اسلام و چالشهای بین المللی
1. جهاد
نگاه صواف به جهاد از دو جنبه در خور توجه است: اول اینکه او جهاد را جزئی از تقوا میداند و میگوید تقوا که ملاک برتری و مباهات در اسلام است، فقط به اطاعت خدا در اموری چون نماز، روزه، زکات و حج نیست، بلکه در کنار آنها امور دیگری نیز هست که مکمل ایمان و از لوازم تقوا میباشد. مهم ترین این امور جهاد در راه خدا برای تعالی دین است؛ چرا که حفظ اسلام و حمایت از آن در مقابل مکر و کید دشمنان، از لوازم ایمان است. (2) صواف با اشاره به انواع جهاد نفس و جهاد مال، شرط اساسی تحقق آن را «در راه خدا بودن و اعتلای کلمة الله» میداند.دوم اینکه صواف جهاد را برای مسلمانان موهبتی عظیم از سوی خداوند ذکر میکند تا به واسطه آن بر جهان حکومت کنند. بدین معنا که خداوند اراده کرده است مسلمانان از طریق اهتمام به امور انسانی و دفع ظلم، مدیریت و هدایت جهان را به دست گیرند و زمین را از فساد پاک کنند. از همین رو بر آنان واجب است خود را برای جهاد آماده کنند و هر مسلمان در هر لحظه باید خود را برای مبارزه یا دفاع در لباس یک سرباز احساس کند. هدف جهاد کمک به مظلوم و رفع ظلم است. جهاد نقطهی اوج امر به معروف و نهی از منکر و خواستهی خدا از امت اسلامی است و بدین مهم از دیگر امم ممتاز شده است. (3) خداوند به همان میزان که جهاد را واجب کرده، پاداش آن را نیز عظیم و مهم قرار داده است و جهاد تکلیفی ابدی تا روز قیامت است و امت اسلامی نیز تا روز قیامت باید، مدافع و جهادی باقی بماند. (4) بنابراین اگر به سرزمین آنها یا امت اسلامی و ارزشهای آن تجاوز شد یا به هر نحوی مورد حمله و تعدی قرار گرفت بر همهی مسلمانان واجب است که به جهاد و دفع ظلم برخیزند. (5) جهاد، مایهی نصرت و پیروزی امت اسلامی و عامل عزت، کرامت و آزادی آن است. (6)
از این زاویه، جهاد و دفاع تنها در مقابل دشمن بالقوهی بیرونی متصور نیست، بلکه حفظ اسلام و امت اسلامی از درون نیز واجب است. صواف با این مقدمه که حکومت در اسلام ضروری و واجب است میگوید اگر شهری از شهرهای مسلمان نشین، امام، حاکم و سلطان مسلمانی نداشت، بر جماعتی از مسلمانان واجب است وظایفی را که بر امام واجب است، ادا کنند. پس اگر طائفهای بر دیگری ستم پیشه کرد، با آنها مقابله شود تا به کتاب خدا گردن نهند و به عدل و انصاف با آن برخورد شود. بنابراین صرف بازداشتن از جنگ و خونریزی کافی نیست، بلکه معامله به عدل با گروه ستمکار، باعث تثبیت امنیت در جامعه میشود و اگر دست از جنگ نکشید، باید با او جنگید ولی به زخمی، اسیر و فرار کنندهی آنها تعرض نمیشود و اگر دو گروه بر یکدیگر شوریدند همان رفتار با آنها صورت میگیرد تا هر دو اصلاح شوند. اگر دست برنداشتند، با هر دوی آنها جنگ مقابله میشود، چرا که بغی و ستمگری، نوعی فساد در زمین است و خروج از سنن اسلام و سستی بنیان عدل را به دنبال دارد. (7)
صواف با تأکید بر ویژگی فی سبیل الله و اعتلای کلمة الله در جهاد، هرگونه ظلم و تعدی از ناحیهی مجاهدان اسلام را رد میکند و تأکید دارد که جهاد در اسلام برای خونریزی، آوارگی مردم و تصرف سرزمین نیست، بلکه برای حمایت از دین حق و سرزمینهای اسلامی است. از این رو او با استفاده از مفاهیم جدید حوزهی امنیت بین الملل، «صلح مسلح» را از لوازم جهاد اسلامی و از مصادیق عملی دستورهای دین اسلام دربارهی جهاد میداند. (8) هدف از آمادگی و صلح مسلح، همچنان که در قرآن آمده، کسب هیبت و بازدارندگی است که در قرآن از آن به «ترهبون به عدوالله» تعبیر شده است. خداوند هدف از تجهیز امت به سلاح را، ظلم و فتوحات نمیداند. واضح است که آمادگی دفاعی و قدرت نظامی در هر عصر متناسب با شرایط و لوازم خاص آن زمان و مکان میباشد. امروزه به دلیل آشکار بودن کینه توزی و عداوت دشمنان با امت اسلامی، آمادگی رزمی آنها بیش از هر زمان واجب است تا به گونهای مناسب، بهترین تجهیزات نظامی را به خدمت گیرند و آمادهی جنگ دفاعی و شهادت باشند (9) و از دلبستگی به دنیا و سستی دوری گزینند. (10)
2. جزیه
به نظر صواف استعمار برای نابودی اسلام شایع کرده است که جهاد در اسلام، یعنی جنگ و کشتار برای تحمیل دین بر مردم و داخل کردن دیگر مردمان در دین اسلام، و بر همین اساس شریعت اسلام را مساوی با جنگ قلمداد کرده است. در حالی که خداوند صراحتاً چنین چیزی را نهی میفرماید (11) و قرآن فلسفهی جهاد را دفاع از خود و دفع کسانی قرار داده است که مانع دعوت دین از طریق موعظهی حسنه میشوند. (12) علت جنگ با مشرکان عرب و فارس و روم هم همین بوده است. صواف بر همین اساس میگوید اگر قرار بود جهاد برای اجبار غیر مسلمانها برای وارد شدن در دین اسلام باشد، در آن صورت، حکومت اسلامی باید اقلیتها را میان کشته شدن یا تن دادن به اسلام مخیر کند، حال آنکه اسلام گزینهی سوم، یعنی جزیه را هم قرار داده است که بر اساس آن بر دین خود ثابت بمانند و با مشارکت در هزینههای حکومت و جامعه بتوانند اسلام را درست بشناسند واگر صدق آن را دریافتند به آن ایمان آورند. بنابراین مبنای جهاد با مشرکان، آزادی دعوت اسلامی است. (13)صواف استدلال میکند که جزیه در اسلام - برخلاف تبلیغات استعمار - امری عادلانه و انسانی است. او تبیین میکند که اولاً جزیه سازوکاری بوده که در طول تاریخ وجود داشته است و در همه جا افراد غالب بر شکست خوردگان سخت میگرفتند و بدون در نظر گرفتن کرامت انسانی آنها، اموالشان را میگرفتند و مقرر میکردند که خراج دهند و بدین وسیله به تحقیر و تذلیل آنها میپرداختند. اما اسلام کرامت انسانی افراد را از آنها نمیگیرد. صواف با استناد به سخنی از امام علی (علیه السلام) میگوید اسلام جزیه را در معنای انسانی آن و به عنوان بهای حمایت از آبرو، خون و مال و عقاید شکست خوردگان قرار داد. (14) از آنجا که شکست خوردگان در جنگهای مسلمانان شرکت نمیکردند، جزیه به عنوان حق دفاع از آنها، از اقلیتها دریافت میشد و این عین عدالت است، زیرا لشکر اسلام برای عقیده میجنگید و چگونه میتوان کسی را که به اسلام عقیده ندارد، برای دفاع از آن مجبور ساخت. اما اگر کسی از روی اختیار به این مهم اقدام میکرد جزیه از او ساقط میشد، چنان که ابوعبیده جراح چنین کرد. از سوی دیگر جزیه به ذمی حق تکافل اجتماعی (پوشش تأمین اجتماعی) میدهد؛ در حالی که جزیه بسیار کمتر از زکاتی است که مسلمان میدهد (15) و فرد ذمی از معاهد (دارای عهد و پیمان) هم دارای امنیت بیشتری است؛ چون با پرداخت ذمه دارای امان ابدی است، اما معاهد دارای امان زمان مند است. (16)
از مسائل دیگر مرتبط با جهاد، بردگی و اسارت است. از نظر صواف اسلام دین آزادی است نه بردگی و قوانینی که اسلام برای محو بردگی مطرح کرده در هیچ دینی مطرح نشده و هیچ نظام و سازمانی بر آن سبقت نگرفته است. بردگی در طول تاریخ و قبل از اسلام وجود داشته است و مسیحیت و یهودیت بر آن صحه گذاشتهاند. حال آنکه اسلام برنامههایی را برای آزادی برده وضع کرد که آزادی همهی بردگان را در آیده تضمین میکرد. تأکید بر مسئلهی بردگی در اسلام، از سوی دشمنان اسلام مطرح شده است و هدف استعمار از آن، انحراف جوانان اسلامی از اصول اسلامی و فریفته کردن آنها به اصول دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و آزادی غربی است و دیگر آنکه خواهان مشوش جلوه دادن اسلام در میان مردمان قارهی آفریقا میباشد تا بتوانند راحت تر آنها را به مسیحیت جذب و از اسلام دور کنند. (17)
3. مسئلهی فلسطین
ذکر این نکته لازم است که نظر صواف دربارهی جهاد صرفاً مبتنی بر اعتقادات و آموختههای دینی او نیست، بلکه شرایط و مقتضیات زمان و مکان بر اندیشهی او سخت تأثیر گذاشته است. صواف از یک سو کشورش را مورد هجوم استعمار انگلیس و کمونیسم شوروی میدید و از سوی دیگر امت اسلامی را در برخورد مستقیم با نیروهای استعمار در سرزمین فلسطین مشاهده میکرد. از نظر او جهان اسلام در بدترین وضعیت خود به سر میبرد و دولتهای کفر برنامههای خود را از طریق دولت جنایتکار اسرائیل در جهان اسلام اجرا میکنند. در واقع استعمار بهترین گزینه را برای مقابله با اسلام برگزید، یعنی امت یهود را، که در چهار کتاب آسمانی لعن و نفرین شدهاند (از نظر صواف امت یهود شایستهی این لعن بود؛ زیرا امتی است که خواهان فساد در زمین است). (18)صواف با توجه به همین نگاه و با توجه به شکستهای کشورهای اسلامی از اسرائیل و انحراف مسیر حرکت امت اسلامی از تعالی و پیشرفت به درگیری با اسرائیل، میگوید بزرگ ترین دسیسهی استعمار علیه اسلام، قضیهی فلسطین و تأسیس دولت یهود است. مسلمانان در مقابل این عمل انجام شده چارهای جز دفاع از خود و جهاد برای نجات امت اسلام ندارند. باید توجه داشت که قضیهی فلسطین قضیهی اسلام است و عربی جلوه دادن آن، از دسیسههای دیگر استعمار است. قدس قبلهی اول مسلمانان است و عربی کردن آن، هم قدسیت آن را میزداید، هم بسیاری از طرفداران آن را دور میکند و هم نصرت و یاری خداوند را زایل میگرداند؛ چرا که جنگ در فلسطین جنگ فی سبیل الله است. باید در فلسطین به عنوان مجاهدان مسلمان بجنگیم نه به عنوان جنگجویان عرب. باید فرزندان خود را به گونهای تربیت کنیم که برگرداندن فلسطین به امت اسلامی هدف آنها باشد. (19)
صواف نابودی اسرائیل را حتمی میداند (20) و به نظر استاد خود شیخ امجد الزهاوی استناد میکند که او با توجه به حدیث پیامبر: «شما با یهود به قتال و مبارزه بر میخیزید و آنها را میکشید به گونهای که یهود از شما فرار میکند...»، (21) میگوید مقاتله، از باب مفاعله است و به معنای جنگ و نبرد دو قوم متکافی و همطراز است و اگر دولت اسرائیل تشکیل نمیشد، چگونه مقاتله با یهود - در حالی که آنها در اقلیت و در ذمهی ما بودند - محقق میشد؟ بر این اساس در سرزمینهای اسلامی جنگ با یهود به دلیل اقلیت بودن آنها جایز نبود؛ اما اکنون که دولت اسرائیل ایجاد شده و همهی یهودیان در حال جمع شدن در آنجا هستند، مبارزه با آنها واجب است تا وعدهی رسول خدا محقق شود. (22)
4. استعمار
صواف در خصوص استعمار بحث خود را با این مقدمه شروع میکند که امت اسلامی، به دلیل ایمان، وحدت، رهبری لایق و عدالتی که برقرار بود، برای سالها رو به پیشرفت و تعالی داشت و در مواجهه با دشمن خم به ابرو نمیآورد، به گونهای که حتی دشمنان آن به این باور رسیده بودند که اسلام شکست نمیپذیرد و نمیتوان به راحتی آن را به زانو در آورد. صواف با طرح این سؤال که چرا طی دو سه قرن اخیر، اسلام درمانده است، عوامل بیرونی از مد نظر قرار میدهد و میگوید دشمنان امت اسلامی که در جنگ با صلاح الدین ایوبی شکست خورده و پی برده بودند که حتی با سلاح نظامی نمیتوان امت اسلامی را از پای درآورد، با مطالعه و تحقیق در مبانی و استوانههای قوت و قدرت این امت دریافتند که سر پیشرفت و وحدت امت اسلامی، دین و آموزههای دینی آن است. از همین رو بر آن شدند تا منبع وحدت بخش این امت را هدف قرار دهند و مسلمانان را از دین خود دور کنند و به امور سرگرم کنندهی دیگری مشغول بدارند و برای اجرای این نقشه برنامههای زیر را اجرا کردند: (23)1. تأسیس مدارس بیگانه در سرزمینهای اسلامی و اعزام کشیشها و رهبانها برای تدریس در آنها؛
2. ارسال هیئتهای تبشیری و پیشبرد اهداف خود در لفافهی تبلیغ دین مسیح؛
3. پذیرش دانشجو از سرزمینهای اسلامی و تعلیم مبادی غیر اخلاقی به آنها و خالی کردن آنها از هویت اسلامی خود و سپس برگشت این دانشجویان به کشورهای خود در حالی که از فرهنگ اسلامی فاصله گرفته و با فرهنگ غرب خو کرده بودند؛
4. انتشار کتابهای گمراه کننده برای سرگرم کردن مردم و جوانان امت اسلامی؛
5. سلطه بر برنامههای آموزشی و پرورشی کشورهای اسلامی و تلاش برای سکولار کردن این برنامهها؛
6. انتشار مجلات، نشریهها و روزنامهها با مطالب و مقالات منحرف کننده و تبلیغ و گسترش سینما و فیلمهای فاسد؛
7. گسترش فرهنگ لهو و لعب و میگساری و خوانندگی به اسم آزادی و توسعه؛
8. بزرگ نمایی تمدن غرب و تحقیر تمدن اسلامی برای مسلمانان بی خبر از گذشتهی پرافتخار اسلام و الگو کردن تمدن غرب به گونهای که مسلمانان ساکن شرق دلباختهی غرب و مظاهر تمدنی شوند؛
9. سیطرهی اقتصادی بر منابع طبیعی و بازار مسلمانان و استخراج ذخایر آنها به قیمت ارزان و فروش محصولات خود در بازارهای اسلام به قیمت زیاد که نتیجهی آن گسترش فقر در جوامع اسلامی و از دست رفتن دین و ایمان مردم بود؛
10. تشویق مسلمانان به احیای تمدنهای گذشتهی خود از قبیل تمدن آشوری، فینیقی و فرعونی و فراموش کردن تمدن اسلامی؛
11. تلاش برای الغای محاکم شرعی در سرزمینهای اسلامی و الغای نهاد افتاء و سیطره بر اوقاف مسلمانان و در مقابل نشر قوانین و اصول حقوق غربی که برگرفته از قوانین رومی و فرانسوی بود (استعمار در تلاش برای سلطه بر این نهادها، برای مثال، مسترکوک انگلیسی را به عنوان دبیر دایرهی اوقاف عراق در زمان استعمار بریتانیا منصوب کرد)؛
12. سست کردن مقام و جایگاه علمای اسلامی در میان مردم از طریق به تمسخر کشاندن آنها و جاهل و متنسک نمایاندن آنها در چشم مردم؛
13. مشوش جلوه دادن احکام و حقایق اسلام و وارد کردن انواع اتهامها بر آن و سست کردن زمینههای اعتقادی مردم؛
14. گسترش سکولاریسم از طریق ادبیات و روزنامهها و نشر و توزیع کتاب؛
15. انحراف تاریخ اسلامی و تشکیک در حوادث سرنوشت ساز آن و وارد کردن حوادث و روایات نامعلوم و گمراه کننده در دین اسلام؛
16. ساخت مکاتب و مذاهب بی ریشه و ضلالت آمیز جدید از جمله فراماسونری، قادیانیه و بهائیه برای سرگرم کردن مسلمانان و دور کردن آنها از دین اسلام؛
17. الغای خلافت اسلامی و پراکنده کردن امت اسلامی (الغای خلافت خنجری به قلب اسلام بود که در پرتو آن دشمنان راحت تر توانستند اهداف و برنامههای خود را پیش ببرند)؛
18. تلاش برای انحراف زنان امت اسلامی و گسترش بی بندوباری به اسم فرهنگ، آزادی و دموکراسی و در نتیجه از بین بردن بنیان خانواده و جامعه؛
19. همدستی و اتحاد دشمنان در ایجاد دولت اسرائیل و تبدیل قضیهی فلسطین به یک قضیهی قومی و نه دینی. (24)
20. مبارزه با زبان عربی اصیل و تلاش برای رواج عربی عامیانه و نوشتن زبان عربی به حروف لاتین؛
21. رواج و گسترش روح ملی گرایی و ناسیونالیسم بین مسلمانان (الغای خلافت و ناکامی مسلمانان در شکست دولت اسرائیل ناشی از روح ملی گرایی آنان بود. انقلاب عربی کبری زمینههای فروپاشی خلافت عثمانی را فراهم آورد و قومیت عامل اساسی تفرقهی مسلمانان در مواجهه با اسرائیل شد). (25)
با توجه به برنامههای غرب برای امت اسلامی و نیز با توجه به اوضاع نابسامان اخلاقی در کشورهای استعماری، صواف غرب را مصدر شرّ و فجور میداند. (البته جانب انصاف را نگه داشته و وجود مردان و زنان سلیم النفس - از جمله برخی از مستشرقان - را در غرب یادآور میشود، اگر چه تعداد آنها را اندک میداند). (26)
5. قومیت و ناسیونالیسم
صواف، ناسیونالیسم را مهم ترین و خطرناک ترین برنامهی استعماری برای مواجهه با امت اسلام و ایجاد تفرقه در آن میداند، چرا که قومیت عربی به رغم استاد به عربیت، حتی میان خود اعراب هم اتحاد واقعی ایجاد نکرد، بلکه با اندیشههای قومی مختلف و ادعاهای رهبری متعدد میان آنها، تفرقه را بیشتر کرد:«حتی قومیتهای مختلف عرب در تعریف قومیت هم اتفاق نظر ندارند و همین خود نشان از تقلیدی بودن این گرایش و ابتکاری و از سر اندیشه نبودن آن است. نکتهی عجیب تر اینکه متأسفانه اعراب به اندیشهای اقتدا کردند که در زادگاه اصلی خود، یعنی غرب، حادثه آفرین و تفرقه ساز بوده است نه وحدت بخش؛ اروپا برای مدتها از پیامدهای منفی ناسیونالیسم در رنج و عذاب و جنگ بود. با این حال اگر ناسیونالیسم، به رغم همهی نکات منفی، بر اساس پیشرفت و عدالت استوار بود، شاید به فلاح و نتیجه میرسید، اما اعراب با اصل قرار دادن عناصری چون نژاد، زبان، تاریخ مشترک و حتی مصالح مشترک، به تفرقه افتادند، زیرا هیچ یک از اینها، حتی همهی آنها، نمیتواند مبنای روابط و پیوستگی اجتماعی و وحدت سیاسی باشد». (27)
صواف با بیان اینکه نژاد، نمیتواند عنصر وحدت بخش ملی گرایی باشد، استدلال میکند که نژاد عربی پس از گسترش اسلام به مناطق مختلف، با نژادهای مختلف روابط نسبی و سببی برقرار کرد و از طریق ازدواجها و پیوندها و زاد و ولدهای میان نژادی، اختلاط نژادی گستردهای به وجود آمد. چه بسا فردی از پدر عربی و از مادر ترکی باشد و یا مادر عرب و پدر فارس و ... بنابراین نژاد نمیتواند مبنا باشد؛ زیرا دیگر نژاد عربی خالص وجود ندارد. از سوی دیگر زبان نیز نمیتواند ملاک وحدت بخش ملی گرایی باشد. اگر قرار بود با استناد به زبان واحد، قومی از دیگران ممتاز شود، لازم بود در کشورهایی چون سوئد و هند که زبانهای متعدد دارند، وحدت حاصل نشود، اما این کشورها به رغم وحدت زبانی، وحدت قومی ندارند. فراتر از آن امروزه زبان انگلیسی در حال جهانی شدن است؛ اما آیا توانسته یک قوم واحد را به وجود آورد؟ در مورد عنصر تاریخ هم، صواف با ذکر این نکته که تاریخ ساختهی دست بشر است و بنابراین در زمانهای مختلف قابل ابطال و تحول است، آن را عامل وحدت بخشی برای قومیت نمیداند. او همچنین معتقد است که تاریخ ممکن است محصول عوامل مشترکی چون عقیده، زبان و مصلحت باشد؛ چه بسا دو قومی که دارای زبان مشترک باشند، اما هیچ وقت قومیت واحدی را تشکیل ندهند. بر همین اساس، سرزمین نیز نمیتواند عنصر اصلی قومیت باشد؛ چرا که به عنوان مثال در خود سرزمین عربی، شعوب مختلف زندگی میکنند که هرگز برای خود امت واحدی را تشکیل ندادهاند. در همین سرزمین عربی، برای مدتها اقوام آشوری، فینیقی و یا فراعنه زندگی میکردند. همچنین منافع مشترک نیز نمیتواند عنصر وحدت بخش قومیت باشد چرا که منابع مشترک اساساً محدود شدنی نیست و نمیتواند معیاری جامع و مانع باشد. هر سرزمینی دارای منافع خاص خود است و چه بسا، دو قوم مختلف دارای منافع مشترک باشند. (28)
صواف پس از رد عناصر قومی و بی اعتبار دانستن نظریهی قومیت در وحدت بخشی به جامعه، تنها مرجع وحدت بخش برای امت اسلامی را عقیده و ایمان میداند. او قومیت را یک نظریهی تاریخی میداند که عنصر آن به سر آمده و حتی در گذشته نیز عامل وحدت بخشی نبوده است و اینکه اساساً درگیریهای کنونی در جهان بر اساس قومیت نیست که عرب بخواهد به احیای قومیت خود بپردازد. البته صواف تأکید میکند که قومیت به عنوان پیوند خویشی افراد با یکدیگر و سرزمین خود و به عنوان حب وطن، مذموم و مطرود نیست، بلکه مطلوب و شاخص شناخت و استقلال است؛ ولی قومیت در معنای سیاسی و اولویت داشتن نژاد، زبان، تاریخ و ... بر دین، مذموم و مطرود است. (29)
از آنجا که صواف نظرات خود را در مورد قومیت، در دوران اوج جنگ سرد - که براساس رقابت ایدئولوژیهای سیاسی استوار بود - بیان کرده است، مبنای درگیریها را ایدئولوژی سیاسی میداند و بر همین اساس مهم ترین عنصر وحدت بخش جامعهی اسلامی را عقیده ذکر میکند. او با استناد به سید قطب میگوید نیاز بشر امروز نیاز روحی است و بشر محتاج به ایمان است و اندیشهی قومیت نمیتواند به این نیاز پاسخ دهد. امت عربی این برگ برنده را در دست دارد که با استناد به دین اسلام، خود را از نابودی و تنگناها برهاند و اسلام میتواند آنها را به اصل انسانیت رهنمون کند. همچنن که پیش از این، آنها را از حضیض فرش به اوج عرش رساند. در غیر این صورت امت اسلامی و به ویژه جهان عرب برای همیشه در نزاع، درگیری و اختلاف باقی خواهد ماند. (30)
صواف به این آیه از قرآن استناد میکند که «اگر آنان به آنچه شما ایمان آورده اید، ایمان بیاورند، هدایت مییابند و اگر روی گردانند، گمراه میشوند». (31) او همچنین به این حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل میشود که حضرت فرمود:
«ای مهاجرین از پنج چیز بترسید که به آنها مبتلا نشوید؛ به فساد نیفتید که به بیماری لاعلاج مبتلا میشوید؛ در معاملات حیله مکنید که به قحطی و حاکم ستمکار مبتلا میگردید؛ از زکات دریغ مکنید که خشکسالی شما را فرا خواهد گرفت؛ عهد خدا و رسولش را نقض مکنید که دشمن بر شما مسلط میشود و اگر حاکمان شما بر اساس آنچه خدا نازل کرده حکومت نکنند، تفرقه و اختلاف میان شما رایج و با هم دشمن میشوید.» (32)
صواف با توسل به آیات قرآن میگوید خداوند صراحتاً از مؤمنان خواسته تا به جای قومیت، پیوند برادری با هم برقرار کند. از نظر اسلام، مسلمان برادر مسلمان است و همهی مسلمانان با هم امت واحدی را تشکیل میدهند که دارای دین و خدای واحد هستند. عدم تعصب به قومیت و طرد آن در کلام و سنت پیامبر نیز مشهود است. پیامبر اسلام عموی خود، ابولهب را به دلیل کفر وانهاد و در مقابل، سلمان فارسی را به دلیل سرسپردنش به اسلام از اهل بیت خود شمرد ایشان بارها میفرمود: «کسی که از عصبیت سخن بگوید، از مسلمانان نیست». (33) در حالی که غیر اعراب در پیشبرد و اعتلای اسلام و تمدن و فرهنگ اسلامی نقش بسیار برجستهای داشتهاند. (34) بر این اساس ناسیونالیسم نتوانسته و نمیتواند برای امت اسلامی مفید واقع شود.
صواف نزاع میان اسلام گرایان و ملی گرایان عرب را بی حاصل و از دسیسههای استعمار میداند. او به نقد این سخن ملی گرایان عرب میپردازد که میگویند اعراب به دلیل کثرت مذاهب نمیتواند بر اساس دین به وحدت برسند؛ بنابراین بهتر است با تمسک به زبان عربی، قومیت واحدی را تشکیل دهند چرا که زبان عربی میتواند همه مسیحیان، یهودیان و مسلمانان عرب زبان را گرد هم آورد. صواف با استناد به آیات قرآن (35) میگوید چون دشمنان اسلام نتوانستند به تنهایی از عهدهی امت اسلامی برآیند، به خود مسلمانان متوسل شدهاند تا با داخل کردن جوانان اسلامی در زمرهی خود، اصل اسلام و امت اسلامی را تضعیف و نابود کنند و با این ادعا که دین علاوه بر اینکه نمیتواند وحدت بخش باشد، تفرقه افکن هم است، خواهان محو دین و دینداران هستند؛ چون به زعم آنها، دینداران عامل فتنه و تفرقهاند. از این رهگذر برخی از جوانان مسلمان هم، از ترس متهم شدن به واپس گرایی دینی، دین خود را رها کردهاند، در نتیجه با استناد به ناسیونالیسم، فقط به عنوان یک فرد عرب باقی میمانند. با این اختلاف که مسلمان عربی فقط عربی است و اسلام خود را در عمل کنار گذاشته، اما مسیحی عربی هم مسیحی است و هم عربی. در مواجهه با دشمن خارجی - چنان که در تاریخ و به ویژه در جنگهای صلیبی شاهد بودیم - مسیحی عرب، دست دوستی به هم کیش مسیحی خود دراز میکند و عرب مسلمان را فرو میگذارد (صواف در این باره به حوادث تاریخی فلسطین، موصل، بندر سعید در مصر و موضع مسیحیان در پشت کردن به مسلمانان و پیوستن به یهودیان، کمونیستها و مسیحیان اشاره میکند). صواف میگوید:
«دعوت به دین تفرقه برانگیز نیست چرا که دین نزد خدا یکی است با این حال حتی اگر ادیان را در عمل متعدد بدانیم باز هم در مجموع آنها اندکاند، در حالی که مجموع قومیتها بسیار متعدد و فراوان هستند و اصلاً نمیتوان با استناد به قومیت متکثر به وحدت رسید». (36)
وی گرایش ملی گرایی را از ابزارهای اساسی غرب برای سکولار کردن جامعهی اسلام میداند که آنها توانستند در پرتو همین تبلیغات، آثار منفی زیادی را بر جای گذارند و اسلام را به اتهام واپس گرایی و مخالفت با توسعه، تا حد زیادی از عرصهی سیاست و اجتماع بیرون کنند. صواف نظریهی توطئه را یک توهم یا یک اتفاق نمیداند، بلکه نقشهای برنامه ریزی شده از سوی استعمار قلمداد میکند؛ چون اکثر رهبران قومیت در جهان عرب غیر مسلمان بودهاند؛ برای مثال رهبر سیاسی حزب بعث، میشل عفلق، رهبر ملی گرایان سوری، انطون سعاده، رهبر ملی گرایان عرب، جورج حبش و کنستانتین زریق همگی غیر مسلمان هستند. صواف دانشگاه آمریکایی بیروت را منبع گسترش ملی گرایی و ناسیونالیسم و کارگزار سکولاریسم علمی در جهان اسلام میداند. (37)
از سوی دیگر صواف، قوم عرب را به دلیل نزول دین در میان آنها با استناد به آیهی «خدا میداند رسالت خود را کجا قرار دهد»، (38) میستاید و میگوید اگر عرب شایستهی حمل بار اسلام نبود خداوند قرآن را در میان آنها و بر پیامبر آنها و به زبان آنها نازل نمیکرد. او اعراب را خلفای پیامبر میداند با این حال متذکر میشود که اهمیت و شأن عرب به دلیل دین اسلام است و پیامبر فرموده است: دوستی و دشمنی من نسبت به عربها، ملاک دوستی یا دشمنی شما به آنها باشد. (39)
صواف بر اساس نظریاتش، در مبارزات خود در مصر، عراق، فلسطین و عربستان هیچ وقت برچسب قومیت، نژاد و یا زبان عرب را نپذیرفت و در قالب هیچ گرایشی فعالیت نکرد، بلکه اعلان میکرد که مبارزات او در قالب اسلام میباشد و فقط اسلام است که حق است و دیگر گرایشها و داعیهها، ناقص و باطل است. (40)
6. دعوت اسلامی
صواف دعوت اسلامی را مهم ترین رکن تعالی جامعهی اسلام و مهم ترین نیاز کنونی امت اسلامی میداند. از نظر او دعوت، میراث و امانت پیامبر است. او با استناد به آیهی 125 سورهی نحل (41) سه عنصر را برای دعوت اسلامی مطرح میکند که هر سه در دعوت پیامبر - به عوان الگوی عملی این دعوت - موجود بود: 1. به سوی خدا بودن جریان دعوت (عقیدهی توحید)، 2. لیّن بودن و موعظه آمیز بودن دعوت، (42) 3. خشونت آمیز بودن دعوت. (43)به طور کلی دعوت همانند جهاد است، (44) بلکه به طور عام تر دعوت، همان ابلاغ دین اسلام است. (45) بنابراین دعوت اسلام راه اصلی شرح و گسترش دین اسلام و توضیح مبادی و احکام آن برای همگان است و همهی مسلمانان در پی اجرای حکم خدا باید رسول او و داعی دین او باشند. (46) صواف در بحثی که برای کنفرانس جهانی «دعوت و داعی» در دانشگاه اسلامی مدینه (24 تا 29 صفر 1397) ایراد داشت، بیان کرد که دعوت اسلامی بر اساس دعوت پیامبری باید سه مرحله داشته باشد: (47)
1. مرحلهی تأسیس عقیده و وضع قواعد ثابت، که لازمهی آن نابودی مظاهر جاهلی شرک، کفر، بت پرستی و عادات و تقالید باطل و مستلزم جهاد است. این مرحله مهم ترین و احتمالاً طولانی ترین مرحلهی دعوت خواهد بود، چنان که برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام سیزده سال به طول کشید؛
2. مرحلهی انتقالی و هجرت؛ هجرت پیامبر که گشایشی در امر دعوت بود فرار از دشمن نبود، بلکه گاهی مهم و موفق در دعوت بود.
3. مرحلهی تجمع و استقرار که در پی آن دولت اسلامی تشکیل میشود. اولین عنصر دولت اسلامی عقیده است. قوانین دولت بر اساس شریعت اسلام است و مبادی جامعهی اسلامی عدل، هدایت، اخوت و رعایت حال یکدیگر است.
هدف دعوت اسلامی تغییر نفوس، عقاید و اخلاق افراد و گروههاست و به عبارت دیگر به راه راست و درست هدایت کردن انسان است. فرد دعوت کننده باید دارای ویژگیهایی باشد که مهم ترین آنها این است که داعی، خود را وقف دین خدا سازد و با خدا عهد نماید که دین او را یاری کند؛ دوم اینکه تقوا پیشه کند؛ ویژگی سوم اخلاص داعی است، به گونهای که چشم از مطامع دنیوی بردارد؛ ویژگی چهارم ارادهی قوی و ثابت قدم بودن است؛ ویژگی پنجم پیروی از سنت پیامبر است، (48) ویژگی ششم صبر و تحمل مصائب است. (49) داعیانی که بتوانند صبر پیشه کنند، به واسطهی صبر به مقام امامت در دین میرسند. (50)
صواف پس از ذکر عناصر، مراحل، ویژگیها و اهداف داعی و دعوت اسلامی، فقدان داعیان راستین و ثابت قدم را از مهم ترین علل عقب ماندگی امت اسلامی میداند. این داعیان همان کسانی هستند که خداوند آنها را خیرخواه، امر به معروف و ناهی از منکر توصیف کرده است. (51) امروزه جهل نسبت به دین در همه جا فراگیر شده است و داعیان راستین که خود از این جهل مبرا باشند و جامعه را به علم و آگاهی رهنمون کنند، بسیار اندک و نایاب شدهاند. از این رو لازم است نسلی را پرورش دهیم که با تعمق در شریعت اسلامی به تربیت امت بپردازند. (52)
جمع بندی
کانون اندیشهی صواف، بحث بر سر هجوم استعمار به اسلام و برون رفت جوامع اسلامی از بن بست عقب ماندگی دینی و تمدنی است. او به عامل بیرونی به اندازه - و شاید بیشتر از - عامل درونی اهمیت میداد. نوع نگاه صواف به جهان، تقسیم جهان به دو اردوگاه حق و باطل است که هر کدام شرایط و حوادث خاص خود را دارد و نحوهی بروز حوادث سنت الهی است که ثابت و تغییر ناپذیر میباشد. مهم ترین ویژگی اندیشهی او، در مقایسه با دیگر متفکران اخوانی و مسلمان هم عصر او، برداشت وی از جهاد است. صواف در کنار تأیید بر اینکه جهاد برای هر فرد مسلمان جزئی از تقواست، تبیین میکند که جهاد برای امت اسلامی، مایهی سروری و ریاست است. او با استناد به آیات مربوطه به امر به معروف و نهی از منکر، جهاد را حد اعلای امر و نهی دانسته، تأکید میکند که خداوند جهاد را به عنوان موهبتی برای امت اسلامی عطا کرد تا به واسطهی آن مسلمانان به عنوان رهبران جهان به امور انسانی اهتمام ورزند و با رفع ظلم و ستم در جهان، هدایت و رهبری جهان را به دست گیرند. امتیاز امت اسلامی بر دیگر امتها در همین است. درگیری جوامع اسلامی با دشمنان خارجی به نمایندگی اسرائیل، عنصری کلیدی در شکل گیری افکار جهادی صواف است.صواف در همین باره، ظهور ناسیونالیسم و گرایش ملی گرایی را از ابرازهای اساسی غرب برای سکولار کرد جامعهی اسلامی میداند که آنها توانستند در پرتو همین تبلیغات آثار منفی زیادی را برجای گذارند و اسلام را به اتهام واپس گرایی و مخالفت با توسعه، تا حد زیادی از عرصهی سیاست و اجتماع بیرون کنند. صواف نظریهی توطئه را یک توهم یا اتفاق نمیداند، بلکه نقشهای برنامه ریزی شده از سوی استعمار میداند که هدف اساسی اش نابودی دین اسلام و به ویژه بعد سیاسی و اجتماعی آن است. صواف در بعد داخلی، با توجه به جامعیت دین اسلام معتقد است حکومت و زمامداری جامعه جزئی از شئون نبوت پیامبر و تکمیل کنندهی دین اسلام است. از نظر او پیامبر دارای شئون مختلفی بود: دریافت وحی از خدا؛ ابلاغ وحی و احکام الهی به مردم؛ تبیین احکام و نهایتاً اجرای احکام در قالب حکومت و زمامداری دنیوی و اخروی مردم و امت اسلامی. از همین رو پیامبر نسبت به عزت مسلمانان و دفع دشمنان آنها اندیشه میکرد. بنابراین دو شأن نبوت (یعنی تلقی و ابلاغ وحی) با حکومت پیامبر ملازم یکدیگر و هم زمان و متقارن هستند و همچنان که پیامبر در دعوت خود شیوهی گام به گام را طی کرد، امروزه نیز برای رسیدن به یک حکومت اسلامی عادل باید مرحله به مرحله پیش رفت. صواف همچنین مشروعیت حکومت را الهی میداند و میگوید حکومت صرفاً به واسطهی مشروعیت الهی و انتساب خود به اسلام و پایبندی به احکام آن میتواند بر جامعه حکم براند.
اعتقاد به جامعیت و شمولیت دین اسلام، صواف را بر آن داشته تا همهی وسایل جوامع اسلامی را از منظر سیاسی و اجتماعی ببیند. صواف با اندیشهی اخوانی خود تلاش کرد تا خلأ فکری جوامع اسلامی را با آموزههای قرآنی و روایی پر کند. او خود را یک داعی الی الله میدید و ضمن در نظر گرفتن مصالح امت اسلامی، اجرا و نهادینه شدن احکام امت را در متن جامعه، مرحلهای و تدریجی میدانست و به ویژه در مواجهه با حکام کشورهای اسلام، اصل وعظ و نصیحت را شعار خود قرار داده، در عین حال نسبت به دشمن خارجی شدت و حدت از خود نشان میداد. وجههی عمل گرایی صواف، او را در میدان جهاد تا مرز قدس پیش برد و در عرصهی دعوت تقریباً به همهی کشورهای اسلامی مسافرت کرد. در کنار اندیشه و عمل جهادی و دعوتی، ویژگیهای اخلاقی صواف نیز برجسته میباشد و تلمذ وی از برخی از استادان اخلاق، نرمش کلام و شفقت قلم را در آثارش نمایان میسازد.
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
2. انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و انفسهم فی سبیل الله. حجرات (49): 15؛ محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، همان؛ محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 158.
3. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، همان، ص 149.
4. عن النبی: الجهاد ماض الی یوم القیامه.
5. إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ. صف (61): 4؛ النساء (4): 59؛ توبه (9) : 22- 19.
6. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، صص 172؛ محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 158.
7. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، همان، ص 98.
8. وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ ... انفال (8): 60.
9. توبه (9): 39-38؛ انفال (8): 17-16.
10. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، صص 180-178.
11. َفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَكُونُواْ مُؤْمِنِینَ. یونس (10): 99.
12. وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِینَ كَآفَّةً. توبه (9): 36، محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، پیشین، ص 156.
13. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 158. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، همان، ص 160.
14. قال الامام علی: انما بذلوا الجزیه لیکون دمائهم کدمائنا و اموالهم کاموالنا.
15. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، پیشین، ص 159.
16. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 97.
17. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، پیشین، صص 130- 128.
18. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، ص 6.
19. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریة لمکافحة الاسلام، پیشین، صص 317- 315.
20. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، ص 7.
21. لتقاتلین الیهود و لتقتلهم حتی یقول الشجر و الحجر یا مسلم هذا یهودی و رایی تعال فاقتله الا شجر الغرقد فانه من شجر الیهود. مروزی، الفتن، نزول عیسی ابن مریم و سیرته، جزء 2، ص 566، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی).
22. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، پیشین، ص 318.
23. همان، صص 19-14.
24. همان، صص 314- 300.
25. همان، صص 341- 306.
26. همان، صص 26- 24.
27. همان، صص 35- 26.
28. همان، ص 65.
29. همان، صص 44- 38.
30. همان، ص 92.
31. فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ. بقره (2): 137.
32. یا معشر المهاجرین خصال خمس ان ابتلیتم بهن و نزلن بکم اعوذ بالله ان تدرکوهن. لم تظهر الفاحشه فی قوم قط الا فشا فیهم الاوجاع لم تکن فی اسلافهم و لم ینقصوا المکیال و المیزان الا اخذوا بالسنین و شده المؤونه و جور السلطان و لم یمنعوا زکاه اموالهم الا منعوا القطر عن السماء و لو لا البهائم لم یمطروا و لا نقضوا عهد الله و عهد رسوله الا سلط الله علیهم عدوّاً من غیرهم فیاخذ بعض ما فی ایدیهم و ما لم تحکم ائمتهم بکتاب الله الا جعل بأسهم بینهم. الالوسی، تفسیر، باب 39 جزء 10 ص 462، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی)؛ محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، پیشین، ص 100.
33. لیس منا من دعا الی عصبیة. کتاب التوحید، فصل 8، جزء 1، ص 75، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی).
34. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، پیشین، صص 60- 44.
35. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ. مائده (5): 51؛ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ. آل عمران (3): 118.
36. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه المکافحه الاسلام، پیشین، ص 50.
37. همان، ص 63.
38. اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ. انعام (6): 124.
39. من احب العرب فبحبی احبهم و من ابغض العرب فببغضی ابغضهم؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، باب 3، جزء 11، ص 86، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی)؛ محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، پیشین، ص 70.
40. «العالم المجاهد الکبیر محمد محمود الصواف»، پیشین.
41. ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ. النحل (16): 125.
42. فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَكَّرُ أَوْ یَخْشَى. طه (20): 44.
43. فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ. آل عمران (3): 159.
44. محمد محمود الصواف، من القرآن و الی القرآن، الدعوة و الدعاة، پیشین، صص 20-17 و 28- 26.
45. وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ. آل عمران (3): 85.
46. محمد محمود الصواف، من القرآن و الی القرآن، الدعوه و الدعاه، پیشین، ص 23.
47. همان، صص 32- 28.
48. قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ . آل عمران (3): 31.
49. وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ. سجده (32): 24.
50. محمد محمود الصواف، من القرآن و إلی القرآن؛ الدعوه و الدعاه، پیشین، صص 83- 66.
51. وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. آل عمران (3): 104.
52. محمد محمود الصواف، من القرآن و الی القرآن، الدعوه و الدعاه، پیشین، صص 94-87.
امین، محمد صادق، «ملف المعارضة العراقیة بین الماضی و المستقبل». در:
http.www.albayan-magazine.com;irag- file- 13. htm.
بیرم، ابراهیم، «رحلة مع المعارضة العراقیة»، جریدة النهار، (لبنان) الاربعاء، 30 نیسان (اجویل) 2003 م، در:
http.www. bintjbeil.com. articles-2003-ar-0430-bayram. htm 1.
جانکور، «الذین و صفوا بالمستضعفین»، در:
http.www. Kurdayeti. net. mutedof. 1. htm.
http. www. IKhwan. net. m-seba. 3 e. htm
الحسینی، اسحاق موسی، اخوان المسلمین؛ بزرگ ترین جنبش اسلامی معاصر، ترجمهی سیدهادی خسروشاهی، تهران: اطلاعات، 1375.
صواف، محمد محمود، القیامة رای العین، بیروت: موسسة الرسالة، ط 9، 1408ق/ 1988م.
صواف، محمد محمود، المخططات الاستعماریة لمکافحة الاسلام، مکه: دار الثقافة للطباعة، ط 1، 1383 ق/ 1965م.
صواف، محمد محمود، بین الرعاء و الدعاه، بیروت: موسسة الرسالة، ط 4، 1407ق.
صواف، محمد محمود، تعلیم الصلاه، بیروت: موسسة الرسالة، ط 17، 1410ق/ 1990 م.
صواف، محمد محمود، زوجات النبی الطاهرات و حکمه تعددهن، القاهره: دار الاعتصام، د. ت. (چاپ اول در بغداد، 1369 ق/ 1950 م).
صواف، محمد محمود، صوت الاسلام فی العراق، بغداد: الشرکه الاسلامیه للطباعة و النشر المحدودة، ط 1، 1373ق/ 1955 م).
صواف، محمد محمود، من القرآن و الی القرآن؛ الدعوه و الدعاه، بیروت: موسسه الرساله، ط 4، 1407ق/ 1997 م.
صواف، محمد محمود، نظرات فی سوره الحجرات، بیروت: موسسه الرساله، ط 7، 1410ق/ 1990م.
صواف، محمد محمود، نقشههای استعماری در راه مبارزه با اسلام، ترجمهی جواد هشترودی، تهران: فراهانی، 1346.
صواف، محمد محمود، نقشههای استعماری در راه مبارزه با اسلام، ترجمهی جواد هشترودی، تهران: سعید نو، 1357.
طنطاوی، علی، رجال من التاریخ، جده: دار المنارة للنشر و التوزیع ، ط 2، 1411ق/ 1990 م.
الظفیری، سلمان، «اهل السنة و الجماعة فی العراق؛ حقائق و آفاق»، البیان، السنة السابعة عشرة، العدد 190، جمادی الاخرة 1424 ق (اغسطی 2003 م)، در:
http. www. albayan- magazine. com. bayan. htm.
«فی مواجهة عز و الثقافی» ، در:
http. www. alkalib. co. ux. sh 3htm
عاشور، مصطفی، «الصواف و فی صناعة الرجال»، در:
http. www. Arabic history 1422-07. shtm 1. Islamonline. net.
«العالم المجاهد الکبیر محمد محمود الصواف»، در:
http. www. Itihad- org - Scholars- Layout- Php. htm.
علیوی،هادی حسین، الاحزاب السیاسة فی العراق السریة و العلنیة، بیروت: دار ریاض الریس للکتب و النشر، ط 1، 2001 م.
المجذوب، محمد، علماء و مفکرون عرفتهم، الریاض: دار الشواف للنشر و التوزیع، الجزء الثانی، 1992 م.
المکتبه الشامله (نسخه الکترونیکی).
هواری، زهیر، «خارطة العراق الطائفیه و السیاسیه»، در:
http. www. Ar. 0770- hwary. htm 1. bintjbeil. com. articles- 2003.
پینوشتها:
منبع مقاله :علی اکبر علیخانی و [همکاران ... ]؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان جلد پانزدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.