در لغت رعايت تناسب است و در اصطلاح بديع آن است که در نظم و نثر کلماتي نظير و مناسب هم بياورند و چيزهائي را که با هم متناسب باشند جمع کنند، مانند کلمههاي «کمان» و «تير»، در اين بيت
از آن به خاک نشستم که آن کمان ابرو *** مرا چو تيري سوي خود کشيد و دور انداخت
و کلمات «شبگرد» و «عيار» و «تاج» و «کمر» در بيت زير:
تکيه بر اختر شبگرد مکن کاين عيار *** تاج کاووس ربود و کمر کيخسرو
ميرداماد
(فرهنگ ادبيات فارسي دري)
چشمي دارم چو لعل شيرين همه آب *** بختي دارم چو چشم خسرو همه خواب
جسمي دارم چو جان مجنون همه درد *** جاني دارم چو زلف ليلي همه تاب
نمونههاي ديگر:
اي سرو قدِ لاله رخِ عبهر چشم! *** زَر شد رخم و نيست تو را برزر چشم
(خواجوي کرماني)
بهار و سرو و گل و سوسن،اي بهار بتان! *** چو در کنار مني، جمله در کنار من است
اديب صابر ترمذي
نمونهي نثر از ابوالمعاني نصر الدين محمدبن عبدالحميد منشي، صاحب کليله و دمنه بهرامشاهي
«... دريغا عمر که عنان گشاده برفت و از وي جز تجربت و ممارست، عوضي نماند که در وقت پيري، پايمردي و دستگيري تواند بود.»
کلمات نظير و مناسب بايد در معني با هم از لحاظ جنس يا مشابهت يا تضمين يا ملازمت، متناسب باشند.
تناسب جنس مانند آفتاب، ماه، ستاره، گل، لاله، ياسمن، لب، چشم، دهان. تناسب مشابهت مانند چشم، نگرس – قد، سرو – دهن، غنچه.
تناسب از لحاظ تضمّن و ملازمت مانند خسرو، شيرين – ليلي، مجنون – وامق و عذرا. خواجه شيراز فرمايد:
مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نور *** يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
نمونه انگليسي:
He hath a weet countenance, a most pleasant eye,
A most adnth ble presence, a cheerful aspect; he is a most delectable object.
(eited by John Hoskins / Direction for Speed and Style)
ترجمه:
«او سيمائي ... (weet?) دارد، خوشايندترين چشمها،
حضوري بس تحسين برانگيز، جنبهاي نشاط آور،
او دلچسب ترين است.»
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.