمي ترين انواع شعر است که از ديرباز مورد توجّه سخن سرايان بوده است. شايد هنگامي که گويندگان فارسي زبان پس از ظهور شعر و شاعري در ايران به سخنوري آغاز کردند، نخستين موضوع رسمي، مدح و ستايش سلاطين و امرا بود.
قصيده سرائي و مديحه گوئي مدّتها پيش از ظهور اسلام تا حدّي باعث زوال اين سنّت شد اما در زمان امويان و عبّاسيان بار ديگر مديحه سرائي رونق گرفت.
بعدها که حکومت اسلامي تجزيه شد و در ايران، سلاطين ايراني به حکومت رسيدند، اين سنّت ادامه يافت. نخستين گويندگاني که نامشان در متون تذکرهها و تاريخها ثبت است در زمرهي درباريان يعني شعراي منتسب به حکومت بودهاند و غالب اشعاري نيز که از آنان باقي مانده در موضوع مدح بوده است. حنظلهي بادغيسي، فيروز مشرقي، ابوسليک گرگاني، ابوشکور بلخي، ابوالمؤيّد بلخي و ابوالحسن شهيد بلخي که از شعراي متقدّم هستند عموماً به دربارهاي زمان خود بستگي داشتهاند. محمدوصيف سيستاني که از جمله قديمي ترين شاعران محسوب ميشود شعري در مدح يعقوب ليث صفّاري گفته است که در تاريخ سيستان نقل شده و مطلع آن چنين است:
اي اميري که اميران جهان خاص و عام *** بنده و چاکر و مولاي و سگ بند و غلام
مدايح شخصي، يعني قصايدي که شاعر دربار در مدح و ستايش حاکم يا پادشاه وقت و به منظور گرفتن صِلِه و انعام ميسروده است. براي مثال، انوري، در ذکر مراجعت ممدوح و شرح مهجوري خود گويد:
اين که ميبينم به بيداريست يارب يا به خواب *** خويشتن را در چنين نعمت پس از چندين عذاب
اين منم يارب بدين مجلس به کف جزو مديح *** وان توئي يارب در آن مسند به کف جام شراب
آخر آن ايّام ناخوشتر ز ايام مشيب *** رفت و آمد روزگاري خوشتر از عهد شباب
و الخ...
گاه شاعر مديحه گو از پير خود رازهاي عظمت ممدوح را ميپرسد چنانکه ظهيرالدين فارابي گويد:
من با خرد به حجرهي خلوت شتافتم *** گفتم کهاي نتيجهي الطاف کردگار
باز اين چه نقش بلعجب و شکل نادر است *** کز کارگاه غيب همي گردد آشکار
گردون ز جامهي که بريده است اين طراز *** گيتي ز ساعد که ربوده است اين سوار
گر جرم کوکب است چرا شد چنين ضعيف *** ور پيکر مه است چرا شد چنين نزار
گفت آنچه برشمردي از آن جمله هيچ نيست *** داني که چيست با تو بگويم به اختصار
نعل سمند شاه جهانست کاسمان *** هر ماه بر سرش نهد از بهر افتخار
دستهي دوّم، مدايح مذهبي و ديني بوده است که در آن شاعر به ستايش مناقب و مکارم حضرت رسول ختمي مرتبت و ائمهي اطهار ميپردازد. اين قسم مديحه در دورههاي نخستين شعر و شاعري و به طور کلّي در دورهي قبل از مغول و حتي در ميان شعراي متوسّط زياد معمول و متداول نبوده است. در عين حال گاه ميان شعراي متقدّم، کساني به سرودن اين نوع مدايح همّت گماشتهاند. براي مثال ناصرخسرو در قصيدهاي که با مطلع زير شروع ميشود:
پُشتم قوي به فضل خدايست و طاعتش *** تا در رسم مگر به رسول و شفاعتش
نخست در ستايش حضرت رسول و سپس در منقبت اميرالمؤمنين سخن رانده و در پايان از معتضد بالله خليفهي فاطمي ياد کرده است.
سنائي نيز در مدح حضرت رسول قصايدي دارد. از جمله دو قصيده که با مطلعهاي زير آغاز ميشود:
زهي پشت و پناه هر دوعالم *** سرور سالار فرزندان آدم
و:
اي گزيده من ترا از خلق رب العالمين *** آفرين گويد همي بر جان پاکت آفرين
اما به طور کلّي، مديحهي مذهبي از قرن نهم هجري بخصوص در دورهي صفوّيه و به لحاظ شرايط خاصّي که پادشاهان صفوي براي ترويج تشيّع ايجاد کرده بودند، رواج يافت.
(فرهنگ و ادب فارسي)
در ادبيّات غرب، مديحه در اصل در يونان باستان به منظور ستايش قهرماناني که در مسابقات باستاني المپيک پيروز ميشدند سروده ميشد. اين نوع اشعار معمولاً به صورت ترانههاي دسته جمعي اجرا ميشد. پيندار، شاعر يوناني، اين قبيل مدايح را رواج داد.
در ادبيّات انگليسي نيز نمونههاي بسياري از مديحه يافت ميشود. پارهاي از اين مدايح در ستايش ايّام خاصي هستند، مثلاً: «قصيدهاي براي صبح تولّد عيسي مسيح» / جان ميلتون، «شعري براي روزسِنت سيلي سيا» / جان درايدن. برخي ديگر نيز مدايحي هستند که در وصف انديشهها، خصايل و رويدادهاي خاصي سروده شدهاند؛ مثلاً «قصيدهاي براي وظيفه» / ويليام وردزورث که با اين سطور آغاز ميشود:
Stern Daughter of the voice of God!
O Duty! If that name thou love
Who art a light to guide, a rod
To check erring, and reprove;
Thou, who art victory and law
When empty terrors overawe,
From vain temptations dost set free;
And ealmest the weary strife of frail humanity!
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.