کاش همه بهائي مي‌شدند!

پس از جنگ جهاني دوم، رژيم‌هاي وابسته و ديکتاتور در کشورهاي مختلف ، قدرت را به دست گرفتند و اختناقي سنگين را بر مردم خويش حاکم کردند. متقابلا آزاديخواهان نيز براي رهايي از يوغ اين رژيم‌ها به مقابله پرداختند و در نتيجه زندانها پر از نخبگان و فرزانگان آن کشورها شد. در بررسي عملکرد بهائيت در اين کشورها ، منابع بهائي ناخواسته به مطالبي اشاره کرده‌اند که حيرت‌انگيز است و پرده از اسرار مگوبرمي دارد و نقش بهائيت را در
يکشنبه، 17 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کاش همه بهائي مي‌شدند!
کاش همه بهائي مي‌شدند!
کاش همه بهائي مي‌شدند!

نويسنده: سيد احمد بحرالعلوم مير دامادي



پس از جنگ جهاني دوم، رژيم‌هاي وابسته و ديکتاتور در کشورهاي مختلف ، قدرت را به دست گرفتند و اختناقي سنگين را بر مردم خويش حاکم کردند. متقابلا آزاديخواهان نيز براي رهايي از يوغ اين رژيم‌ها به مقابله پرداختند و در نتيجه زندانها پر از نخبگان و فرزانگان آن کشورها شد.
در بررسي عملکرد بهائيت در اين کشورها ، منابع بهائي ناخواسته به مطالبي اشاره کرده‌اند که حيرت‌انگيز است و پرده از اسرار مگوبرمي دارد و نقش بهائيت را در خدمت به ديکتاتورهاي اين کشورها روشن مي‌سازد و آن اين‌که يکي از اقدامات بهائيان، عمليات تبليغ بر روي زندانيان سياسي بوده است تا بدين ترتيب آنها را از جرگه مخالفان خارج ساخته و در صف وفاداران به حکومت‌ها قرار دهند. در زير با نحوه اجراي اين سياست در دو کشور چاد (آفريقا) و فيليپين (آسيا) آشنا مي‌شويم:

چاد

اين‌ کشور در دوران‌ استعمار، مستعمره‌ فرانسه‌ بوده‌ و به‌ دليل‌ مقاومت‌ مسلمانان، فرانسه‌ جنايات‌ گسترده‌اي‌ در قتل‌ علما و از بين‌ بردن‌ مساجد، مدارس‌ قرآن‌ و آثار اسلامي‌ مرتکب‌ شد. 1 سال‌ 1960 اين‌ کشور استقلال‌ يافت‌ اما فرانسويان‌ هنگام‌ خروج، اداره‌‌ چاد را به‌ افراد مسيحي‌ سپردند که‌ اين‌ سيطره‌ تا سال‌ 1990 ادامه‌ داشت‌ و از جمله‌ از سال‌ 1960 تا سال‌ 1975 ژنرال‌ مسيحي‌ تمبل‌باي‌ قدرت‌ را در دست‌ داشت. او در سال‌ 1962 تمام‌ احزاب‌ به‌ استثناي‌ يک‌ حزب‌ را منحل‌ کرد که‌ اين‌ امر ميزان‌ آزادي‌ و مشارکت‌ سياسي‌ را در رژيم‌ او نشان‌ مي‌دهد.2
‌‌در دوران‌ 30 ساله‌ (1990 ـ 1960) به‌ دليل‌ فشار همه‌جانبه‌ بر مسلمانان‌ و وضع‌ ماليات‌هاي‌ سنگين، زمينه‌ براي‌ قيام‌ آنها فراهم‌ شد که‌ با مبارزات‌ فراوان‌ و تحمل‌ زندان‌ و شکنجه‌ و سختي‌هاي‌ فراوان، سرانجام‌ در سال‌ 1990 مسلمانان‌ که‌ در «جنبش‌ نجات‌ ملي» مجتمع‌ شده‌ بودند، قدرت‌ را در دست‌ گرفتند.3
‌‌اينک‌ ببينيم‌ که‌ عناصر بها‌ئي‌ در دوران‌ پس‌ از استقلال‌ چاد (سال‌ 1960 به‌ بعد) در اين‌ کشور چه‌ نقشي‌ را ايفا مي‌کردند؟ در اين‌ زمينه‌ شايد بيان‌ يک‌ مورد ما را بسنده‌ باشد چرا که‌ در خانه‌ اگر کس‌ است، يک‌ حرف‌ بس‌ است. به‌ نوشته‌ مجله‌ «اخبار امري» يک‌ معلم‌ بها‌ئي‌ در يکي‌ از شهرهاي‌ چاد پس‌ از هماهنگي‌ با مسؤولان‌ زندان‌ براي‌ تبليغ، ميان‌ زندانيان‌ مي‌رود. او پس‌ از چند هفته‌ با ارسال‌ نامه، گزارشي‌ از اقدامات‌ خود و بازخورد آن‌ را براي‌ نشريه‌ مذکور بيان‌ مي‌کند: «رئيس‌ زندان‌ شهر بايبوکام‌ به‌ من‌ اطلاع‌ داد که‌ يک‌ نفر زنداني‌ مي‌خواهد تسجيل‌ [=بها‌ئي] شود» وي‌ سپس‌ ضمن‌ ابراز شادماني‌ از اين‌ خبر بر مقاومت‌ آن‌ فرد در مقابل‌ بازجويان‌ تصريح‌ مي‌کند و مي‌گويد: «بخصوص‌ که‌ زنداني‌ مذکور هرگز مايل‌ نبوده‌ چيزي‌ را اقرار کند» او وقتي‌ به‌ سراغ‌ زنداني‌ مي‌رود، متوجه‌ مي‌شود که‌ او در حقيقت‌ به‌ بها‌ئيت‌ ايمان‌ نياورده‌ و براي‌ فرار از شکنجه، به‌ اين‌ فرقه‌ تمسک‌ جسته‌ است. مبلغ‌ بها‌ئي‌ مي‌نويسد: «به‌ ملاقاتش‌ رفتم‌ ولي‌ اظهار داشت‌ که‌ از وقتي‌ که‌ يکي‌ از رفقاي‌ او بها‌ئي‌ شده، اولياي‌ زندان‌ نسبت‌ به‌ او مهربان‌ شده‌ و ديگر از تهديد و تخويف‌ خبري‌ نيست. رئيس‌ زندان‌ هم‌ تأييد کرد که‌ از وقتي‌ که‌ آنها بها‌ئي‌ شده‌اند، نسبت‌ به‌ آنها سختگيري‌ نمي‌شود.» 4
‌در منابع‌ بها‌ئي، مورد مشابه‌ ديگري‌ از فعاليت‌ بها‌ئيان‌ بر زندانيان‌ سياسي‌ ـ اما هزاران‌ کيلومتر دورتر از چاد يعني‌ در قاره‌ آسيا و کشور فيليپين‌ ـ وجود دارد که‌ از يک‌ هماهنگي‌ کامل‌ ميان‌ بها‌ئيت‌ با رژيمهاي‌ ديکتاتوري‌ براي‌ شکستن‌ روحيه‌ مقاومت‌ در آزاديخواهان‌ حکايت‌ مي‌کند که‌ در ادامه‌ به‌ آن‌ مي‌پردازيم:

فيليپين‌

ابتدا مستعمره‌ اسپانيا بود اما پس‌ از درگيري‌ با امريکا که‌ به‌ شکست‌ اسپانيا انجاميد، اين‌ کشور در سال‌ 1898‌ در برابر 20 ميليون‌ دلار به‌ امريکا واگذار شد.5 پس‌ از آن‌ تا سال‌ 1946 در استعمار امريکا قرار داشت. در اين‌ دوران‌ امريکاييها به‌ منظور مسخ‌ فرهنگي‌ مسلمانان‌ اقداماتي‌ انجام‌ دادند که‌ تعداد بيشتر کليساها از مساجد در اکثر شهرهاي‌ مسلمان‌نشين‌ از آن‌ جمله‌ است. فشار زائدالوصف‌ امريکا بر مسلمانان‌ در دوران‌ استعمار و سپس‌ استقلال‌ ظاهري‌ ـ و ادامه‌ سلطه‌ امريکا توسط‌ حکومتهاي‌ دست‌نشانده‌ ـ موجب‌ شد که‌ مسلمانان‌ جبهه‌ آزاديبخش‌ مورورا پايه‌گذاري‌ کنند که‌ اين‌ جبهه‌ با انشعاباتي‌ که‌ در آن‌ صورت‌ گرفت‌ بعدها نيز به‌ مبارزات‌ خويش‌ ادامه‌ داد.
در اوضاعي‌ که‌ دولت‌ فيليپين‌ روابط‌ عميقي‌ با ايالات‌ متحده‌ دارد و سياست‌ اسلام‌زدايي‌ توسط‌ امريکا در فيليپين‌ دنبال‌ مي‌شود و مسلمانان‌ مبارزات‌ مستمري‌ را براي‌ حفظ‌ هويت‌ اسلامي‌ و احقاق‌ حقوق‌ مسلم‌ خويش‌ آغاز کرده‌اند بها‌ئيت‌ وارد اين‌ کشور مي‌شود. توضيح‌ آن که:
هنگامي‌ که‌ رژيم‌ دست‌ نشانده ‌‌امريکا در فيليپين‌ با خشونت‌ حکمراني‌ مي‌کرد، هزاران‌ نفر از آزاديخواهان‌ بر ضد آن‌ قيام‌ کردند و به‌ زندان‌هاي‌ مخوف‌ افتادند، چرا که‌ آنها حضور پايگاه‌هاي‌ امريکايي‌ را در کشور خود بر نمي‌تافتند.
در اين‌ اوضاع‌ بها‌ئيت‌ دست‌ به‌ کار ودولت‌ فيليپين‌ که‌ مي‌دانست‌ آموزه‌هاي‌ اين‌ فرقه‌ چه‌ نقش‌ مهمي‌ در حرکتهاي کلي‌ و ضد استعماري‌ دارد، بشدت‌ از آنها حمايت‌ کرد و تمام‌ امکانات‌ را در اختيارشان‌ قرار داد تا به‌ راحتي‌ و با دست‌ باز به‌ فعاليت‌ بپردازند در اين‌ ميان، مبارزان‌ فيليپيني‌ بويژه‌ در مناطق‌ مسلمان‌نشين‌ که‌ جزء اصلي‌ترين‌ هدفهاي‌ تبليغي‌ گروههاي‌ بها‌ئي‌ بودند به‌ نقش‌ منفي‌ و استعماري‌ اين‌ هياتها پي‌ برده‌ و به‌ مقابله‌ با آنها پرداختند و از جمله‌ در يک‌ عمليات‌ غافلگيرانه‌ و هشدار دهنده، 3 تن‌ از مبلغان‌ بها‌ئي‌ را که‌ از ايران‌ به‌ آن‌ نواحي‌ رفته‌ بودند، اعدام‌ انقلابي‌ کردند و با اين‌ اقدام‌ خود، ضمن‌ وارد آوردن‌ شوک‌ سنگين‌ به‌ تشکيلات‌ بها‌ئيت، پيام‌ خود را نيز به‌ آنها تفهيم‌ نمودند.
براي‌ پي‌ بردن‌ به‌ نقش‌ منفي‌ ومخرب‌ اين‌ فرقه‌ در آن‌ کشور کافي‌ است‌ بدانيم‌ در شرايطي‌ که‌ خانواده‌هاي‌ زندانيان‌ سياسي‌ امکان‌ ملاقات‌ با عزيزان‌ خود را نداشتند،دولت‌ فيليپين‌ اجازه‌ داده‌ بود که‌ هياتهاي تبليغي‌ بها‌ئي‌ به‌ ميان‌ زندانيان‌ برود تا باکسب‌ خبر و شکار مبارزان، ضمن‌ ايجاد شکاف‌ در محبوسان، روحيه‌ انقلابي‌ را نيز در آنان‌ بخشکانند. گزارش‌ زير که‌ در نشريه‌‌ رسمي‌ بها‌ئيان‌ استخراج‌ شده‌ است، به‌ خوبي‌ نقش‌ مخرب‌ فرقه‌‌ مذکور را از زبان‌ يک‌ زن‌ بها‌ئي‌ به‌ نام‌ حشمت‌ الله‌ اشراقيان‌ که‌ از سوي‌ بها‌ئيان‌ ايران‌ براي‌ تبليغ‌ به‌ آن‌ کشور رفته‌ بود،نشان‌ مي‌دهد:
بنابر دعوت‌ محفل‌ مقدس‌ ملي، به‌ مانيلا رفتم. خانمي‌ از مهاجرين‌ امريکايي‌ و... مهماندار من‌ بودند، خيلي‌ محبت‌ و احترام‌ فوق‌العاده‌ نمودند. روز بعد، برنامه‌‌ صحبت‌ در زندان‌ بود... دکتر مهاجر و اشراقيان‌ هم‌ هفته‌‌ قبل‌ از زندان‌ ديدن‌ کردند، نمي‌دانم‌ برايتان‌ نوشته‌ام‌ يا نه ؟
عده‌ ‌زندانيان‌ 9 هزار نفر است. آنهايي‌ که‌ محکوم‌ به‌ مجازات‌ سخت‌ يا حبس‌ ابد يا محکوم‌ به‌ مرگ‌ هستند، در اين‌ زندان‌ مي‌باشند. قريب‌ يک‌‌سال‌ و نيم‌ پيش، امر مبارک‌ [=بها‌ئيت] به‌ داخل‌ زندان‌ نفوذ نمود. هم‌ اکنون‌ 900 بها‌ئي‌ در آنجا داريم... رئيس‌ زندان‌ مي‌گفت: اي‌ کاش‌ که‌ همه‌ بها‌ئي‌ شوند تاما از شر [مبارزين] خلاص‌ شويم. مقامات‌ مربوطه‌ احترام‌ فوق‌ العاده‌ به‌ امر مي‌گذارند. بها‌ئيان‌ در سر تاسر فيليپين‌ آزادند که‌ از زندان‌ [بها‌ئي] درآن‌ تشکيل‌ مي‌شود.
در ميان‌ اين‌ نفوس‌ يعني‌ [زندانيان] دکتر و وکيل‌ و دانشجويان‌ دانشگاه‌ و غيره‌ هستند. وارد شدن‌ به‌ زندان‌ حتي‌ براي‌ اقوام‌ زندانيان‌ کار آساني‌ نيست. بايد اجازه‌‌ مخصوص‌ از چندين‌ محل‌ بگيرند، آن‌ وقت‌ از پشت‌ ميله‌هاي‌ زندان‌ صحبت‌ کنند، حتي‌ کشيش‌‌هاي کاتوليک. ولي‌ براي‌ بها‌ئيان‌ همين‌ که‌ در ماشين‌ از دور گفتيم. بها‌ئي، آناً‌ اجازه‌ دادند.
خلاصه‌ پس‌ از عبور از درهاي‌ آهنين‌ وارد زندان‌ [شديم] و به‌ محل‌ زندانيان‌ رفتيم... نه‌ تنها بهائي‌ها جمع‌ شدند، غير بها‌ئي‌ها هم‌ آمدند. معاون‌ ايادي،6 پروفسور سميناگو، مرا معرفي‌ نمود، پس‌ از آن‌ شروع‌ به‌ صحبت‌ کردم‌ وايشان‌ ترجمه‌ به‌ زبان‌ محلي‌ مي‌نمود براي‌ اشخاصي‌ که‌ انگليسي‌ نمي‌دانستند.
چندين‌ آسايشگاه‌ مختلف‌ را ديدن‌ کرديم‌ و در هر کجا مطالبي‌ بر ايشان‌ گفتم. در محل‌ مسلمانان، مباحثه‌ با 2 ملا‌ي‌ مسلمان‌ که‌ مدتي‌ است‌ زنداني‌ هستند، خيلي‌ جالب‌ بود، از 7صبح‌ تا 2 بعد از ظهر همين‌ طور حرف‌ زدم... باري‌ بعد از صرف‌ غذا در رستوران‌ آنجا مجدداً باز گشتيم‌ و تا ساعت‌ 5 بعداز ظهر آنجا بوديم. خاطرات‌ خوش‌ آن‌ روز هميشه‌ در خاطرم‌ است.7

پي نوشتها:

1. چاد، دفتر مطالعات‌ سياسي‌ و بين‌المللي، 1378، ص‌ 10
2. همان، ص‌ 70
3. همان، ص‌ 11
4. اخبار امري، سال‌ 1352، ش‌ 8، صص‌ 271 ـ 270
5. فيليپين، دفتر مطالعات‌ سياسي‌ و بين‌المللي، 1382، ص‌ 19
6. شوقي‌ افندي‌ براي‌ تبليغ‌ بها‌ئيت‌ شبکه‌اي‌ بين‌المللي‌ ايجاد کرد و 27 نفر را در را‡‌س‌ آن‌ قرار داد وآنها را ايادي‌ امرالله‌ ناميدتا هر يک‌ امور مربوطه‌ را در بخشي‌ از جهان‌ بر عهده‌ بگيرد،پس‌ از چندي‌ براي‌ هر يک‌ از آنها چندين‌ معاون‌ در نظر گرفت‌ که‌ به‌ آنها مغاون‌ ايادي‌ مي‌گفتند
7. آهنگ‌ بديع، سال‌ بيست‌ ويکم‌ (1345)،ش‌ 1، ص‌ 19

منبع:ايام 29




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.