نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی
یكی از مفاهیم نسبتاً مهم و البته جدید در حوزه روابط بین الملل مفهوم تئولوژی سیاسی بین المللی (1) است. مفهومی كه ناظر بر در نظر گرفتن نقش مذهب و دین به طور كلی در تحولات روابط بین الملل است. در همین راستا یكی از اهداف تئولوژی سیاسی بین المللی جست و جوی علل نادیده گرفتن نقش مذهب، فرهنگ و ایدهها در نظریه پردازیهای علمی - اجتماعی روابط بین الملل است (Kubalkowa 2000 675). برای روشن تر شدن مفهوم تئولوژی سیاسی بین المللی در این مبحث ابتدا به نقش مذهب در روابط بین الملل پرداخته و سپس مهم ترین موضوعهای مطرح شده در این زیررشته را مورد بررسی قرار میدهیم.
$ مذهب و روابط بین الملل (2)
به طور كلی مسئله مذهب در سالهای اخیر به ویژه از پایان جنگ سرد، در روابط بین الملل و سطح جهانی از اهمیت زیادی برخوردار شده است كه یكی از دلایل آن را میتوان وجود و یا ازدیاد بازیگران مذهبی نسبت به قبل در دو سطح بازیگران دولتی و غیردولتی (وجود دولتهای مذهبی مثل دولت جمهوری اسلامی ایران و همچنین بازیگران فراملی مثل گروههای اسلامی و یا فرقه پروتستانهای انجیلی) در عرصه بین المللی دانست (Dark 2000: 67).
بنابراین تا قبل از پایان جنگ سرد میتوان گفت كه فقط تعداد كمی از نظریه پردازان و سیاست گذاران روابط بین الملل خود را درگیر مسائل فرهنگی از قبیل مذهب و یا اخلاقیات و ارتباط این مسائل با موضوعات روابط بین الملل میكردند و بدین ترتیب مطالعه مذهب نیز مانند دیگر مسائل اخلاقی برای مدت زمان طولانی در رشته روابط بین الملل به تعویق انداخته شد (James 2011: 3 Sandal and). به نظر ساندال و جیمز جدایی مذهب از روابط بین الملل كه غالباً به پیمان وستافالیا 1648 باز میگردد، در این دوران بیشتر متأثر از ترجیحات و بی علاقگیهای شخصی محققان و نظریه پردازان روابط بین الملل بوده تا خود سرشت جویان اصلی این رشته؛ در نتیجه به نظر این دو متفكر توجه به متغیرهای فرهنگی و هویت محور به سنتهای هرمونوتیك و جریان انتقادی روابط بین الملل در سالهای بعد از جنگ سرد بازمی گردد (James and Sandal 2011: 6)؛ چرا كه در این دوران است كه ما شاهد تغییر كامل توجه به درون نگاه پژوشگر و همچنین احساسات و تفسیر وی از وقایع بیرون در جریان مناظره چهارم و تأكید پسامدرنها بر آن هستیم كه همه این وقایع را میتوان دارای جنبهها و ریشههای مذهبی دانست؛ به عنوان مثال میتوان به جنبش رمانتیسم در اواخر قرن 18 اشاره كرد كه واكنشی بود به عقل گرایی مدرنیته و كاملاً بر بنیادهای احساسی استوار بود؛ زیرا این جنبش بر احساسی و تمایلات شخصی به جای تفكر و عقلانیت و منطق قرار داشت (Kubalkovq 2000: 681).
از سوی دیگر احیای مجدد مذهب در سطح جهانی موجب شده تا به نظر بسیاری از تحلیلگران قرن بیستم به عنوان آخرین قرن مدرن در نظر گرفته شود. در اولین نگاه این احیا میتواند بخشی از بحران بزرگ تر مدرنیته در نظر گرفته شود كه شناخت جهان را به آنچه میتوان دید و تحت كنترل توسط علم و تكنولوژی و منطق درآورد، تقلیل داده است و بدین ترتیب ملاحظات مربوط به مذهب را فراموش كرده است. برای همین قرن بیستم آخرین قرن مدرن در نظر گرفته شده است، چرا كه دنیای پسامدرن دوره ای كاملاً پساسكیولار خواهد بود (Thomas 2000: 817). در دومین نگاه، احیای مجدد جهانی مذهب نتیجه شكست دولتهای سكیولار در فرایند مدرنیته و تولید دمكراسی و توسعه در جهان سوم در دوران پسااستعمار و استقلال كشورها به شمار میرود (Thomas 2000: 78) و در نگاه سوم نیز احیای مجدد مذهب در روابط بین الملل بخشی از نتیجه كشورهای جهان سوم در جست و جو برای توسعه و استقلال ملتهایشان محسوب میشود.
این احیای مذهب در كشورهای در حال توسعه میتواند به عنوان بخشی از انقلاب علیه غرب نیز در نظر گرفته شود. در همین زمینه هدلی بول خاطرنشان میسازد كه به طور كلی میتوان در این كشورها سه موج از انقلاب را مشاهده كرد؛ موج اول از دهه 1940 تا دهه 1960 كه منازعات ضداستعماری برای استقلال و حاكمیت را در بر میگیرند، موج دوم از دهه 1970 تا دهه 1980 كه مبارزات برای برابری نژادی و عدالت اقتصادی هستند و نهایتاً موج سوم كه اعتراض برای آزادی فرهنگی مذهبی بوده و همراه با دوباره ارزیابی كردن سنتهای مذهبی فرهنگی در جهان سوم است (Bull 1990: 89).
برخی دیگر از تحلیلگران معتقدند كه بازتعریف عوامل اجتماعی و اهمیت یافتن بیش از پیش این عوامل در تكامل سیستم بین المللی منجر به افزایش نقش مذهب و احیای آن در عرصه روابط بین الملل شده است. در همین راستا سیپل و هوور بیان میكنند كه در دوران كشف شده، بلكه نقش مهم و حیاتی را نیز در فضای سیاسی به عهده گرفت، تا آنجا كه آزادی مذهب به عنوان یكی از عناصر امنیت ملی قرار گرفت و اختلافات مذهبی به عنوان یك نرم و هنجار در توسعه جوامع دمكراتیك در نظر گرفته شدند (Seiple and Hoover 2007: 90- 91).
به هر حال آنچه در این احیای مجدد جهانی مذهب میتوان با قطعیت بیان كرد، آن است كه در این فرایند فرهنگ مدرنیته غربی و نهادهای جامعه بین المللی محاط شده در آن در صحنه روابط بین الملل مورد چالش جدی قرار گرفته اند و اگر این احیای دوباره و پلورالیسم مربوط به آن جدی گرفته شود، باید درك اجتماعی مذهب و اهمیت آن برای توسعه جوامع و دولتها به عنوان بخشی از هر نظم بین المللی پساوستفالیایی در نظر گرفته شود (Thomas 2000: 815- 816).
كراتوچویل در تعریف مذهب از نقش دوگانه آن در افزایش و یا كاهش منازعات سیاسی و بین المللی، ایجاد مرزهای میان خیر و شر و همچنین ایجاد مرز میان خود و دیگری در قالب دوست، دشمن و یا رقیب در صحنه بین المللی بحث میكند و بیان میكند كه وابستگی متقابل و در هم تنیده مذهب و روابط بین الملل باید به یك نقطه تمركز برای تجزیه و تحلیلگران روابط بین الملل و سیاست خارجی در آید. در همین راستا وی یكی از عوامل مهم شدن دین در روابط بین الملل را روی كارآمدن دولتهای مذهبی (انقلاب اسلامی، 1979)، وقوع حوادث 11 سپتامبر و منازعات مذهبی در صحنه جهانی میداند و بیان میكند كه بر این اساس بایستی شناخت علل پایان جنگ سرد، پدیدار شدن الگوهای جدید منازعه و حتی حوادث 11 سپتامبر با تأكید بر همین بعد شناختی مذهب صورت گیرد (Kratochwill 2005; 113- 114).
موضوعات مورد مطالعه در تئولوژی سیاسی بین المللی
اگر تئولوژی سیاسی بین المللی را به عنوان یكی از زیررشتههای مهم روابط بین الملل در نظر بگیریم، میتوان دو موضوع مهم و مورد مطالعه این زیررشته را یكی بررسی نقش مذهب در روابط اجتماعی و دیگری رابطه مذهب با منازعات بین المللی بیان كرد.
در ارتباط با موضوع اول میتوان جایگاه مذهب در روابط اجتماعی را به دو بخش كلی حوزه عمومی و حوزه خصوصی تقسیم كرد. مذهب در حوزه عمومی خود میتواند به دو شاخه مهم مذهب در روابط بین الملل یا محیط بیرونی و مذهب در سیاستهای داخلی تقسیم شود. از همین رو جای پای مذهب در سیاستهای داخلی و یا محیط دورنی را میتوان در سه سطح دولتی، سطح جامعه سیاسی و سطح جامعه مدنی مشاهده كرد. در سطح جامعه سیاسی میتوان به جست و جوی سازمانهای مذهبی در سازمان دهی خودشان به عنوان احزاب و یا جنبشهای سیاسی اشاره كرد و در سطح جامعه مدنی نیز میتوان تلاش بازیگران مذهبی را در تغییر وضع موجود بیان كرد (ubalkova 2000: 678).
در مقابل مذهب در روابط بین الملل را میتوان در سه سطح روابط فراملی (روابط میان سازمانهای مذهبی فراملی با یكدیگر و یا روابط میان سازمانهای غیرمذهبی با گروههای مذهبی)، روابط میان دولتهای مذهبی و سكیولار با گروههای مذهبی غیردولتی و نهایتاً روابط بین دولتی میان دولتهای مذهبی با یكدیگر مثل روابط جمهوری اسلامی ایران با لبنان و یا روابط میان دولتهای مذهبی با دولتهای غیرمذهبی مثل روابط دولت جمهوری اسلامی ایران با دولتهای غربی مورد شناسایی قرار داد (Kubalkova 2000: 679).
در ارتباط با موضوع دوم یعنی مسئله رابطه مذهب و منازعات در روابط بین الملل باید بیان كرد كه میتوان این موضوع را از دیدگاه و چشم اندازهای تحلیلی گوناگون مورد بحث قرار داد. برخی از مهم ترین این دیدگاهها عبارتند از:
1. در نظر گرفتن پتانسیل و ظرفیت برخی از مذهب نسبت به برخی دیگر در ایجاد منازعات بین المللی (ر.ك: Rapoport and Greely): در همین زمینه برگر به رابطه میان مذهب و جنگ در روابط بین الملل اشاره كرده و بیان میكند كه در دنیای مدرن برخی از گروههای مذهبی جنگ را بیشتر از صلح برای پیروان خود تشویق میكنند، و برخی از ارزشهای مذهبی موجود در یك جامعه حتی به رغم نبودن تشكلهای مذهبی رسمی میتوانند مبلغ جنگ در سیاست خارجی آن كشور شوند (Berger 1999: 15- 17).
2. بررسی نقش مذهب در ایجاد صلح و ثبات بین المللی: بر عكس برگر، اپلبای به نقش مثبت مذهب در ایجاد صلح و ثبات بین المللی اعتقاد دارد و بیان میكند كه مذهب و بازیگران مذهبی از منابع بالقوه مهمی در ایجاد صلح و ثبات بین المللی در جهان پس از جنگ سرد بوده اند (ر.ك: Appelby 2000)؛
3. بررسی نقش دوگانه مذهب در ایجاد صلح و یا منازعات بین المللی: در این زمینه كراتوچویل معتقد است كه دین و مذهب در شرایط عادی كاملاً دارای نقشی صلح آفرین است، ولی در شرایط اضطرار رهبران مذهبی میتوانند با صدور فتواهای خشونت بار نقش متفاوتی برای دین ایجاد كنند؛ به عنوان مثال بنیادگرایانی كه سكیولاریسم و مدرنیته را تهدیدی برای هویت دینی و مذهبی خود میپندارند، با صدور فنواهایی مذهبی جنگ و اعمال خشونت بار را علیه آنها مجاز و مشروع میكنند (Kratochwill 2005: 131)؛
4. بررسی نقش نهادهای مذهبی در ایجاد منازعات بین المللی گوناگون (ر.ك: Fox 1999:)؛
5. نقش مشروعیت مذهبی در منازعات بین المللی (چگونه باورهای مذهبی میتواند به ایجاد خشونت بینجامند) (ر.ك: Fox 1999: 289- 307)؛
6. در نظر گرفتن مذهب به عنوان عنصر اولیه در ارزیابی تهدیدات امنیتی؛ به عنوان مثال سركوب و یا در نظرنگرفتن حقوق اقلیتهای مذهبی در جوامع مختلف منجر به پیدای بنیادگرایی مذهبی و خشونت و نهایتاً تهدیدات امنیتی در این گونه از جوامع میشود كه این مسئله خود در رفتار و سیاست خارجی این كشورها در صحنه نظام بین الملل تأثیرگذار است (ر.ك: Seiple and Hoover).
بدین ترتیب بحث رابطه مذهب و ایجاد صلح و یا منازعات بین المللی به همراه دیگر موضوعاتی كه در این مبحث به آن اشاره شد، میتواند به یكی از مهم ترین و بنیادی ترین مباحث در زیر رشته تئولوژی سیاسی بین المللی درآید و افزون بر روشن كردن مرزهای مفهومی این رشته به توسعه برنامه پژوهشی آن نیز بسیار كمك كند.
پینوشتها:
1. nternational political Theology.
2. Religion and International Relations.
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهمترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.