گستره و گسترش فرهنگها
معناي فرهنگ:
درباره جوامع انساني، فرهنگ به آداب، رسوم و رفتارهاي رايج و فراگير اطلاق مي شود. منظور از فرهنگ، آن هنجارها و رسمهاي پذيرفته شدهاي است كه در ميان مردم عموميت يافته است.1
ابتكار، خلاقيت و نوآوري از مهمترين عوامل فرهنگسازي در جوامع است. هر مجموعهاي كه فكر و شيوهاي علمي و يا هنري عرضه كرد، اگر چنين روندي در شيوه زندگي، مناسبات رفتاري و روابط آنان تحولاتي مؤثر و مفيد پديد آورد، هنجاري فرهنگي ايجاد كرده است. اسلام در برخورد با تمدنها و فرهنگيهاي ديگر براي آنان كه حاوي مزاياي ارزشمند هستند، احترام قايل است و آن را مصداقي از حكمت الهي ميداند.
فرهنگي كه در اعماق تاريخ و اجتماع ريشه دوانيده باشد و از سرچشمههاي ناب فطرت جاري شده باشد چنان استوار ميشود كه عوامل بيروني قادر به تغيير و يا مسخ آن نخواهند بود. به عنوان نمونه هجوم اقوام تاتار و مغول به سرزمين ايران آسيبهاي اجتماعي و و تلفات انساني فراواني به بار آورد اما موفق نشد فرهنگ ايراني را با آتش پرحرارت خود ذوب كند بلكه برعكس همان مهاجمان محروم از هنجارهاي ارزشي كه چيزي جز خون ريختن و غارت و تخريب نميشناختند مجذوب فرهنگ ايراني شدند و حتي بعدها در تقويت و گسترش آن كوشيدند. در طول تاريخ، تلاشهاي توأم با نيرنگ استعمارگران نيز نتوانسته است فرهنگهاي بومي پرمحتوا و مبتني بر ارزشهاي الهي و اصيل را مخدوش سازد.
پيدايش فرهنگ:
در ريشهكاوي اين حقيقت بايد گفت كه انسان ضمن برخورداري از خرد داراي سرشتي ملكوتي است و اين گرايشهاي دروني است كه وي را به سوي حقايق ناب و مكارم اخلاقي سوق ميدهد، از سوي ديگر آدمي ميكوشد محيط زندگي خود را با اعتقادات و ارزشهايي كه باور دارد، تطبيق دهد و بين نيازهاي بدني و روحي خود تعادل ايجاد كند، اين كوششها و اين رفتار و آداب اگر عميق، اساسي و همه جانبه باشند فرهنگ را به نمايش ميگذارند.
در طول تاريخ، انسانها بيشتر در دو بعد كوشش كردهاند: 1. تلاشهايي متكي بر باورهاي معنوي و و خردمندي كه محصولش خلاقيتهاي علمي فلسفي، ادبي، هنري و مانند آن است.
2. تلاش براي بهتر زندگي كردن و فراهم كردن امكانات رفاهي و دستيابي به شرايطي كه او را از برخي دشواريهاي زيستي برهاند كه محصول اين تلاش، اختراعات، پيدايش فنون و صنايع است.
بنابراين ميتوان گفت: جامعهاي با فرهنگ است كه عناصر زنده و پوياي فرهنگي را در خود پرورش دهد و در نتيجه ذهني بازتر، مناسبات اخلاقي بهتر و حسن روابط اجتماعي موثرتري داشته باشد. بايد در نظر داشت كه جوامع، درجات متفاوتي از فرهنگها را دارا هستند، هرچه كوششهاي مردمان يك سرزمين براي توسعه فضيلتها، اعتلاي انسان و رونق علمي و فكري بيشتر باشد فرهنگ با ارزشتري خواهد داشت.
دو عامل مؤثر در فرهنگ:
حضرت علي (عليهالسلام) در نامهاي به عثمانبنحنيف(استاندار حضرت در بصره) نوشتهاند: در نعمت و رفاه زيستن و از سختيها دوري گزيدن موجب ضعف و ناتواني ميشود و برعكس زندگي كردن در شرايط دشوار و ناهموار آدمي را نيرومند ميسازد و جوهر هستي او را آبديده و توانا ميگرداند، حضرت ميافزايد درختان بياباني كه از مراقبت باغبان محروم هستند چوب محكمتر و دوام بيشتري دارند و برعكس درختان باغستانها كه دايم تحت مراقبت هستند نازكتر و بي دوامترند.4
شهيد آيتالله مطهري مينويسند: آدمي بايد مشقتها تحمل كند و سختيها بكشد تا هستي لايق خود را بيابد، تضاد و كشمكش، شلاق تكامل است. موجودات زنده با اين شلاق راه خود را به سوي كمال مييابند.5
نظامهاي اجتماعي، شرايط منطقهاي و چگونگي اهميت دادن جوامع به شكوفايي علمي و فكري و ميزان اختياراتي كه افراد براي بروز توانايي خويش دارند، در فرهنگسازي مؤثر است. اين كه مسلمانان كنجكاو قرنهاي آغازين اسلام به رغم همه سختيها و كاستيها با تأثيرپذيري از قرآن و حديث به پژوهش در علوم گوناگون روي آورده و بر قلههاي بلند دانش نشستند، و حتي حاصل آموختهها، مهارتها و كاوشهاي علمي خويش را به نقاط مختلف جهان انتقال دادند، شاهدي بر اين نكته است.6
معمولاً در جامعهاي كه صرفاً به احتياجات اوليه انساني توجه دارد و يا آن كه به كوششهاي فكري و ذوقي اهميت نميدهد فرهنگ بسيار ضعيف خواهد بود يا حداقل بين ابعاد آن توازن و تعادل وجود ندارد.7
فرهنگ يوناني:
اين حركت در دنياي قديم تازگي داشت، تمدنهاي كهنتري در ساحل رودخانه نيل(مصر) و بينالنهرين(سومر و بابل)، چين و هند، قبل از يونان به اكتشافهايي در زمينه انديشه و فرهنگ دست يافته بودند ولي امتياز تلفيق و ايجاد رابطه ميان اشيا و امور نصيب يونانيان گشت. آنان دريافتهاي ديگر ملل را ميگرفتند و نتيجههاي ديگري از آن بيرون ميآوردند.
اين جامعه كه مردماني ماديانديش داشت، در آن ايام بيشتر به كار بردهداري و دريانوردي مشغول بود، آنان هر چه را كه ميخواستند در دنياي زميني جستوجو ميكردند. فرهنگ يوناني به خدايان بسياري اعتقاد داشت و اين خدايان را به صورت انسان تصور ميكرد؛ با همان شهوات، خوردنيها و خوابيدن و درگيري و نزاع، تنها تفاوت اين بود كه به اعتقاد آنان، چنين خداياني نميميرند و ناممكنها برايش به راحتي امكانپذير بود!
در تفكر يوناني آن عصر حتي درباره امور مذهبي و معنوي، مادي و زميني ميانديشيدند. به باور آنان انسان بايد خود را نجات دهد اگرچه با خدايان بجنگد، زورآزمايي كند و به نيرنگ بپردازد! اين مادهنگري و همه چيز را در امور محدود فناپذير خلاصه كردن مهمترين ويژگي اين فرهنگ بود.
تمدن يونان پس از آن كه دچار سستي و اضمحلال گرديد، به آن سوي ديگر آب يعني شبهجزيره ايتاليا نقل مكان كرد و امپراتوري روم پديد آمد كه با قدرت و وسعت بيشتر ادامه دهنده همان مكتب هلني گشت و پس از پايان رسيدن عمر روم و گذشت يك دوران فترت در اروپاي غربي جاي گرفت و از آنجا به آمريكاي شمالي گام نهاد.8
فرهنگ سلطه:
تمدن غرب تلاش غيرمعقولي را براي رسيدن به ثروت و رفاه ترويج ميكند و با اين شيوه، اشتهاي سيريناپذير و طمعي گسترده براي اقناع نيازهاي مادي و غوطهزدن در آسايشهاي زودگذر و سطحي را ايجاد ميكند. در اين فرهنگ، انسانها به ظاهر آزادند اما به يك مدار و سلسلهاي نامرئي وابستهاند كه به دنبال تنوعجويي كودكانه است به همين دليل هر لحظه به رنگي و مدي و شكلي روي ميآورند و اگر دقيقهاي آرام گيرند گويي دچار ركود و ملامت گرديدهاند.9
از عوارض زيانبار اين نوع زندگي بايد به سردي روابط اجتماعي، از هم پاشيدگي خانوادهها، افسردگي و مرگ عواطف، اعتياد، رواج نروريسم و ... اشاره كنيم.
كشورهاي پيشرفته اروپايي و آمريكاي شمالي و تا حدودي شرق دور در گردبادي از توليد و مصرف گرفتار جنون صنعتي شدهاند آن چه را كه آنان از دست دادهاند سعادتي است كه به عدالت، تعادل، تفاهم و خوشخويي استوار است.
تحميل فرهنگ غربي:
فرهنگ غرب به جاي كنترل غرايز و شهوات، آنها را شدت ميبخشد و حرص، طمع، فساد و ابتذال را ترويج ميكند. در اين فرهنگ، شرم و حيا و غيرت معنايي ندارد.
براي ملتهايي كه صاحب ميراث عظيم و توأم با مباهات فرهنگي هستند و گذشته پرشكوهي دارند ناروا و زننده است كه فرهنگ خود را كه سرشار از چشمههاي ناب معرفت، حكمت و تعالي است با اين باتلاقها و مردابهاي متعفن درآميزند و گوهر وجود خود را به ثمن بخس تقديم اربابان سلطهگر كنند. بديهي است ميان دانش غربي و فرهنگ مهاجم تفاوتي آشكار وجود دارد و منظور، آن جنبههايي از فرهنگ غربي است كه نوعي انحطاط و جاهليت جديد را ترويج كرده و حقايقي چون ايمان و باورهاي مقدس را پاي ماديت و اشرافيت ذبح ميكند.
پي نوشت :
1- محمدرسول الماسيه، فرهنگ، هنر و صنعت سرگرمي، روزنامه اطلاعات، 16 مهر 1381، ش 22600 .
2- انشراح، 5 .
3- بلد، 4 .
4- نك: نهجالبلاغه، نامه45.
5- شهيد مرتضي مطهري، عدل الهي، صص177- 176.
6- ر.ك، لويي گارده، محمد ارغون، اسلام ديروز و امروز، ترجمه محمدعلي اخوان، صص 17- 16.
7- محمدعلي اسلامي ندوشن، گفتوگوها، صص147- 145.
8- نك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج2، نخستين فيلسوفان يونان، دكتر شرفالدين خراساني، صص98- 68.
9- محمدعلي اسلامي ندوشن، سخنها را بشنويم، صص79- 78.
/س