نویسندگان: گروه نویسندگان
مترجمان: رضا التیامی نیا
علیرضا سمیعی اصفهانی.
مترجمان: رضا التیامی نیا
علیرضا سمیعی اصفهانی.
مقدمه
با توجه به عوامل متعدد دخیل در انقلابهای عربی، پیش بینی سمت وسوی آیندهی این جریان كار دشواری است. هر گونه تلاش برای پیش بینی آیندهی خاورمیانه، به ویژه پیش بینیهایی كه بر مبنای امور و شواهد قطعی صورت میگیرد، باید همراه با دقت و احتیاط باشد. به همین نحو، پیش بینیهایی كه دربارهی تهدیدهای آینده ناشی از محیط بی ثبات خاورمیانه صورت میگیرد به روشنی متضمن اشتباهاتی خواهد بود كه ممكن است به تحقق نپیوندد.در نتیجه، سناریوهای احتمالی، بیشتر احتمالات را ارزیابی كردند نه امور قطعی را. پس ما قصد داریم الگوها و روندهایی را مشخص كنیم كه در پی وقوع انقلابهای عربی ایجاد میشوند و متعاقباً پیامدهای احتمالی این تحولات را در این بخش از جهان بررسی میكنیم كه میتواند امنیت داخلی، منطقهای و بین المللی را تحت تأثیر قرار دهد؛ بنابراین در این راستا به كشورهایی توجه خاص شده كه بیش از همه تحت تأثیر انقلابهای عربی قرار گرفتهاند.
صدای مردم را بشنوید!
انقلابهای عربی سبب ایجاد احساس ناامنی فزاینده میان رژیمهای منطقهی خاورمیانه و شمال افریقا شد. قیامها و ناآرامیهایی كه سراسر منطقهی خاورمیانه را فرا گرفت منجر به تغییراتی در توزیع قدرت و نهایتاً بروز ناپایداری در كشورهای مختلف عربی شد (مرشایمر، 1990). از هنگام وقوع شورشها در جهان تاكنون، محیط سیاسی بسیار متغیر جهان عرب باعث برداشتها و محاسبات غلط سیاسی به همراه پیامدهای آن شد. بحران سوریه، جایگاه سیاسی ایران را در منطقه در صورت حمایت بیشتر ایران از دولت اسد مورد تهدید قرار میدهد. در حالی كه قیام در مصر نیز منجر به بالا رفتن پرچمهای قرمز در اسرائیل به نشانه ترس و نگرانی دربارهی آینده پیمان صلح میان دو كشور شد. با وجود این شاید مهمترین نتیجهی انقلابهای عربی این است كه حساسیت عمومی به عاملی تأثیرگذار در تصمیم سازیهای دولتها تبدیل شد، به طوری كه دولتمردان دیگر نمیتوانند آن را نادیده بگیرند. به ویژه وقتی كه مردم از طریق مشوقها و محركهای مثبت در ایجاد اصلاحات سیاسی، ایجاد فشار بر دولتها در موضوعات مهم یا واكنش منفی به افزایش سركوبها حساسیت خود را نشان میدهند (نوایهد و وارن، 2012).تاكنون تجلی خشم عمومی مردم بیشتر در موضوعات داخلی مانند فساد، سركوب، نابرابری اجتماعی و اقتصادی نمود یافته است. از این رو اغلب تحلیلگران این گونه نتیجه گیری كردند كه قیامهای عربی تحت تأثیر نیروهای بیرونی در عرصه سیاست خارجی یا روحیه ضداستعماری یا ضدیت با اسرائیل یا بریتانیا نیست؛ به عبارتی مردم برای مبارزه با استعمار خارجی، صهیونیسم و بریتانیا قیام نكردهاند، بلكه بیشتر این قیامها برای ایجاد دموكراسی و دسترسی به حقوق و آزادیهای فردی صورت میگیرد (فریدمن، 2012؛ زارات و گوردون، 2011). با وجود این، نباید نتیجه گرفت كه سیاست خارجی از حوزه مطالبات و خواست مردم كاملاً حذف شده است، بلكه معترضان خواهان تغییر در این عرصه هم هستند. آنچه اغلب محققان، معمولاً از آن غفلت میكنند این است كه این قیامها هم زمان با دوره ریاست جمهوری باراك اوباما به وقوع پیوست كه سیاست خارجیاش در مقایسه با جورج بوش حساسیت بیشتری نسبت به گرایشها و حساسیتهای مردمی در جهان عرب دارد. به علاوه آسودگی و آرامش نسبی در سرزمینهای فلسطینی و نبودِ جنگ در منطقه كه به سبب آن آمریكا و اسرائیل در آن حضور یابند، سبب شده تا به میزان زیادی سیاست خارجی از حوزه توجه قیام كنندگان دور بماند و كمتر به آن توجه كنند.
اگر چه روابط اعراب با غرب یا اسرائیل در اولویت برنامههای مردم نیست اما حمایت غرب و اسرائیل از طریق سیاستهایشان میتواند عامل كلیدی در انقلابهای عربی در آینده باشد. به عبارت دیگر، خشم عمومی مردم در برابر سیاست خارجی اسرائیل و حضور نظامی غرب در منطقه میتواند به صورت عامل نهفته و پنهانی جلوه كند.
با این حال، این وضعیت در صورت وقوع جنگ یا حادثه نظامی در جهان عرب كه منجر به دخالت یك كشور غربی یا اسرائیل شود تغییر خواهد كرد.
عملیات نظامی اسرائیل مشابه جنگ این رژیم با لبنان در سال 2006 یا عملیات «سرب گداخته» علیه مردم غزه در سال 2008، به احتمال زیاد واكنش خصمانه كشورهای عربی را كه قبلاً به صورت خاموش در منطقه وجود داشت، بر خواهد انگیخت. نتایج و عواقب انقلابهای عربی به طور بالقوه میتواند برای این رژیمها كشنده باشد. انقلابهای عربی رهبران عربی را بیش از پیش در معرض فشار عمومی قرار داد. در نتیجه حمایت سیاسی یا حتی رضایت و موافقت ارتش اسرائیل میتواند به طور بالقوه ثبات سیاسی این كشورها را تحت تأثیر قرار دهد. تغییر محیط منطقه همچنان كند است اما مطمئناً به یك سیاست تبدیل میشود. مصر به تازگی عرضه گاز خود به اسرائیل را به علت فشار شدید مردم مصر تعلیق كرد. این معامله در زمان مبارك امضا شده بود. به علاوه در اوت 2011، نیروی دفاع اسرائیل در واكنش به عبور مرزی چند میلیشیای نظامی كه به گفته آنها از مرزهای اسرائیل در صحرای سینا عبور كرده بودند، پنج سرباز مصری را كشت. در این درگیری چندین اسرائیلی نیز كشته شدند.
این حادثه منجر به شعله ور شدن خشم عمومی مردم شد. به گونهای كه سفارت اسرائیل مورد حمله هزاران معترض قرار گرفت و سبب شد سفیر اسرائیل از مصر اخراج شود و مصر نیز سفیر خود را از تل آویو فراخواند. چنین رویدادهایی در زمان مبارك غیر قابل تصور بود. با وجود این، جای تردید است كه رژیمهای عربی مثل عربستان سعودی و مصر به اقدام نظامی علیه اسرائیل مبادرت ورزند. به خصوص كه این كشورها به میزان زیادی به یكدیگر وابستهاند. با این همه، آنچه محتمل است این است كه در تلاش برای كاهش فشارهای مردمی علیه اسرائیل، اقدامات نمادینی علیه این رژیم انجام شده است. این اقدامات به وسیلهی كشورهایی صورت میگیرد كه در مقایسه با امریكا و كشورهای اروپایی مانند فرانسه، آلمان و بریتانیای كبیر اهمیت اقتصادی كمتری دارند.
با توجه به مواضع جانبدارانهی چند كشور مهم منطقه از اسرائیل در گذشته، این خطر احتمالی وجود دارد كه در معرض تحریمهای نمادین قرار گیرند. هزینههای سیاسی مورد هدف قرار دادن كشورهای كوچك تر یا كم اهمیت تر در جامعه بین المللی با توقف و كاهش عرضه منابع نفتی، اندك خواهد بود، اما كشورهای متأثر از این سیاست بیشتر متضرر میشوند... اگر چه نشانهای از وجود چنین اقداماتی در آینده نزدیك وجود ندارد اما در بلند مدت این احتمال میتواند اهرم كم هزینه اما مؤثری برای كاهش فشارهای داخلی باشد.
با وجود این، بدون توجه به موضع هلند در برابر اسرائیل، تهدیدات طولانی و بلند مدت ناپایدار منطقهای میتواند قیمت جهانی نفت را تحت تأثیر قرار دهد. منطقه یورو كه منطقه وابسته به انرژی است، به همراه اقتصاد ارزانِ در حال احیای آن به سختی صدمه خواهد دید. ثبات منطقهای و حفظ روابط خوب با جهان عرب اهمیت بسیار زیادی در حفاظت و تضمین منافع اروپا در این منطقه دارد. علاوه بر تهدیدات اقتصادی كه انقلابهای عربی میتواند برای منافع اروپا و هلند ایجاد كند، چند كشور وجود دارد كه نیازمند بررسی بیشتر هستند و علت آن هم، نگرانیهای امنیتی فزاینده ناشی از سیاستهای آنهاست.
سوریه كانوان افراط گرایی خشونت بار
درگیری گسترده و بی وقفه دولت سوریه و معارضان علیه یكدیگر باعث ایجاد نوعی ساختار منازعه میان رژیم و مخالفان شده است. این كشور شاهد افزایش شدید فعالیت تروریستی در مرزهای خود بوده است و عمدتاً این حملات به وسیلهی گروههای تروریستی سلفی صورت میگیرد. بسیاری از این عناصر تروریستی و ناامنیها نیز از مرز عراق عبور كردهاند، اما شواهدی وجود دارد كه بسیاری از شورشیان، از سنیهای سوری هستند (كریم و كتز، 2012). رئیس سازمان اطلاعات ملی امریكا، جیمز كلپر به اعضای كمیته نیروهای مسلح سنا گفت: افراط گرایان سنی در میان گروههای معارض سوری نفوذ یافتهاند.شهرهای دمشق و الیپو در ماههای اخیر با وقوع چندین حملهی تروریستی متحمل زیان فراوانی شدهاند كه این نشانههایی از وجود القاعده است. با وجود این، نه القاعده و نه گروه دیگری مسئولیت این حملات را نپذیرفتهاند. چندین نفر از مخالفان نظام اسد و كارشناسان امنیتی غرب دربارهی این ادعا كه القاعده در این حملات دست داشته، تردید دارند و درعوض به دخالت دولت اشاره میكنند.
به علاوه گزارشهای متعددی وجود دارد مبنی بر اینكه افراط گرایان سنی، اقلیتهای مذهبی را از طریق ترور و ربودن مورد هدف قرار میدهند (رویترز، 2012). تاكتیكهای مقابلهای دولت سوریه علیه تروریستها و معارضان ناخواسته منجر به ظهور مجدد افراط گرایی مذهبی در حوزه سیاسی سوریه شده است. زندانهای شلوغ سوریه مانند زندان سدنایا كه به تازگی مورد استفاده نیروهای اطلاعات هوایی و امنیتی كشور قرار گرفته است، به مثابه عوامل زایش افراط گرایی عمل میكنند. حمایت از افراط گرایان احتمالاً با تداوم اقدامات سركوبگرانه رژیم مقارن و هم زمان شده است.
تأثیرات بحران سوریه در سراسر منطقهی خاورمیانه احساس شده است. موازنه قدرت در خاورمیانه در حال تغییر است و هم زمان با گسترش درگیریهای داخلی در سوریه، ادامه مییابد. كشور سوریه به طور فزاینده به عرصه هماوردی ایران و عربستان سعودی تبدیل شده است؛ وضعیتی كه در آن، ایران به حمایت خود از اسد ادامه میدهد، در حالی كه عربستان مخالفان اسد را با سخت افزارهای نظامی و كمكهای اطلاعاتی و منافع مالی خود حمایت میكند. حمایت برجسته عربستان سعودی از شورشیان سوری به وضوح توافقنامه ضمنی عدم مداخله در امور یكدیگر را كه میان این پادشاهی و سوریه وجود داشته است نقض میكند.
مهم تر اینكه به نظر میرسد سوریه به میدان نبرد اصلی برای شبكههای جهادی بین المللی به ویژه كسانی كه تاكنون در عراق مشغول فعالیت بودند، تبدیل شده است (پاتز، 2012: 12-2؛ جونز، 2012). دولت شیعهی عراق و دستگاههای امنیتی آن در سالهای اخیر توانمندتر شدهاند و بیشتر عراقیها حمایت خود را از جنگ طلبی و مبارزات نظامی ابوالمصعب الضرغاوی علیه شیعیان و مسلمانان، پس گرفتهاند (استون، 2009: 767). با وجود این وضعیت برای حضور و فعالیت گروههای متأثر از القاعده برای دخالت در امور سوریه و انجام عملیات تروریستی فراهمتر است و این زمینه بیشتر به خاطر فروپاشی اقتدار دولت مركزی و ناتوانی دستگاههای امنیتی آن است. گسترش بحران سوریه به سایر كشورهای درگیر انقلابهای عربی، تاحدی به این مسئله كه چه تعداد از مبارزان خارجی علیه دولت اسد وارد نبرد شدهاند و همچنین به عملكرد نیروهای جهادی و نظامی بستگی دارد (جونز، 2012). همان طور كه تجربه افغانستان و عراق نشان داد مبارزان و جنگجویان خارجی به این دلیل به صحنه نبرد میپیوندند كه با كسب تجربه، در آینده، به شورش علیه حكومت خود در داخل كشورشان اقدام نمایند. به علاوه، سرنگونی دولت اسد به دست سنیها میتواند این جسارت را به گروههای سنی در عراق بدهد كه به نوبه خود سلطه سیاسی دولت شیعی عراق را به چالش بكشانند. رویدادهای سوریه بدون شك موقعیت سازمان شیعی لبنان یعنی حزب الله را تحت تأثیر قرار میدهد.
احتمال جنگ در منطقه همچنین در صورتی كه رویدادهای سوریه بتواند تركیه را وارد برخوردها و درگیریها نماید، افزایش مییابد. تركیه مبادرت به ایجاد «كریدورهای انسانی» و انتقال نیرو برای مخالفان سوری كرده است كه این میتواند منجر به جنگ مسلحانه با سوریه شود (العربیه، 2012) آن گونه كه خبرنگار تركیهای ادعا میكند احتمال اینكه ارتش اسد در ناحیه مورد علاقه و در حیطه اقتدار خود واكنش نشان دهد نسبت به سایر مناطق بالاتر است. ورود و دخالت اعضای ناتو در جنگ با سوریه اهمیت جهانی دارد. در صورتی كه سربازان سوری حملات خود را علیه تركیه آغاز كنند تركیه و اعضای آن میتوانند به بند پنج پیمان ناتو متوسل شوند كه طی آن اعضای ناتو از جمله هلند را موظف و ملزم میكند كه به این بند متمسك شوند و امنیت ناحیه آتلاتیك شمالی را تأمین كنند. در این راستا، آتش باران گلولهها از سوریه به تركیه وضعیت خطرناكی را در منطقه ایجاد كرده است.
در غیاب یك جنگ منطقهای، بعید به نظر میرسد كه بحران سوریه منجر به ایجاد واكنش منفی مستقیم هلند در كوتاه مدت شود یا چنین وضعیتی را كه هلند مجبور به واكنش شود در كوتاه مدت غیر محتمل است. اغلب آوارگان سوری در كشورهایی مانند تركیه، اردن و لبنان پناهنده شدهاند و اغلب آنها تمایل دارند به سوریه باز گردند. جریان مهاجرت از سوریه به هلند در مقیاس گسترده در آینده نزدیك احتمال آن ضعیف است. با وجود این اگر ناپایداری همچنان این كشور را تهدید كند و ادامه یابد، تعداد قابل توجهی از آوارگان تلاش میكنند سوریه را به قصد دستیابی به امنیت ترك و راهی اروپا از جمله هلند شوند.
3. القاعده سازی یمن
شرایط امنیتی در یمن به علت شورشهای و قیامهای اخیر به طرز نامطلوبی تحت تأثیر قرار گرفته است. اقتصاد یمن كه قبل از این درگیریها، ضعیفترین اقتصاد منطقه بود در حال حاضر به علت شورشهای اخیر روبه وخامت گذاشته است (اشمیتز، 2012). مشكلات اقتصادی به نحو چشمگیری منابع دولت را تحلیل برده و تلاشهای این كشور را برای حفظ ثبات داخلی و كنترل بر مرزهایش نیز تضعیف كرده است. شاهد گویای این واقعیت، احیای مجدد القاعده در شبه جزیرهی عربستان است؛ سازمانی كه جنگجویان آن از زمان آغاز قیام یمن كنترل چندین شهر و روستای این كشور را در دست گرفتهاند. همین طور گروه شیعی الغوثی كنترل بندرهای مهم یمن را در دست گرفتهاند.ناپایداری فزاینده در یمن میتواند پیامدهای دامنه داری برای كل شبه جزیره عرب و فراتر از آن داشته باشد (الی لانگلی، 2011). چند سال پیش خاتم در گزارش خود این گونه نتیجه گیری كرد كه «بی ثباتی بیشتر در یمن میتواند گسترهای از هرج و مرج و بی قانونی فراگیر را دامن زند كه از شمال كنیا تا سومالی و خلیج عدن و عربستان سعودی را در بر میگیرد. وی همچنین هشدار داده بود كه احتمال فعالیت جهادی و سرقت در منطقه وجود دارد كه میتواند تردد كشتیها و ترانزیت نفت از طریق كانال سوئز را تحت تأثیر قرار دهد» (هیل، 2008: 11). نبودِ كنترل دولت به گسترش فعالیت سازمانهای تروریستی و فعالیتهای جنایی دامن میزند.
ارتش امریكا در یك همكاری نزدیك با سازمان سیا، تلاش كرده از طریق انجام ترورها و قتلهای حرفهای و همچنین با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین به مقابله با تهدیدات القاعده در شبه جزیرهی یمن بپردازد (ملیر، 2012). حملات و ضربات هواپیماهای بدون سرنشین، یكی از رهبران القاعده یعنی انور اولاكی را كشت، اما در اغلب موارد این حملات منجر به كشته شدن تعداد زیادی از غیر نظامیان بی گناه شده است. (دیلینیان و كلود، 2012). صرف نظر از موضوعات حقوقی و اخلاقی، آن گونه كه به وسیلهی تحلیلگران مختلف بیان شده است، حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریكا و سیا به این دلیل كه صدمات زیادی به ثبات و امنیت یمن وارد میكنند، غالباً غیر مفید ارزیابی میشوند.
عملیات نظامی امریكا در یمن در حقیقت، تلاشهای دولت امریكا برای به دست آوردن حمایت مردم از اقدامات آنها را تضعیف كرده منجر به ایجاد خصومت و ناپایداری داخلی در یمن شده است (می بورن، 2011: 82).
از نظر امنیتی، پیامدهای مستقیم این تحولات در یمن عمدتاً محدود به خود منطقه و ایالات متحده میشود. توریستهای اروپایی در خطر ربوده شدن به وسیلهی نظامیان و افراد مسلح محلی هستند، اما این تلاشها و اقدامات نمیتواند به عنوان تهدید راهبردی و حیاتی تلقی شود. با وجود این افزایش سرقت و راهزنی، در دریای عرب و دریای سرخ و اخلال ترافیك دریایی میتواند به عنوان تهدید بالقوهای برای منافع اقتصادی هلند و جهان در منطقه و ماورای آن تلقی شود.
4. لیبی: ترس از شكنندگی
شورای انتقالی ملی لیبی درصدد بوده است تا اقتدار خود را بر كشوری اعمال كند كه بر اساس شكافهای قبیلهای و قومی تقسیم شده و مرزهای دفاعی ضعیفی دارد. این كشور به علت نارضایتیها و مشكلات محلی و منطقهای همچنان شكننده باقی میماند. به علت دست به دست شدن مقادیر زیادی اسلحه و وجود نهادهای دولتی ضعیف، مناقشات محلی میتواند به راحتی از كنترل خارج شود و به سایر مناطق تسری یابد. با توجه به رشد انفجاری گروههای جنگ سالار محلی در لیبی خطر جنگ داخلی وجود دارد. در میان نظامیان محلی میتوان به جنبشهای اسلامی تندرو هم اشاره كرد كه تاریخی از جنگ و خشونت دارند؛ از جمله گروه مبارز اسلامی لیبی كه قبلاً با القاعده در ارتباط بوده و از سوی ایالات متحده در زمرهی سازمانهای تروریستی قرار گرفته است نشان میدهد گروههای جهادی در مناطق شرقی لیبی فعالند كه اعضای آنها شامل كهنه سربازان بازگشته از عراق و افغانستان است. به علت اینكه آمارها در خصوص میزان و شمار این سازمانها معمولاً طبقه بندی شده هستند، برای همین ارزیابی تأثیر ظهور این سازمانها بر روی شرایط و محیط امنیتی لیبی دشوار است. با وجود این شورای انتقالی لیبی، سه گزینه در كنترل اسلام گرایان دارد: هم گرایی با آنها، دربرگیری آنها و نهایتاً درهم كوبیدن آنها. فعالیت اسلام گرایان به شیوه نظامی، میتواند منجر به ناپایداری داخلی شود و اسلام گرایان را از اطراف منطقه برای ملحق شدن به صحنه نبرد به درون لیبی بكشاند. وفور تسلیحات در لیبی، به طور چشمگیری شانس شورای انتقالی لیبی برای اعمال كنترل مؤثر بر درگیریها و نزاع مخالفان را از طریق زور كاهش میدهد و ثبات داخلی را به خاطر میاندازد.زوال اقتدار مركزی در لیبی همچنین سایر قسمتهای منطقه به ویژه جنوب را تحت تأثیر قرار داده است. كودتای نظامی اخیر در كشور مالی به طور غیر مستقیم با رویدادهای لیبی در ارتباط است. قیام كنندگان توارج، كه بسیاری از آنها در جریان شورشهای مردم لیبی، با قذافی متحد شدند و مقادیر زیادی تسلیحات و پول در عوض این همکاری خود از قذافی دریافت نمودند، سخت افزارهای نظامی دریافت شده از قذافی و نیز تجربه خود در میدان نبرد را علیه دولت مالی به كار گرفتند. چند ماه بعد از حذف قذافی، شورشیان توارج، استقلال خود را اعلام كردند. این اقدام، كشور لیبی را در سراشیبی آشوب و درگیری قرار داد. به تازگی گزارشهایی منتشر شده است كه گروههای القاعده و طرف داران آنها از نبودِ امنیت در این كشور برای استقرار حضور خود بهره برداری كردند (بی.بی.سی، 2012).
بر خلاف یمن كه اهمیت اقتصادی كمتری دارد، هر گونه ناآرامی در لیبی پیامدهای متعددی برای كشورهای وارد كنندهی نفت در اروپا دارد. حملات به خطوط لوله میتواند عرضه انرژی به اتحادیه اروپا و به ویژه قیمت نفت را تحت تأثیر قرار دهد. از نظر الگوهای مهاجرت، تعداد زیادی از لیبیاییها ممكن است در صورت ناپایداری سیاسی یا نبودِ پیشرفت اقتصادی در لیبی به اروپا پناهنده شوند. با وجود این تعداد مهاجران ورودی به اروپا از طرف كشور لیبی در مقایسه با جمعیت اندك این كشور ناچیز است.
اگر چه خیزشهای مردمی عربی هنوز در مراحل اولیه حیات خود هستند، برخی از دانشمندان نسبت به قیامهای عربی دیدگاه خوش بینانهای دارند. با وجود این تحولات مشخصی در جریان است كه میتواند هشدار دهنده باشد. بی ثباتی مزمن سیاسی و نبودِ پیشرفت اقتصادی میتواند پیامدهای ناگواری برای جهان عرب و غرب داشته باشد و منافع اقتصادی و امنیتی آنها را تحت تأثیر قرار دهد. این تحولات در كشورهایی مانند لیبی، سوریه و یمن نگرانی فزایندهای را برای منطقه و غرب ایجاد كرده است، زیرا این وضعیت به گروههای خشونت طلب و افراطی اجازه میدهد تا وارد این عرصه شوند و نفوذ خود بر منطقه را گسترش دهند.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، از انعطاف پذیری تا شورش، رضا التیامی نیا و علیرضا سمیعی اصفهانی، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.