نویسنده: مانفرد اولمان
برگردان: فریدون بدرهای
برگردان: فریدون بدرهای
از لحاظ سنتی علم درمان بیماری به سه بخش میشود؛ یعنی، جراحی، علم پرهیز و تغذیه، و بالاخره داروشناسی، در پزشکی سدههای میانه حوزهی اخیر شاید بیشترین اهمیت را در عمل داشته است. امّا در داروشناسی نیز دو شاخهی فرعی کاملاً مجزا از هم وجود دارد؛ و آن کاربرد داروهای مفرد و داروهای مرکب است. جالینوس آثار بزرگی دربارهی داروهای مفرد (pharmaka hapla) و داروهای مرکب (pharmaka syntheta) نوشت، از آن جمله است کتابِ
De simplicium medicamentorum tempera mentis ac facultatibus و کتاب De compositione medicamentorum secundum locos et secundum genera. این سرمشقهای ادبی مسیر تمام نوشتههای داروشناسی مسلمانان را، که مجموعهی بی انتهایی است، تعیین نمود. کتابشناسان مسلمان از صدها مؤلف که دربارهی داروها و درمان پزشکی کتاب نوشتهاند نام بردهاند. امّا از میان این آثار معدودی دستاوردهای اصیل و مستقل و مبتکرانه وجود دارد. اکثر تالیف و گردآوری هستند، و شاید در هیچ رشتهای از دانش این اندازه از روی هم نسخه برداری نشده است. بنابراین، البرشت فون هالر بر خطا نرفته است آنجا که دربارهی مؤلفان مسلمان میگوید:
Omnes Arabes fratres sunt fraterrimi, ut qui unum eorum, de plantis legerit, legerit fere
Omnes.
باری، در اینجا کار ما معرفی داروشناسان اسلامی و آثار آنها نیست. بسنده است که بگوییم دیسکوریدس بزرگترین مرجعِ بلامنازع علم داروشناسی بود و اثر او بارها ترجمه و تهذیب شد، و دانشمندان بزرگی چون ابن جُلجُل، ابن الجزّار، ابوریحان بیرونی، ابوعبید بکری، ابن باجهی فیلسوف (AVempace)، ادریسی جغرافیدان، و عبداللطیف بغدادی همگی علاوه بر آثار تخصصی خود کتابهایی هم دربارهی ادویه نوشتهاند. در اینجا ما بیشتر ترجیح میدهیم که دربارهی بعضی از قضایای نظری ادویهی مفرده بحث وگفتگو کنیم، و باز مثل همیشه از علی بن عباس مجوسی پیروی میکنیم.
کسی که به درمان و مداوای بیماریها میپردازد باید قوا، افعال (اثرات) و منافع ادویهی مفرده را بشناسد. قوا بر سه نوعند: قوایِ اصلی ترکیب یا مزاجهای داروها هستند؛ قوای ثانوی از مزاجهای داروها ناشی میشود؛ اینها رسیدگی و بلوغ را تسریع میکنند، نرم میکنند، سخت میکنند، میگشایند، میبندند، سست میگردانند، درد را میکشند و مانند آن. قوای سوم به عنوان نمونه سنگ مثانه را خرد میکنند، ادرار را بیرون میرانند و باعث حیض میشوند، و به دفع بلغم کمک میکنند، و منی و شیر را زیاد میکنند.
امّا چگونه میتوان دانست که دارویی دارای فلان مزاج، فلان اثر و فلان فایده است. بنابراین علی بن عباس مجوسی این پرسش را دربارهی «قوای اول» مطرح میسازد. شش قانون وجود دارد که داروها را باید بر مبنای آنها آزمود. نخستین و مطمئن ترین راه، آزمون دارو دربارهی یک شخص بیمار و یک شخص سالم است. امّا جالینوس میگوید برای چنین آزمایشی باید هشت شرط را در نظر داشت. الف) دارو باید از هرگونه خاصیت عرضی عاری باشد؛ ب) بیماری باید ساده باشد نه پیچیده؛ ج) بیماریهای متعارض باید با دارو آزمایش شوند؛ د) دارو باید قویتر از بیماری باشد تا اثر آن را به وضوح بتوان دید؛ هـ) مدت زمانی را که اثرات مخالف ظاهر میشود باید در مد نظر داشت تا بتوان تعیین کرد کدام یک از دو اثر عرضی و تصادفی است؛ و) باید نگریست که آیا اثر یک دارو در همه کس و در همه وقت یکسان است؛ اگر چنین است است این اثر در طبیعت دارو نهفته است؛ در غیر این صورت، تاثیر بخشی دارو فقط تصادفی است؛ ز) باید دقت کرد که آیا اثر دارو خاص انسان است؛ چه ممکن است در حیوانات اثر دیگری داشته باشد؛ ح) باید میان خوراکیها و داروها تمایز گذاشت؛ دارو بدن را با خاصیتی که دارد گرم میکند، غذا با کُل ماده و جوهرش.
روش دوم عبارتست از این آزمون که آیا دارو به آسانی و سریعاً استحاله میپذیرد و یا به سختی. این آزمایش ما را از گرمی و حرارت مزاج آن آگاه میسازد. اگر دارو را چون نزدیک آتش بیاوریم به سرعت شعله ور میشود و متصاعد میگردد، بالقوه گرم است.
با روش سوم، یعنی مشاهدهی اینکه دارویی سریع یا به آهستگی ذوب میشود یا انجماد حاصل میکند، این آگاهی به دست میآید که آیا دارو دارای مزاج سرد است یا نه. اگر شخص دو دارو را که مادّه آنها به طور مساوی زبر یا نرم باشد بردارد و یکی از آنها سریعتر از دیگری سفت شود یا ببندد، آن دارو دارای مزاج سردتر است.
روش چهارم آزمون دارو از راه چشیدن و مزیدن آن است. در مزه هشت صفت وجود دارد: شیرین، چرب، ترش، تلخ، تند (خریف)، شور، صفراوی، و قابض. همهی داورهایی که شیرین مزه هستند گرمی یکسان دارند. به همین علت بی آنکه حرارت زیاد ایجاد کنند باعث بیحالی (کرخی) و رسیدگی میشوند. هرآنچه تلخ مزه است خاک مانند است. بنابراین رگها را پاک میکند، گرفتگیها را میگشاید، و اندکی گرمی میبخشد. هرآنچه صفراوی یا قابض است سرد و خاک مانند است، در نتیجه مسامات را ضخیم میکند و خنک کننده است.
روش پنجم آزمون دارو از روی بوی آن است، امّا این روش بخوبی روش پیشین درخور اعتماد نیست؛ از یک سو، بسیاری از چیزها هستند که بویی ندارند، از طرف دیگر چیزهایی هست که از عناصر مختلف ترکیب شده است. مثلاً گل سرخ بوی خوش دارد امّا مزهاش گاهی تلخ، گاهی صفراوی، گاهی مایی (آبی) است. گل سرخ متشابه الاجزاء نیست، امّا قوتها مختلف دارد. تلخی آن گرم و ملایم است، صفرائیت آن خشن و سرد است، و مائیت آن در مزه بیطعم است، و بین خشن و لطیف قرار دارد. و بالاخره، روش ششم آزمون از روی رنگی آن است. این روش چندان ارزشی ندارد، زیرا با هر رنگی میتواند مزاج سرد، گرم، تر یا خشک وجود داشته باشد. بیشترین چیزی که از بابت رنگ میتوان گفت این است که بعضی داروها اگر سفید باشند کمتر گرمند، و از آن سوی آنها که سرخ یا سیاهند گرمی بیشتری دارند. در اینجا شدت صفت و خاصیت دارو بستگی به درجهی رسیدگی میوه یا دانه دارد.
اگر کسی از میزان مزاج یک داروی مفرد آگاه باشد علم به «قوای ثانوی» دارو برایش حاصل میشود. مزاج داورهای «سوزان» بالاترین درجهی گرمی را دارد، و مادّه آن خشن است. اگر این داروها را در بدن استعمال کنند به خاطر شدت گرمایشان فوراً در بدن نفوذ میکنند و به علت خشنی و غلظتشان در بدن باقی میمانند. این را بخوبی میتوان در داغ کردن دید. داروهایی که باعث میشوند زخم پوست ببندد و التیام پذیرد آنها هستند که گوشت را سفت و خشک میکنند، و آن را به صورت پوست در میآورند. بنابراین، این داورها باید قابض باشند و در حالت اعتدال، خشک کننده هستند.
از علی بن عباس مجوسی درباره «قوای ثالث» چیز زیاد فرا نمیگیریم وی فقط میگوید که داروها این قوا را از طریق قوای ثانوی به وسیلهی مزاج اعمال میکنند. وی به عوض تعریف، مثالهایی در این مورد میآورد: داروهایی که سنگهای مثانه را خرد میکنند گرم هســتند و اخلاط غلیظ و خشن را متوقف میسازند؛ اما گرمای این داورها باید اندک باشد، زیرا گرمای شدید و روشهای خشک کننده دقیقاً عواملی هستند که به ایجاد سنگها کمک میکنند.
بنابراین، شخص باید ریشههای مارچوبه، شقایق پُرپر و غیره را مصرف کند.
اینها در اصل نظریهی جالینوس است. جالینوس اصرار داشت که قوا یا صفات اصلی (وی اصطلاح dynameis و poiotetes را متبادل و یکسان به کار میبرد) را میتوان از ادراکات حواس استنباط و استنتاج کرد. امّا وقتی دربارهی یک دارو قضاوت میکنیم قاطعترین چیز دربارهی آن اثرى است که بر روی شخص دارد. جالینوس نیز از «قوای ثانوی» و «قوای سوم سخن میگوید، ولی قوای اخیر نقشی تبعی ایفا میکنند و اینها اثراتی هستند که وقتی دارویی را به کار میبریم و در بدن تولید واکنشهایی میکند، روی مینمایند.
جالب است که مجوسی گاه گاهی درجهی تاثیر یک دارو را ذکر میکند، اما از جنبهی نظری چنین درجه بندی را اثبات نمیکند. و این با رویهی جالینوس یکی است؛ تعلیمات جالینوس درباره درجات و مراتب، بنابر آخرین تحقیقات، به بیش از چند تذکار و یادآوری بالغ نمیشود.(1) در فهرست طولانی که مجوسی از ادویهی مفرد پس از فصول مقدماتی میآورد، اغلب توضیح و تفصیلی دربارهی درجات داروها دیده نمیشود. ما یقین داریم که وی حتی یکی بار هم آنچه را جالینوس دربارهی قوا و اثرات درمانی هر دارو گفته نیازموده است. امّا ما همچنین تردید داریم که پزشکان مسلمان بسیاری از داروهای جدید را که اصل شرقی یا هندی داشته، و هنوز بر یونانیان شناخته نبوده است، مطابق معیارهای جالینوس آزموده باشند. از قرار معلوم آنها بدانچه تجربههای پزشکان هندی یا دانش عامه به این داورها نسبت داده، اتکاء ورزیدهاند. به این ترتیب معیارهای جالینوسی، اگر به توسع سخن بگوییم، به صورت نظریهی بیجانی برای پزشکان و داروشناسان مسلمان باقی ماند. آنها این معیارها را از قدمای پزشکان گرفتند و به پسینیان انتقال دادند؛ اما این معیارها، مانند بسیاری از دانش پزشکیشان، فقط دانستنیهای کتابی بود.
پینوشتها:
1.بنگرید به Georg Harig (n.6).
منبع مقاله :اولمان، مانفرد؛ (1383)، طب اسلامی، فریدون بدرهای، تهران: انتشارات توس، چاپ سوم.