هنر زیستن و ارتباط صحیح

یکی از مشکلات بشر امروز، چگونه زیستن و ارتباط برقرار کردن با دیگران است. انسان در هر مرتبه و مقام که باشد برای تکامل و ادامه حیات، نیازمند دیگران است. نگارنده بر آن است که به بررسی مسائلی که افراد اجتماع را درگیر نموده، بپردازد و در پایان نیز چند راه‏حل، پیشنهاد شده است. گرچه «بسی گفتنی‏های ناگفته ماند»؛۱ ولی «آب دریا را اگر نتوان کشید/ پس به قدر تشنگی باید چشید».۲
شنبه، 16 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنر زیستن و ارتباط صحیح
هنر زیستن و ارتباط صحیح
هنر زیستن و ارتباط صحیح

نويسنده:فاطمه شفیعی‏تبار



یکی از مشکلات بشر امروز، چگونه زیستن و ارتباط برقرار کردن با دیگران است. انسان در هر مرتبه و مقام که باشد برای تکامل و ادامه حیات، نیازمند دیگران است. نگارنده بر آن است که به بررسی مسائلی که افراد اجتماع را درگیر نموده، بپردازد و در پایان نیز چند راه‏حل، پیشنهاد شده است. گرچه «بسی گفتنی‏های ناگفته ماند»؛۱ ولی «آب دریا را اگر نتوان کشید/ پس به قدر تشنگی باید چشید».۲
بسیاری از ما انسان‏ها زندگی و ارتباط با دیگران را نیاموخته‏ایم و آنچه عمل می‏کنیم را بهترین روش می‏دانیم. مدام اخم می‏کنیم و با خودمان درگیر هستیم، تا چه رسد به دیگران. گویی از همه طلبکاریم.
بیشتر در چهره‏هایمان قحطی لبخند آمده و اگر با دقّت بنگریم، خواهیم دید که اطرافیانمان چه‏قدر فسرده و ناامیدند و کافی است سفره دل را بگشایند تا چند اردوگاه را مهمان نمایند.
کلمات و عباراتی که از آنان شنیده می‏شود: «نه، نمی‏شود؛ آخه، نمی‏توانم؛ شانس ندارم و ..». جداً که ملال آورند و خسته کننده!
اگر کمی درست فکر کنیم متوجه می‏شویم که درست زندگی نمی‏کنیم. غم، ظاهر و باطنمان را گرفته است، در صورتی که حضرت علی(ع) می‏فرماید: «غم مؤمن، در دل اوست و شادی او در چهره‏اش»۱ (تازه نه این غم‏هایی که غم نیست!). آن‏قدر بد می‏اندیشیم و گمان‏های برداریم که دچار بدی‏های مکرّر می‏شویم، حال آن‏که خداوند در نزد گمان‏های بندگانش است۲ و به قول شاعر: «بد آید فال، چون باشی بداندیش»!
بیشتر ما وقت فراوانی صرف کرده‏ایم تا از افرادی که به ما ظلم کرده‏اند کینه به دل بگیریم. گاهی سال‏های دراز، کینه را در دل نگه می‏داریم و سنگینی این‏بار را با تمام وجود، حمل می‏کنیم و میل نداریم کمی بار خود را سبک کنیم.
گاه با انسان‏هایی مواجه می‏شویم که فقط به دنبال گوشی می‏گردند برای شنیدن دردهایی که سال‏ها در دل اندوخته‏اند (چه بی‏ارزش کالایی در چه گوهرین مکانی!؟). جالب این‏جاست که بعد از ساعت‏ها سخن‏های غبار گرفته‏ای که بیان می‏کنند، تمام و کمال، آنها را در صندوقچه اسرار می‏گذارند و درِ آن را قفل می‏زنند تا خدای ناکرده، چیزی از آن کم نشود تا زمانی دیگر و گوشی دیگر!
اینان گذر عمر را و هدف آفرینش را فراموش کرده‏اند، در غفلتْ غوطه می‏خورند، چنان که ناپلئون گفته است: «چه بسا اشخاصی که فقط به صدای کلنگ گورکن از خواب بیدار می‏شوند!».

چند سؤال

▪ آیا تا به حال به این فکر کرده‏اید که چه‏قدر از ذهن، فکر، مغز، انرژی، زمان، و روح را اسیر و در بند حرف‏ها و نگاه‏ها و کینه دیگران نموده‏اید؟
▪ آیا می‏دانید بسیاری از افراد فقط دوست دارند حرفی را بزنند، بدون در نظر گرفتن رنجش دیگران؟
▪ آیا می‏دانید بیماری‏های مختلف روحی و جسمی شما ناشی از اندیشه‏ها و مرور رفتار نادرست دیگران در خلوت و لحظه‏های دردناک است که برای خود خلق می‏کنید؟
▪ تا کی می‏خواهید سلامتی خود را صرف این کوله‏بار مصیبت‏زا کنید؟
▪ چه‏قدر از زندگی را در خودخوری و زجر و مرگ لحظه‏ها می‏گذرانید؟
▪ چه‏قدر از وقت خود را صرف نقشه کشیدن برای تلافی فلان برخورد اطرافیان می‏کنید؟ و ...
شاید شما هم با افرادی برخورد کرده باشید که وقتی از دیگری جدا می‏شوند، پس از خداحافظی، با صدای بلند شروع می‏کنند به فکر کردن: «چه آدم از خودراضی و احق و بی‏خودی!» و چند فحش و بد و بیراه ... . به راستی ادامه ارتباط به چه علّت و به چه قیمتی؟ عذاب و شکنجه روحی، هم با او، هم بی‏او، چرا؟!
بیشتر ما نمی‏دانیم کجا در روابط خود با دیگران ترمز کنیم. گاهی بی‏پرواییم و زمانی محتاط. این خود ما هستیم که با انتخاب نادرست، رنج و کسالت و بیماری را برای خود به ارمغان می‏آوریم.
هیچ کس جز ما مقصر نیست. دوست داریم دیگران جای ما فکر کنند، نظر بدهند یا خود را به دست باد بسپاریم تا وقتی به بن‏بست می‏رسیم، دیگری را مقصّر بدانیم و شروع کنیم به این‏که: «من بدشانسم! چه‏قدر بدبختم! هر چی سنگه مال پای لنگه! خَرِ من از کُرِّگی دم نداشت! و ...».
اگر با این حرف موافق نیستید یک مثال، همه‏چیز را روشن می‏کند. تا به حال حتماً در مقابل این سؤال قرار گرفته‏اید که: «غذا چی می‏خوری؟» و در جواب، بدون این‏که زحمت فکر کردن به خود بدهید، گفته‏اید: «هر چی همه می‏خورند، هر چی بود و ...». این یک مثال کوچک! حالا «تو خود، حدیث مفصّل بخوان از این مجمل». از تعیین رشته تحصیلی و خرید کتاب مجلّه و ثبت‏نام مدرسه و دانشگاه گرفته تا بالاتر.
کاش سعی کنیم در این فرصت باقی‏مانده از عمر، زندگانی کنیم نه زنده‏مانی (منظور، کسانی که زنده مانده‏اند که آه جگرسوز از نهاد برآرند و گاهی به طعنه، دست مریزادی به خدا بگویند و با همه، سر جنگ و دعوا داشته باشند و در ارتباط با دیگران، طرف را درسته ببلعند و ...).

راه چاره چیست؟

بگذریم! چه کنیم تا شاد زندگی کنیم و از زیستن با دیگران لذّت ببریم؟ هنر آدمی در این است که با وجود تمام مشکلات و سختی‏ها، در پی راه‏حل و چاره‏اندیشی درست باشد و با امید به آینده بهتر، تلاش و پشتکار به خرج دهد و مهر و عطوفت و لبخند را میان دیگران تقسیم کند.
ابوسعید ابوالخیر، عارف نامی قرن پنجم گفته است: «مرد، آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخورد و نخسبد و بخرد و بفروشد و در بازار، در میان خلق، ستد و داد کند و زن خواهد و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدای، غافل نباشد».
مشکل ما غفلت است. تمام ناامیدی‏ها و خطاها و بیراه‏گویی‏ها به زمین و آسمان و به قول سعدی: در پوستین خلقْ افتادن‏ها۳، وقتی پیش می‏آید که از یاد خدا غافل می‏شویم و می‏خواهیم کارها را درست کنیم که البته همه‏چیز، خراب‏تر می‏شود.
حال، روش برخورد با مردم را از زبان حضرت علی(ع) بیاموزیم که می‏فرماید: «دوری تو از آن کس که خواهان توست، نشانه کمبود بهره تو در دوستی است و گرایش تو به آن کس که تو را نمی‏خواهد، سبب خواری توست»؛۴ «یا چو مردان بزرگوار، شکیبا، و یا چون چهارپایان، بی‏تفاوت باش۵»؛ «هماهنگی در اخلاق و رسوم مردم، ایمن ماندن از دشمنی و کینه‏های آنان است۶»؛ «خدایا! به تو پناه می‏برم که ظاهر من در برابر دیده‏ها نیکو و درونم در آنچه از تو پنهان می‏دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتاری که تو از آن آگاهی، توجه مردم را به خود جلب نمایم و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستی که درونم را زشت کرده، به سوی تو آیم، تا به بندگانت نزدیک و از خشنودی تو دور گردم۷».

چند پیشنهاد برای بهتر زیستن با دیگران

۱) ز هم صحبت بد، جدایی، جدایی

سعدی در کتاب «گلستان» (باب در آداب صحبت) می‏گوید: هر که با بدان نشیند، اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند، به طریقت ایشان متّهم گردد وگر خراباتی رود به نماز کردن، منسوب شود به خَمر خوردن.

۲) لبخند را مهمان همیشگی چهره کنیم:

اگر مشکلی پیش آمده، دیگران چرا باید قیافه عبوس و غمگین ما را تحمل کنند؟ مگر با اخم و تَخم، تا به حال، مشکلی حل شده؟ اگر آرزو داریم انسان شادی باشیم یا حسرت انسان‏ها را می‏خوریم، صائب تبریزی راهنمایی کرده است که:
چون وا نمی‏کنی گِرهی، خود، گره مباش
ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نیست.
حال که نمی‏توانیم غم انسان‏ها را (چه مادّی چه معنوی) برطرف کنیم، لااقل چهره‏ای خندان و بشّاش داشته باشیم و بدانیم که «لبخند، بدون این‏که دهنده را فقیر کند، گیرنده را ثروتمند می‏کند» و «خوش‏خوی، همیشه خوش معاش است».

۳) ترک دیگر آزاری:

امام علی فرموده است: «برترین شرافت و بزرگواری، خودداری از آزار و اذیّت [به همگان] است».۸
▪ حافظ شیرازی می‏گوید:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما، غیر از این گناهی نیست.
از آزار و اذیّت دیگران بپرهیزیم؛ چرا که «این جهان، کوه است و فعل ماندا» و دیگر آزاری، در حقیقت، نوعی خودآزاری هم هست. همین که انسان، اراده کند که دیگری را برنجاند، حتماً خود نیز متحمّل رنج خواهد شد و فشارهای عصبی در دراز مدّت، به وی رخ نشان خواهد داد.

۴) عشق به خالق و مخلوق:

یکی از رموز زندگی آرام، دل به خالق دادن است و به یاد او آرام گرفتن: «بی‏روی دلارام، دل، آرام ندارد».
آن که او را دارد، دلش جایگاه اوست: «دل مؤمن، عرش خداوند رحمان است».۹ پس هیچ کینه و بغض و حسد و ... در سینه ندارد و می‏گوید: «عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست»؛ چرا که همه انسان‏ها به خاطر کرامت خدادادی۱۰ و به خاطر روح واحدی که در کالبد همه انسان‏ها دمیده شده۱۱، قابل احترام و باارزش‏اند. مگر می‏شود که انسان، خدا را دوست داشته باشد و انسان‏ها را - که دست‏پرورده قدرت او و مظهر جمال او و دوست داشته اویند - دوست نداشته باشد؟!

۵) تغییر نگرش:

هیچ‏گاه تغییر و دگرگونی‏ای ایجاد نمی‏شود مگر این‏که نگرش خود را عوض کنیم. اگر ما دگرگون شویم، همه چیز تغییر خواهد کرد: «مردم، آنچه را درون ماست به ما منعکس می‏کنند»۱۲.
تا زمانی که از کسی می‏رنجیم و او را نبخشیده‏ایم، مانند سایه‏ای پیوسته در ذهن ماست، انگار که خودش سر راهمان سبز شده باشد! کافی است او را به خاطر رفتارش ببخشیم. از همان لحظه که او را می‏بخشیم، همه چیز دگرگون می‏شود و آن سایه، حتی پیش روی ما هم ظاهر نخواهد شد و اگر ظاهر شود، با هم اصطکاکی نخواهیم داشت.
اگر بر افکار و ذهنیات خود و رفتار خود چیره نشویم مغلوب می‏گردیم. جان اسمیت می‏گوید: «آنچه مالکش نشوی، مالک تو می‏شود».۱۳
تا زمانی که از دوستت به خاطر جمله‏ای که تو را ناراحت کرده است، متنفّری، نمی‏توانی او را ببخشی. کافی است با خودت صادق باشی و فکر کنی آیا تا به حال، سخن ناراحت کننده‏ای به کسی نگفته‏ای؟ حتماً تو هم اشتباه کرده‏ای. پس او هم مثل تو! راحت‏تر می‏توانی او را ببخشی.
اگر نمی‏توانی دیگری را تحمّل کنی و فکر می‏کنی او آدم بداخلاقی است یا ... ، سعی کن نگرش خود را تغییر دهی و به رفتار او بیندیشی و ده ویژگی خوب او را پیدا کنی. خواهی فهمید که او در کنار آن همه ویژگی‏های خوبش، یک رفتار ناپسند هم دارد. پس او را هم دوست خواهی داشت.

۶) بی‏توقّع، نیکی کنیم:

«به یکدیگر مهر بورزید، امّا از مهر، بند مسازید»،۱۴ «بگذارید که مهر، دریای موّاجی باشد در میان دو ساحل روح‏های شما».۱۵ هر چه می‏توانیم به دیگران نیکی کنیم، بی‏توقّعِ نیکی از کسی که به او محبّت کرده‏ایم. به قول حافظ:
تو بندگی چو گدایان به شرط مُزد مک
که خواجه، خود، روش بنده‏پروری داند.
فقط کافی است که مثل خورشید، به همه بتابی و گرمای عشق و محبّت خود را از هیچ کس و هیچ چیز، دریغ نکنی. بعد، خدا و عشق را با تمام وسعتش درخواهی یافت.

۷) سختی‏ها و مشکلات و شکست‏ها را دوست بداریم:

همیشه سختی‏ها و مشکلات و درد و رنج و شکست هایند که به ما درس می‏دهند و هشدار، و ما از پیروزی چیزی نمی‏آموزیم، ولی تجربه‏هایی که از شکست و ناکامی‏ها و دردها به دست می‏آوریم، بینش‏زا و کمال‏بخش‏اند و انسان را از خامی به پختگی می‏رسانند.
نبوغ و استعدادها شکوفا نخواهند شد مگر در سایه رنج و درد و امتحان! به تعبیر مرحوم دکتر محمود حسابی: «زندگی همین است. پر از فراز و نشیب است. تلخی و شیرینی دارد. همه چیز می‏گذرد. مهمْ این است که آدمْ یاد بگیرد وقتی کار یا زندگی، سخت می‏شود، میزان طاقت او در سختی، کمی بیشتر از مشکلی باشد که پیش آمده است»؛۱۶ «اگر روزهای سخت و دردناکی، در زندگی انسان باشد و در همان حال، با امید تلاش کند و علی‏رغم خستگی‏ها و سختی‏ها، راه خود را ادامه بدهد، خداوند، درهای سعادت و خوش‏بختی را به روی او می‏گشاید».۱۷
پس بیایید: «زخم‏های خود را به حکمتْ تبدیل کنیم».۱۸ به جای این‏که شکستْ ما را ناامید کند، به فواید آن بیندیشیم که چه‏قدر برای ما مفید بوده، تا در آینده، موفقیّت را در آغوش بگیریم. به جای این‏که دردها و رنج‏ها زخم کهنه‏ای شوند، نکات مثبت آن رنج‏ها را به خاطر بسپاریم و تجربه به دست آوریم تا دو بار از یک سوراخ، گزیده نشویم.

۸) سپاس‏گزار باشیم:

«خواندن، فهمیدن، آگاه شدن، مثل یک نوع عبادت و تشکّر از زحمات و لطف‏های خداوند است»۱۹.
یاد بگیریم و تمرین کنیم که در مقابل کارها و محبت‏های کوچک اطرافیان، سپاس‏گزار باشیم؛ زیرا کسی که از کار کوچک و ناچیز دیگری تشکر نکند، کارهای بزرگ آنها را هم قدردانی نخواهد کرد. سعدی شیرازی چه خوب گفته است:
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند.
کسی که شکر مخلوقات را به جای نیاورد، شکر خدای را هم به جای نیاورده است.

۹) خلوت و مُراقبه:

در شبانه روز، لحظاتی را برای تجدید نظر در رفتار و کردار و گفتار خود با دیگران داشته باشیم و به راحتی از کنار برخورد خود با دیگران نگذریم و حتّی اگر نیاز به عذرخواهی بود، در اوّلین فرصت، به خاطر رفتار بد خود، پوزش بطلبیم. یاد بگیریم که در مقابل اشتباهات خود، کوتاه نیاییم. در خلوت، به عیب‏جویی خود بپردازیم و آن هم منصفانه!
خلوت کردن به ما فرصت می‏دهد که پی ببریم چگونه انسانی هستیم. تنهایی آگاهانه و اختیاری، آیینه‏ای است که ما را و خوبی‏ها و بدی‏های ما را جلوه می‏دهد و به جای تفکّر در امور دیگران، ما را به اندیشیدن درباره خود و به عبارتی دیگر به خودشناسی - که مقدمه خداشناسی است - فرا می‏خواند.

پي نوشت ها:

۱. نهج‏البلاغه، صبحی صالح، حکمت ۳۳۳.
۲. نظامی.
۳. مولوی.
۴. غیبت کردن، پشت‏سر مردم، سخن گفتن.
۵. نهج‏البلاغه، حکمت ۴۵۱.
۶. همان، حکمت ۴۱۴.
۷. همان، حکمت ۴۰۱.
۸. همان، حکمت ۲۷۶.
۹. غررالحکم، حدیث ۹۰۵.
۱۰. بحارالأنوار، ج۵۸، ص۳۹.
۱۱. سوره اسراء، آیه ۷۰.
۱۲. سوره ص، آیه ۷۰.
۱۳. نیمه تاریک وجود، ص۳۲.
۱۴. همان، ص۳۶.
۱۵. پیامبر و دیوانه، ص۴۳.
۱۶. همان جا.
۱۷. استاد عشق، ص۶.
۱۸. همان، ص۱۱.
۱۹. نیمه تاریک وجود، ص۹۸.
۲۰. استاد عشق، ص۲۹.

منابع
۱. استاد عشق، ایرج حسابی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰.
۲. اسرارالتوحید، محمدبن منوّر تهران: نشر صفی‏علیشاه، ۱۳۷۶.
۳. پیامبر و دیوانه، جبران خلیل جبران، ترجمه: نجف دریابندری، تهران: کارنامه، ۱۳۷۷.
۴. دیوان حافظ، تصحیح: قاسم غنی و محمد قزوینی، تهران: نشر جمهوری، ۱۳۷۳.
۵. گلستان سعدی، به کوشش: خلیل خطیب‏رهبر تهران: نشر صفی‏علیشاه، ۱۳۷۳.
۶. نیمه تاریک وجود، دبی فوری، مترجم: فرناز فرود تهران: نشر حمیدا.
۷. غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی.
http://hadithezendegi.mihanblog





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط