آیا حافظه فرهنگی جمعی وجود دارد؟

رابطه میان فردیت بیولوژیک و جماعت فرهنگی، همواره از مهم‌ترین مباحث مطرح در حوزه‌ فرهنگ‌شناسی بوده است. همان‌گونه که پیش‌تر نیز در همین ستون عنوان کرده‌ایم، آنچه بدون شک و تردید باید پذیرفت، وجود
سه‌شنبه، 21 آذر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آیا حافظه فرهنگی جمعی وجود دارد؟
 آیا حافظه فرهنگی جمعی وجود دارد؟

نویسنده: ناصر فکوهی

 

حافظه‌ای در دستان ما

رابطه میان فردیت بیولوژیک و جماعت فرهنگی، همواره از مهم‌ترین مباحث مطرح در حوزه‌ فرهنگ‌شناسی بوده است. همان‌گونه که پیش‌تر نیز در همین ستون عنوان کرده‌ایم، آنچه بدون شک و تردید باید پذیرفت، وجود کنشگران اجتماعی در قالب واحدهای بیولوژیک مستقل از یکدیگر است؛ ولی این واحدها با میلیون‌ها رشته فیزیکی و ذهنی به واحدهای دیگر پیوند می‌خورند و سخن گفتن از یک انسان واحد به همان اندازه بی‌معناست که تصور کنیم کتابی در یک جزیره دور افتاده که کسی هرگز آن را نخوانده و نمی‌خواند، دارای معنایی به جز وجود داشتن به مثابه بخشی از طبیعت، حتی تغییر شکل یافته، باشد. انسان موجودی است که تنها در معنایی بیولوژیکی - فرهنگی قابل تعریف است و هر یک از این دو جنبه را از دست بدهد، یعنی چه بدن خود را و چه ذهنیت و حافظه خودآگاه و ناخودآگاه خویش را، در واقع هویت انسانی خود را از دست داده است و حتی می‌توان از این نیز فراتر رفت و ادعا کرد که از میان رفتن و یا تضعیف هر یک از این دو بخش به میزان‌هایی متفاوت بنا بر فرهنگ و فرد و موقعیت‌ها، انسان را از موقعیت انسانی‌اش خارج می‌کند و در موقعیت‌هایی دیگر قرار می‌دهد.
حافظه جمعی در این میان همان رابطه‌ای را با حافظه فردی دارد که بدن فردی با کالبد اجتماعی. وجود حافظه کوتاه مدت و دراز مدت برای همه افراد انسانی ضرورت دارد؛ زیرا بدون حافظه، انسان به سرعت قابلیت زیستی خود را از دست می‌دهد. انسان برای همه رفتارهای فردی‌اش، حتی ساده‌ترین آنها، به جز رفتارهای‌ ناخودآگاهانه که بدن برای آنها مجهز به سیستم‌های خاص کنشی غیر ارادی است (مثلاً پس کشیدن دست در برخورد با منبعی بیش از اندازه پرحرارت) نیاز به استفاده نظام‌مند از حافظه خود دارد: حتی حرکات ساده مانند نشستن، برخاستن، راه رفتن، غذا خوردن و غیره، همگی در سکانس‌های حرکتی تنظیم شده بر سکانس‌های زمانی و در رابطه با محیط‌های متفاوت از الگوهای شناختی پیروی می‌کنند که مطالعه کلاسیک موس با عنوان «فنون کالبدی» در این مورد بهترین مثال را ارائه داده است. زمانی که از سطح یک بدن به بدن‌های دیگر می‌رسیم و زمانی که از سطح کنش‌های مکانیکی به کنش‌های ذهنی، مثلاً سخن گفتن، شنیدن، درک، استدلال و بحث و غیره می‌رسیم، میزان پیچیدگی و نیاز به حافظه به شدت افزایش می‌یابد. خواندن یک متن ساده یا سخن گفتن و یا حتی شنیدن سخن دیگری بدون ایجاد زنجیره‌های حافظه‌ای که بتوانند همچون حلقه‌های به هم پیوسته، معنا را در خط زمانی تولید کنند، امکان‌پذیر نیست (کاندو، 2005).
در سطح پیچیده‌تری از روابط ذهنی بین فردی و اجتماعی، نیاز به حافظه باز هم بیشتر می‌شود و به همان میزان نیز پیچیدگی می‌یابد. برای آنکه یک گروه حتی کوچک مثلاً گروهی از دوستان شکل بگیرد و حفظ شود نیاز به آن وجود دارد که میان این افراد نوعی حافظه مشترک ذهنی ایجاد شود؛ برای نمونه گروهی از «خاطرات» و یا «تجارب زیسته». هر اندازه گروه بزرگ‌تر باشد و امکان روابط فیزیکی مستقیم میان آنها کمتر باشد (برای مثال، یک گروه ملی یا یک ملت) میزان روابط و پیچیدگی آنها نیز بیشتر می‌شود و نیاز به حافظه جمعی نیز افزایش می‌یابد؛ ولی این همه مسئله نیست، این حافظه در عین حال باید از سازوکارهایی پیچیده‌تر برای تولید و باز تولید خود نیز استفاده کند.
مثال «ملت» در این مورد بسیار گویاست و همان‌گونه که پیش‌تر نیز گفتیم، بندیکت آندرسون در این زمینه مفهوم «هویت‌های تصور شده» یا «خیالین» را ساخته است (آندرسون، 1983). برای آنکه ملت‌ها در قرن نوزدهم به وجود بیایند، فرایند گسترده‌ای از رسانه‌های ادبی به ویژه رمان‌ها به کار افتادند تا حافظه جمعی فرهنگی به وجود بیاید. روابط میان افراد متصل به این حافظه، روابطی بسیار پیچیده و در اغلب موارد «ساختگی» و شاید حتی بتوان گفت «اسطوره‌ای» هستند. این البته بسیار به مفهوم «تصور شده» بندیکت نزدیک است. از همین جا می‌توانیم این استدلال را مطرح کنیم که اصولاً حافظه‌های جمعی فرهنگی، بیشتر بر ساخته‌های اجتماعی هستند که به صورت مستقیم افراد را به یکدیگر مربوط نکرده‌اند، بلکه همواره نیاز به ابزارها یا رسانه‌هایی برای ایجاد این ارتباط دارند. مهم‌ترین این ابزارها، زبان است که در این مورد سخن گفته‌ایم. آنچه اهمیت دارد که در اینجا بیفزاییم این است که زبان نه تنها بنا بر مورد (فارسی، انگلیسی، فرانسه و غیره) ساختارها و نظام‌های شناختی متفاوتی ایجاد می‌کند که بنا بر مشخصات و موقعیت‌های هم زمان و در زمان (یعنی مقطعی و در طول زمان) خود، ایجاد حافظه‌های فرهنگی متفاوت می‌کنند، بلکه در درون هر زبان نیز، گروه‌های واژگانی، مفهومی، نحوی و غیره را می‌سازند که می‌توانند به ایجاد گروه‌های حافظه‌ای شناختی و از آنجا گروه‌های هویتی و واقعی امکان‌دهند (بروتون، 1384: 142- 99).
بنا بر آنچه بیان کردیم، حافظه فرهنگی نه تنها وجود دارد بلکه در بسیاری موارد آنجا که وجود ندارد باید به وجود بیاید و سازوکارهایی برای حفظ و تقویت آن در سیاست‌گذاری‌های اجتماعی به دست آورد. این نکته زمانی که به نظام‌های جدید پس از انقلاب اطلاعاتی می‌رسیم ما را در برابر وظایف و سیاست‌گذاری‌های فرهنگی باز هم مشکل‌تری قرار می‌دهد؛ زیرا امروزه حافظه صرفاً در نظام شناختی بیولوژیک ذهن انسان، انباشته و به کنش‌ها و واکنش‌های ذهنی و رفتاری منجر نمی‌شود، بلکه تداوم حافظه بر روی نظام‌های سیبرنتیک نیز خود به نوعی واقعیت ذهنی بدل شده است که از موقعیت زیستی ما تقریباً تفکیک‌ناپذیر است. اینکه امروزه تقریباً همه دارای یک دستگاه تلفن «همراه» هستند و حتی خود این نام‌گذاری یا نام‌گذاری اروپایی «موبایل» که به معنی «حرکت» و اشاره و استنادی مستقیم به موقعیت کالبدی و بدنی انسان است و اینکه این دستگاه با سرعتی شگفت‌انگیز در حال تبدیل شدن به «مغزی دوم» برای انسان است که دائماً با او وارد روابط میان کنشی ذهنی می‌شود، ما را در برابر موقعیت‌هایی جدید قرار داده است که باید بر آنها تأمل کنیم؛ زیرا در این موقعیت‌ها، از یک سو قابلیت‌های ذهنی و بنابراین امکان ایجاد حافظه‌های جمعی فرهنگی تا بی‌نهایت گسترش می‌یابد، ولی از سوی دیگر، با انتقال بخش هر چه بزرگ‌تری از ذهن به دستگاهی که کنترل آن در نهایت نه در دست ما بلکه در دست قدرت‌هایی است که کنترل فضای سیبرنتیک را در دست دارند، امکان دست‌کاری شدن مغز و همه کنش‌های برخاسته از آن نیز به شدت افزایش می‌یابد. اینجاست که نیاز به دخالت اندیشه انسانی و رویکردهای جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی در فرایندهای فناورانه هر چه بیشتر خود را نمایان می‌کنند.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.