شعرهای عاشورایی(1)
دشت بلا
بيسرآيند حسين مرا
اي لب تو تشنهترين غنچهها
کرده غمت با دل خونم چهها
دل خوشي و عشق نگردند جمع
شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطي اگر در قفس آئينه داشت
چلچلة ما غم ديرينه داشت
غصه حريف دل مشتاق نيست
هرکه کند شکوه ز عشاق نيست
نام شاعر:نادر بختياري
*********
نور خدائي
وجودش عين مصباحالهدايي است
اگر قرآن ناطق مرتضي بود
حسين ايجاز آن در نينوا بود
بخوان اجمال و تفضيل امامان
زخم يک جرعه زن با تشنهکامان
گرين يک جرعه ازجام حسين است
نصيبت نورآفاق و شين و عين است
بنازم شور مرکب راندنش را
فراز نيزه قرآن خواندنش را
عبورش را زخط آتش و خون
حضورش را در اوج هفت گردون
سپرافکندن شب را به پايش
طلوع صبح را در چشمهايش
غبار سم اسبش چون که خيزد
به مستي سرمه در چشم تو ريزد
شهامت شرح قاموس حسين است
شجاعت آستان بوس حسين است
نام شاعر:نادر بختياري
*********
سر كوي تو
به زانوي غم سر گذارد دلم
چنان داغدار توام روز و شب
که خونابه از ديده بارد دلم
تو را اي خدايي ترين آرزو
به دست خدا ميسپارد دلم
تو رفتي ولي ياد تو ماندني است
پس از تو چنين مينگارد دلم
اسيرم اسير غم عشق تو
سرکوي تو خانه دارد دلم
نام شاعر:عباس براتيپور
*********
خيمههاي سوخته
سبز شد بانگ عزا از خيمههاي سوخته
ميرود تا آسمان همراه بانگ يا حسين
شعله شور و نوا از خيمههاي سوخته
آب آب کودکان تشنه در ظهر عطش
رفته تا عرش خدا از خيمههاي سوخته
از سفير تير صيادان غزالان حرم
در بيابان شد رها از خيمههاي سوخته
در شرار آتش بيداد روئيد از جگر
شيون آل عبا از خيمههاي سوخته
درغبار آتش و اندوه ميآمد برون
سروهاي سر جدا از خيمههاي سوخته
نالهها ميداد سر بيمار دشت کربلا
نالههايي جانگزا از خيمههاي سوخته
کس در آن وادي غم جز زينب محزون نبود
تا برون آرد او را از خيمههاي سوخته
از ميان شعلههاي مرگ چون آيد برون
اهل بيت مصطفي از خيمههاي سوخته
ميتراود عطر مظلوميت خون خدا
تا ابد در کربلا از خيمههاي سوخته
نام شاعر:عباس براتيپور
*********
حسين(علیه السلام)
نيام را دم به دم سوز از حسين است
از آن ظلمت ستيزم همچون خورشيد
که روحم غيرت آموز از حسين است
نام شاعر:احمد دهبزرگي
*********
عشق
رؤيت خورشيد در باغ بهار
عشق يعني با جنون تا اوجها
رفتن از ساحل به بام موجها
عشق يعني يک تغزل شعر ناب
مثنويهاي خداي آفتاب
عشق يعني سوختن با شعلهها
سبز گشتن در شکوه قلهها
عشق يعني هاي هاي اشکها
در فرات بيوفا با مشکها
دستافشان رقص سرخي واژگون
سعي در محراب با قانون خون
گفتمان مادران داغدار
حسرت ديدار گلها در بهار
يک نماد از قصه جام شراب
رويکردي سبز در تفسير آب
عشق يعني يک شهود بيکران
سينهاي با وسعت هفت آسمان
درحضور آن فروغ تابناک
سر تاويل شفق در جام تاک
پايکوبي بر فراز دارها
يک غزل با ميثم تمارها
يا قنوتي هم صداي آبها
در نماز صبح با مهتابها
عشق يعني کهکشان در کهکشان
چشم اميدي به سوي بينشان
عشق يعني در فضاي رازها
عشق يعني بيکران نورها
با شقايقها ميان هورها
طور سينين حيرتي بيانتها
شعر شبنم در گلستان خدا
اشک غم در حسرت ديدارها
همدلي تا صبح با تبدارها
عشق يعني يک سرود جاودان
رقص گلها حيرت پروانگان
عشق يعني زينبي تا اوجها
ناخدايي بر فراز موجها
يک زبان در کام از سر غدير
کهکشان آسمانهاي منير
چيرگي بر خار و خسهاي سراب
مخزنالاسرار دخت بوتراب
انعکاس خطبه سجادها
يورشي جاويد بر بيدادها
عشق يعني رود رود مادران
در عزاي خيلي از نامآوران
غرق در خون ذوالجناحي اشکبار
در غم بشکوه آن تنها سوار
همنوا با عون يا جعفر شدن
روي دستان پدر پرپر شدن
داستان خيمههاي سوخته
کودکاني از عطش افروخته
عشق يعني اربعين ياسها
اشک سرخي در غم عباسها
تا شهادت يک حبيب باوفا
پير برناي کتاب کربلا
جان فشاني مرگ احلي من عسل
خوش درخشيدن فراسوي زحل
عشق گفتي کربلا آمد به ياد
هيبت خون خدا آمد به ياد
عشق گفتي نينوا آمد به ياد
عصمت لالهها آمد به ياد
نام شاعر:احمد دهبزرگي
*********
احياگر عشق
احياگر عشق و روح و ايثار حسين (علیه السلام)
هر سوي که کاروان دل ميآيد
بيني که بود قافله سالار حسين (علیه السلام)
نام شاعر:احمد دهبزرگي
*********
كاروان كربلا
روي دل با کاروان کربلا دارد حسين (علیه السلام)
از حريم کعبه جدش به اشکي شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين
ميبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش از اينها حرمت کوي منا دارد حسين
پيش روراه ديار نيستي کافيش نيست
اشک و آه عالمي هم در قفا دارد حسين
بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نميداند عروسي يا عزا دارد حسين
رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجائي که کفن از بوريا دارد حسين
بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب
ورنه اين بيحرمتيها کي روا دارد حسين
سروران،پروانگان شمع رخسارش ولي
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسين
سر به تاج زين نهاده راهپيماي عراق
مينمايد خود که عهدي با خدا دارد حسين
او وفاي عهد را با سر کند سودا ولي
خون به دل از کوفيان بيوفا دارد حسين
دشمنانش بيامان و دوستانش بيوفا
با کدامين سر کند مشکل دو تا دارد حسين
سيرت آل علي با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما يکي صورت نما دارد حسين
آب خود با دشمنان تشنه قسمت ميکند
عزت و آزادگي بين تا کجا دارد حسين
دشمنش هم آب ميبندد به روي اهل بيت
داوري بين با چه قومي بيحيا دارد حسين
بعدازاينش صحنههاو پردههااشکست وخون
دل تماشا کن چه رنگين سينما دارد حسين
سازعشق است وبه دل هرزخم پيکان زخمهئي
گوش کن عالم پراز شور و نواداردحسين
دست آخر کز همه بيگانه شد ديدم هنوز
با دم خنجر نگاهي آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جاي نفرين هم بلب ديدم دعا دارد حسين
اشک خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار
کاندرين گوشه عزايي بيريا داردحسين
نام شاعر:شهريار
*********
ارباب
قرار هر دل بيتاب، ارباب
نه تنها من که ديدم آفرينش
تو را ميخواندت ارباب، ارباب
به هر ابري که افتد چشم مستت
از او بارد شراب ناب، ارباب
تو آن بودي که هر شب در بر تو
گدايي ميکند مهتاب ،ارباب
من آن در را که غير از او دري نيست
کنم با قلب دقالباب، ارباب
بياد چشم تو بيمارم امشب
طبيبا بر سرم بشتاب، ارباب
اگرچه ريزه خوارم بازگويم
بيا امشب مرا درياب ،ارباب
به بيداري اگر قابل نباشم
مرا امشب بيا در خواب، ارباب
چو شمعي در هواي کربلايت
دلم شد قطره قطره آب، ارباب
ز چشمانم از اين چشم انتظاري
چکد هم اشک هم خوناب، ارباب
نام شاعر:حاج حيدر توكلي
*********
زمزم اشك
عطر فردوس برين از سخنم ميآيد
زمزم اشک ز چشم تر من ميجوشد
نام شيرين تو چون بر دهنم ميآيد
اي مسيحا دم عالم ز نسيم مهرت
روح ايمان و يقين بر بدنم ميآيد
همچو جان سخت گرانقدر و عزيز است مرا
ز تو هر غم که به جان و به تنم ميآيد
دل نشسته است به سوگ و به عزايت شب و روز
ناله و گريه ز بيتالحزنم ميآيد
از شرار غم تو سوختم اما شادم
که به سويت خبر سوختنم ميآيد
گر پس ازمرگ ببويند مرا در دل خاک
نکهت مهر حسين از کفنم ميآيد
گرچه خارم چو «وفايي» ولي از لطف حسين
روز محشر خبر گل شدنم ميآيد
نام شاعر:سيد هاشم وفايي
*********
عشق
قبله گاه گوشه محرابها
با توام اي بهترين پيغامها
با تو اي بالاترين نامها
با تو اي زيباترين زيباآفرين
اي بهشت مطلق روي زمين
با تو اي يکتا سحاب آرزو
با تو اي پهناي ناب آرزو
با توي اي مهتاب شام خستگي
زندگي عشق، عشق زندگي
با توام با تو حيات سينهها
روشنيبخش دل آيينهها
با توام دار و ندار فاطمه (سلام الله علیها)
اي گل و باغ و بهار فاطمه (سلام الله علیها)
گوش کن يک لحظه بر آواي من
گر نگيري دست من اي واي من
بيتو من آن سو تر از هيچم حسين (علیه السلام)
با تو من گرد خدا پيچم حسين (علیه السلام)
بي تو حتي کمتر از هر کمترم
با تو لبريز از شراب کوثرم
بي تو پستم پيش چشمان همه
با تو هستم در نگاه فاطمه (سلام الله علیها)
نام شاعر:حميد فرجي
*********
سروش غم
برتو بادا تسليت ياابنالحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در عزاي جد مظلومت حسين
اشکهايت گشته جاري از دو عين
شال غم افکندهاي مولا به دوش
ناله از دل ميکشي با صد خروش
چنين گويي تو با صد شور و عين
روز و شب گريم برايت يا حسين (علیه السلام)
گر نبودم تا تو را ياري کنم
آنقدر بهرت عزاداري کنم
اشک چشمم گر شود روزي تمام
خون کنم جاري ز چشمانم مدام
کي فراموشم شود اين خاطرات
کام عطشان تو و آب فرات
کي رود از ياد من شمشيرها
نيزهها و سنگها و تيرها
چهرههاي نيلي و افروخته
جامهها و خيمه هاي سوخته
تا که ياد آيد مرا از قتلهگاه
ناله از دل برکشم با سوز وآه
زين وصيتها همه جان بر لبم
داغدار عمه خود زينبم
نام شاعر:حامد كاظمي
*********
لطف ارباب
بنگر از حسرت ديدار تو چون مجنونم
من آواره ميخواره بدنام کجا
حرمت ميکده و جام و مي گلگونم
شده بدنامي من ورد زبانها ساقي
ببر از دايره کون و مکان بيرونم
مدتي از سر خوان کرمت دور شدم
کس نپرسيد چرا غمزده و محزونم
نرود از در ميخانه مهرت هرگز
گرچه مژگان تو هردم بکشد در خونم
کرمي کن در ميخانه به رويم بگشا
که همه هستي خود را به تو من مديونم
هستيام ميدهم و کرب و بلا ميخواهم
غير از اين هرچه دهندم به خدا مغمونم
تا نفس دارم و فريادزنان ميگويم
که من از لطف تو در هر دو سرا ممنونم
نام شاعر:مهدي محمدي
*********
شور عشق
هم گداي فاطمه هم حيدرم
سوي اين در هست دائم دست من
نيست حاجت بر سراي ديگرم
آبرويم از در اين خانه است
زين سبب از خلق عالم برترم
تا که آيد نام زيباي حسين (علیه السلام)
اشک آيد از دو چشمان ترم
روضههايش چون به گوشم ميرسد
ميزند بر سينه و دل آزرم
کاش ميشد کربلا باشم شبي
تا به برگيرم مزار دلبرم
ياد دارم کودکي بودم ولي
شور عشقي بود دائم در سرم
تا که آيام محرم ميرسيد
مينمودم رخت ماتم در برم
ياد دارم مانده در گوشم هنوز
گريههاي بي صداي مادرم
اينچنين ميگفت با صد شور و شين
من فداي کام عطشان حسين (علیه السلام)
نام شاعر:حامد كاظمي
*********
شهيد اول
گرچه خاکسترم اما ز غمت شعلهورم
من سفير توام و بانگ انالحق زدهام
آخرين کار نمازيست که بر دار برم
ملکالموت به اعجاز سرانگشت غمت
جان طلب کرد به شوق تو فقط جان سپرم
شوق پرواز بود از قفس تنگ تنم
تا مگر همره باد از سر کويت گذرم
قاصد باد به سوي تو فرستم که ميا
مهر اين نامه به خون جگر و اشک ترم
سر به راه تو نهادم همه جا تا دم مرگ
که سر راه تو و خواهرت افتاده سرم
پيش مرگ توام و جان من اي دوست تويي
بي تو من شمع فنا گشته پاي سحرم
نام شاعر:حميد فرجي
*********
درد عشق
براي غربت دل فکر چاره ميکردم
به دانههاي چو تسبيح اشک در دستم
براي آمدنت استخاره ميکردم
اگر نشد که دوباره به پاي تو افتم
سلام بر تو ز دارالاماره ميکردم
من از محله آهنگران بياحساس
گذر نمودم و دل پر شراره ميکردم
يکي سفارش تير سه شعبهاي ميداد
وان يکاد نذر شيرخواره ميکردم
غريبتر ز دلم روزگار چون ميخواست
به کودکان غريبم اشاره ميکردم
نام شاعر:علي ناظمي
*********
شراره
اي اشکها بريزيد از ديده چون ستاره
جز من که همچو خورشيد افروختم در اين دشت
کي پاره پاره ديده اندام ماهپاره
ما هم فتاده بر خاک ديدم که خصم ناپاک
با تيغ زخم ميزد بر زخم او دوباره
در پيش چشم دشمن بر زخمت اي گل من
جز اشک نيست مرحم ،جز آه نيست چاره
زد خنده قاتل تو بر اشک ديده من
با آن که خون بر آمد ،از قلب سنگ خاره
وقتي لبت مکيدم، آه از جگر کشيدم
جاي نفس برآيد، از سينهام شراره
اي جان رفته از دست ،بگشاي ديده از هم
جاني بده به بابا ،حتي به يک اشاره
دشمن چنين پسندد، استاده و بخندد
فرزند ديده بندد، بابا کند نظاره
چون ماه نو خميدم،باچشم خويش ديدم
خورشيدغرق خون را، دريک فلک ستاره
دردا که پيش رويم، در باغ آرزويم
افتاد ياس خونين ،با زخم بيشماره
جسم عزيز جانم ،چون دامن زره شد
از زخم هر پياده ،از تيغ هر سواره
افتاده جسم صد چاک، جان حسين برخاک
ميثم بر آن تن پاک ،خون گريه کن هماره
نام شاعر:حاج غلامرضا سازگار
*********
سحاب آرزو
ميا چو خنده دشمن به جانم نيشتر گردد
بمان در خيمه اما گريه کمتر کن به جان من
مبادا عمهام زينب ز مرگم باخبر گردد
نميخواهم تو باشي بر سرم هنگام جان دادن
که ترسم درد داغ من برايت بيشتر گردد
سرت باداسلامت اي سحاب آرزوبابا
اگر مرغي چو من بشکسته سربيبال وپر گردد
گمانم عمهام ميآيد ز جا برخيز و ياري کن
که چشمم را ببندي تا نبينم خون جگر گردد
تو ابراهيمي و من هم ذبيح تو ولي ديگر
گمانم نيست برخيزد که سوي خيمه برگردد
زجا برخيز و بنشين پيش پاره پاره جسم من
که ترسم باعث مرگ پدر داغ پسر گردد
نام شاعر:حميد فرجي
*********
شكايت دل
شهر آزار خداي خستگي
شام يعني گوشه ويرانهها
مدفن شمع و گل و پروانهها
شام تسکين دل شيطان بود
زينت سر نيزهاش قرآن بود
شام يعني وادي دشنامها
سنگ باران سري از بامها
سنگ در دستان نامردان شام
بوسه ميزد بر سر زخم امام
شام تفسير نگاهي مضطراست
شهر داغ لالههاي حيدر است
شام هم مانند کوفه بيوفاست
صفحهاي از دفتر کرب و بلاست
بيوفايي مانده از اين طايفه
شام دارد مردم بيعاطفه
شام يعني محملي از داغ و درد
موسم پژمردن گلهاي زرد
پاي محمل رقص و کف آزاد شد
کوچههايش هلهلهآباد شد
شام شهر بازي چوب و لب است
نيشتر بر زخم بغض زينب است
بر دل زهرائيان آتش زدند
هرکه را ميسوخت از آهش زدند
يک زن شامي چو ديد اشک رباب
اشک او را داد با خنده جواب
در ميان ازدحامي از نگاه
ميکشيد از دل عقيله آه آه
اشک شد آنجا نقاب روي او
شد پريشان قلب او چون موي او
يک نفر شرمي نکرد از معجرش
ريخت خاکستر يهودي بر سرش
نام شاعر:علي ناظمي
*********
يا مهدي ادركني
چه شود عاقبتم را ز خدا خير بخواهي
سالِفِ برِّکَ بي خواندهام و درس گرفتم
که مرا دادهاي از روز ازل فيض پناهي
با لباسي که براي غم جد تو بپوشم
با همين رنگ سياهش ز دلم رفته سياهي
آمدم تا که بگويم سر يارم به سلامت
تسليت بر تو بگويم همره ناله و آهي
گر نگاه تو نباشد به خدا هيچ نماند
نه اماني نه قوامي نه ثباتي و سپاهي
عزّت عشق عيان است در اين سال حسيني
چه شود امر فرج را ز خدا خود تو بخواهي
*********
يا مهدي ادركني
ذکر تو در محافل روضه نشان ماست
خون گريه کن که ماتم جد غريب توست
يار دل حزين تو آه و فغان ماست
ما را نواي نوحه جد او جانفزاست
الحق که روضه،داروي روح و روان ماست
هرجا که ميرويم دم از عشق ميزنيم
آري حديث مهر تو ورد زبان ماست
پرچم، چراغ، آب، سياهي، کتيبه، اشک
اين ها همه بهانه سر نهان ماست
سرِّ نهان ما که به جز شاه عشق نيست
در قبضه ولايت او جسم وجان ماست
سلطان عشق آبروي عالمين کيست؟
آنکه هماره در گرُوَش آرمان ماست
هستي به دست تو ،دل تو در کف حسين
دست تو بر سر و غم او سايبان ماست
درحال روضه معني هر زمزمه تويي
غمگين مباش زمزمه طرز بيان ماست
*********
مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مددي
قرار کوي رهت شرح ادعاي من است
نميروم ز سر کوي بيکرانه تو
که اين مسير عبور تو دلرباي من است
بيا و يک قدمي با دلم بشو همگام
که با تو درد دلم بين نالههاي من است
نه سعي مروه و سعي صفاي مي خواهم
تلاش در ره تو مروه و صفاي من است
به خون دل بکنم شستشو سر و رويم
ذبيح عشقم و کوي وفا مناي من است
همينکه با تو شريکم به هر غم و شادي
دليل و حجت و برهان اين وفاي من است
بيابيا که ز هجر تو سوختم به خدا
به مدّعاي دلم شاهدم خداي من است
به عالمي نفروشم غلامي درِ تو
دوام خدمت تو بهترين جزاي من است
تعصبي که به حب تو دارم از ايمان
تمام هستي و سرمايه ولاي من است
به عشق اينکه زماني شوم کفنپوشت
شبانه روز به درگاه حق دعاي من است
*********
حسين مظلوم (علیه السلام) ادركني
سينه ما ميشود کرب و بلاي حسين
کاش خدا قستم رزق حلالي کند
تا که توانم کنم خرج عزاي حسين
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگيرم صفا من ز صفاي حسين
هرکه عزدار اوست شيعه و غمخوار اوست
ناله او ميدهد سوز صداي حسين
مادر او فاطمه خوب دعا ميکند
هرکه بريزد ز چشم اشک براي حسين
اشک عطاي خداست هديه خيرالنساست
نيست کسي لايقش غير گداي حسين
ماه محرم کند جامعه را زير و رو
جمله جوانان شوند مست ولاي حسين
بهتر از اين گريهها نيست سلاحي به دست
تا که بماند بپا دين خداي حسين
*********
ماه خون و شمشير
اي که پاينده شد ، از تو دين خدا
از کعبه شد جدا سيدالشهداء
به قربانگاه عشق، ميرود از منا
حسين فاطمه ، عزيز مصطفي
نور چشم علي ، همتاي مجتبي
السلام ، السلام ، بر تو اي کربلا
اي که پاينده شد ، از تو دين خدا
پيوسته بر لبش ، لبيک و ياربش
يار همراز او ، قهرمان زينبش
همگامي با وفا ، در نماز شبش
همناله ، همنوا ، در هنگام دعا
السلام ، السلام ، بر تو اي کربلا
اي که پاينده شد ، از تو دين خدا
آماده کن بستر ، بر سبط پيغمبر
راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر
اي آغوش مهرت ، مهد علي اصغر
رقيه مهمان است ، منزل کن مهيا
السلام ، السلام ، بر تو اي کربلا
اي که پاينده شد ، از تو دين خدا
خون مبارزين ، رويت کند رنگين
ي خاک تو مهر ، نماز مصلين
داري عجب آبي ، آب حيات است اين
آيد لب فرات ، يک تشنه لب سقا
السلام ، السلام ، بر تو اي کربلا
اي که پاينده شد ، از تو دين خدا
اي ماه محرم ، ماه خون و شمشير
اي روز عاشورا ،ت روز عشق و تکبير
انقلاب ايران ، دارد ز تو تأثير
گلگون ز شهيدان ، شد بهشت زهرا
السلام ، السلام ، بر تو اي کربلا
اي که پاينده شد ، از تو دين خدا
هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست
رشته مهر او ، رمز وحدت ماست
ماتمش جاويدان ، پرچم او بر پاست
«حجت بن الحسن» ، گريد در اين عزا
السلام ، السلام ، بر تو اي کربلا
اي که پاينده شد ، از تو دين خدا
نام شاعر:حبيب چايچيان
*********
شكست پيروز
قيام اوست ، که پيوسته نهضت آموز است
تمام زندگي او ، عقيده بود و جهاد
اگر چه مدت جنگ حسين ، يک روز است
توان لشکر ايمان ، نميرود از بين
ز فيض ياري حق ، چونکه قدرت اندوز است
حسين و ، ذلت تکريم ظالمان هيهات
که آفتاب عدالت ، ازو دل افروز است
به نزد او که شهادت ، بجز سعادت نيست
رداي مرگ ، برايش ، قباي زر دوز است
رهين همت والاي سيد الشهداء است
هر آنکه از غم اسلام ، در تب و سوز است
هماره تازه بود ياد بود عاشورا
که روز حق و عدالت ، هميشه نوروز است
حرارتي که ز عشق حسين در دلهاست
براي ظالم هر عصر ، خانمان سوز است
حسين ، به ظاهر ، اگر چه شد مغلوب
شکست اوست ، که در هر زمانه پيروز است
نام شاعر:حبيب چايچيان
*********
خداحافظ اي مدينة پيغمبر (علیه السلام)
آستان وحي را ، بي تاب و حيران ميکني
اي که با جمعي پريشان ، از مدينه ميروي
قلب زهرا را ، ز حال خود پريشان ميکني
تا ابد بنياد غم ، از غصه ات ماند بپا
کاخ شادي را چرا با خاک يکسان ميکني ؟
اي که مصباح هدايت هستي و فلک نجات
از چه با اين اشکها ايجاد طوفان ميکني ؟
با عزيزان ميروي و ، زادگاه خويش را
پيش چشم فاطمه ، خالي ز جانان ميکني
سينة بشکستة او ، رفت از يادش دگر
با دلي بشکسته هجران را چو عنوان ميکني
مصطفي را قصة پيراهنت مدهوش کرد
زينب از اين پيرهن بردن ، پشيمان ميکني
اي ذبيح کربلا ، جانها فداي حج تو
اي که خود را در مناي عشق ، قربان ميکني
در طوافت کعبه بر گرد تو ميگردد حسين
کآمدي ، در بيت حق ، تجديد پيمان ميکني
اشک بيت الله ميجوشد ، ز چشم زمزمش
از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران ميکني
کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد اي حسين
اين حرم را ، ز فراقت ، جسم بي جان ميکني
مروه گردد بي فروغ و ، بي صفا گردد صفا
کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان ميکني
نهضت خونين تو ، سرمشق آزادي بود
بهترين تعليم را ، از درس قرآن ميکني
جان فداي تربت تو ، اي طبيب جسم و جان
درد عالم را به درد خويش درمان ميکني
ابر رحمت ميشود ، اين چشمة اشکت
ز آن ، تاريک قبرت ، نور باران ميکني
نام شاعر:حبيب چايچيان
منبع:www.vaares.com
/خ