دانش به معنای اصطلاحی آن و «دانش عامیانه» روابط تاریخی تنگاتنگ اما پنهانی داشته و دارند. از سوئی دانش عامیانه گنجینهای انباشته از فرضیات علمی است که دائماً به کار دانش پژوهان رشتههای مختلف میآید و الهامبخش آنان در کارهای خلاقه میشوند همچنان که به کار «ادوار جنر» انگلیسی در بازیافت مجدد واکسیناسیون و عملی کردن آن آمد.(1)
و از سوی دیگر دانش به ویژه جنبههای عملی آن از حوزهی فرهنگ نخبگان به فرهنگ عامیانه رسوخ کرده و با آن میآمیزد.
ایران کشوری است کهنسال و یکی از کانونهای فرهنگی جهان که متأسفانه دانش عامیانه این کانون از دیدگاه تاریخ علم و مردمشناسی شناخته نشده است.
پزشکی عامیانه جایگاه خاص در دانش عامیانه ایران دارد به طوری که در برخی موارد پژوهشگر را در برخورد با بقایای چنین فرهنگی به شگفتی وا میدارد، یعنی به روشها و باورهائی که با نظریهها و فنون امروز پزشکی نیز قابل تبیین هستند.
بخشی از دانش پزشکی مربوط به روشهای پیشگیری میشود. در دانش عامیانه ایران از دیرباز نه تنها طبیعتاً در پی مداوای بیماریهای تنی و روانی بودند بلکه حتیالامکان به دنبال پیشگیری از چنین عوارضی نیز برمیآمدهاند. آنچه امروزه در میان عشایر و روستائیان ما در این باره وجود دارد سابقهای احیاناً چند هزار ساله دارد و لذا طبیعتاً در مواردی با اعمال و گفتار جادوئی و آئینهای ویژه نیز آمیخته شده است. دانشی که در عین حال دایره لغوی واژگان و اصطلاحات ریشهدار کهن خود را دارد.
این مقاله در واقع اشارهای به بخشی از تاریخ نانوشته دانش پیشگیرانه عوام عمدتاً در میان عشایر و روستائیان چند شهر از استان کرمان دارد که دادههای آن با روشهای میدانی (مشاهده و مصاحبه) به دست آمده است.
در این مقاله به خاطر ضیق وقت و محدودیت صفحات تنها به سه مورد از این روشها که برای جامعه روشنفکری ایران تازگی دارد، بسنده کرده و از مواردی همچون ضدعفونی کردن به وسیله دود در عیادت بیماران واگیردار، پیشگیری از برف زدگی چشم، مایهکوبی آبله به شیوه سنتی و پیشگیری از مسمومیت با ظرف مسی و غیره صرفنظر میکنیم.
1- مصون سازی در مقابل حساسیت به گل و گرده
در روستاها و عشایر کرمان و شهرهای آن مانند، سیرجان و بافت و بردسیر برای جلوگیری از حساسیت کودکان در بهار و در برابر رایحه و گرده گلها، نوزادان را در اولین بهار تولد در بستری از گلها به ویژه گل محمدی (گل سرخ) میخوابانند و معتقدند که بدین ترتیب کودک در سالهای آینده در مقابل بو و گرده گل حساسیت نشان نخواهد داد. در صورتی که تولد کودک بعد از بهار باشد در چند ماهگی همین کار را با گل و غنچههای خشک گل محمدی و نسترن انجام میدهند.2- تینی کردن (مصونسازی در مقابل گزش کنه دامی)
در میان عشایر پیرامون سیرجان و بافت و بردسیر برای مقاوم کردن کودکان در برابر گزش کنههای دامی و همچنین مبارزه با آنها که اشاره خواهد شد، به تینی کردن کودکان میپردازند.برای تینی کردن «تین= Tin» یا کنه زندهای را در سقف دهان نوزاد له میکنند. این کودک در آینده نه تنها در برابر گزش این جانور (تازه اگر گزیده میشود مقاوم است) بلکه اصولاً از آب دهان شخص تینی شده به ویژه قبل از پیدایش داروهای ضدکنه برای مبارزه با آنها استفاده میکردهاند.(2)
بدین ترتیب که شخص تینی آب دهان خود را در ظرفی ریخته در حالی که این ورد را میخواند: «تین بریز و تین بریز من آمدم تو بگریز». آن را در آغل گوسفندان بر روی آنها میپاشیده است. عشایر و روستائیان به تجربه دریافتهاند و معتقدند که این کار سبب مرگ کنهها را فراهم میسازد.(3)
در برخی از شهرها و روستاهای ایران همین کار را برای مصون سازی در مقابل نیش عقرب انجام میدادهاند.(4)
جالبترین موردی که در سالهای گذشته اینجانب در پژوهشهای مردم شناسی خود با آن برخورد کردهام «پپ گوش» یا روش پیشگیری و واکسیناسیون سنتی در بیماری «پلوروپنومونی واگیردار» بزها است.
این روش با تشخیص افتراق بیماری اولین دام بیمار شروع شده و به مؤثر واقع شدن مایه (واکسن) و یا به قول عشایر و روستائیان سیرجان «بهار کردن» (ورم کردن جای واکسن) ختم میشود.
«پپ گوش»
واکسیناسیون قبل از پاستور
در میان ایلات و عشایر سیرجان و چند شهر پیرامون آن اغلب مردم چنین میپندارند، که «مایه کوبی» (واکسیناسیون) از غرب و از اوایل قرن نوزدهم به سراسر جهان راه یافته است.گرچه «مایه کوبی» با کوششهای علمی «ادوار جنر»(5) پزشک انگلیسی و نظریه میکروبی بیماری «لوئی پاستور»، دانشمند فرانسوی و «ایگانز فیلیپ سملوایس(6) پزشک مجارستانی و دیگران، معنای دقیق علمی خود را بازیافت. اما در عمل و تجربه باید گفت، صدها سال پیش از این بزرگان و نام آوران، «مایه کوبی» در شرق شناخته شده بوده است:
«اکنون هیچ کس نمیداند که از چه زمانی شرق آبلهکوبی میشده است. اما این عمل چندان مدیون علم نبود. با وجود این از همین عمل بود که «جنر» در سال 1796، عمل واکسیناسیون را اقتباس کرد و اهمیت کار او در این بود که برای نخستین بار اصل ایمنی پیشگیرانه را به شکل علمی به کار برد».(7)
«... تقریباً در آغاز قرن نوزدهم پزشکان در برابر بیماریهای همهگیری که گاه به گاه به کشتار دسته جمعی آدمیان منجر میشد، بیدفاع بودند. یکی از بدترین این بیماریها آبله بود، آبله نه تنها، مثل آتشی که زبانه میکشد، به سرعت توسعه مییافت نه تنها از هر سه نفر یکی را میکشت، بلکه آنها که جان سالم به در میبردند، تیره بختانی بودند که صاحب صورتی آبله خورده میشدند و قیافهای بس زننده پیدا میکردند.(8)
«ولی هر بار که کسی آبله میگرفت، دیگران بدان مبتلا نمیشدند. روی این اصل اگر شخص به آبله خفیفی دچار میشد و اثری بر سطح بدنش باقی میماند، بهتر از آن بود که اساساً آبله نگیرد. در حالت اول شخص برای همیشه مصونیت داشت، ولی در حالت دوم همواره در معرض خطر بود.
در نقاطی چون ترکیه و چین کوشش میکردند آبله را از کسانی که به صورت خفیف گرفتهاند، بگیرند. برای این کار آنچه که از تاول آبله خفیف به دست میآوردند، به دیگران تزریق میکردند. اما کار خطرناکی بود، زیرا گاهی پس از تزریق به شخص جدید، بیماری خفیف از آب در نمیآمد.
در اوایل قرن هیجدهم اینگونه تزریقها به کشور انگلستان سرایت کرد، ولی جنبه عمومی نیافت ولی مسئلهای مورد بحث بود تا آن که پزشکی انگلیسی به نام ادوارد جنر (1749-1823) مطالعه مسئله تزریق آبله را آغاز کرد: در زادگاهش «گلوسسترشایر» افسانه کهنی نقل میشد، مبنی بر این که هر کسی آبله گاوی میگرفت (بیماری خفیفی که در گاوها شایع است، و از بعضی جهات به آبله انسانی شباهت دارد) از آن پس نه تنها به آبله گاوی بلکه به آبله انسانی نیز دچار نمیشد.
«جنر» پس از مشاهدات طولانی و دقیق به فکر آزمایش این مسئله افتاد. وی در اول ماه مه 1796 زن گاو دوشی را دید که به آبله مبتلا شده است. از تاول آبله دستهای این زن مایعی به دست آورد و آن را به پسر بچهای که به آبله گاوی دچار شده بود تزریق کرد. ولی پسر بچه به آبله مبتلا نشد. پس از تکرار این آزمایش در سال 1798 اکتشافات خود را منتشر ساخت، و این روش را مایهکوبی Vaccination نامید. این کلمه از زبان لاتینی گرفته شده است. در زبان لاتینی "Vaca" به معنی گاو و "Vaccinig" به معنی آبله گاوی است.
ترس از آبله برای اولین بار از میان رفت، و روش پیشگیری از آن بدون که سوء ظنی ایجاد کند پذیرفته شد.
کارهای بعدی توسط پاستور و دیگران سبب شد که برای سایر بیماریهای واگیردار نیز به تدریج واکسن مناسب تهیه گردد...
حال پس از این اشاره مختصر به تاریخچه مایه کوبی در اروپا برسیم به داستان «پپ گوش» در عشایر و ایلات اطراف کرمان.
نگارنده با شگفتی تمام از دوازده سال پیش متوجه شد که عشایر سیرجان از «مایه کوبی» برای پیشگیری بیماری خطرناک و واگیرداری در میان بزها استفاده میکنند و این روش را البته نه از دامپزشکی جدید، که از تاریخ و فرهنگ کهنسال کوچندگی و دامداری خویش آموختهاند. چنین به نظر میرسد که عشایر منطقه، با روشهای سنتی خود، نخست میکرب بیماری را کشته و یا ضعیف کرده، آنرا به بدن حیوان سالم تزریق میکنند، و پس از تزریق تا مدتی دامهای مایه کوبی شده را قرنطینه نگاه میدارند.
بعدها نگارنده این شیوه پیشگیری را در مورد بیماری «کوفت» در بین عشایر بافت و بردسیر و شهر بابک و حاجی آباد بندرعباس و کهنوج نیز یافت.
بیگمان اینگونه مایه کوبیها بایستی در بین ایلات دیگر و عشایر ایران نیز وجود داشته باشد، گرچه تا آنجا که اطلاع دارد، در گزارشهای موجود از ایلات ایران، چنین مسئلهای تا به حال عنوان نشده است.
همچنین نگارنده دریافت که بیماری دیگری نیز در بین بزغالهها وجود دارد، که با روشی شبیه به «مایه کوبی» پیشگیری میشود.
پپ گوش(9)
به روش پیشگیری بیماری «کوفت» در ایلات و عشایر سیرجان و بافت و بردسیر و حاجی آباد بندرعباس «پپ غلاغ» و «پپ گوش» و «پف گوش» و «سیاپپ» و «پپ سیاهی» میگویند.در «پاریز» سیرجان بیماری کوفت را «آزار پف سیاه» مینامند و به کسی که «مایه کوبی» میکند «پپ زن» و به کسی که در این کار استاد است. «استاد پپ زن» و به این کار «پپ زن» و یا «پپ گوش زدن» و در «عزت آباد» «سیرجان» «پپ گوش کردن» گویند.
نشانههای بیماری
عشایر و روستائیان منطقه معتقدند که بز و «کره» (بزغاله) «آزارو»(10) بیمار رو به «روز» (خورشید) میایستد. دم میآورد و گوش میزند(11) و کف از دهانش بیرون میآید. توان راه رفتن ندارد، نفس نفس میزند و اگر حرکتش دهی «کا» (سرفه) میزند. نمیتواند آب بخورد، هنوز سرش را به آب نرسانده، سرش را بالا میآورد.اگر آن را بغل یا کول کنند، نفسش در میرود. چشمانش اشک میزند و «پت»(12) (مو)های صورتش سیخ میشود، سرفه میکند و «بغل گیر راه میرود» (نوع خاصی از کند و آهسته رفتن). اگر گوسفند کوفتی جو بخورد، زود میمیرد.
گاه همه و بیشتر این نشانهها در بزینه «آزارو» (بیمار) دیده میشود و اغلب پس از سه روز میمیرد.
معتقدند هرچه بیشتر سرفه بزند، کمتر خطر دارد و میگویند «سینهاش وا شده» و خوب میشود، و اگر با فاصله و تک سرفه بزند، خواهد مرد.
شیوع «آزارو» موقع بخصوصی ندارد، ولی در تابستان و در خشکسالیها بیشتر دیده شده است، از نشانههای درونی آن که ریه و شش بزینه آزارو سیاه میکند (میشود).
ساخت «مایه» (واکسن) «پف گش»
برای ساختن «مایه» و معجون «پف گش» بز بیماری را که بیماریش به حد اعلای پیشرفتگی خود رسیده- در گذشته به خاطر شناخت دقیق عشایر از بیماری، اغلب نخستین گوسفند بیمار را- سر بریده، شش آنرا در هاون- اغلب هاون سنگی- کوبیده: آنرا با کوبیده برخی گیاهان داروئی به خوبی مخلوط میکنند. البته این کار با ظرایفی از آئینها و باورها همراه است. در تمام منطقه معتقدند: «پپ» (شش) گوسفند بیمار را در جائی و به گونهای باید از لاشه بیرون آورد، که آسمان را نبیند.اگر در بیابان باشد، و محل سرپوشیدهای وجود نداشته باشد، برای این که آسمان «پپ» را نبیند چادر شب و یا چادر قرمزی را بر روی سر کسی که شش را از لاشه در میآورد میکشند.
در طایفه کورکی معتقدند، به جز قصاب هیچکس دیگری نباید «پپ» را در هنگام بیرون آوردن از لاشه ببیند.
عشایر طایفه «ایلاقی» که گرمسیر آنها در «ملک آباد» سیرجان و سردسیر آنها در حدود «ترزج» و «کف ریز» هستند، معتقدند هنگامی که «پپ» را در میآورند، و هم موقع «پپ گوش زدن» نباید «کوه زیارت» و «هزار» برابر دیده باشند.
عشایر اطراف «خبر»(13) بافت میگویند. در این هنگام «کوه خبر» و «کوه لاله زار» و «کوه شاه» نباید مقابل چشم باشند.
پس از این «پپ» را کاملاً در هاون سنگی کوبیده و به خوبی له کرده و به آن مقداری داروهای گیاهی و به عبارتی «دوابادی»(14) مخلوط میکنند. احیاناً این داروها ضعیف کننده و یا کشنده میکروبهای بیماری «کوفت» هستند.
این داروها عبارتند از:
«هل باد»، «هل سمی»، «میخک»، «جدوا»(15)، «زنجفیل» ، «دارچین» ، «آنفوزه بیابانی» و «قلم فر»(16) (قَرنفُل) و «سیر».
به «هل باد» هل سیاه نیز میگویند.
این داروها را کاملاً کوبیده با «پپ» مخلوط میکنند.
در برخی از مناطق معتقدند: باید از هفت جای دیگر لاشه نیز مقداری گوشت بریده، کوبیده و به معجون بیفزایند.
در طایفه «کورکی» از ایل قرائی، و در «ایشوم»(17)های اطراف «خبر» بافت معتقدند: این معجون را باید دختر هفت ساله به عمل بیاورد. همچنین معتقدند «دارو دوا» معجون باید هفت نوع یا نه نوع باشد.
افزون بر این داروهای یاد شده و گاه به جای برخی از آنها از: «بابونه»، «آویشن»، «بادیون»، «زیره»، «کشنیز»، «سیاهدانه» و «گل خزگ(18)»(19) نیز برای این کار استفاده میکنند.
در بعضی جایها معجون را 24 ساعت میگذارند بماند تا مایه «لاببندازه» گاهی نیز «پپ» را میپزند و یا «دارو دوا» میجوشانند.
«پپ گوش کتیدن»(20) (مایهکوبی)
برای «مایه کوبی» مردهای «ایشوم» صبح از خواب برخاسته، آبتنی و استحمام کرده، لباسهای پاکیزه میپوشند. چون شدیداً معتقدند آدم ناپاک نباید برای این کار همراه گله میشود.در شرایط عادی اغلب چهار یا پنج مرد برای «پپ گوش زدن» آماده میشوند. این گروه گله بزینه را برداشته و به بیابان و جائی دور از آبادی میبرند، و با خود یک دختر هفت ساله (نابالغ) و یک گوسفند آزارو (بیمار)- میبرند. در گذشته اغلب نخستین بزی که به کوفت (آزار پپ سیاه) مبتلا شده بود- و ابزار و وسایل کار را همراه میبردند.
در بیابان گله را در «آغل»(21) یا «بیکند(22)»(23) زده، گوسفند بیمار را سر بریده و بنابر آئینهائی که پیش از این گفته شد «مایه» لازم را برای «پف گوش» فراهم میسازند.
در اغلب جایها کارهای پایانی ساختن معجون به عهده دختر نابالغی است که با گروه همراه است و همچنین در میان برخی عشایر، همچون طایفه «کورکی» زدن پپ گوش نیز وظیفه دختر است و اغلب نیز از زیر چادر قرمزرنگی که بر سر او میاندازند. برای «مایهکوبی» باید مقدار اندکی، و به اصطلاح محل به اندازه بال مگسی از «مایه» را در زیر پوست گوش گوسفند قرار دهند.
برای این کار یکی دو نفر که مهارت بیشتری دارند، قسمتی از پوست پشت گوسفند را به اندازه «نازه»(24) (ناخن) شست بریده. پوست را بالا گرفته. مقداری از معجون را روی زخم گذاشته، پوست را بر روی آن میخوابانند.
اغلب تقسیم کار چنین بود، که یکی گوسفندها را از آغل یا «بیکند» میآورد. یکی سر گوسفند را نگاه میدارد و دیگری گوش را به روشی که گفته شد میبرد و یکی «استاد پپ زن» و یا دختر، مایه را بر روی زخم میگذاشت و پوست را بر روی آن میخواباند.
در ایشومهای اطراف پاریز، دختر نابالغی یک پرده و پارچه قرمز رنگ «شیله گلی»(25) را روی سر «استاد پپ زن» میاندازد. و استاد از زیر چادر قرمز رنگ، مایه را بر روی زخم میگذارد. باز به خاطر آنکه آسمان «پپ» را نبیند، مراقبت آنها در این مورد اغلب کمتر از مراقبت عکاسان در تاریکخانه از ورود ناهنگام نور نیست.
در هنگام نهادن معجون بر روی زخم وِردی را نیز میخوانند.
در طایفه «کورکی» میگویند: «درد» «پپ» را دادم به گوش، مبارک باد «پپ گوش».
و یا:
درد پپ دادیم به گوش *** الله مبارک باشه پل گوش
ای گوش پپ را بردار! *** غلاف در گوش، دوا درمان...
در هنگامی که «پپ» را از لاشه بیرون میآورند، توجه میکنند تا ببینند که لب راست شش بیشتر از بیماری «لَت خورده» (صدمه و آسیب دیده) و یا لب چپ.
اگر لپ راست بیشتر از بین رفته باشد، «مایه» را به گوش چپ میزنند و برعکس.
در برخی جاها «مایه» را با شاخه درخت گز و یا نک دوک چشم ریسی روی زخم میگذارند. هیچ چیز از لاشه گوسفند بیمار را بیرون نمیریزند، بلکه آنها را دفن میکردند تا حیوانات وحشی آنها را نخورند.
دوران پرهیز (قرنطینه)
پس از «مایهکوبی» تا مدتی گله «پپ زده» را بیرون از آبادی و سایر گلهها نگه میدارند، و در این مدت کاملاً مراقبت میکنند که هیچ انسان و یا چهارپائی به گله آنها نزدیک نشود. تا در اصطلاح محل گله «بوهمبو» نشود. (بیماری از گله و یا گوسفندی که به گوسفند دیگر سرایت نکند).زمان لازم برای پرهیز را از هفت روز تا هیجده روز میدانند.
بهار کردن
بسته به شرایط بین یک تا سه روز نتیجه «مایه کوبی» آشکار میگردد. در این مدت پوست گوش جوش خورده، و گوش ورم میکند. همانگونه که در واکسیناسیون انسان نیز پیش میآید. در این صورت میگویند گوسفند و یا گله «بهار کرده است» و یا «پُپ رِوَر داشته است» و این گوسفند و گله به زودی خوب خواهد شد و از «کوفت» در امان خواهد ماند.اگر گوسفندی در این میان کوشش ورم نکند، به احتمال زیاد خواهد مرد. اگر گله در کل «پپ را ور ندارد»، «مایه کوبی» را تا سه بار تکرار میکنند. معتقدند گله «بهار کرده» تا هفت سال از این بیماری نخواهند گرفت.
روش «پپ گوش» هنوز نیز در بین عشایر منطقه به کلی فراموش نشده است. برای آخرین بار در تابستان سال 1363 که بیماری کوفت، به درد خشکسالی افزوده شده بود، و به خاطر شیوع بیماری، واکسن این بیماری نیز کمیاب بود، عشایر منطقه کم و بیش به «پپ گوش» روش سنتی پیشگیری از کوفت روی آورده بودند.
و برخی از آنان، در کوهستان «چارهزار» ناراحت از این که، چرا برخی از ایشومهای همسایه چنین نکرده است.(26)
پینوشتها:
1- نک به مقدمه «پپ گوش» در ادامه مقاله.
2- همچنان که معتقدند آب دهان فرد سیگاری کبوتر و آب دهان شخص تریاکی مار را میکشد.
3- در برخی از شهرهای ایران در گذشته برای مصون سازی مسافرین تازه وارد به شهر در برابر نیش برخی حشرات گزنده (غریب گز) خشک شده و باد کرده آنها را در بدو ورود مهمان در لای خرما نهاده و به مهمان میخوراندهاند. گزش این حشرات برای برخی از تازه واردان مرگ آفرین بوده است و بدین ترتیب آنها را در برابر گزش آنها و عواقب آن مصون میساختهاند.
4- پپ گوش (واکسیناسیون بزها در برابر نوعی بیماری مسری).
5- E.Jener
6- L.P.Semmelweiss
7- جن برنال. علم در تاریخ. ترجمه محمد حیدری ملایری- محسن ثلاثی- بهاء الدین خرمشاهی ج3. تهران: 1356، امیرکبیر، ص 156.
8- آیزاک آسیموف. سرگذشت زیست شناسی. ترجمه دکتر محمود بهزاد. تهران 1347، ص134.
9- POP-GUS
10- Azaru
11- یعنی گوسفند سرش را به نحوی حرکت دهد که گوشها به سر و صورت خورده، صدا بدهد. البته گوسفند سالم نیز گوش میزند.
12- POT
13- Xabr
14- Devabadi
15- Jadva
16- Qalamfer
17- «ایشوم- Eysum» کوچکترین واحد اقتصادی- اجتماعی ایلی است، که از چند خانوار دامدار و چوپان که در چند سیاه چادر (پلاس- Pelas) زندگی میکنند تشکیل شده است.
18- Xezg
19- «گل خِزک» را روی نان نیز میزنند.
20- Kotidan
21- «آغل» محوطهای برای نگهداری گله در یک جا است که دیواره آن را اغلب با سنگ و بوتههای بیابانی و بیشتر با بوتههای «قیچ-Qic» میسازند.
22- Bikand
23- «بیکند» غاروارهای که در زمین و اغلب در دامنه تپه میکنند، برای نگهداری گوسفند به ویژه در سرما، «جای خوابی که چاهخوها (مقنیها) در بیابان در دل زمین میسازند (محمدعلی آزادیخواه لغت عامیانه و محلی سیرجان، دستنوشته، ص10)
24- Naze
25- Sileye-goli
26- نخستین کسی که با دقت و با تفضیل درباره «پپ گوش» با نگارنده سخن گفت، آقای غلامحسین کورکی از بزرگان طایفه خوب کورکی بود، و پس از آن نیک مردانی که روایان ما در این کار بودهاند:
آقای یدالله خوارزمی و آقای امیر سلجوقی از «خبر» بافت.
آقای ابراهیم پورخسروی از «عزت آباد» سیرجان.
آقای جمعه ولیپور حسینی، از ایل افشار و «چاه زار» سیرجان.
آقای دیدار دیودل، از طایفه میرزا حسنی ایل لری، و آقای مختار پروان از طایفه ایلاقی ملک آباد.
آقای حاج علی اصغر حکیمی و اسداله رواقی و آقای حسینپور امینائی از پاریزوده میان پاریز.
و آقایان علیداد و غلامرضا کورکی نژاد و آقای رضا کورکی و آقای محمد خضری از طایفه کورکی، از قشلاق «چاه سرد» و «باغ نصر» سیرجان که از آنان صمیمانه سپاسگزاری میشود.
و با تشکر فراوان از آقای مجید کورکی و آقای محمدعلی آزادیخواه، از فرزانگان و فرهیختگان سیرجانی که اولی راهنمای مادرایل بوده است و د ومی راهنمای مادر کار.
گروهی از نویسندگان، (1394) مجموعه مقالات کنگره بین المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران، چاپ دوم.