انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي: تأثير گذاري و نمونه ها

هم اينک گروه هاي اسلامي، فعال ترين جريان هاي سياسي جهان اند. علت اين فعاليت که جدي و فراگير است، آگاه شدن مسلمانان از عقب ماندگي ها، توسعه نيافتگي ها و کاستي هاي موجود در جهان اسلام است. اين آگاهي ها، آنان را به جنبش و تلاش بيشتر در يک صدساله اخير، واداشت. اين تلاش، همان پديده ايي است که جنبش بيداري اسلامي اش مي نامند. حاصل اين جنبش، قيام ها، شورش ها و انقلاب هاي مختلف در سراسر جهان اسلام بود که گسترده ترين انقلاب برآمده از آن، انقلاب
پنجشنبه، 31 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي: تأثير گذاري و نمونه ها
انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي: تأثير گذاري و نمونه ها
انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي: تأثير گذاري و نمونه ها

نويسنده:مرتضي شيرودي



چکيده

هم اينک گروه هاي اسلامي، فعال ترين جريان هاي سياسي جهان اند. علت اين فعاليت که جدي و فراگير است، آگاه شدن مسلمانان از عقب ماندگي ها، توسعه نيافتگي ها و کاستي هاي موجود در جهان اسلام است. اين آگاهي ها، آنان را به جنبش و تلاش بيشتر در يک صدساله اخير، واداشت. اين تلاش، همان پديده ايي است که جنبش بيداري اسلامي اش مي نامند. حاصل اين جنبش، قيام ها، شورش ها و انقلاب هاي مختلف در سراسر جهان اسلام بود که گسترده ترين انقلاب برآمده از آن، انقلاب اسلامي است و البته انقلاب اسلامي خود نيز در يک گستره جهاني، به افزايش آگاهي و بيداري اسلامي دامن زد. ابعاد تأثير انقلاب اسلامي بر بيداري عميق و گسترده است. اين تأثيرات در دو بخش تأثيرات کلي (جهاني) و تأثير بنيادي بر برخي گروه هاي اسلامي چون حزب الله و حماس پديد آمد:
واژه گان کليدي: انقلاب اسلامي، بيداري اسلامي، امام خميني (ره)، ايران، جهان اسلام، مسلمانان و جنبش هاي اسلامي.

تعريف واژه بيداري اسلامي

بيداري، ضد خواب است، پس بيداري به معناي حيات و زندگي است و نيز، به معناي فعال شدن هوش (آگاهي) به کار مي رود و اسلامي به مفهوم تبعيت و پيروي از آموزه هاي برترين دين الهي است در نتيجه، بيداري اسلامي به معني حيات برتر (برين) و يا تلاش براي دستيابي به آن است و اين حيات، تنها از دين، قابل دريافت است زيرا، خدا به انسان و جهان حيات بخشيده و پيامبرش ما را به آنچه زنده مي کند، فرامي خواند. به بيان ديگر، بيداري اسلامي زنده شدن دوباره در پرتو اسلام اصيل و تجديدحيات اسلام، معنا مي دهد که در پناه آن، استقلال، عدالت و همه آموزه ها و ارزش هاي متعالي الهي، بار ديگر زنده مي شود و يا حيات مي يابد. بيداري يا احياگري اسلامي نوعي اصلاح گري ديني است. البته نه آن اصلاح ديني اتفاق افتاده در غرب. در اصلاح ديني به معنا غربي، دين، به گونه ايي دستخوش تغيير و تبديل قرار مي گيرد و در پي آن، جامعه، ديني نمي شود بلکه دين به قلمرو شخصي رانده مي شود و در اين صورت، دين از عرصه حيات اجتماعي بيرون مي رود، اما بيداري و احياگري اسلامي، زنده داشتن انسان و حيات اجتماعي بر مبناي دين و به شيوه ديني است و به همين دليل، بايد غبار از سيماي دين زدوده شود و صورت و سيرت دين هويدا گردد که در نتيجه اين اقدام، دين به عرصه حيات آدمي باز مي گردد. به سخني ديگر، بيداري اسلامي مهجوريت زدايي از دين يا بازپيرايي و واخواني گزاره ها و آموزه هاي اسلامي از اجمال و ابهاماتي است که بر سيماي دين نشسته است. (1)
بيداري اسلامي علي رغم تنوع گرايش ها و زيرمجموعه هاي متفاوت، پيام واحدي به تاريخ، مخابره مي کند که مضمون آن، اين است که: ما دوباره برگشتيم تا دين را به عرصه زندگي فردي و بيشتر اجتماعي انسان بازگردانيم. اين احساس و خودآگاهي، ترکيبي از دو حالت شرمندگي و عزم بازگشت به ارزش هاي ناب و راستين گذشته دارد. شرمندگي در برابر عزتي که زماني آن را در اختيار داشته و امروز مسلمين، فاقد آن اند و دوم، بازگشت به اسلام به اين معنا که عقب افتادگي ما ناشي از دور شدن از اسلام است. اگر بخواهيم دو عنصر شرمندگي و بازگشت را در يک عبارت، جمع بندي کنيم، مي گوييم معنا و پيام بيداري اسلامي اين است که به اسلام با همه جامعيت آن و با همه ابعادش بازگرديم تا عزت گذشته خويش را باز يابيم و يا به عزت بر بادرفته خويش دست يابيم. همان گونه که از معنايي که از بيداري اسلامي کرديم، هويداست، مراد از کلمه بازگشت، سيرارتجاعي و معکوس در تاريخ نيست. يعني مراد از بازگشت، بازگشت به گذشته و سير قهقرايي در تاريخ نخواهد بود بلکه منظور، بازگشت به اسلام، و توبه از کم توجهي به اسلام و يا جبران عمل نکردن کامل به دين نبوي است. يعني بيداري اسلامي مترادف است با اين سخن که ما فاصله عظيمي در عقيده، اخلاق و عمل اجتماعي از مفاهيم و ارزش هاي اسلامي گرفته ايم و براي جبران کوتاهي هاي چند قرن اخير، بايد تلاش کنيم. هدف از اين بازگشت، ساختن يک تمدن جديد اسلامي با به کارگيري ارزش هاي خالص اسلامي و تجربه انساني تمدن بشري است. نهضت بيداري اسلامي هدفش تشکيل يک تمدن محمدي جهاني است که در آن، عقلانيت با معنويت، قدرت با اخلاق، دانش با ارش و علم با عمل، جمع شود. (2)

تاريخچه بيداري اسلامي

از شرح گذشته آشکار است که پديده بيداري اسلامي، گرچه ريشه در تاريخ دارد ولي در دهه هاي اخير به دلايل مختلفي چون هجوم استعمار غربي به کشورهاي اسلامي، توسعه يافته است. با مرور تاريخ بيداري اسلامي، هم مي توان به ريشه هاي تاريخي بيداري اسلامي پي برد و هم علت توسعه اش را در دهه هاي اخير دريافت:
با ظهور اسلام، تحولي عظيم در تاريخ بشريت اتفاق افتاد به آن علت که: اسلام، مرزهاي نژادي، جغرافيايي و قومي را در نور ديد و برپايه کلمه الله، جوامع مختلف را به يکديگر نزديک کرد و قدرت مادي و معنوي شگرف و شگفت در ايمان آورندگان، به وجود آورد. به ديگر بيان، در ميان اقوامي که نه بهره اي از فرهنگ و تمدن آن زمان برده بودند و نه داراي قدرت مادي بودند، هم عزت دنيوي پديد آورد و هم آنان را به اوج معنويت برد و نيز، در شرايطي که هم تمدن يونان در اوج شهرت بود و هم قدرت هايي مانند امپراتوري ايران و روم، ابر قدرت هاي زمان بودند، اسلام ظهور کرد و اولا، آن دو قدرت بزرگ را شکست داد و ثانيا، به سرعت در جغرافياي زمين گسترش يافت و ديري نپاييد که بخش بزرگي از دنياي آن زمان را در اختيار گرفت. اين گسترش تنها ارضي و مرزي نبود بلکه دنياي فکر و انديشه اسلامي به موازات قدرت نظامي و اقتصادي جهان اسلام توسعه پيدا کرد و اين زماني بود که اروپاي آن دوران، دوران افول خود را طي مي کرد ولي فرهنگ و تمدن اسلامي همچنان رو به توسعه بود و حتي زماني که تمدن اسلامي در اوج شهرت و معروفيت خود قرار گرفت، تمدن غرب در خواب فرو رفت به گونه اي که بعدها غربي ها آن دوران را «عصر تاريکي در غرب»، نام نهادند زيرا در برابر اسلام، آنان چيزي براي ارائه کردن به جهان بشريت نداشتند. جنگ هاي صليبي در حقيقت، پاتکي بودکه غرب به جهان اسلام زد، البته اگرچه در طول دو قرن نتوانست آنچه را که از نظر نظامي مي خواست به دست آورد اما با فرهنگ و ادبيات و پيشرفت هاي فکري جهان اسلام به تدريج آشنا شد و اين خودزمينه اي براي بيداري غرب شد. به همين دليل، دوره رنسانس به معني پشت سرگذاشتن عصرتاريکي و آغاز دوره اي بود که به آن، عصر روشنايي يا روشنگري گفته اند و بدين ترتيب، غربي ها تحت تأثير جهان اسلام و با الگوگيري از آن، کم کم توانستند پيشرفت هاي شگرفي در قرون هفده، هيجده و نوزده به وجود آورند. (3)
در اين دوران به آهستگي جهان اسلام، تحت تأثير دو عامل به خواب فرو رفت و عقب افتاد: يکي استعمار و استثماري بود که غرب در اين منطقه مهم جغرافيايي و فکري انجام داد و دوم استبداد و انحرافي که حکام مسلمان به آن روي آوردند و اين دو، موجب دور افتادن مسلمانان از افکار و انديشه هاي ناب اسلامي گرديد و لذا ضربه مهمي بر پيکر جهان ا سلام وارد آمد و اين ضربه، در جنگ جهاني اول به اوج خود رسيد چون که امپراتوري عثماني عمدتا به همان دو دليل مهم، منقرض شد و مسلمانان پناهگاه اندکي که عثماني ها فراهم آورده بودند، از دست دادند و لذا تهاجمي دهشتناک از لحاظ نظامي و از لحاظ فکري از ناحيه غرب برجهان اسلام آغاز گرديد به طوري که مسلمانان بسياري از خودبيگانه شده، اسلام را عامل عقب ماندگي ديده و در نتيجه، نگاه به دست غرب کرده و اميدوار بودند که شايد با الگو گرفتن از غرب بتوانند عقب افتادگي خود را جبران کنند. البته در اين دوران، کساني هم بودند که با هوشياري و درک عميق از اوضاع و شرايط به اين نتيجه دست يافتند: علت عقب افتادگي و به خواب رفتن جهان اسلام، از اسلام نيست بلکه بدان خاطر است که مسلمانان از اسلام، دور شده و از انديشه هاي اسلامي فاصله گرفته اند. شخصيت هايي مانند سيدجمال الدين اسدآبادي، سيد قطب، حسن البنا و امثالهم در اين دوره و در اين راستا، تلاش زيادي کردند تا مسلمانان را از خواب سنگين بيدار و به آنها بفهمانند که علت شکست و عقب افتادگي آنها چيست و چه بايد کرد؟ (4)
آخرين ضربه اساسي که جهان غرب برجهان اسلام زد شکل دادن و تحميل، صهيونيسم بود که بذر آن را در سرزمين مقدس فلسطين کاشت. در اين زمان، آرنولد توين بي-مورخ معروف انگليسي- در بررسي تمدن ها و در کتاب تمدن در بوته آزمايش، جمله بسيار مهم و تاريخي زير را مطرح ساخت: پان اسلاميزم خوابيده است اما اگر مستضعفين جهان بر ضدسلطه غرب، شورش کنند و تحت يک رهبري قرار گيرند، اين خفته، بيدار خواهد شد و بانگ اين شورش، ممکن است در برانگيختن روح نظامي اسلام مؤثر افتاد و اسلام بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود، قيام کند. (5)
پيش بيني توين بي در 1979 با انقلاب اسلامي ايران که انفجار نور بود، به وقوع پيوست. انقلابي که با دست خالي و با تکيه بر شعار الله اکبر و بازگشت به ارزش هاي اسلامي در مقابل همه قدرت هاي بزرگ و ابر قدرت ها ايستاد و توانست نه تنها نقطه عطفي در تاريخ تحولات ايران بلکه نقطه عطفي در جهان اسلام و بلکه در کل تاريخ بشري گردد. با اين حرکت، آن خفته، بيدار شد و به سرعت در سراسر جهان اسلام گسترش پيدا کرد و لذا هنوز دو سالي از انقلاب نگذشته بود که در لبنان، عده اي جوان با ايمان، پنج قدرت بزرگ آن زمان را که در آن کشور پايگاه داشتند، يعني آمريکا، انگليس، فرانسه، ايتاليا و اسرائيل را به زانو درآورند و بدون دادن کوچک ترين امتيازي، آن ها را وادار به فرار کردند. در افغانستان، امپراتوري انگليس و روسيه به زانو درآمده و اينک مي رود که امپراتوري آمريکا را از حمله و اشغال افغانستان پشيمان نمايد و به شکست آن کشور در اين بخش از جهان منجر شود. در ترکيه، الجزاير و ساير کشورهاي اسلامي، تنها بانگي که امروز بلند مي شود نداي اسلام است و در فلسطين اشغالي، انتفاضه، امان را از صهيونيسم و امپرياليسم گرفته است. بنابراين بايد گفت: اگر آمريکا امروز به فکر تداوم اشغال عراق است، هدف واقعي اش ضربه زدن به بيداري و آگاهي اسلامي است. در واقع، مسلمان ها بيدار شده اند و بر پايه سه اصل مهم، کار بزرگ خويش آغاز کرده اند: يکي، «بازگشت به اسلام ناب» که همين اسلام، در دوره هاي اوليه اسلامي توانست بر قدرت هاي بزرگ آن زمان غلبه کند، دوم، «وحدت جهان اسلام» است که امپرياليسم و استعمار، ساليان دراز سعي کرد با تکيه براصولي چون تفرقه بينداز و حکومت کن، بين فرقه هاي مختلف اسلامي فاصله بيشتر بيندازد. سوم، «استکبار ستيزي» و مقابله با کفر و الحاد و طاغوت و طاغوتيان زمان است. اين حرکت يقينا به پيروزي اسلام و شکست استکبار ختم خواهد شد. (6)

دليل تأثير گذاري انقلاب اسلامي بر بيداري اسلامي

آن گاه که معمار انقلاب اسلامي مي کوشيد بر بيدارسازي مستضعفان و مسلمانان، تأثير بگذارد شايد اين سئوال به ذهن مي آمد که دليل يا دلايل اين تأثيرگذاري چيست؟ بخشي از پاسخ هايي که مي توان به اين پرسش داد عبارت است از:
1. تأثير حضرت امام خميني از جنبه ديني و اسلامي بر مسلمانان، کم نظير است. در واقع، از قرن پانزدهم در دنياي غرب و شايد کمي پس از صدر اسلام، شخصيتي را نمي بينيم که اين همه، نهضت، افکار و عملکرد و راهبردهايش در سطح جهان اعم از جهان غرب (ليبراليسم)، جهان شرق(کمونيسم) و جهان اسلام تأثير گذاشته باشد.
2. حضرت امام خميني، مفهوم و معناي قدرت را در سطح جهاني و نيز، در جهان اسلام، تغيير داد. معناي قدرت قبل از او بر منابع مادي تکيه داشت ولي پس از انقلاب اسلامي ايران و تأثير گفتمان حضرت امام بر جهان، معنا و تعريف قدرت از تکيه بر منابع ملموس (مادي) به غيرملموس (معنوي) از قبيل عقايد، پرورش افکار و اطلاع رساني، تغيير پيدا کرد.
3. در شش و هفت قرن گذشته، يک شخصيت ديني و علمي که انقلابي کند، ملتي را رهبري نمايد، همه و حتي مخالفينش، مشروعيت و مقبوليت او را کاملا تصديق کنند، پيدا نمي شود. به واقع، مي توان گفت: مشروعيت سياسي و ديني امام در سطح جهان و در قرون اخير، بي نظير بود.
4. با مطالعه زندگي رهبران انقلاب هاي گذشته در مي يابيم، هيچ يک از آن ها به توانايي امام خميني در برقراري ارتباط صميمانه و مردمي با مستضعفين و ديگر طبقات اجتماعي در ايران نمي رسند. ايشان بيش از هر قائد ديگري موفق شد پيام هاي قرآني را به زبان بسيار ساده به توده هاي مسلمان برسانند و اين از اسرار بزرگ پيروزي انقلاب اسلامي به شمار مي رود.
5. زندگي بي تجمل وي، صلاحيت رهبري مستضعفان و توده هاي مسلمان را به او عطا کرد. درواقع، زندگي او همواره بي تجمل بود،
چه موقعي که يک طلبه ساده بود و چه زماني که مرجع تقليد انسان هاي زيادي قرار گرفت و چه هنگامي که خود را در رأس هرم قدرت يافت. به علاوه، تقوا و اخلاق اسلامي امام خميني تأثيرات فراوان و شاياني بر مردم گذاشت و اين تأثير، انسان هاي زيادي را به حرکت و قيامي واداشت که امام منادي آن بود.
6. امام خميني، تنها به امت و تمدن اسلامي و نجات آن از گمراهي و عقب ماندگي مادي و معنوي نمي انديشيد بلکه در فکر نجات همه ملت ها و تمدن ها بود. پيامش به گورباچوف و پاپ، گوياي دغدغه انساني و الهي وي در نجات انسان ها و فرهنگ هايي بوده که از جاده هدايت انسان به سوي سعادت دنيا خارج شده بودند. اين دلسوزي، ارتباط و تأثير انقلاب اسلامي ايران را با ساير بخش هاي جهان برقرار کرد.
7. امام خميني هم بر جهان شمولي نهضت اسلامي مردم ايران تأکيد مي کرد و آن را تنها مختص مسلمانان جهان نمي ديد و هم، جهان شمولي الگوهاي غربي را رد مي نمود و توانايي الگوهاي غربي را براي هدايت و نجات انسان ها نمي پذيرفت در حالي که در ميان خيلي از متفکرين مسلمان، اين اصرار (جهان شمولي اسلام) و اين نوع نظريه پردازي (ناتواني غرب در اداره جهان) به چشم نمي آيد.
8 . امام خميني تنها متفکري است که در پنج يا شش قرن گذشته، هم به نظريه پردازي انقلاب پرداخته و هم خود آن را به عرصه عمل آورد. در تاريخ، کمتر مي يابيم انسان هايي را که هم بنويسند که چرا بايد انقلاب کرد و بعد خودشان، به ميدان آيند و انقلابي که از آن سخن مي گفتند را پديد آورند. در حقيقت، پيوندنظر و عمل، از دلايل مهم موفقيت امام در برپايي انقلاب اسلامي است. بهره گيري از دين در ايجاد تحول اجتماعي مطلوب، مهم ترين تأثير امام خميني و انقلاب اسلامي بر جنبش گران مسلمان و جنبش بيداري اسلامي است در حالي که قبل از آن و در فضاي جهاني آلوده به ليبراليسم و کمونيسم، کمتر کسي به توانايي دين در پديدآوري انقلاب ايمان داشت. برپايه تکيه بر دين به مفهوم فوق، مفاهيم قدرت دگرگون شد و مسلمانان دريافتند، قدرت واقعي تکيه بر قدرت الهي است و به کمک چنين قدرتي مي توانند به حقوق از بر بادرفته خويش دست يابند. امام خميني به همه مسلمانان و مستضعفان نشان داد، تنها راه دست يابي به: مشروعيت و مقبوليت، زندگي ساده و بي آلايش، نجات انسان ها و تمدن ها و ترکيب سازي نظر و عمل برپايه آخرين دين الهي يعني اسلام است. ديني که براي همه جهان، برنامه و سخن دارد. به ديگر سخن، امام و انقلاب اسلامي ايران به خوبي نشان دادند که تنها راه نجات، اسلام است و اين رمز بيدارشدن جهان خسته از گمراهي مسلک ها و مکتب هاي ديگر است. (7)

مصداق هايي از تأثير انقلاب اسلامي بر مسلمانان

تأثير انقلاب اسلامي بر بيداري اسلامي را مي توان در دوبخش کلي و نشانه هاي عيني اين تأثير، پي گرفت. در بخش نخست، تنها به اثرات کلي انقلاب اسلامي بر هوشياري مسلمان ها اشاره مي شود و در بخشي که در پي آن مي آيد، به دو نمونه عيني، ملموس و پراهميت از آثار انقلاب اسلامي بر جهان اسلام مي پردازيم:
هوشياري سياسي: مردان و زنان ايراني از فرداي پيروزي انقلاب اسلامي، با ايجاد تشکل هاي متعدد انقلابي و خودجوش، باب ارتباط و تبادل آراء و تجارب با مردان و زنان در اقصي نقاط جهان را گشودند که اين مسأله خشم و عکس العمل هاي تند بسياري از محافل غربي را که در شعار و به دروغ، زن ومرد را فعال و حاضر درصحنه مي خواهند، برانگيخت، ولي مردان و زنان ايراني بدون توجه به برآشفتگي غرب، به صدور معنوي بيداري اسلامي ادامه دادند تا حدي که به برکت الگويي که انقلاب اسلامي براي حضور سياسي اجتماعي مرد و زن ارائه داد، زنان لبناني به تدريج به آن چه از دست داده بودند، آگاه شدند و آن را بار ديگر به دست آوردند. جنبش بيداري، زنان لبناني را به کلاشينفک و بمب هاي مولوتوف مجهز کرد. زنان ترکيه هم برپايه بيداري اسلامي، هم حجاب را مي خواهند و هم حضور در اجتماع را، يعني اين که زنان نمي خواهند با پذيرفتن حجاب از جامعه قطع رابطه نمايند و اين همان الگويي است که زنان انقلابي ايران به آن عمل مي کنند. به همين روي، يک زن بنگالي بر آن بود: زنان مسلمان چيزي بيشتر از برابري مورد نظر قوانين غربي مي خواهند و آن، اين که خواهان ايفاي نقش فعال تري در زندگي مذهبي و اسلامي هستند. (8)
تنها زنان مسلمان نبودند که هويت اسلامي خود را در پرتو بيدارگري زنان انقلابي ايران بدست آوردند، بلکه ده هاهزار زن غربي در نهضت اخلاقي واسلامي، ارزش هاي الهي اسلام را کشف کردند و به دين اسلام مشرف شدند. مثلاً نزديک به صدهزار نفر آلماني به اسلام گرويدند که بيش از نيمي از آنان را زنان تشکيل مي دهند، اين زنان همانند زنان تازه مسلمان شده آمريکايي، نه تنها مراقب پوشش اسلامي خود هستند، در خورد و خوراک خود براساس اسلام هم دقت بسيار دارند، آن ها حتي در انتخاب برنامه هاي تلويزيوني، دقت زياد به خرج مي دهند، و اغلب از تماشاي سريال هاي ضداسلامي يا ضداخلاقي اجتناب مي کنند. فعاليت اجتماعي اين دسته از زنان، معمولاً با گرد آمدن در خانه هاي همديگر شکل مي گيرد و گاه هم در بيرون از خانه، به دور هم جمع مي شوند و به فعاليت هاي اجتماعي مي پردازند. (9)
برخي در تأثير بيداري زنان ايراني بر بيداري اسلامي شک دارند! اما يک روزنامه آلماني در اين باره توضيح قابل قبولي ارائه مي کند و آن که نخست مي پرسد چرا بيداري اسلامي و جنبش حمايت از حجاب در دهه 1340/1960 اتفاق نيفتاد؟ سپس پاسخ مي دهد: مگر اين که بگوييم: حجاب زنان ايران پس از انقلاب اسلامي در اين امر دخالت دارد. در واقع، در تمام دنيا به ويژه در دنياي اسلام، زنان در عرصه زنده کردن ارزش هاي اسلامي، در حال ايجاد و اداره جنبشي هستند که قبل از انقلاب 1357/1979 ايران وجود نداشت. (10)
پوشش اسلامي: تصويري که انقلاب اسلامي از زن ارائه کرده دو تأثير مهم برجاي گذاشته است: اول-جهان دريافته که زن مسلمان ايراني خانه نشين و منفعل نيست. خانم دانيل کشار، مدير جشنواره مونتران کانادا معتقد است: تصويري غلط از حضور زنان در ايران، در ذهن خارجي ها وجود دارد، غربي ها فکر مي کنند که زنان ايراني فعاليت هاي اجتماعي چنداني ندارند و در خانه نشسته اند و تنها به خانه داري مشغولند. (11)
دوم- نگرش هاي منفي درباره زنان مسلمان کاهش يافته است. روزنامه نيويورک تايمز، جنبش احياي حقوق اسلامي زنان در کنفرانس جهاني پکن را جالب ترين پديده کنفرانس معرفي مي کند که همه جهانيان را سخت تأثير قرار داد، زيرا سخنراناني که از دنياي اسلام آمده بودند، حرف هاي مهمي درباره زنان داشتند. (12) در اين کنفرانس، سخنراني يک زن محجبه ايراني، تأثير خوبي در تبليغ حجاب اسلامي برجاي گذاشت. قضاوت ها هم نشان مي دهد که حضور جهاني زنان مسلمان ايران، توأم بامؤفقيت بوده است. به اين جهت مي توان گفت: تلاش زن ايراني ارائه يک الگوي مشارکت سياسي- اجتماعي براي زن مسلمان به جهانيان مؤفق بوده است. در واقع، آنچه در ايران پس از انقلاب اسلامي درباره زنان رخ داده، در همه جاي جهان تأثير گذارده است.(13)
دنياي اسلام تأثير بيشتري از الگوي حجاب اسلامي زنان پس از انقلاب ايران پذيرفته است از جمله: ليز مارکوس از فعالان جنبش هاي زنان در اندونزي، بي پرده اعتراف مي کند که به دليل اثرمستقيم پخش تصاوير زنان ايراني در رسانه هاي گروهي کشورش، رويکرد به حجاب اسلامي در اندونزي بيشتر شده، و به تدريج تقليد از حجاب بانوان ايراني در آن کشور به يک مد تبديل گرديده و اينک در ميان دانشجويان دانشگاه ها هواداران بسيار يافته است. زنان انقلاب اسلامي، الگويي براي زنان ترک شده و آنان را به شعارگويي در خيابان ها و رعايت پوشش اسلامي واداشته و پوشش زنان انقلابي و مسلمان ايران، برلباس و به ويژه روسري در بعضي از کشورهاي خليج فارس، به طرزعميقي تأثير گذاشته است. در سال هاي اخير، تعداد دانشجويان با حجاب در دانشگاه هاي اردن افزايش يافته. در ليبي، گرايش به حجاب اسلامي بالا رفته، بنابراين، ترديدي نيست که حجاب اسلامي ايراني به اقصي نقاط جهان و به ويژه به کشورهاي اسلامي سرايت کرده است. (14)
حجاب زنان جمهوري اسلامي به شيوه هاي مختلفي به وراي مرزهاي ايران رفته است مثلا، بخشي از اشاعه حجاب ايران اسلامي از طريق فيلم هاي ايراني اتفاق افتاده. رويکرد به حجاب اسلامي ايراني به استثناي تبديل آن به نماد مخالفت با دولت ها، دلايل ديگري هم دارد. از جمله:
1.پوشش اسلامي به عنوان اظهار وجود فردي يا مذهبي به کار مي رود.
2. توجه به حجاب، پاسخي به جنبش افسار گسيخته فمينيسم است.
3. مهم تر از همه، دليل گرايش و تشرف به دين مبين اسلام است. (15)
اتحاد دين و دولت: هم اينک جريان هاي اسلامي در ميان مهم ترين گروه هاي سياسي جهان قرار دارند. اين جريان هاي مذهبي بر اين اعتقادند که سياست و مذهب ارتباط تنگاتنگ دارند. اين باور متأثر از انقلاب اسلامي و نظريه جهان گرايي (تلفيق دين و سياست در عرصه جهان) آن است. به بيان ديگر، از همان روزهاي نخستين پس از پيروزي انقلاب اسلامي، امام خميني (ره) نظريه جهان گرايي انقلاب اسلامي را به عنوان عالي ترين و وسيع ترين مظهر پيوند دين و دولت مطرح ساخت، وي براساس آموزه هاي ديني بر اين باور بود: اراده مستضعفان سرانجام رهبري جهان را از آن خود خواهد کرد و حتي نويد مي داد وعده خداوند بزودي تحقق خواهد يافت و محرومان جايگزين ثروتمندان خواهند شد. البته پي بردن به همراهي اسلام گرايي (دين) و جهان گرايي (سياست) در انديشه انقلاب اسلامي دشوار نيست، زيرا تأسيس امت اسلامي که مي تواند مسلمانان را صرف نظر از مليت هاي مختلف و نيز موانع قومي و سياسي موجود به هم پيوند دهد، از ارزش ها و شعارهاي انقلاب اسلامي است. به علاوه، تأکيد شديد انقلاب اسلامي به لزوم پيروي از کتاب مقدس (قرآن) و احکام اسلامي، شکي باقي نمي گذارد که اين انقلاب در پي تحکيم جهاني اصول بنيادين اسلام در جهان است. اين پديده همان چيزي است که برخي از انديشمندان مغرب زمين و از جمله هنيز در سال 1372/1993 آن را تجديد حيات جهاني مذهب (اسلام) خواند. (16)
به همين دليل (پيوند خوردن مذهب و سياست اسلامي ناشي از انقلاب اسلامي) دولت آمريکا را بر آن داشت که اسلام گرايي را از عوامل نابودي جهان بخواند و فعالان مسلمان را به عنوان رزمندگان شرکت کننده در جنگ اسلام و غرب نام ببرد. رهبران اتحاد جماهير شوروي سابق نيز، ترس خويش از اسلام انقلابي الهام يافته از انقلاب اسلامي و خطرات آن براي شوروي را کتمان نمي کردند. بعدها يک تحليل گر آمريکايي از اين پديده به عنوان انتفاضه جهاني يادکرد. نتيجه اين که هم شرق و هم غرب، اسلام سياسي (اسلام معتقد به پيونددين و سياست (ناشي از انقلاب اسلامي را خطر عمده اي براي منافع خود تلقي مي کردند، و هر کدام تلاش بسياري انجام دادند تا از دشمنان جنبش هاي اسلامي سياسي حمايت نمايند. (17)
هانتينگتون در سال 1372/1993 و در راستاي تعميق بخشي به دشمني غرب با اسلام سياسي ملهم از انقلاب اسلامي، گفت: بلوک اسلامي که خود را رقيب کهن غرب مي داند، خطر اصلي فرا روي نظم جهاني آمريکايي است که آن، دين و سياست را جدا از هم مي خواهد. در واقع بعد از مرگ کمونيسم، اسلام شخصيت اصلي سناريوي موردنظر آمريکاست. توجه شديد غرب به اين مسأله، ظاهراً پاسخي است به آنچه که يک انديشمند غربي (لارونس) در 1369/19990 آن را ضربه انقلاب 1357/1979 ايران، شگفتي پديده امام خميني (ره) و دشواري کنار آمدن با اسلام گرايي ايراني مي خواند. از اين رو، پس از انقلاب اسلامي مطالعات وسيعي براي شناخت رابطه بين دين و دولت الهام گرفته از انقلاب اسلامي در آمريکا به مرکزيت دانشگاه شيکاگو آغاز گشته است، ولي با هم ديدن و با هم خواستن دين و سياست در دنيا (مانند جنبش الهيات رهايي بخش آمريکاي لاتين) و به ويژه دنياي اسلام (مانند حماس و حزب الله) به يک ارزش نهادينه تبديل شده است. (18)
اسلام مبارز: انتخاب اسلام براي مبارزه با استبداد و استکبار تحول نويني است که پس از انقلاب اسلامي روي داده، قبل از آن حتي گروه هاي سياسي ايراني چون مجاهدين ديروز و منافقين امروز هم اعتقاد راسخي به توانا بودن اسلام در مبارزه عليه بيداد و ستم نداشتند، ولي انقلاب اسلامي ايران نشان داد که اگر اسلام به خوبي تفسير شود مي تواند مقتدرترين رژيم هاي سياسي را براندازد و خود بر جاي آن، حکومت تشکيل دهد. اين حادثه مورد توجه گروه ها و جنبش هايي قرار گرفت که سال ها به دليل انتخاب ناسيوناليسم، کمونيسم و غيره توفيقي در نيل به آرمان هاي سياسي خود نداشتند. در اين ميان، تبديل مسأله فلسطين از يک مسأله ناسيوناليستي و کمونيستي به يک مسأله اسلامي يکي از برجسته ترين ارزش هايي است که از انقلاب اسلامي به عاريت گرفته شد. بنابراين، جنبش فلسطين براي خارج شدن از بن بست مبارزه بي فرجام خود، اسلام را تنها ابزار کارآمد يافته است. (19)
نشانه هايي بسيار از تغيير ماهيت جنبش فلسطيني در دست است که انتفاضه و شيوه و ويژگي هايش، يکي از آن هاست. وابسته نبودن انتفاضه به گروه هاي داخلي و کشورهاي خارجي و جايگزيني يک روش همه جانبه سياسي، نظامي و فرهنگي به جاي روش هاي صرفاً مسلحانه يا مسالمت آميز، تبديل مساجد به منابع الهام بخش روحيه جهاد اسلامي، ثبات و پيوستگي مبارزان، گسترش شمار مساجد به عنوان پايگاه مجاهدان، توسعه حضور مردم در نمازهاي جمعه و جماعات، انتشار مجله هاي انقلابي چون الطليعه الاسلاميه و حمله مکرر به مشروب فروشي ها در دو دهه اخير، از نشانه هاي رويکرد جنبش فلسطين به اسلام و به کارگيري شيوه هاي اسلامي انقلاب اسلامي ايران در مبارزه عليه اسرائيل است. (20) در واقع و همان گونه که يکي از رهبران فلسطيني گفته است، انقلاب ايران بود که عصر جديدي را پيش روي جنبش فلسطين گشود و باعث شد که مسأله فلسطين تنها از زوايه اسلام نگاه شود. (21)
بنابراين، انقلاب اسلامي برداشتي نوين از اسلام و قرآن در جهان، جوامع اسلامي و نيز در جامعه سنّي مذهب فلسطين پديدآورد؛ چنان که روند مخالفت با دولت هاي فاسد و سرکوب گر را تشديد کرد، به مبارزه آشکار عليه آموزه هاي تحميلي ضدديني دامن زد، تلاش براي تحقق برابري و عدالت اجتماعي را شدت بخشيد، واکنش مسلمانان در برابر غرب و غرب زدگي را توسعه داد و يأس و نااميدي سال هاي پاياني دهه 1350/1970را از عرصه مبارزه حذف کرد. در واقع انقلاب اسلامي ايران، اين حقيقت را که اسلام راه حل و جهاد وسيله اصلي است، به سرزمين هاي در حال مبارزه بااستکبار به ويژه کشورهاي مسلمان برد. (22)
گرايش به حکومت الله: نظام اسلامي که پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شکل گرفت. به صورت بهترين الگو و مهم ترين خواسته سياسي مبارزان مسلمان درآمد. يکي از رهبراي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در اين باره گفت: «ما در آن موقع مي گفتيم، اسلام در ايران پيروز شده است. و به زودي و به دنبال آن در عراق نيز پيروز خواهد شد. بنابراين، بايد از آن درس بگيريم و آن را سرمشق خود قرار دهيم. (23)
به بيان ديگر، انقلاب اسلامي، حدود 5/1 ميليارد مسلمان را برانگيخته و آنان را براي تشکيل حکومت الله در کره زمين به حرکت درآورد اين رويکرد، در اساس نامه، گفتار وعمل سياسي جنبش هاي اسلامي سياسي معاصر به شکل هاي مختلفي مشاهده مي شود.
علاقه جنبش گران مسلمانان به ايجاد حکومت اسلامي به صورت هاي مختلف ابراز شده است، از جمله: بعضي از گروه هاي اسلامي با ترجمه کتاب حکومت اسلامي امام خميني (ره) (مانند اليسار الاسلامي مصر) و يا با تأکيد بر جمهوري اسلامي ايران به عنوان تنها راه حلّ (مانندجبهه نجات اسلامي الجزاير) علاقه مندي خود را براي برپاکردن يک حکومت اسلامي ابراز کرده اند. آيت الله محمدباقر صدر هم قبل از شروع جنگ تحميلي در تلاش بود، رژيم عراق را سرنگون و يک حکومت اسلامي به شيوه حکومت ايران يعني جمهوري اسلامي برپايه ولايت فقيه به وجود آورد. (24)
برخي از حرکت هاي ديگر اسلامي براساس اصل ولايت فقيه و قبول آن، از رهبري انقلاب اسلامي ايران پيروي مي کنند. اين دسته از گروه ها، دو گونه اند. دسته اي که از لحاظ عقيدتي و مذهبي خود را مقلد رهبري انقلاب اسلامي ايران مي دانند (مانند جنبش امل در لبنان)، و دسته اي که هم از لحاظ سياسي و هم مذهبي، از رهبري انقلاب اسلامي ايران تبعيت مي کنند (مانند جنبش حزب الله لبنان) (25)
گروه ها و سازمان هاي اسلامي مذکور، براي نيل به يک نظام مبتني بر اسلام، شيوه و روش هاي مختلفي را در پيش گرفته اند.برخي تنها از طريق اقدام قهرآميز و مسلحانه (مانند حزب الله حجاز) و کودتا (مانند جنبش آزادي بخش بحرين) درصدد نابود کردن رژيم حاکم بوده اند. در نقطه مقابل، گروه هايي قرار دارند که شرايط فعلي را براي دست زدن به اقدامات مسلحانه مساعد نمي دانند، و با توسل به شيوه هاي مسالمت آميز از قبيل شرکت در انتخابات پارلماني در پي تغيير نظام موجود هستند (مانند حزب اسلام گراي رفاه)، اما گروه هاي ديگر هم وجود دارند که به هر دو روش پايبندند، جنبش حزب الله نمونه اي از اين گروه هاست که در مصاف با اسرائيل و حکومت ماروني لبنان و به منظور استقرار حکومت اسلامي به دو روش متمايز و در عين حال مکمل هم، يعني جنگ با اسرائيل و شرکت در انتخابات مجلس لبنان روي آورده است. (26)
ساختار شکني: انقلاب اسلامي به صور مختلف به شکستن ساختارهاي پذيرفته شده جهاني دست زد و البته ساختارهاي ارزشي جديدي را جايگزين ساختارهاي پيشين ساخت از جمله:
1. در انديشه مدرنيته براي انتقال جامعه سنتي به مدرن، نياز به يک الگوي جهاني توسعه است، آن هم الگويي برگرفته از غرب پيشرفته، چرا که عقيده بر اين است که دنياي غيرعربي توسعه نيافته، بايد همان مسير توسعه در اروپا و آمريکا را بپيمايد.در اين ديدگاه، نوسازي با دنيا گرايي مفرط همراه است، و ليکن انقلاب اسلامي ايران مباني توسعه غرب را زير سؤال برد و فرياد زد که دين جهت گيري هاي اساسي درخصوص اداره دنيا دارد، البته دنيا گرايي افراطي را هم نفي مي کند. به اين صورت، انقلاب اسلامي ارزش نويني در توسعه آفريد و آن که در توسعه اجتماعي نيازي به توسل به الگوهاي غربي نيست. (27)
2. انقلاب اسلامي در ايران در دوره اي به وقع پيوست که جريان پست مدرنيسم در ربع آخر قرن بيستم وارد مرحله جديدتر و جدي تر شده بود. از اين رو، انقلاب اسلامي ايران به عقيده بسياري از انديمشندان غرب، انقلابي است پست مدرنيسمي و لذا در روايت و تفسير مدرنيته جاي نمي گيرد، و به همين دليل انقلاب اسلامي ايران مورد توجه افرادي چون ميشل فوکو، دريدا، ادوارد سعيد و... قرار گرفت. فوکو از جمله اشخاصي بود که يافته هاي نظري خود را در انقلاب اسلامي پيدا کرد و با چاپ مقالاتي، حمايت خود را نسبت به مردم ايران نشان داد، اگرچه با حملات شديد و تند هم کيشان خود مواجه شد. به نظر او، انقلاب اسلامي در ايران در قالب معنويت گرايي سياسي جاي مي گيرد، در حالي که عنصر معنويت قرن ها در غرب به فراموشي سپرده شده بود. بنابراين، انقلاب اسلامي نظريه و ديدگاه انقلاب، توسعه و زندگي بدون معنويت را طرد کرد و فضاي ارزشي تازه اي را به روي جهانيان گشود که در آن هم به نيازهاي مادي و هم به نيازهاي معنوي پاسخ داده مي شود. (28)
3. تا پيش از پيدايش انقلاب اسلامي، عمده نظريه پردازان انقلاب در عرصه جامعه شناسي گرايش هاي ساختار گرايانه داشتند يعني سعي مي کردند با بررسي گزينشي انقلاب ها به يک تئوري دست يابند تا بتوانند هر انقلاب جديدي راکه در جهان رخ مي دهد با آن تبيين و حتي وقوع آن را پيش بيني کنند. خانم اسکاچپول از جمله اين نظريه پردازان بود که انقلاب ها را عملي اتفاقي و خارج از اراده مي دانست و بر آن بود که انقلاب ها مي آيند نه اين که ساخته شوند، ولي با پيروزي انقلاب اسلامي ايران که با نوعي ساخته شدن و معماري همراه بود، اسکاچپول تئوري خود را به اين صورت تغيير داد: انقلاب ها مي آيند نه اين که ساخته شوند الا انقلاب اسلامي ايران. بنابراين، انقلاب اسلامي نشان داد که مي توان يک پديده عظيم اجتماعي را ساخت و اين ارزش و مفهوم جديدي است که انقلاب اسلامي به عرصه تئوري پردازي جهاني عرضه کرده است. (29)
توجه به مردم: مردمي بودن که يکي از ويژگي ها و ارزش هاي انقلاب اسلامي ايران است، در جنبش ها و گروه هاي سياسي متعددي راه يافته است. به عبارت ديگر، اين جنبش ها و گروه ها دريافته اند که اسلام توانايي بسيج توده هاي مردم را دارد. بر اين اساس، آن ها از اتکاء به قشر روشنفکر به سوي اتکاء به مردم گرايش يافته اند و در نتيجه، پايگاه مردمي خود را گسترش داده اند. به عقيده دکتر حسن الترابي رهبر جبهه اسلامي سودان، انقلاب اسلامي انديشه کار مردمي و استفاده از توده هاي مردم را به عنوان هديه اي گران بها به تجارب دعوت اسلامي در جهان اسلام عطاء کرد. گرايش به انديشه کار مردمي، جنبش هاي اسلامي را به سوي وحدت طلبي مذهبي و قومي سوق داده، اين امر، جنبش هاي اسلامي سياسي را از اختلاف و تفرقه دورتر ساخته و آن ها را از تشکيلات قوي تر، امکانات وسيع تر، حمايت گسترده تر و پايداري بيشتر برخوردار ساخته است. (30)
نمونه هاي فراواني از رويکرد به مردم در حرکت هاي سياسي ديده مي شوند از جمله: مردم مسلمان ترکيه قبل از کودتاي 1359 آن کشور، به خيابان ها مي ريزند و شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي سرمي دهند. مردم کشمير در راهپيمايي دويست هزار نفري 1369 شعار الله اکبر و خميني رهبر را مطرح کردند. جنبش جهاد اسلامي فلسطين بر آن است که فلسطيني ها همان شعارهايي را سر مي دهند که انقلاب اسلامي منادي آن بود. آن ها فرياد مي زنند، لا اله الا الله، الله اکبر، پيروزي از آن اسلام است. در واقع، آن ها شعارهاي قوم گرايي و الحادي را به دور انداختند، و شعارهاي انقلاب اسلامي را برگزيدند. در سال هاي 1369 تا 1379 در خيابان هاي کيپ تاون آفريقاي جنوبي شعار و نداي الله اکبر، بسيار شنيده شد. اين يادآور و مؤيد اين کلام رهبري انقلاب است که فرياد الله اکبر مردم الجزاير بر پشت بام ها درس گرفته از ملت انقلابي ايران است. (31)
انقلاب اسلامي به جهانيان آموخت که مشروعيت نظام سياسي بايد بر آراي واقعي مردم استوار باشد و به همين دليل بودکه اصل خود را به رفراندوم گذاشت، به رفراندوم گذاشتن يک نظام نه فقط عملي شگفت، شجاعانه و سخني نو، بلکه انديشه اي بود که فراتر از دموکراسي غربي است، و از اين رو، به عنوان بديلي براي جهان خسته از ليبرال دموکراسي مطرح شد. در اين انقلاب، حتي مردم خبرگاني را انتخاب مي کنند تا تدوين قانون اساسي براساس رأي مردم باشد. پس از تدوين نيز، مراجعه به آراي عمومي صورت مي گيرد. در اوج جنگ، امام اجازه نداد مجلس از حق قانوني خود براي استيضاح اولين رييس جمهور بگذرد. اجازه نداد پيشنهاد دولت نظامي به بهانه بهتر اداره شدن جنگ، طرح گردد، حتي اجازه نداد، مخارج انتخابات در دوران جنگ و تحريم، صرف جبهه ها شود، بلکه برعکس توصيه مي کردکه حتي يک روز، انتخابات مجلس شورا، مجلس خبرگان، و رياست جمهوري عقب نيفتد. (32)
اشاعه دين گرايي: در قرن بيستم کمونيسم و فاشيسم به عنوان ايدئولوژ هاي سکولار در جهان مسيحيت سر برآورند. با شکست فاشيسم (1324/1945) و کمونيسم (1370/1991) نظام دموکراسي ليبرال خود را بي رقيب مي ديد اما انقلاب اسلامي نظام ليبرال دموکراسي را به چالش طلبيد، زيرا رويداد انقلاب اسلامي، نظريه و تئوري پردازان ليبرال را که معتقد بودند با دين نمي توان به اداره حکومت پرداخت، و دين به تدريج اهميت سياسي اجتماعي خود را از دست مي دهد باطل ساخت. به بيان ديگر، مدت ها در رابطه با توسعه اجتماعي اعتقاد بر اين بود که ملت ها به طور اجتناب ناپذير، همزمان با مدرن شدن، سکولار مي شوند، ولي انقلاب اسلامي پيام و ارزش ديگري را به جهان عرضه کرد و اين که: اجتماعاتي که به دين روي مي آورند لزوماً همگام با مدرن شدن سکولار نمي شوند. به همين دليل، هم در کشورهاي پيشرفته، و هم در جهان در حال توسعه، تعداد کثيري از مردم معتقد شدند که مي توانند با عضويت در گروه ها و يا جنبش هاي ديني، به طور مؤثرتري هدف هاي مادي و معنوي خود را دنبال کنند. (33)
بعد از جنگ سرد، ارزش هاي دين گرايانه و دين مدارانه انقلاب اسلامي گسترش يافت زيرا وسايل ارتباط جمعي چون تلگراف، تلفن و به ويژه، اينترنت، فاکس و ايميل توسعه بيشتري پيدا کرد. به ديگر بيان، توسعه وسايل ارتباط جمعي موجب شد ارتباط بين جوامع ديني و غيرديني و همکاري فعالان مذهبي و سياسي، بيش از گذشته، در زمينه هاي مختلف افزايش يابد. همچنين پس از جنگ سرد مسائل جديدي در روابط بين المللي پديد آمد از جمله محيط زيست، داروهاي غير مجاز، ايدز، تروريسم، مهاجرت، پناهندگان و حقوق بشر، که مي طلبيد براي حل و فصل آن ها، حضور فعالان ديني با هدف هاي سياسي تشديد گردد، در حالي که دموکراسي آمريکايي توانايي خود را در حل آن ها نشان نداده است. (34)
به هر روي، اکنون دين در ابعاد ملي، فراملي (منطقه اي و جهان) تأثير قدرتمندي بر روي سياست دارد. مهم ترين جلوه اين تأثير را بايد در بنيادگرايي ديني ديد. بنيادگرايي ديني، دلالت بر نوعي استراتژي ويژه دارد که مي کوشد هويت دين داران را به عنوان يک جمعيت و يک گروه در مقابل کساني که مي خواهند آنان را به محيط غيرديني بکشانند، حفظ کند. گاهي اوقات يک چنين حالت تدافعي ممکن است تغيير يابد و منجر به نوعي تهاجم سياسي شود که در جست و جوي تغيير نظام هاي سياسي يا اجتماعي و اقتصادي موجود است. البته مجدداً بايد تأکيد کرد که پديدار شدن دوباره دين، يا بنياد گرايي ديني به عنوان يک اصل در سياست جهاني، بيش از آن که به فروپاشي کمونيسم مربوط باشد، به پيروزي انقلاب اسلامي برمي گردد. از اين رو، به راه انداختن جنگ عليه ايران که از حمايت کشورهاي قدرتمند جهان برخوردار بود را مي توان اقدامي براي سرکوب يا متوقف کردن بنيادگرايي اسلامي برآمده از انقلاب اسلامي تلقي کرد. (35)
الگوي جديد جهاني: انقلاب اسلامي در پي ايجاد يک نظم جهاني برپايه دين در جهان است. براي تحقق اين هدف، دو استراتژي (راهبرد) را در پيش گرفته است. نخست از يک برنامه کوتاه مدت پيروي مي کند که در اين برنامه کوتاه مدت، مي کوشد به مقابله با جهاني سازي به مفهوم غربي بپردازد و در اين راه، در تلاش است از به ثمر نشستن يک نظام جهاني مبتني برآموزه ها و ارزش هاي غربي جلوگيري نمايد. دوم، انقلاب اسلامي در مواجهه با جهاني شدن غربي و يا تضعيف آن، از يک برنامه درازمدت تبعيت مي کند و اين برنامه عبارت است از اين که: ارائه تصويري از نظام مطلوب و آرماني اسلامي تا ميل به آن را در مسلمانان و مستضعفان جهان برانگيزد. انقلاب اسلامي اميدوار است با برانگيختن اشتياق به حکومت جهاني مطلوب (اسلامي) انگيزه و حرکت در مشتاقان براي دسترسي به آن آغاز شود. (36)
نظام جهاني مطلوب از ديدگاه انقلاب اسلامي نظامي است که برپايه موارد زير شکل مي گيرد:
1. اين نظام که از آن مي توان به نظام امامت و امت يادکرد، به زعامت امام معصوم تشکيل مي شود و امام با بهره گيري از علم لدني، معصوميت و امدادهاي الهي، نظام عادلانه اي را پايه ريزي مي کند، و تمام ملت ها، دولت ها و سرزمين هارا تحت عنوان امت واحد به سوي کمال انساني و اسلامي سوق مي دهد. نتيجه اين که رهبري و امامت در نظام جهاني اسلام، از سه ويژگي برخوردار است: اولاً، رهبري، مرکز و قطب ايدئولوژيک، عقيدتي، معنوي و سياسي به شمار مي رود. ثانياً، رهبر، منتخب پيامبر و يا منتخب مستقيم (نواب خاص) و غيرمستقيم (نايبان عام) امام معصوم است. ثالثاً، تحقق امامت و به دست گرفتن حکومت، به پذيرش مردم مرتبط است. (37)
2. جامعه جهاني اسلامي، جامعه اي همگون و متکامل، شکوفا کننده استعدادها و ارزش هاي انساني و واجد استقلال کامل است و نيازهاي بنيادين و اساسي فطري و روحي انساني در آن برآورده مي گردد. در اين نظام از تعلقات ملي و ناسيوناليستي، رهبري هاي چندگانه و مزورانه، قانون هاي خطاپذير بشري، حاکميت شيطان و انسان که ريشه منازعات، مخاصمات، مشاجرات و مجادلات جهان است، خبري نيست. (38)
3. انسان ها در جامعه جهاني مطلوب اسلامي، اعمال حاکميت و قانون خدا بر روي زميني را به رهبر برگزيده و الهي وا مي گذارند. در واقع، حاکميت الهي به صورت اراده امام تجلي مي يابد و مرزهاي اعتباري و قراردادي موجود و حاکم بر دنياي کنوني، زايل مي شود. (39)
ويژگي هاي نظام جهاني مطلوب اسلامي با ويژگي هاي نظام هاي گذشته، حال و حتي نظام هاي احتمالي آينده قابل مقايسه نيست. ممکن است، ويژگي هاي اين نظام ها، شباهت هاي ظاهري، لفظي و شکلي داشته باشد، ولي از لحاظ محتوايي هيچ شباهتي با هم ندارند. اين نظامي است که انقلاب اسلامي مروج و منادي آن در جهان است و به علت ويژگي هاي الهي و انساني اش به بديل جهاني شدن مزورانه و فريب کارانه غربي درآمده است و به همين علت سردمداران جهاني شدن غربي، انقلاب اسلامي را تنها رقيب خود معرفي کرده اند زيرا اين انقلاب درصدد است ارزش هاي جديدي را در پهنه اداره جهان، جايگزين ارزش هاي قبلي غربي نمايد.
ستيز با استکبار: انقلاب اسلامي استقلال را از مهم ترين اصول توسعه و وابستگي را از اساسي ترين علت عقب ماندگي معرفي کرد و بارها در اين باره به ملت ها و دولت هاي دربند جهان سوم و جهان اسلام هشدار داد. امام خميني (ره) بر اين باور بود که اسلام مخالف و منکر وابستگي صنعتي، زراعتي (کشاورزي)، اداري، اقتصادي و فرهنگي است و البته وابستگي فکري را مهم تر از ساير وابستگي ها مي دانست و آن را مبداء ديگر وابستگي ها مي شمارد، و هشدار مي داد که استقلال با وابستگي قابل جمع نيست و تا زماني که استقلال در همه ابعاد اجتماعي اتفاق نيفتد نمي توان کشوري را مستقل ناميد. (40)
مواضع و تلاش امام خميني (ره) که با استقلال ايران از سلطه آمريکا همراه شد، به پيدايش جرأت و اعتماد به نفس ملت ها در برابر زورگويي ابرقدرت ها و شکستن بت هاي ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسان ها و سربرآوردن ارزش هاي معنوي و الهي گرديد. (41)
به اعتقاد مقام معظم رهبري، استقلال خواهي انقلاب اسلامي چنان تأثير گذاشته که برخي را وادار به اعتراف کرده به عنوان مثال، يکي از رهبران کشورهاي واقع در شرق آسيا در جريان اجلاس سران کشورهاي اسلامي در خطاب به معظم له، علت فقر کشورش را وابستگي سرمايه هاي موجود در کشورش به سرمايه دارهاي صهيونيستي و آمريکايي دانست. مقام معظم رهبري نتيجه مي گيرد که استکبار وقتي منافعش ايجاب کند نه به ملتي، نه به اقتصادي، نه به فرهنگي، نه به مردمي و نه به کسي رحم نمي کند. (42)
امروز ديگر شکي باقي نمانده که ايستادگي هاي دولت و ملت ونزوئلا در مقابل آمريکا، متأثر از انقلاب اسلامي است. کاسترو به پشت گرمي حمايت هاي جمهوري اسلامي (نظام برآمده از انقلاب اسلامي) به رويارويي انقلاب و کشورش با آمريکا ادامه مي دهد. حزب الله لبنان با درس گيري از استقلال طلبي انقلاب مردم ايران مي کوشد استقلال لنبان را در مقابل رژيم صهيونيستي حفظ کند، مسئولان سوريه بارها اعلام کرده اند درس ايستادگي در برابر اسرائيل غاصب را از انقلاب ايران آموخته اند. رزمندگان افغان بااتکاي به درس هاي انقلاب 1357 ايران توانستند روس ها را از سرزمني خود بيرون نمايند و به استقلال خود دست يابند. دستيابي ايران به استقلال سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي شيوه ايران انقلابي، به الگويي براي رزمندگاني تبديل شده که هم اينک در عراق، سودان، فلسطين و... با سلطه گران بر آب و خاک خود مي جنگند. جالب آن که آن ها در جنگ با متجاوزين با کشورشان با همان شعارها (مرگ بر آمريکا) شيوه ها (بسيج مردمي)، سلاح ها (تسليحات سبک و متعارف) و سمبل ها (توسل و توکل به خدا) انقلاب اسلامي مي رزمند، و همين هاست که استکبار را نگران وقوع يک يا چند پيروزي ديگر مشابه به پيروزي انقلاب اسلامي ايران مي کند. (43)
نتايجي که بايد از رابطه و يا تعامل انقلاب اسلامي با بيداري اسلامي دريافت، فراوان و متعدد است، از جمله:
1. بيداري اسلامي اگرچه قدمتي طولاني يا حداقل قدمتي صدساله دارد، ولي انقلاب اسلامي در گسترش و تعميق آن نقش تعيين کننده داشته است.
2. اثرگذاري انقلاب اسلامي بر بيداري اسلامي از جهات مختلف تأييد مي شود، مثلا از سخنان امام خميني و نيز از، مواضع مقام معظم رهبري و هم چنين از رشد تحولات اسلامي در دهه هاي اخير، تأثير انقلاب ايران بر جنبش بيدارگري اسلامي هويداست. اين در حالي که انقلاب اسلامي بارها اعلام کرده که هيچ تلاشي براي صدور انقلاب در دستور کار ندارد بلکه بر اين باور است که پيام هاي انقلاب اسلامي به جهت ارتباط با فطرت انساني و وحي الهي، نيازي به صدور به مفهوم فيزيکي ندارد.

نتيجه

انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي، بررسي دو نمونه انقلاب اسلامي ارزش هايي چون حجاب، پيوند دين و سياست، اسلام به عنوان تنها راه مبارزه و ميل به حکومت اسلامي را در جهان زنده و يا خلق کرد، بدون آن که ناچار شود و يا نيازي ببيند در اين راه به اقدام فيزيکي (نظامي) متوسل گردد. اين مسأله نشان مي دهد که ارزش هاي اسلامي به دليل انطباق با فطرت انساني، در توسعه و تعميق تنها به يک احياءکننده نياز دارد، البته ارزش هاي ناشي از انقلاب اسلامي در سرزمين هاي اسلامي بيش از ممالک اثر گذاشت و گسترش يافت، بي شک يکي از مهم ترين علل آن، وجود عنصر اسلام و وجوه مشترک فراوان بين اسلام کشورهاي اسلامي و اسلام در ايران انقلابي است از جمله در لبنان و فلسطين.
الف- حزب الله به شدت تحت تأثير امام خميني (ره) و رهنمودهاي مقام معظم رهبري قرار دارد. در واقع برجسته ترين تأثير خارجي انقلاب اسلامي را مي توان در چهره و وجود حزب الله ديد. چرا انقلاب اسلامي به اين ميزان بر جنبش اسلامي حزب الله تأثير گذاشته است؟ در پاسخ به اين سئوال، مباحث زير را مرور مي کنيم:
بين ايرانيان و لبناني ها، علقه هاي فراواني چون پيوندهاي تاريخي علما و مردم جبل عامل با ايران دوران صفويه، فعاليت هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي روحاني بلند آوازه ايراني امام موسي صدر به عنوان رهبر شيعيان لبنان، تشکيلات برجاي مانده از او يعني جنبش امل،حضور شيعيان بسيار در لبنان، وجود دشمن مشترک (اسرائيل) حمله اسرائيل به جنوب لبنان، کمک هاي انسان دوستانه جمهوري اسلامي ايران به محرومان لبناني، مهاجرت و سکونت دائم تعدادي از اتباع لبنان در ايران و... وجود دارد. اين پيوندها باعث شده است که انقلاب اسلامي ايران بيش از هر جاي ديگر، در لبنان تأثير بگذارد. اين تأثير، در زمينه هاي متعددي مشاهده مي شود. در زمينه فرهنگي، تعداد زيادي از تصاويربزرگ امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري در نقاط مختلف لبنان به چشم مي خورد. بر روي ديوارهاي آن کشور، عکس شهدايي ديده مي شود که جان خود را در راه مبارزه عليه آمريکا و رژيم صهيونيستي (دشمن شماره يک ايران) از دست داده اند. مردان با ظواهر اسلامي در خيابان ها در رفت و آمد هستند. زنان ملبس به حجاب اسلامي اند و در اجتماعات عمومي، جايگاه نشست و برخاست زنان از مردان جداست، و مردم لبنان از ايران به عنوان يک دولت انقلابي و اسلامي حمايت مي کنند. (44)
در لبنان، حزب الله بيش از هر گروه سياسي اسلامي ديگر، تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران قرار دارد. علاو بر زمينه هاي مشترک موجود بين ايران و لبنان، انگيزه هاي ديگري موجب چنين تأثير شگرف شده است. اين انگيزه ها را مي توان در پذيرش رهبري انقلاب اسلامي به عنوان رهبر ديني و سياسي از سوي حزب الله و کمک هاي ايران به حزب الله ديد. هم چنين، حزب الله از لحاظ اقتصادي و اجتماعي بااعطاي کمک هاي تحصيلي به مستضعفان، توزيع داروي رايگان بين بيماران، تقسيم آب بين نيازمندان، ارائه خدمات درماني به محرومان، البته در پرتو حمايت ايران، به شدت فعال است. در عين حال، از لحاظ نظامي از اسلحه و جنگ جدا نيست. بلکه برپايه اصل جهاد، همواره آماده پاسخ گويي به حمله احتمالي دشمن صهيونيستي است، و در اين باره، اعضاي حزب الله لبنان براساس شعار اسلامي امام خميني (ره) يعني اسرائيل بايد از بين برود، قسم ياد کرده اند که جنگ با اسرائيل را تا آخرين لحظه ادامه دهند. در بعد فرهنگي، حزب الله شعارهايي را از انقلاب اسلامي به عاريت گرفته و سمبل هاي انقلاب اسلامي را سمبل خود مي داند. پيروزي حزب الله در دودهه از فعاليتش عليه اسرائيل، در مقايسه با فعاليت 40 و 50 ساله ساف، نشان از سودمندي استفاده از شعارهاي اسلامي و به کارگيري جهاد مقدس عليه اشغال گران و عدم اتکاء به کشورهاي ديگر در مبارزه ضداسرائيلي دارد. (45)
حزب الله لبنان در بعد سياسي هم به شدت از انقلاب اسلامي ايران تأثير پذيرفته است، رهبري انقلاب ايران را در دو بعد سياسي و مذهبي و برپايه اصل ولايت مطلقه فقيه پذيرفته. به همين جهت از مواضع منطقه اي و جهاني جمهوري اسلامي ايران حمايت به عمل مي آورد، و در پي تأسيس حکومت اسلامي مشابه جمهوري اسلامي در لبنان است. يکي از رهبران جنبش اسلامي لبنان برعقيده است: «ما به جهان اعلام مي کنيم که جمهوري اسلامي مادر ماست. دين ما، ملکه ما، خون ما و شريان حيات ماست. (46)
اولاً، به مبارزه رنگ اسلامي زد، شعارهاي اسلامي برگزيد، جهاد عليه اشغال گران را اعلام و ادامه داد.
ثانياً، بدون اتکاء به کشورهاي ديگر، مبارزه خود را اداره کرد و آن را به انجام رسانيد. که هر که يک از اين دو علت توفيق نيز، برگرفته از انقلاب اسلامي ايران است.
ب- بيداري اسلامي در فلسطين نيز، مرهون انقلاب اسلامي است. همچنين، سهمي قابل توجه از بيداري اسلامي در فلسطين، متأثر از اقدامات جمهوري اسلامي ايران درباره فلسطين است که پذيرش مقامات بلندپايه فلسطيني در روزهاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي، تبديل کنسول گري اسرائيل به سفارت فلسطين، اعطاي لقب سفير به نماينده ساف در ايران، اعلام آخرين جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز جهاني قدس، ارائه کمک هاي مالي و انسان دوستانه، حمايت ها و پشتيباني هاي ديپلماتيک و سياسي از جنبش فلسطين، مخالفت با طرح هاي سازش و صلح خاورميانه و تأسيس صندوق حمايت از مردم فلسطين، بخشي از اين اقدامات به شمار مي رود. (47)
انقلاب اسلامي ايران انگيزه اصلي خيزش و رستاخيز اسلامي در فلسطين اشغالي، به ويژه در نوارغزّه و کرانه باختري رود اردن محسوب مي شود. شيخ عبدالعزيز عوده، رهبر معنوي جنبش جهاد اسلامي، مي گويد: «انقلاب امام خميني، مهم ترين و جديدترين تلاش در بيدارسازي اسلامي براي اتحاد ملت هاي مسلمان بود.» و نيز برژينسکي، مشاور امنيت ملي دولت کارتر مي نويسد: «تجديد حيات اسلام بنيادگرا در سراسر منطقه با سقوط شاه و تشنجات ناشي از ايران امام خميني، يک مخاطره مستمر براي منافع ما در منطقه اي که حيات جهان غرب کاملاً به آن وابسته است، ايجاد کرده است. (48)
بنابراين، انقلاب اسلامي برداشتي نوين از اسلام و قرآن در جوامع اسلامي و نيز در جامعه سنّي مذهب فلسطين پديد آورد؛ چنان که روند مخالفت با دولت هاي فاسد و سرکوب گر را تشديد کرد، به مبارزه آشکار عليه آموزه هاي تحميلي ضدديني دامن زد، تلاش برا ي تحقق برابري و عدالت اجتماعي را شدت بخشيد، واکنش مسلمانان در برابر غرب و غرب زدگي را توسعه داد و يأس و نااميدي سال هاي پاياني دهه 50 تا 70 را از ميان برد. يکي از مهم ترين علت هاي ناکامي ساف در مبارزات ضداسرائيلي نيز، برخوردار نبودن از درک شرايط نويني بوده است که انقلاب اسلامي در جهان آفريد. ولي به عکس ساف، حرکت اسلامي نوين فلسطين، شيوه هاي انقلاب اسلامي را مبناي مبارزات ضد صهيونيستي خويش قرار داده است. شيخ اسعد تميمي، از رهبران جنبش فلسطيني، بر آن است که تا زمان انقلاب ايران، اسلام از عرصه نبرد اعراب عليه اسرائيل غايب بود وحتي مسلمانان در عرصه واژگان، مثلاً به جاي واژه جهاد از واژه هايي همچون نضال (مبارزه) و کفاح(پيکار) بهره مي جستند و انقلاب ايران، اين حقيقت را که اسلام راه حل و جهاد وسيله اصلي است، به سرزمين فلسطين برد. شيخ عبدالله شامي، چهره برجسته اصول گراي فلسطيني مي گويد، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران اثري ژرف بر انقلاب و بر مردم فلسطين داشته است و پس از آن مردم فلسطين دريافتند که براي آزادي فلسطين به قرآن و سلاح نيازمندند. اين انديشه، نخست در حرکت جهاد اسلامي فلسطين راه يافت و سپس همين سازمان بذر آن را در سرزمين فلسطين افشاند. (49)

پي نوشتها:

1. مفهوم شناسي بنيادگرايي اسلامي اثر غلامرضا بهروز لک منتشره در سايت باشگاه.
2. همان.
3. نهضت بيداري اسلامي اثر حميد مولانا منتشره در سايت امت اسلامي.
4. همان.
5. همان.
6. بيداري اسلامي، خودشناسي و دفاع از آن، اثر فهمي هويدي منتشر شده در سايت مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
7. مولانا، همان.
8 . معصومه راغبي، چهره زن ايراني در مطبوعات بيگانه، ويژه نامه ماهنامه پيام زن، دفتر سوم، فروردين 1384، ص111. همان، به نقل از: روزنامه ساندي تلگراف مورخ 1993/8/22.
9. همان به نقل از: روزنامه ساندي تلگراف مورخ 1993/8/22.
10. همان به نقل از: روزنامه گاردين مورخ 2004/1/20.
11. معصومه عسگري، انقلاب اسلامي و ارائه الگويي مطلوب از زن مسلمان، ويژه نامه ماهنامه پيام زن، دفتر سوم، فروردين 1384، ص 96.
12. راغبي، همان به نقل از: روزنامه نيويورک تايمز آمريکا مورخ 1996/5/12.
13. عباس دلال، زن در جامعه معاصر ايراني، «ويژه نامه ماهنامه پيام زن»، دفتر سوم، فروردين 1384، ص 162.
14. محبوبه پلنگي، «زنان ايراني از نگاه زنان غيرايراني، گذري کوتاه،» ويژه نامه ماهنامه پيام زن، دفتر سوم، فروردين 1384، ص 186.
15. همان.
16. يحيي فوزي، انديشه سياسي امام خميني، قم: نشر معارف، 1381، مبحث دين و سياست.
17. ري کيلي و فيل مارفيلت، جهاني شدن و جهان سوم، ترجمه حسن نورائي بيدخت و محمدعلي شيخ عليان، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1380، ص 265.
18. همان.
19. امام خميني، فلسطين از ديدگاه امام خميني، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1369، ص 204.
20. کليم صديقي، نهضت هاي اسلامي و انقلاب اسلامي، ترجمه هادي خسروشاهي، تهران: اطلاعات، 1375، ص 70.
21. فتحي ابراهيم شقاقي، انتفاضه طرح اسلامي معاصر، ترجمه انتشارات بين المللي الهدي، تهران: هدي، 1371، ص 123.
22. جميله کديور، رويارويي انقلاب اسلامي با آمريکا، تهران: اطلاعات، 1374، ص 97.
23. محمدحسين جمشيدي، «ارتباط انقلاب اسلامي ايران و جنبش شيعيان عراق،» مجموعه مقالات انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ج 2، قم: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، 1374، ص 391.
24.حميد احمدي، انقلاب اسلامي و جنبش اسلامي در خاورميانه عربي، «مجموعه مقالات پيرامون جهان سوم»، تهران: سفير، 1369، ص 117.
25. دستاوردهاي عظيم انقلاب شکوهمند اسلامي در گستره جهان، تهران: سازمان ارتباطات فرهنگي، بي تا، ص 3.
26. همان.
27. فرامز رفيع پور، توسعه و تضاد، تهران: دانشگاه شهيدبهشتي، 1376، ص 12.
28. همان.
29. عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري برانقلاب اسلامي، قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1377، ص 184.
30. حسين دهکردي، «انتفاضه فلسطين مولود اصول گرايي اسلامي معاصر،» فصل نامه علوم سياسي، شماره 14، تابستان 1380، ص 199.
31. جمشيدي، همان.
32. امام خميني، صحيفه نور، جلدها و صفحات مختلف.
33. بريان وايت، ريچارد ليتل و ميشل اسميت، دين در جهان، ترجمه منيژه جلالي، روزنامه همشهري، 20 فروردين 1381، ص 6.
34. جيمز کرث، «مذهب و جهان» ترجمه حميد بشيريه، ماهنامه دانشگاه در آئينه مطبوعات، شماره 89 ،12 اسفند 1380، ص 15.
35. ژيل کپل، اراده خداوند: يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در راه تسخير دوباره جهان، ترجمه عباس آگاهي، تهران: دفتر نشر فرهنگي اسلامي، 1370، ص 30.
36. رحيم کارگر، آينده جهان، قم: بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود، 1383، ص 101.
37. محمد حکيمي، «جهاني سازي اسلامي و جهاني سازي غربي»، فصل نامه کتاب نقد، شماره 24-25، پاييز و زمستان 1381، ص 105.
38. همان.
39. بهروز لک، همان.
40. امام خميني، صحيفه نور، ج 1، همان، ص 109.
41. مقام معظم رهبري، سخنراني 14 تير 1380.
42. همان، سخنراني 1 فروردين 1377.
43. ايووربنسون، «ايران: نگاهي به انقلاب اسلامي،» ترجمه وحيدرضا نعيمي، همشهري ديپلماتيک، نيمه دوم بهمن 1382، ص 12.
44. دستاوردهاي عظيم انقلاب شکوهمند اسلامي ايران، همان.
45. همان.
46. کديور، همان.
47. کديور، همان، ص 97.
48. همان، ص 114.
49. همان.

منبع: فصلنامه ي مربيان




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما