واژهشناسی
تثلیث از ریشهی ثلث در لغت به معنای سه بخش کردن، سه یکی کردن، سه گوشه کردن و سه کردن است (1) و در اصطلاح خدا را سه دانستن است، با این توضیح که پدر و پسر و روحالقدس هر یک خدایند و به رغم تمایز، سه خدا نیستند و در عین حال، صرفاً سه نام نیستند که هر یک در شرایط متفاوت بر خداوند اطلاق شده باشد، همچنانکه هر یک از این سه، جنبه و جزوی از خداوند به شمار نمیآید.واژهی تثلیث معادلی است برای Trinity یا Divine Trinity که بر نوعی کثرت در الوهیت دلالت دارد. (2) در کتابهای متقدم لغت – از جمله کتاب العین فراهیدی، معجم مقاییس اللغة ابنفارِس، صَحاح اللغة جوهری، مصباح المنیر فیّومی و تاجالعروس مرتضی زَبیدی – به واژهی تثلیث در معنای مسیحی آن اشاره نشده است، هر چند که در شرح مفهوم این اصطلاح، ذیل واژهی سریانیِ اُقنوم و اقانیم ثلاثه، مباحثی آمده است. در کتابهای لغت واژهی اقنوم به معنای «اصل» آمده و رومی دانسته شده است. (3) امروزه زبانشناسان، واژهی اقنوم را سریانی میدانند.
در مواردی به معنای دیگر تثلیث اشاره شده است، از جمله اینکه نام مکانی در حجاز و در نزدیکی مکه، (4) و اصطلاحی در نجوم و احکام نجوم است. هنگامی که فاصلهی دو ستاره (مثلاً ماه و خورشید) از هم به اندازهی یک سوم فلک «درجه120» باشد، این حالت تثلیث است و از نظر عالمان احکام نجوم دلالت بر سعدبودن و دوستی تمام دارد. (5)
ظاهراً کاربرد اندک واژهی تثلیث در کتابهای لغت و تفسیر، به علت ذکر نشدن آن در قرآن است؛ قرآن با دو تعبیر «وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ» (6) و «لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ» (7) به اعتقاد مسیحی تثلیث اشاره کرده است. شاید بتوان اولین کاربرد تثلیث را در آثار تفسیری، نقل قولی از ابنعباس دانست؛ قرطبی در الجامع لاحکام القرآن (8) در تفسیر آیات مذکور قول ابنعباس را نقل و خود نیز واژهی تثلیث را به کار برده است. شیخ طوسی نیز در التبیان (9) و همچنین در تمهیدالاصول (10) این واژه را به کار برده است. از دیگر منابع کلامی متقدم که این واژه در آنها به کار رفته، التمهید باقلانی (11) و المغنی قاضی عبدالجباربن احمد (12) است. ظاهراً از قرن چهارم هجری به بعد کاربرد این واژه در متون اسلامی رایج شده است.
بحث قرآنی
قرآن براساس نظامی توحیدی، با صراحت و قاطعانه به انکار و نقد آموزهی تثلیث پرداخته و با رد هرگونه اعتقاد به الوهیت عیسی مسیح یا این همانیِ الله و مسیح، (13) این عقیده را کفرآمیز و شرکآلود (14) و غلوآمیز (15) خوانده است. مفسران مراد از غلو را افراط و تفریط در حق عیسی مسیح دانستهاند که نصارا و یهود در تعظیم و طعن بر وی بدان دچار شدهاند (16).در آیات دیگر، خداوند مسیحیان را از اعتقاد به سه تا بودن خداوند یا یکی از سه خدا بودن الله برحذر میدارد و بیم میدهد. (17) پسر و زاییدهی خدا بودن عیسی را نیز به شدت انکار میکند. (18) نسبت دادن فرزند به خدا را عقیدهای میداند که از فرط نادرستی و زشتی نزدیک است به از هم پاشیدن آسمانها و شکافتن زمین و فروپاشیدن کوهها بینجامد. (19) علاوه بر اینها عیسی علیهالسلام هرگز از بندگی خدا استنکاف نداشته (20) و در روز قیامت خود را از اینکه مردم را به الوهیت خود و مادرش فراخوانده باشد، مبرّا میداند. (21) نظر به این آیه، برخی مفسران در توضیح «إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ» عیسی و مریم را دو شخصِ دیگر تثلیث (در کنار الله) و واجد الوهیت معرفی کردهاند. (22) توضیح آنکه مُفاد آیه میتواند ناظر به باور تثلیث نباشد، بلکه تنها بر منع انجام دادن اعمال عبادی در برابر عیسی و مریم به عنوان خدا ناظر باشد، چنانکه نظریهی «مادرِ خدا بودن مریم» (23) در قرن پنجم به تأیید کلیسا رسیده بود. احتمال دیگر اینکه اقنوم دانستنِ مریم مستند به فرقههایی در جزیرةالعرب، از جمله فرقهی مریمیه و فرقهی کولیریدیه (24)، بوده است، به اعتقاد ایشان مریم ملکهی بهشت بود و پرستش میشد. (25)
به هر صورت اغلب مفسران، اعتقاد رایج مسیحیان را دربارهی تثلیث آورده بر این اساس کوشیدهاند آیهی مذکور را توضیح دهند: تثلیث عبارت است از اعتقاد به سه اقنوم (اقانیم ثلاثه) که دارای جوهر واحدند. (26)
سه اقنوم تثلیث به ترتیب اب و ابن و روحالقدس هستند (27) یا اب و مسیح و روح (28). برخی مفسران این سه اقنوم را سه صفت وجود و حیات و علم (یا وجود و علم و حیات) دانستهاند. (29) فخررازی (30) مراد از «اب» را ذات، «ابن» را کلمه و «روح» را حیات ذکر کرده، کلمه که همان کلام الاهی است با جسد عیسی درآمیخته و ممزوج شده است (اختلاطَ الماءِ بالخَمرِ)؛ به این ترتیب، بحث از حلول خدا در جسد عیسی یا اتحاد خدا باروح عیسی مطرح میشود. (31)
برخی مفسران در بحث از اقانیم به تفضیل آوردهاند که به سبب خلط صفات و ذات، اصل اعتقادی تثلیث یا بدیهیات عقلی همخوانی ندارد. ایشان اقنوم را صفتی میدانند که عبارت است از ظهور و بروز شیء و تجلی آن بر غیر خود، در عین حال این صفت غیر از موصوف نیست، در حالی که آنچه مسیحیان در تبیین تثلیث، و توضیح اقانیم به عنوان صفات مطرح میکنند در حقیقت، ذات هستند نه صفت. (32) در مقام تمثیل، این سه در یک به یک در سه بودن به چراغ تشبیه شده است که سه جزء آن (روغن و پنبه و آتش) با چراغ یکی هستند، یا اینکه خورشید با سه جزء جسم و نور و اشعه (یا حرارت) در عین واحد بودن متشکل از سه اصل است. در نقد تمثیل نخست گفته شده است که چراغ، واحد است اما نه به معنای شیء واحد؛ به تعبیر دیگر، وحدت آن اعتباری است و در نقد تمثیل خورشید بحث از جوهر و عرض مطرح است و این با وحدت خدا هرگز نمیخواند. (33)
در تفاسیر، علاوه بر اینکه بر تنافی این اعتقاد با بدیهیات عقلی تأکید شده، (34) در باب معجزات گفتهاند که اگر معجزات عیسی (علیهالسلام) بر الوهیت او دلالت داشته باشد، انبیای دیگر نیز که صاحب معجزه بودهاند، باید پسر خدا خوانده شوند و حال آنکه مسیحیان این نسبت را نمیپذیرند. (35) استناد به کتاب مقدّس نیز با توجه به ادلهی تحریف (36) کتاب مقدّس پذیرفته نشده است. (37)
از مفسران متأخر، طباطبائی (38) به استناد سه انجیل همنگر (مَتّی و لوقا و مَرقُس) که در آنها، برخلاف انجیل یوحنا، بر الوهیت عیسی تصریح یا تأکید نشده، گفته است که نسبت فرزندخواندگی از باب شرافت و تبرک است یا مراد آن است که اطاعت از عیسی به مثابه اطاعت از خداست. (39) همچنین سیدقطب و رشیدرضا (40) به تفضیل بحث کردهاند که اعتقاد به تثلیث متأثر از اعتقادات و اساطیر یونانی و رومی و مصری و حتی هندی بوده است.
دربارهی تولد عیسی علیهالسلام، بیان قرآن بر معجزه بودن آن صراحت دارد و با این همه متضمن هیچگونه نسبتی جز عبودیت و بندهی الله بودن عیسی مسیح نیست. این ولادت با دو نظریه و آموزهی روح و کلمه مرتبط است، در برخی آیات بر روح و در پارهای دیگر بر کلمه تأکید شده است، اما در آیهی 117 سورهی نساء، کلمه و روح توأمان به کار رفته است. بر پایهی مجموعهی این آیات میتوان ولادت عیسی را از نظر قرآن چنین دانست که خدا فرشتهای را، که از او به «روح ما» تعبیر شده، فرو فرستاد (41) تا مریم را به فرزند بشارت دهد که «کلمهای از خدا» (42) بود. این فرزند از مادر باکرهای با دمیده شدن روح (43) و با گفتن کلمهی «کُن» (44) زاده شد.
اطلاق «کلمه» و «روح» بر عیسی (علیهالسلام) در قرآن، بعضاً مورد سوءبرداشت و استفادهی مسیحیان در جهت تأیید اعتقاد به تثلیث قرار گرفته است. مثلاً تیموثی، اسقف نسطوریان، در مناظره با مهدی عباسی، «کلمه» و «روح» قرآنی را ناظر به اقنوم دوم (عیسی) و اقنوم سوم (روحالقدس) دانسته است، (45) حال آنکه این دو تعبیر که در آیهی 171 سورهی نساء باهم آمدهاند، دقیقاً در سیاق نفی تثلیث و غلو نسبت به عیسی علیهالسلام به کار رفتهاند.
علاوه بر آیهی یاد شده، در آیهی 45 سورهی آلعمران هم از حضرت مسیح با واژهی «کلمه» سخن گفته شده است. گفتنی است که در چهار آیهی دیگر (46) واژهی «کلمه» به کار رفته و مراد از آن مخلوقات و موجودات عالم است. به نوشتهی طباطبایی (47) «کلمات» در عرف قرآن ناظر به آیات و مخلوقاتی است که دلالت آنها بر ذات حق آشکار است و بطلان و تغییری به آنها راه ندارد، مانند مسیح (علیهالسلام) و موارد قضای حتمی. (48) نکتهی درخور دقت آن است که در قرآن مخلوقات الاهی به طور عام به عنوان «کلمات» ذکر شدهاند، اما از این میان تنها از حضرت عیسی با عنوان «کلمه» نام برده شده است. راغب اصفهانی (49) این اختصاصِ به ذکر را چنین توضیح داده که عیسی علیهالسلام، طبق آیهی 59 سورهی آلعمران، با کلمهی «کن» خلق شده است. (50) فخررازی (51) استدلال راغب را با این بیان توضیح داده که عیسی بدون واسطهی نطفه و از غیرطریق معمول در آفرینش خلق شد. (52) بدینسان، تعبیر قرآنی «کلمه» به هیچ روی ناظر به اصطلاح مسیحی «کلمه» نیست. کلمه در مسیحیت همان لوگوس و موجودی واقعی، مستقل و الوهی است که واسطهای است میان خدا و جهان مادّی، (53) و در عیسای تاریخی تجسد یافته است. در آیهی 171 سورهی نساء، از عیسی با تعبیر «روحی از خدا» (روحٌ مِنهُ) یاد شده است. رشیدرضا (54) به برخی نصارا اشاره دارد که حرف جرّ «مِن» را در تعبیرِ «روحُ منه» به معنای «بعض» میدانند، بدین معنا که عیسی جزوی از الله و پسر اوست. در باب مدلول «روح» در این آیه، مفسران وجوه و آرای گوناگونی نقل و مطرح کردهاند: روح به معنای امری در نهایتِ طهارت، (55) دمیدن (نفخه) جبرئیل، (56) و جبرئیل که در این صورت عطف به ضمیر فاعلی «القاها»ست؛ (57) اما «روح» به هر یک از این معانی که باشد، تعبیر «مِنه» از باب تشریف و تفضیل است، همانگونه که در عبارت «هذه نعمةٌ من الله» (58) به معنای «النعمة الکاملة است،» (59) یا مانند عبارت «اَلصَّوم لی» که گویای شأن رفیع روزه است. (60) طباطبائی (61) با همان مبنا و معنای مختار در باب «کلمه»، نتیجه گرفته که عیسی همان روح است.
در بسیاری از تفاسیر در شرح آرای گوناگون دربارهی اعتقاد به تثلیث، گزارش عقاید سه فرقهی نصارا، نسطوریان و یعقوبیان و ملکانیان ارائه و برخی اطلاعات تاریخی نیز داده شد است. (62)
از مجموع بیانات قرآن به دست میآید که قرآن با ارائهی انسانشناسی و نجاتشناسی متفاوت با عهد جدید، آموزههای اساسی گناه اولیه و گناهکار بودن ذات بشر، تصلیب، فدیه و در نهایت تجسد و تثلیث را به گونهای بنیادین نقد میکند.
پینوشتها:
1.بیهقی، ج 1، ص 116؛ لین، ابنمعروف، ذیل «تثلیث»؛ صفیپوری، ذیل «ثلث»؛ نیز «ثلث»؛ ر.ک. ذیل دهخدا، ذیل «تثلیث».
2.ر.ک. د. اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه.
3.برای نمونه ر.ک. جوهری؛ فیروزآبادی؛ طریحی، ذیل «قنم»؛ مرتضی زبیدی، ذیل «قنم»، «نسطوریه».
4.یاقوت حموی، ذیل مادّه.
5.صفیپوری، همانجا؛ مصفّی، ذیل «تثلیث»، «نظر»؛ نیز ر.ک. دهخدا، همانجا.
6.نساء: 171.
7.مائده: 73.
8.ج 6، ص 23.
9.ذیل مائده: 73.
10.همو، شهیدالاصول، ص 94.
11.باقلانی، ص 82- 83، 85.
12. قاضی عبدالجبار، ج 5، ص 86 به بعد.
13. مائده:17، 72.
14. مائده: 72.
15.نساء: 171.
16.طبری، ذیل مائده: 73؛ طبرسی، ذیل نساء: 171؛ فخرازی، ج 11، ص 115؛ شوکانی، ج 1، ص 541.
17.نساء، 171؛ مائده: 73.
18. توبه: 30 – 31؛ مائده: 75؛ مریم: 30؛ انبیاء: 26.
19.مریم: 88 – 92.
20.نساء: 172.
21.مائده: 116.
22. ابنکثیر، ذیل مائده: 73؛ شوکانی، ج 1، ص 541، نیز ر.ک. فخررازی، ج 12، ص 59.
23.theotokos
24.Collyridians
25.وات، ص 39.
26.طبری، همانجا؛ طوسی، ذیل مائده: 72 – 73؛ فخر رازی، ج 11، ص 116؛ قرطبی، ج 6، ص 23.
27.طوسی؛ طبرسی، همانجاها؛ فخر رازی، ج 12، ص 60؛ شوکانی، ج 1، ص 64 ،541.
28. قرطبی، ج 6، ص 23.
29. برای نمونه ر.ک. قرطبی، همانجا؛ شوکانی، ج 1، ص 541؛ طباطبائی، ذیل مائده: 116.
30.فخر رازی، همانجا.
31. نیز ر.ک. همان، ج 11، ص 115؛ ابنکثیر، همانجا.
32. برای نمونه ر.ک. فخررازی، ج 11، ص 116؛ طباطبائی، همانجا.
33. ر.ک. طوسی، ذیل نساء: 171؛ فخر رازی، ج 12، ص 60.
34. برای نمونه. ر.ک. فخررازی، ج 11، ص 116، ج 12، ص 60؛ طباطبائی، همانجا.
35.ر.ک. قرطبی، ج 6، ص 23؛ طباطبائی، همانجا.
36. ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تحریف».
37. ر.ک. شوکانی، ج 1، ص 116؛ قطب، ذیل نساء: 171.
38.همانجا.
39.نیز ر.ک. رشیدرضا، ذیل نساء: 171.
40.ذیل نساء: 171.
41. مریم: 17.
42. آلعمران: 39، 45.
43. انبیاء: 91: تحریم: 12.
44. آلعمران: 47؛ مریم: 35؛ بقره: 117.
45. ر.ک. <نخستین مناظرات="" مسیحیان="" و="" مسلمانان="">، ص 180-181؛ گاردیه و قنواتی، ج 1، ص 61-62.
46. از جمله کهف: 109؛ لقمان: 27.
47.ذیل کهف: 109.
48.نیر ر.ک. صدرالدین شیرازی، سفر سوم، ج 2 ص 5 – 7.
49.ذیل «کلم».
50.نیز ر.ک. طبرسی که ذیل آیهی 59 سورهی آلعمران نزدیک به همین بیان را قَتاده و حسن بصری نقل کرده او آن را ترجیح داده است.
51. ج 8، ص 79 – 80.
52. نیز ر.ک. طباطبائی، ذیل آلعمران: 59.
53.انجیل یوحنا، 1: 3.
54. ذیل نساء: 171.
55. فخررازی، ج 11، ص 115.
56. همانجا؛ رشیدرضا، همانجا.
57. طبرسی، ذیل نساء: 171.
58.ر.ک. بقره: 174.
59. فخررازی، ج 11، ص 116.
60. طبرسی، همانجا.
61. ذیل نساء: 171.
62. برای نمونه ر.ک. قرطبی، ج 6، ص 23؛ ابنکثیر، ذیل مائده: 17.نخستین>
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
طارمیراد، حسن؛ [و ... دیگران] (1389)، توحید، ثنویت، تثلیث، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.