نویسنده: امام خمینی(رحمت الله علیه)
دانشگاه در منظر شخصیتی چون امام خمینی از دو جهت جایگاهی ویژه مییابد. از یک سو امام ، عالمی برجسته و فقیهی عارف و عامل و مسلط بر پهنه ی وسیعی از علوم و معارف حوزوی بود که نفس این وسعت دامنه توام با عمق و اجتهاد نظر و رای بدیع در هریک از آن زمینهها، از اهتمام و عنایت کم نظیر ایشان به کسب دانش و معارف حکایت میکند که به گونهای فراتر از رسم متعارف حوزههای عصر خودشان، با وسعت نظر و سعه ی صدر لازم، از مشربهای مختلف عقل و نقل و شهود بهره گرفته است.
طبعاً چنین شخصیتی با آن پشتوانه ی عظیم علمی که خود مولود درک صحیح از تاکیدات مکتب نجات بخش اسلام برفریضه ی کسب علم است، به دانشگاه به عنوان جایگاه تعلیم و تعلم و کشف رموز و آیات خلقت به مثابه ی تجلیگاه بعدی از فطرت حقیقت جوی بشر می نگرد که چنان چه در مسیر درست هدایت شود می تواند، نردبان صعود وی در طی طریق رسالت "خلیفة اللهی"باشد.
از طرف دیگر، امام رهبری بصیر و دوراندیش بود که افق نگاه نافذش به رسالت آینده انقلاب در هدایت و راهبرد جهان اسلام نظر داشت و در این چشمانداز، دانشگاه نقش و اعتباری کم نظیر برای تربیت متخصصان متعهدی دارد که بتوانند چارچوب سیاستهای حاکم و ظالم جهانخواران را درهم شکنند و جسارت ایجاد داربستهایی بر محور کرامت انسانی را داشته باشند. او که بروشنی هرچه تمامتر به نقش عنصر "علم و آگاهی" در مناسبتهای فعلی و جهان آینده آگاهی داشت، به اهمیت دانشگاه در دستیابی به این ابزار حیات و رمز حضور موفق در نبرد سرنوشت ملتها واقف بود و به همین دلیل در بحبوحه ی گرفتاریها و در شرایطی که بحران و مشکلات ناشی از جنگ تحمیلی به اوج رسیده بود و بخش وسیعی از شهرها و موقعیتهای حساس کشور زیر بمباران و در معرض پرتاب موشکهای کینه جویانه ی جبهه متحد استکبار جهانی قرار داشت، با دوراندیشی و آرامش بیهمانندش فرمود:"جنگ چیز مهمی نیست، حل میشود...، امّا مسأله دانشگاه یک مسئله فوقالعاده است و این افرادی که از دانشگاه در میآیند یا مخرب یک کشور هستند یا سازنده ی آن".1
امام شاهد و ناظر تیزبینی بود که با نگرانی بسیار، سالها سلطه ی استعمار و ایادی دست نشاندهاش بر دانشگاههای کشور را نظاره کرده و نتیجه این سلطه را بارها گوشزد نموده بود. از یک طرف دانشگاهها از نظر تخصصی و علمی آن چنان بیبضاعت بودند که در بسیاری از زمینههای علمی به بیگانگان نیاز داشتند و امام نشانه ی این بیکفایتی علمی یا باور نداشتن به کفایت آن را در مراجعه ی خانواده ی سلطنتی و مقامهای عالی رتبه رژیم برای درمان ابتداییترین بیماریها و جراحیها به مراکز درمانی خارج مثال میزد.
از سوی دیگر امام امت به تربیتشدگان و پروش یافتگان نظام دانشگاهی کشور نظر داشت که امثال "هویدا"ها و "شریف امامی"ها را تحویل جامعه داده بود که از هیچ خدمتی به بیگانگان فروگذار نمیکردند و هم چون نوکران حلقه به گوش اطاعت فردی را میکردند که خود مطیع بی اراده ی اربابان خارجی بود. امام با تلخی هرچه تمامتر از روندی یاد میکرد که استعمار از طریق سلطه بر مراکز تعلیم و تربیت و نظام علمی کشور ، با دست و تدبیر این تحصیل کردههای خود فروخته به غارت سرمایههای مادی و معنوی ما میپرداخت و بندهای اسارت ملی با سرپنجه ی این پرورش یافتگان نظام دانشگاهی وابسته تنیده میشد.
امام با آن ویژگیها و با آگاهی از چنین مطامعی که همراه با دسیسههای گوناگون خناسان به جدایی و تفکیک همه جانبه دانشگاه از سنت علمی و فرهنگی ریشهدار حوزوی منجر شده بود در مسند رهبری و مدیریت این انقلاب که در درجه ی اول یک انقلاب فرهنگی به حساب میآمد، نمیتوانست نسبت به دانشگاه کم اعتنا بماند.
براین اساس علاوه بر عنایت و توجه مستمری که در فرآیند مبارزات پیش از انقلاب به قشر دانشگاهی و نسل متدین امّا معدود اساتید و دانشجویان آن سالها از خود نشان میدادند، از فردای پیروزی انقلاب، نظام تعلیم و تربیت کشور و بویژه آموزش عالی آن کانون توجه رهبری انقلاب قرار گرفت و از هر فرصت برای تحول وبازسازی این مرکز مهم انسانسازی استفاده شد.
ماهها و حتی سالهای اول انقلاب، به دلیل حضور و نفوذ جریانهای فکری چپ و نیز تداوم فرهنگ گذشته، بخش مهمی از توجه امام مصروف مقابله با توطئهها و دسیسههای خطرآفرین این عوامل میشد. امّا مسأله تحول در نظام فرهنگی و علمی کشور موضوعی نبود که از نظر ایشان دوربماند. بارزترین نمود این توجه چهارده ماه پس از پیروزی انقلاب در پیام نوروزی 1359 ظاهر شد که طی آن فرمودند:"باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ایران به وجود آید".
این اشاره، نقطه شروع و انگیزه ی حرکتی شد که فرزندان و پیروان راستین امام در دانشگاهها آغاز کردند و تحت عنوان "انقلاب فرهنگی "نقطه عطفی در جهت حاکمیت و حضور و نفوذ فرهنگ اسلامی انقلاب در دانشگاهها به حساب آمد.
صرف نظر از پارهای تلاشهای عناصر لیبرال حاضر در مسند قدرت برای انحراف این حرکت، در حقیقت پس از این رخداد است که نفوذ رسمی جریانهای فرهنگی ضدانقلاب در محیط دانشگاهی کمرنگ میشود و "مسأله ی اسلامی شدن دانشگاهها" در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی و دست اندرکاران و مدافعان انقلاب فرهنگی قرار میگیرد و آزمونی سخت برای طیفهای حاضر در صحنه نظام دانشگاهی کشور برپا میشود.
طبعاً بخش متشابهی از پرورش یافتگان و هواداران فرهنگ غیراسلامی گذشته نمیتوانند خود را با این حرکت همسو کنند و اردوگاه کیفی وفاداران به ارزشها و اهداف اصیل انقلاب و رهبری ، با فرار مغزهای خودباخته روبرو میشود. گذشته از پارهای افراط و تفریطها و نیز معدود افراد فرصتطلب، موضع افراد و عناصر دانشگاهی در آن جریان، آیینه ی تمام نمایی است که سره را از ناسره شناخت و محک ارزشمندی برای تشخیص هویت افراد فراهم آورد.
انقلاب فرهنگی مورد نظر امام با برداشتها و تفسیرهای گوناگونی مواجه شد که بخش عمده ی برداشتهای ناصواب، مربوط به معاندینی بود که براثر زمینههای فرهنگی و تربیتی گذشته ی خویش یا به نحو شیطنتآمیز قصد داشتند تصویری انحرافی از آن ارائه نمایند و در مناسبتهای مختلف کوشیدند تا ضمن افشای این جلوههای دروغین، ویژگی های دانشگاه اسلامی مورد نظر را تشریح نمایند.
اگر بخواهیم رئوس این ویژگیها را برشماریم میتوانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
1ـ دانشگاه اسلامی، در درجه ی اول مامور به تربیت انسان الهی است و این رسالت بدون تاکید بر بُعد تزکیه ی نفسانی محقق نمیشود. براین اساس، خدا باوری و خداترسی، اصل مقدّمی است که باید آشکارا در محصولات نظام دانشگاهی جلوه کند و سلامت اخلاقی و اعتقادی استادان و حاکمیت فرهنگ معنوی بر فضای عمومی دانشگاه از لوازم اجتناب ناپذیری است که برای تحقق این امر مورد تاکید قرار گرفته است.
2ـخودباوری و خوداتکایی علمی و فرهنگی از لوازم اساسی تحقق استقلال جامعه ی اسلامی است و دانشگاه در تامین آن نقش اصلی برعهده دارد. براین اساس تاکید بر وجه معنوی و اعتقادی دانشگاه به هیچوجه، نمیتواند عامل یا بهانهای برای تسامح وتساهل در قدرت علمی و ژرفای پژوهشی دانشگاه باشد. کوشش برای انطباق هرچه بیشتر مناسبت های علمی و پژوهشی دانشگاه با نیازهای واقعی حال و آینده ی جامعه ی اسلامی و گسترش پهنه ی آن بر همه ی سطوح و حوزه ی معارف و دانشهای مورد نیاز بویژه تعمیم و تعمیق آن تا عالیترین سطوح تحصیلی در داخل کشور و پرهیز اکید از اتکا به سیاستهای اعزام دانشجو به خارج بویژه به کشورهایی که قصد سلطه و تحکّم برما را دارند از بارزترین نمودهای مواضع امام در این زمینه است. بلند همتی و آینده نگری امام در این عرصه تا بدانجاست که پذیرش دانشجو از تمام کشورهای اسلامی و تربیت کادرهای متعهد برای تحقق رسالت جهانی انقلاب را خاطرنشان میسازد.
3ـ تعهد اجتماعی و مسئولیت سیاسی دانشگاه و دانشگاهیان از دیگر وجوه مورد عنایت موکد حضرت امام است.
امام از دانشگاهیان انتظار دارند هم چون ناظری بصیر و آگاه، هوشمندانه و متعهدانه عمل کردها و تصمیمگیریها را مدنظر داشته و با نقادی دلسوزانه خطا و لغزش احتمالی را گوشزد نمایند و هم چون مشاوران و کارشناسانی امین مساعدت خویش را از دست اندرکاران و مجریان امور دریغ ندارند. هم چنین در رخدادها و مراحل حساس و تعیین کنندهای هم چون انتخابات، همراه با دیگر بازوان فکری جامعه، با ارایه ملاکها و معیارها مردم را برای مشارکت و حضور موثر در سرنوشت خویش مدد رسانند و در جهتگیریها و خلق بسترهای اجتماعی ـ فرهنگی تسهیل کننده راه تحکیم مقاومت ملی و انقلابی در برابر جهانخواران، امت اسلام را حامی و هادی باشند و به مدد قدرت فنی و دانش خویش در تشخیص و افشای ترفندهای دشمنان، لحظهای درنگ به خود راه ندهند.
4ـ به عنوان شرط و ابزار تحقق اهداف فوق، وحدت و همسویی حوزه و دانشگاه را از رسالتهای اجتناب ناپذیر این دو مرکز فکری برمیشمارد و لوازم و موانع آن را گوشزد مینماید. از آن جمله، به فنیترین مباحث نظری و ظرایف روشی توجه داشته و میفرماید:
"فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزوی به صورتی است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصلهها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد."
علاوه بر توجه به این ظرایف و ملاحظات درونی، توطئه دیرینه و ریشهدار خناسان و عوامل بیگانه را بسیار جدی گرفته، به طرفین خاطرنشان میسازد که در هر موقعیت و موضوعی که محتمل است تقابل یا دوگانگی احساس شود، مراقب دشمن باشند و ردپای آن را بیابند.
در مجموع میتوان گفت، اصلیترین محور پیوند دهنده ی حوزه و دانشگاه در مشرب امام ، فرهنگ اسلام ناب محمدی است که تبعیت و تاکید هریک از این دو جریان برمشخصههای آن،سبب تالیف قلوب و جلب طرف دیگر میشود و جدایی و انحراف از آن اعم از روی کردهای متحجرانهای که ممکن است به نام اسلام از سوی پارهای مدعیان اسلام مطرح شود یا دیدگاه های التقاطی و غرب باورانهای که از سوی مدعیان به اصطلاح تفکر علمی مطرح شود، به جدایی و سوء ظنهای نامیمون گذشته دامن خواهد زد. لذا وقوف و آگاهی کامل و التزام عملی به شاخصههای اسلام ناب، ضامن تقویت و تحکیم این وحدت است و اکنون که سالها از طرح موضوع اسلامی شدن دانشگاهها میگذرد موقعیتها و ناکامیها را در پرتو این شاخص میتوان ارزیابی کرد.
در کنار مجموعه ملاحظات ایجابی فوق، امام از نظر سلبی نیز به مسائلی اشاره دارند که ممکن است از طرف دوستان جاهل یا بدخواهان مغلطهگر مطرح شده باشد. ایشان صریحاً میفرمایند که منظورشان از دانشگاه اسلامی، حصر دانشگاه به رشتهها و معارف معمولی دینی حوزهها نیست واساساً طرح این موضوع را یک مغلطه میدانند، آنجا که میفرمایند:"منظور آن نیست که دانشگاه ما نباید علم و صنعت تحصیل کند، بلکه باید فقط همین آداب صلوة را بجا آورد. این یک مغلطهای است که تا صحبت دانشگاه اسلامی میشود، آنهایی که میخواهند ما را به طرف شرق و عمدتاً به طرف غرب بکشانند فریاد میزنند که اینها با تخصص مخالفاند، با علم مخالفاند، خیر، ما با تخصص مخالف نیستیم، با نوکری اجانب مخالفیم... ما میگوییم تخصصی که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان یا شوروی و یا چین. این تخصص، متخصص مهلک است نه تخصص سازنده. ما میخواهیم متخصصینی در دانشگاه تربیت شوند که برای ملت خودشان باشند."
امام با برداشتهای سطحی و متحجرانهای که ممکن است به نام دفاع از اسلام و روحانیت نیز مطرح شود برخورد نموده، بعضی از این موارد را توطئههای بسیار خطرناک نامیدهاند. ایشان در سالهای اولیه ی انقلاب فرهنگی با اقداماتی که در بعضی دانشگاهها برای تفکیک یا پردهکشی در کلاسها صورت گرفته بود مخالفت کردند و مانع از اجرای آن طرحها شدند. هم چنین با عقایدی که به عنوان دفاع از روحانیت، مدعی حق انحصاری روحانیت برای شرکت در فعالیتهای سیاسی شده بود، بشدت برخورد نمودند تا آنجا که میفرمایند:
"از قراری که من شنیدهام در دانشگاه بعضی از اشخاص رفتهاند گفتهاند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا میگفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافی با حق مجتهدین است، آنجا شکست خوردهاند حالا عکسش را دارند میگویند. این هم روی همین زمینه است، این که میگویند انتخابات از امور سیاسی است و امور سیاسی هم حق مجتهدین است هردویش غلط است...
این یک توطئهای است که میخواهند همان طوری که درصدها سال توطئهشان این بود که باید روحانیون و مذهب از سیاست جدا باشد و استفادههای زیاد کردند و ما ضررهای زیاد از این بردیم، الان هم گرفتار ضررهای او هستیم، حالا دیدند این شکست خورد، یک نقشه ی دیگر کشیدند و آن این است که انتخابات حق مجتهدین است، انتخابات یا دخالت در سیاست حق مجتهدین است. دانشگاهیها بدانند این را که همان طوری که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند، یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند. فرق مابین دانشگاهی و دانشجو و مثلاً مدرسهای و اینها نیست، همه شان با هم هستند. این که در دانشگاه رفتند و یک هم چون مطلبی را گفتند، این یک توطئهای است برای این که شما جوانها را مایوس کنند...
این از آن توطئه سابق بدتر است برای ایران، برای این که آن یک عده از علما را کنار میگذاشت، منتها به واسطه ی آنها هم یک قشر زیادی کنار گذاشته میشوند، این تمام ملت را میخواهد کنار بگذارد. یعنی نه این که این میخواهد مجتهد را داخل کند، این میخواهد مجتهد را با دست همین ملت از بین ببرد. باید دانشگاهی ها متوجه باشند که اگر چنان چه افرادی در دانشگاه هستند که شیطنت دارند میکنند. اینها را باید توجه کنند که گول اینها را نخورند...".
/س
طبعاً چنین شخصیتی با آن پشتوانه ی عظیم علمی که خود مولود درک صحیح از تاکیدات مکتب نجات بخش اسلام برفریضه ی کسب علم است، به دانشگاه به عنوان جایگاه تعلیم و تعلم و کشف رموز و آیات خلقت به مثابه ی تجلیگاه بعدی از فطرت حقیقت جوی بشر می نگرد که چنان چه در مسیر درست هدایت شود می تواند، نردبان صعود وی در طی طریق رسالت "خلیفة اللهی"باشد.
از طرف دیگر، امام رهبری بصیر و دوراندیش بود که افق نگاه نافذش به رسالت آینده انقلاب در هدایت و راهبرد جهان اسلام نظر داشت و در این چشمانداز، دانشگاه نقش و اعتباری کم نظیر برای تربیت متخصصان متعهدی دارد که بتوانند چارچوب سیاستهای حاکم و ظالم جهانخواران را درهم شکنند و جسارت ایجاد داربستهایی بر محور کرامت انسانی را داشته باشند. او که بروشنی هرچه تمامتر به نقش عنصر "علم و آگاهی" در مناسبتهای فعلی و جهان آینده آگاهی داشت، به اهمیت دانشگاه در دستیابی به این ابزار حیات و رمز حضور موفق در نبرد سرنوشت ملتها واقف بود و به همین دلیل در بحبوحه ی گرفتاریها و در شرایطی که بحران و مشکلات ناشی از جنگ تحمیلی به اوج رسیده بود و بخش وسیعی از شهرها و موقعیتهای حساس کشور زیر بمباران و در معرض پرتاب موشکهای کینه جویانه ی جبهه متحد استکبار جهانی قرار داشت، با دوراندیشی و آرامش بیهمانندش فرمود:"جنگ چیز مهمی نیست، حل میشود...، امّا مسأله دانشگاه یک مسئله فوقالعاده است و این افرادی که از دانشگاه در میآیند یا مخرب یک کشور هستند یا سازنده ی آن".1
امام شاهد و ناظر تیزبینی بود که با نگرانی بسیار، سالها سلطه ی استعمار و ایادی دست نشاندهاش بر دانشگاههای کشور را نظاره کرده و نتیجه این سلطه را بارها گوشزد نموده بود. از یک طرف دانشگاهها از نظر تخصصی و علمی آن چنان بیبضاعت بودند که در بسیاری از زمینههای علمی به بیگانگان نیاز داشتند و امام نشانه ی این بیکفایتی علمی یا باور نداشتن به کفایت آن را در مراجعه ی خانواده ی سلطنتی و مقامهای عالی رتبه رژیم برای درمان ابتداییترین بیماریها و جراحیها به مراکز درمانی خارج مثال میزد.
از سوی دیگر امام امت به تربیتشدگان و پروش یافتگان نظام دانشگاهی کشور نظر داشت که امثال "هویدا"ها و "شریف امامی"ها را تحویل جامعه داده بود که از هیچ خدمتی به بیگانگان فروگذار نمیکردند و هم چون نوکران حلقه به گوش اطاعت فردی را میکردند که خود مطیع بی اراده ی اربابان خارجی بود. امام با تلخی هرچه تمامتر از روندی یاد میکرد که استعمار از طریق سلطه بر مراکز تعلیم و تربیت و نظام علمی کشور ، با دست و تدبیر این تحصیل کردههای خود فروخته به غارت سرمایههای مادی و معنوی ما میپرداخت و بندهای اسارت ملی با سرپنجه ی این پرورش یافتگان نظام دانشگاهی وابسته تنیده میشد.
امام با آن ویژگیها و با آگاهی از چنین مطامعی که همراه با دسیسههای گوناگون خناسان به جدایی و تفکیک همه جانبه دانشگاه از سنت علمی و فرهنگی ریشهدار حوزوی منجر شده بود در مسند رهبری و مدیریت این انقلاب که در درجه ی اول یک انقلاب فرهنگی به حساب میآمد، نمیتوانست نسبت به دانشگاه کم اعتنا بماند.
براین اساس علاوه بر عنایت و توجه مستمری که در فرآیند مبارزات پیش از انقلاب به قشر دانشگاهی و نسل متدین امّا معدود اساتید و دانشجویان آن سالها از خود نشان میدادند، از فردای پیروزی انقلاب، نظام تعلیم و تربیت کشور و بویژه آموزش عالی آن کانون توجه رهبری انقلاب قرار گرفت و از هر فرصت برای تحول وبازسازی این مرکز مهم انسانسازی استفاده شد.
ماهها و حتی سالهای اول انقلاب، به دلیل حضور و نفوذ جریانهای فکری چپ و نیز تداوم فرهنگ گذشته، بخش مهمی از توجه امام مصروف مقابله با توطئهها و دسیسههای خطرآفرین این عوامل میشد. امّا مسأله تحول در نظام فرهنگی و علمی کشور موضوعی نبود که از نظر ایشان دوربماند. بارزترین نمود این توجه چهارده ماه پس از پیروزی انقلاب در پیام نوروزی 1359 ظاهر شد که طی آن فرمودند:"باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ایران به وجود آید".
این اشاره، نقطه شروع و انگیزه ی حرکتی شد که فرزندان و پیروان راستین امام در دانشگاهها آغاز کردند و تحت عنوان "انقلاب فرهنگی "نقطه عطفی در جهت حاکمیت و حضور و نفوذ فرهنگ اسلامی انقلاب در دانشگاهها به حساب آمد.
صرف نظر از پارهای تلاشهای عناصر لیبرال حاضر در مسند قدرت برای انحراف این حرکت، در حقیقت پس از این رخداد است که نفوذ رسمی جریانهای فرهنگی ضدانقلاب در محیط دانشگاهی کمرنگ میشود و "مسأله ی اسلامی شدن دانشگاهها" در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی و دست اندرکاران و مدافعان انقلاب فرهنگی قرار میگیرد و آزمونی سخت برای طیفهای حاضر در صحنه نظام دانشگاهی کشور برپا میشود.
طبعاً بخش متشابهی از پرورش یافتگان و هواداران فرهنگ غیراسلامی گذشته نمیتوانند خود را با این حرکت همسو کنند و اردوگاه کیفی وفاداران به ارزشها و اهداف اصیل انقلاب و رهبری ، با فرار مغزهای خودباخته روبرو میشود. گذشته از پارهای افراط و تفریطها و نیز معدود افراد فرصتطلب، موضع افراد و عناصر دانشگاهی در آن جریان، آیینه ی تمام نمایی است که سره را از ناسره شناخت و محک ارزشمندی برای تشخیص هویت افراد فراهم آورد.
انقلاب فرهنگی مورد نظر امام با برداشتها و تفسیرهای گوناگونی مواجه شد که بخش عمده ی برداشتهای ناصواب، مربوط به معاندینی بود که براثر زمینههای فرهنگی و تربیتی گذشته ی خویش یا به نحو شیطنتآمیز قصد داشتند تصویری انحرافی از آن ارائه نمایند و در مناسبتهای مختلف کوشیدند تا ضمن افشای این جلوههای دروغین، ویژگی های دانشگاه اسلامی مورد نظر را تشریح نمایند.
اگر بخواهیم رئوس این ویژگیها را برشماریم میتوانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
1ـ دانشگاه اسلامی، در درجه ی اول مامور به تربیت انسان الهی است و این رسالت بدون تاکید بر بُعد تزکیه ی نفسانی محقق نمیشود. براین اساس، خدا باوری و خداترسی، اصل مقدّمی است که باید آشکارا در محصولات نظام دانشگاهی جلوه کند و سلامت اخلاقی و اعتقادی استادان و حاکمیت فرهنگ معنوی بر فضای عمومی دانشگاه از لوازم اجتناب ناپذیری است که برای تحقق این امر مورد تاکید قرار گرفته است.
2ـخودباوری و خوداتکایی علمی و فرهنگی از لوازم اساسی تحقق استقلال جامعه ی اسلامی است و دانشگاه در تامین آن نقش اصلی برعهده دارد. براین اساس تاکید بر وجه معنوی و اعتقادی دانشگاه به هیچوجه، نمیتواند عامل یا بهانهای برای تسامح وتساهل در قدرت علمی و ژرفای پژوهشی دانشگاه باشد. کوشش برای انطباق هرچه بیشتر مناسبت های علمی و پژوهشی دانشگاه با نیازهای واقعی حال و آینده ی جامعه ی اسلامی و گسترش پهنه ی آن بر همه ی سطوح و حوزه ی معارف و دانشهای مورد نیاز بویژه تعمیم و تعمیق آن تا عالیترین سطوح تحصیلی در داخل کشور و پرهیز اکید از اتکا به سیاستهای اعزام دانشجو به خارج بویژه به کشورهایی که قصد سلطه و تحکّم برما را دارند از بارزترین نمودهای مواضع امام در این زمینه است. بلند همتی و آینده نگری امام در این عرصه تا بدانجاست که پذیرش دانشجو از تمام کشورهای اسلامی و تربیت کادرهای متعهد برای تحقق رسالت جهانی انقلاب را خاطرنشان میسازد.
3ـ تعهد اجتماعی و مسئولیت سیاسی دانشگاه و دانشگاهیان از دیگر وجوه مورد عنایت موکد حضرت امام است.
امام از دانشگاهیان انتظار دارند هم چون ناظری بصیر و آگاه، هوشمندانه و متعهدانه عمل کردها و تصمیمگیریها را مدنظر داشته و با نقادی دلسوزانه خطا و لغزش احتمالی را گوشزد نمایند و هم چون مشاوران و کارشناسانی امین مساعدت خویش را از دست اندرکاران و مجریان امور دریغ ندارند. هم چنین در رخدادها و مراحل حساس و تعیین کنندهای هم چون انتخابات، همراه با دیگر بازوان فکری جامعه، با ارایه ملاکها و معیارها مردم را برای مشارکت و حضور موثر در سرنوشت خویش مدد رسانند و در جهتگیریها و خلق بسترهای اجتماعی ـ فرهنگی تسهیل کننده راه تحکیم مقاومت ملی و انقلابی در برابر جهانخواران، امت اسلام را حامی و هادی باشند و به مدد قدرت فنی و دانش خویش در تشخیص و افشای ترفندهای دشمنان، لحظهای درنگ به خود راه ندهند.
4ـ به عنوان شرط و ابزار تحقق اهداف فوق، وحدت و همسویی حوزه و دانشگاه را از رسالتهای اجتناب ناپذیر این دو مرکز فکری برمیشمارد و لوازم و موانع آن را گوشزد مینماید. از آن جمله، به فنیترین مباحث نظری و ظرایف روشی توجه داشته و میفرماید:
"فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزوی به صورتی است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصلهها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد."
علاوه بر توجه به این ظرایف و ملاحظات درونی، توطئه دیرینه و ریشهدار خناسان و عوامل بیگانه را بسیار جدی گرفته، به طرفین خاطرنشان میسازد که در هر موقعیت و موضوعی که محتمل است تقابل یا دوگانگی احساس شود، مراقب دشمن باشند و ردپای آن را بیابند.
در مجموع میتوان گفت، اصلیترین محور پیوند دهنده ی حوزه و دانشگاه در مشرب امام ، فرهنگ اسلام ناب محمدی است که تبعیت و تاکید هریک از این دو جریان برمشخصههای آن،سبب تالیف قلوب و جلب طرف دیگر میشود و جدایی و انحراف از آن اعم از روی کردهای متحجرانهای که ممکن است به نام اسلام از سوی پارهای مدعیان اسلام مطرح شود یا دیدگاه های التقاطی و غرب باورانهای که از سوی مدعیان به اصطلاح تفکر علمی مطرح شود، به جدایی و سوء ظنهای نامیمون گذشته دامن خواهد زد. لذا وقوف و آگاهی کامل و التزام عملی به شاخصههای اسلام ناب، ضامن تقویت و تحکیم این وحدت است و اکنون که سالها از طرح موضوع اسلامی شدن دانشگاهها میگذرد موقعیتها و ناکامیها را در پرتو این شاخص میتوان ارزیابی کرد.
در کنار مجموعه ملاحظات ایجابی فوق، امام از نظر سلبی نیز به مسائلی اشاره دارند که ممکن است از طرف دوستان جاهل یا بدخواهان مغلطهگر مطرح شده باشد. ایشان صریحاً میفرمایند که منظورشان از دانشگاه اسلامی، حصر دانشگاه به رشتهها و معارف معمولی دینی حوزهها نیست واساساً طرح این موضوع را یک مغلطه میدانند، آنجا که میفرمایند:"منظور آن نیست که دانشگاه ما نباید علم و صنعت تحصیل کند، بلکه باید فقط همین آداب صلوة را بجا آورد. این یک مغلطهای است که تا صحبت دانشگاه اسلامی میشود، آنهایی که میخواهند ما را به طرف شرق و عمدتاً به طرف غرب بکشانند فریاد میزنند که اینها با تخصص مخالفاند، با علم مخالفاند، خیر، ما با تخصص مخالف نیستیم، با نوکری اجانب مخالفیم... ما میگوییم تخصصی که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان یا شوروی و یا چین. این تخصص، متخصص مهلک است نه تخصص سازنده. ما میخواهیم متخصصینی در دانشگاه تربیت شوند که برای ملت خودشان باشند."
امام با برداشتهای سطحی و متحجرانهای که ممکن است به نام دفاع از اسلام و روحانیت نیز مطرح شود برخورد نموده، بعضی از این موارد را توطئههای بسیار خطرناک نامیدهاند. ایشان در سالهای اولیه ی انقلاب فرهنگی با اقداماتی که در بعضی دانشگاهها برای تفکیک یا پردهکشی در کلاسها صورت گرفته بود مخالفت کردند و مانع از اجرای آن طرحها شدند. هم چنین با عقایدی که به عنوان دفاع از روحانیت، مدعی حق انحصاری روحانیت برای شرکت در فعالیتهای سیاسی شده بود، بشدت برخورد نمودند تا آنجا که میفرمایند:
"از قراری که من شنیدهام در دانشگاه بعضی از اشخاص رفتهاند گفتهاند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا میگفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافی با حق مجتهدین است، آنجا شکست خوردهاند حالا عکسش را دارند میگویند. این هم روی همین زمینه است، این که میگویند انتخابات از امور سیاسی است و امور سیاسی هم حق مجتهدین است هردویش غلط است...
این یک توطئهای است که میخواهند همان طوری که درصدها سال توطئهشان این بود که باید روحانیون و مذهب از سیاست جدا باشد و استفادههای زیاد کردند و ما ضررهای زیاد از این بردیم، الان هم گرفتار ضررهای او هستیم، حالا دیدند این شکست خورد، یک نقشه ی دیگر کشیدند و آن این است که انتخابات حق مجتهدین است، انتخابات یا دخالت در سیاست حق مجتهدین است. دانشگاهیها بدانند این را که همان طوری که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند، یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند. فرق مابین دانشگاهی و دانشجو و مثلاً مدرسهای و اینها نیست، همه شان با هم هستند. این که در دانشگاه رفتند و یک هم چون مطلبی را گفتند، این یک توطئهای است برای این که شما جوانها را مایوس کنند...
این از آن توطئه سابق بدتر است برای ایران، برای این که آن یک عده از علما را کنار میگذاشت، منتها به واسطه ی آنها هم یک قشر زیادی کنار گذاشته میشوند، این تمام ملت را میخواهد کنار بگذارد. یعنی نه این که این میخواهد مجتهد را داخل کند، این میخواهد مجتهد را با دست همین ملت از بین ببرد. باید دانشگاهی ها متوجه باشند که اگر چنان چه افرادی در دانشگاه هستند که شیطنت دارند میکنند. اینها را باید توجه کنند که گول اینها را نخورند...".
پی نوشت :
1ـ صحیفه نور، ج19،صفحه 253.
منبع: مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمت الله علیه)/س