در لغت به معني زياد کرده شده، افزون شده باشد. در شعر فارسي قالب منظومي را گويند که در آخر هر بيت يا هر مصراع جملهاي بياورند که وزن آن جملهها با هم متحد و در عين حال با وزن مصراعهاي اصلي متناسب باشد.
مستزاد در واقع نوعي مستقلي از انواع شعر نيست بلکه قسمتي تفنّن شعري به شمار ميآيد.
دولتشاه سمرقندي قديم ترين مستزاد را از ابن حسام هروي دانسته است:
آن کيست که تقرير کند حال گدا را
در حضرت شاهي
و الخ...
کز غلغل بلبل، چه خبر باد صبا را
جز ناله و آهي
از مستزاد خواجوي کرماني:
کس نيست که گويد زمن آن ترک خطا را
گر رفت خطائي
باز آي که داريم توقع ز تو، ما را
با وعده وفائي
باز آي که سر در قدمت بازم و جان را
رد پاي سمندت
چون ميندهد دست، من بي سر و پا را
جز نعل بهائي
از مستزاد مشهور ملک الشعراي بهار که در اواخر سلطنت استبداد محمدعلي شاه قاجار در سال 1286 هـ ش. سروده است:
باشه ايران، ز آزادي سخن گفتن خطاست
کار ايران با خداست
مذهب شاهنشه ايران، ز مذهبها جداست
کار ايران با خداست
هر دم از درياي استبداد آيد برفراز
موجهاي جانگداز...
مستزاد فارسي انواعي چون مستزاد غزل مستزاد رباعي و مستزاد قصيدهاي (قصيده) را شامل ميشود. نمونه مستزاد غزل:
گر گذري هست و نه در کوي تست
بر خطاست
ور نظري هست و نه بر روي تست
نابجاست
آنکه بسنجيد رخت را به ماه
ز اشتباه
گفت که همسنگ ترازوي تست
از تو کاست
و الخ...
وثوق الدوله
مستزاد رباعي:
در خواب جمال يار خود ميديدم
در عين صفا
وز گلشن وصل او گلي ميچيدم
بي خار جفا
ناگاه خروس سحري بيدارم کرد
گويا ز حسد
اي کاش که بيدار نميگرديدم
تا روز جزا
ابوسعيد ابوالخير
مستزاد قصيده اي:
اي کامکار سلطان، انصاف توبه کيهان
گشته عيان
مسعود شهرياري، خورشيد نامداري
اندر جهان
اي اوج چرخ جايت، گيتي ز روي و رايت
چون بوستان
مسعود سعد سلمان
هر لحظه به شکلي بت عيار برآمد
دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن يار برآمد
گه پير و جوان شد
گاهي به تک طينت صلصال فرو رفت
غواص معاني
گاهي ز تک کِهگل فخار برآمد
ز آن پس به جهان شد
گه نوح شد و کرد جهان به دعا غرق
خود رفت به کشتي
گه گشت خليل و به دل نار برآمد
آتش گل از آن شد
يوسف شد و از مصر فرستاد قميصي
روشنگر عالم
از ديده يعقوب چو انوار برامد
تا ديده عيان شد
حقا که هم او بود که اندر يد بيضا
مي کرده است شباني
در چوب شد و بر صفت مار برآمد
زان فخر کيان شد
مستزاد از مشروطيت به بعد رواج يافت و از آن براي ساختن اشعار ملي و ميهني استفاده کردند.
(صفحه 306 الف الف)
در ادبيات فرنگي به طور عام و ادبيات انگليسي به طور خاص، قالبي وجود دارد که بسيار به مستزاد نزديک است. اين قالب واحدي منظوم است که از سطري کوتاه در پي مجموعه سطرهاي طولانيتر تشکيل ميشود. اين سطر کوتاه يا جمله دنباله را در اصطلاح دنباله (caude) گويند. هر دنباله با دنبالههاي پيشين هم قافيه است. نمونههاي شعر مستزاد در ادبيات انگليسي عبارتند از شعر «آقاي توپاز» سروده چاسر و «براي شب» اثر شلّي که قسمتي از هر يک به عنوان نمونه نقل ميشود.
Swiftly walk o’er the western
The birdes singe, it is no nay,
The sparkauk and the papejay,
That joye it was to here.
The thrustelcock made eek his lay.
The wode dowve upon the spray
She sangful loude and clere.
Sir Thopas
Wrap thy from in a mantly gray
Star-inwroght!
Blind with thine haire the eyes of Day;
Kiss her until she be wearied out;
Then wander o’er city and sea and land,
Touching all with thine opiate wand-
Come, long – sought.
(To Night)
يک قسم مستزاد در ادبيات مغرب زمين سانه مستزاد يا caudate sonnet ناميده ميشود و آن غزلوارهاي است که علاوه بر چهارده سطر معمول در سانه، يک يا دو جمله کوتاه دنباله نيز دارد. اين قسم مستزاد در ادبيات انگليسي از موارد نادر و ناياب به شمار ميرود و از معدود نمونههاي آن، شعر
On the New Forees of Coneience Under the Long Parliament سرودهي جان ميلتون است.
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.