مهارتهاي جديد براي به حداقل رساندن مقاومت کودکان
اجازه مقاومت دادن به کودک براي همکاري است، منظور اين نيست که فرزندان شما کورکورانه فرمانبردار و مطيع شما باشند. گرچه در مواقعي ممکن است دلتان بخواهد که فرزندتان بي چون و چرا به گفته هاي شما توجه کند، مهارتهاي جديدي هست که مي توانيد مقاومت کودک را به کمک آن به حداقل برسانيد. مقاومت اگر از حدي بيشتر نشود چيز بدي نيست. براي جلب همکاري کودک، بچه ها بايد بارها و بارها احساس کنند که شما به حرفشان گوش مي دهيد. درست همان طور که شما به حرف آنها گوش مي دهيد. اما مقاومت گه گاهي بچه ها در برابر پدر و مادر چيز بدي نيست.
بچه ها بايد تجربه کنند که همان طور که آنها به حرف شما گوش مي دهند، شما هم صحبت هاي آنها را مي شنويد.
مقاومت بچه ها اگر به درستي از ناحيه پدر و مادر حمايت شود به تدريج به آنها امکان مي دهد که از دنياي احساسات درون، آرزوها، خواسته ها و نيازهاي خود آگاه شوند. در نهايت بچه ها اين گونه به اشخاص با اراده تبديل مي شوند. اين اراده بعداً تفاوت ميان شکست و موفقيت آنها را رقم مي زند. دارندگان اراده قوي موفق مي شوند و بي اراده ها تن به تسليم مي دهند. بالغ ها بدون اراده کساني هستند که در کودکي با چالشهاي ناچاري زندگي روبه رو نشده اند. انگيزه اي براي تحقق روياهاي خود ندارند.
مي توانيم بدون خدشه دار ساختن اراده کودک، مقاومات او را به حداقل برسانيم. استفاده از چهار مهارت زير ما را در رسيدن به اين هدف ياري مي دهد:
1 ـ گوش دادن و درک کردن
2 ـ آماده کردن و ساختار دادن
3 ـ پرت کردن حواس و جهت دادن
4 ـ آداب و آهنگ.
بچه ها براي اينکه از مقاومت شديد خود دست بردارند و ميلشان به همکاري بيشتر شود، به درک، ساختار، آهنگ و جهت احتياج دارند. تا زماني که اين نيازها مرتفع نشوند، علاقه اي به همکاري در بچه ها شکل نمي گيرد. براي مثال، به کمک مهارتهاي جديد گوش دادن، پدر يا مادر مي توانند نشان دهند که احساسات، خواسته ها، آرزوها و نيازهاي فرزندانشان را مي بينند، مي شنوند و درک مي کنند. وقتي اين نياز به درک شدن برآورده مي شود خود به خود از مقاومت کودک کاسته مي شود و ميل به همکاري در او افزايش مي يابد.
گرچه همه ي بچه ها اين نياز را دارند، اما هر کودک موجود منحصر به فردي است و ممکن است در زمينه اي نياز بيشتري داشته باشد. اگر کودکي در درک شدن نيازمندتر باشد، بدين معنا نيست که نيازهاي ديگر ندارد. همه اينها نيازهاي مهمي هستند، اما ممکن است يک يا دو نياز مهمتر باشد.
گرچه همه بچه ها به درک شدن نياز دارند، اين بچه ها براي اينکه از شدت مقاومت خود بکاهند بايد در مقايسه با ديگران بيشتر درک شوند.
مثلاً کودکي ممکن است بگويد: «کسي حتي يک سلام به من نکرد. روز خيلي بدي داشتم. »
بعد پدر اين کودک مي گويد: «چه بد. »
سپس کودک مي گويد: «سارا با من مهربان بود از نقاشي من خوشش آمد. »
اين بچه ها وقتي تأييد مي شوند بار ديگر جنبه هاي مثبت امور را مي بينند. آنها به همدلي، و تأييد شدن بيشتري نياز دارند. روي هم رفته به نظر مي رسد که آنها به زمان بيشتري احتياج دارند. به عجله واداشتن کودکان حساس بر ميزان مقاومت آنها مي افزايد.
اشتباه بزرگي است اگر پدر بگويد: «اگر سارا با تو مهربان بود روز آنقدرها بدي را پشت سر نگذاشتي. »
زيرا کودک در جواب پدرش مي گويد: «چرا روز بسيار بدي را پشت سر گذاشتم. هيچ کس مرا دوست ندارد. »
وقتي کودکي به جنبه هاي مثبت اشاره مي کند او را به حال خود بگذاريد تا با اين احساس مثبت زندگي کند. از اين احساس جديد او براي بي اعتبار کردن احساس قبلي او استفاده نکنيد.
اشتباه بزرگي است اگر پدر و مادر بخواهند به کودک ناراحتشان نشاط بدهند. وقتي کودکي ناراحت است يا افسرده به نظر مي رسد توضيح دادن به او که چرا و به چه دليل نبايد افسرده باشد به او کمک نمي کند. وقتي جنبه هاي مثبت را به آنها يادآور مي شويم، براي اينکه درک شوند بيش از گذشته به جنبه هاي منفي بها مي دهند. در اين مواقع بهتر اين است که پدر و مادر با توجه به سخنان فرزند خود گوش بدهند و بي جهت در مقام حل مسايل او بر نيايند.
بچه هاي حساس مي خواهند بدانند که تنها نيستند و پدر و مادرشان هم مثل آنها ناراحت هستند. موضوع بسيار ظريفي است. درست نيست که پدر و مادر براي دريافت حمايت عاطفي احساساتشان را با فرزندانشان در ميان بگذارند، اما پدر و مادر مي توانند گوشه هايي از تلاشهاي خود را با فرزندانشان در ميان بگذارند.
براي مثال، بعد از اينکه کودک از دشواري يا سختي چيزي شکايت مي کند. پدر يا مادر ممکن است بگويند: «امروز من هم حال و روز بدي داشتم. در ترافيک خيلي بدي گير کرده بودم. » پدر و مادر بي آنکه بخواهند با اين حرف احساس همدلي و حمايت کودک خود را جلب کنند، بخشي از نياز او را مرتفع مي سازند. »
اين بچه ها به شنيدن اين پيام احتياج دارند که داشتن احساس منفي بدون اشکال است. بچه هاي حساس براي غلبه بر احساس ناراحتي خود به زمان بيشتري احتياج دارند. اما به هر صورت اگر بتواند احساس خود را با شخصي دلسوز و علاقه مندي در ميان بگذارند از شدت ناراحتي شان کاسته مي شود. والديني که از حساسيت کافي برخوردار نيستند اغلب به اشتباه گمان مي کنند که مشکل در کار فرزندشان وجود دارد و با اين ذهنيت شرايط کودک را از آنچه هست دشوارتر مي کنند.
بعد از شنيدن حرفهاي کودک حساس به او فرصتي بدهيد تا احساس بهتري پيدا کند. وقتي به احساس بهتر رسيد نيازي نيست که به تغيير روحيه و احساس او اشاره کنيد. طوري برخورد کنيد که انگار حالت او کاملاً طبيعي است. به کودک اين پيام را مخابره نکنيد که اشکالي در کار او وجود داشت اما حالا مرتفع شده است.
اين بچه ها اغلب در برابر فشار براي برقراري روابط جديد مقاومت مي کنند زيرا کودکاني با اين خصوصيت اغلب براي ايجاد روابط با ديگران در مقايسه با سايرين به زمان بيشتري احتياج دارند. اما وقتي اين رابطه را برقرار مي کنند نسبت به دوستانشان صميمي و وفادار هستند و وقتي کسي به آنها خيانت کند به شدت ناراحت مي شوند. يادگرفتن بخشودن و فراموش کردن، مهارت مهمي است که اين کودکان بايد بياموزند. وقتي پدر و مادر به حرفهاي آنها گوش فرا مي دهند و آنها را درک مي کنند، به کودک امکان مي دهند که با ناراحتي خود کنار بيايد و توانايي بخشودن را در خود افزايش دهد.
وقتي بچه ها به آنچه نياز دارند مي رسند و نيازشان مرتفع مي شود استعدادهاي ويژه شان شکوفا مي گردد. اين بچه ها اغلب پر محبت و هم يار هستند و از اينکه به ديگران و به دنيا خدمت کنند لذت مي برند.
اين بچه ها به ساختار جديد زياد احتياج دارند، در غير اين صورت به راحتي از کنترل شما خارج مي شوند و در برابر اقتدار و اختيار شما مقاومت مي کنند. آنها هميشه بايد پيشاپيش از برنامه خبر داشته باشند، مي خواهند قواعد و ضوابط را بدانند، مي خواهند بدانند که ريئس و مسئول چه کسي است. در واقع به برنامه و طرح بازي احتياج دارند. اگر اين تدارک به آنها داده شود بسيار حمايتگر و هم يار مي شوند و تن به همکاري مي دهند. براي به حداقل رساندن مقاومت آنها بايد آنها را با محدوديتها، قواعد و مقررات و جهت حرکت برنامه آشنا کنيد.
پدر و مادر مي توانند به فرزند خود بگويند: «برنامه ما اين است که شما اول سوار تاب بشويد و بعد به زمين ورزش برويم تا با هر کدام ده دقيقه باز کنيد. » با دادن اين ساختار و مشخص ساختن برنامه همکاري کودک به مقدار بسيار بيشتري جلب مي شود.
بچه هاي فعال هميشه بايد از قبل بدانند که برنامه چيست، قواعد و مقررات کدامند و مسئوليت بر عهده کيست.
کودکان فعال مي خواهند کانون توجه باشند و هر جا که اقدام و عملي وجود دارد آنها هم حضور داشته باشند. مي خواهند هميشه حق با آنها باشد، اگر پدر و مادر برنامه آنها را سازماندهي بکنند، بدخلقي مي کنند. کودکاني با اين خصيصه به فرصتي احتياج دارند تا رهبري با مهارت شوند. آنها به رهبران شايسته و با صلاحيت احترام مي گذارند. پدر و مادر بايد دقت کنند که در حضور اين گونه فرزندان، ضعيف، مردد، و آسيب پذير ظاهر نشوند.
بر اي مثال هرگز به اين بچه ها نگوييد که آنها از همه بهتر فکر مي کنند. اگر به آنها برنامه را گفتيد و توضيح داديد و با اين حال مقاومت کردند و پيشنهاد دادند، به پيشنهادشان گوش بدهيد و بعد تصميم بگيريد که بهترين کاري که مي توانيد بکنيد چيست.
براي به حداقل رساندن مقاومت اين بچه ها بهتر است در هر جايي که امکان دارد مسئوليت تصميم گيري و برنامه ريزي را به آنها واگذار کنيد. اين بچه ها انرژي سرشاري دارند و اگر پدر و مادر آنها را راهنمايي کنند، از اين انرژي خود به بهترين شکل ممکن استفاده مي کنند. اگر به اين بچه ها مسئوليت بدهيد به شدت بر آن مي شوند که شما را راضي کنند.
براي به حداقل رساندن مقاومت کودکان فعال از آنها نظرخواهي کنيد و يا به آنها مسئوليتي بدهيد.
بچه هاي پويا نياز دارند که مورد احتياج باشند. آنها انرژي بسيار زيادي دارند و اگر مجبور شوند مدتي طولاني بدون حرکت و جنب و جوش باقي بمانند ناراحت مي شوند. بايد کاري صورت دهند، بعد بدون اينکه به قدر کافي فکر کنند کاري صورت مي دهند و مشکلي توليد مي کنند. به همين دليل است که مي گوييم آنها به ساختار و راه و روش احتياج دارند. وقتي نوع فعاليت را برايشان مشخص مي کنيد، انرژي بسار زيادشان به شکلي مثبت و مفيد کاناليزه مي شود.
راه ديگري براي به حداقل رساندن مقاومت اين بچه ها، خسته کردن آنهاست. اين بچه ها از اينکه ساکت و بيکار بنشينند ناراحت مي شوند، از اين رو بهتر است کاري برايشان جور کنيد و فعاليتي به آنها پيشنهاد کنيد. اين گونه انرژي شان مصرف مي شود. بچه هاي فعال به شدت علاقه مندند که رکوردهاي شخصي شان را بشکنند، آنها را به دليل موفقيت هايشان تشويق کنيد و مطمئن باشيد که مقاومتشان ذوب مي شود.
بچه هاي فعال با کار انجام دادن و اشتباه کردن ياد مي گيرند. آنها براي کارهاي خوبشان به تأييد و تصديق نياز و براي اشتباهاتشان به گذشت و اغماض احتياج دارند. اين بچه ها گرايش فراوان دارند که خودشان را به دردسر بيندازند. اگر از مجازات شدن يا تصديق نشدن بترسند، اشتباهاتشان را پنهان مي کنند و يا در مقام دفاع از اين اشتباهات حرف مي زنند و در نتيجه از رشد باز مي مانند.
بچه هاي پويا به تأييد شدن به خاطر موفقيت هايشان و به گذشت و اغماض براي اشتباهاتشان نياز دارند.
براي بچه هاي فعال، نشستن و گوش دادن دشوار است. براي آنها بهتر اين است که تحرک داشته باشند و کاري صورت دهند. وقتي در برابر حرفتان مقاومت مي کنند، بهترين کار اين است که آنها را به انجام دادن کاري تشويق کنيد. صحبت هاي طولاني با آنها بي فايده است و اغلب به عنوان يک مجازات به حساب مي آيد.
مثلاً اگر در برابر مرتب کردن اتاقشان مقاومت مي کنند، مي توانيد به آنها بگوييد: «ظاهراً درگير بازي هستي و دوست نداري اتاقت را مرتب کني. بيا با هم اين کار را بکنيم. ببين اين طوري... » منتظر باقي ماندن که اين بچه ها کاري صورت دهند بي فايده است.
اگر بچه هاي پويا براي انجام دادن کاري به شما ملحق شوند، از شدت مقاومتشان کاسته مي شود. حتي اگر به مقدار اندک به شما کمک مي کنند، از آنها تشکر کنيد.
بچه هاي پويا با کاري که صورت داده اند و نتيجه اي که به دست آورده اند خودشان را شناسايي مي کنند. آنها عاشق قدرت هستند. وقتي در برابر شما مقاومت مي کنند به اين تأييد نياز دارند که مي توانند مقاومت کنند اما رئيس در هر حال پدر يا مادر است. حرفشان را تأييد کنيد و بعد با صراحت بيشتري درخواستتان را مطرح نماييد.
بچه هاي فعال و پويا احتياج دارند که بدانند شما چه مي خواهيد و چه خواسته اي داريد. جملاتي که با «من مي خواهم» شروع مي شوند، مقاومت اين بچه ها را به حداقل مي رسانند. اين گونه، به کودک يادآور مي شويد که رئيس شما هستيد. اگر اين بچه ها به درستي حمايت نشوند، از کنترل خارج مي شوند و بدرفتاري مي کنند.
اين بچه ها وقتي از کنترل خارج مي شوند، بد خلقي مي کنند و مي خواهند به ديگران زور بگويند. بسياري از والدين و بزرگترها از رو به رو شدن با اين بچه ها مي ترسند. بسيار از والدين با فرزندان فعال خود برخورد نمي کنند و اين بر ابعاد مشکل موجود مي افزايد. اين بچه ها سواي اينکه بايد از قوانين و مقررات باخبر باشند بايد مقررات تنها رها شدن به حال خود و به اتاق خود فرستاده شدن را بياموزند.
بچه هاي فعال در مقايسه با ساير بچه ها نياز بيشتري به تأييد شدن دارند. آنها از اينکه بشنوند کاري را به اشتباه انجام داده اند متنفرند. به خصوص دوست ندارند کسي در حضور ديگران آنها را تصحيح کند. اگر آنها به طور خصوصي و در خلوت تصحيح شوند، کمتر مقاومت مي کنند. به جاي اينکه در حضور جمع در مقام اصلاح يا تأديب آنها براييد، با اشاره اي به آنها بفهمانيد که کارشان اشتباه است. آنها به شدت از پدر و مادري که حفظ آبروي آنها را بکند متشکر مي شوند.
مي توانيد با کودک خود قراري بگذاريد. مثلاً به او بگوييد اگر دست به گوش خود بگذاريد معنايش اين است که مي خواهيد او رفتار ملايم تري را به نمايش بگذارد. و يا اگر دست به چانه خود ماليديد، نشانه آن است که او بلند حرف مي زند. بچه ها از اين علامت هاي پدر و مادرشان استقبال مي کنند.
وقتي اين بچه ها ساختارهاي لازم را پيدا کنند خود به خود حساس تر، پرمهرتر و سخاوتمندتر مي شوند.
با هر تجربه جديد بخش جديدي از خود را به نمايش مي گذارند. با آنکه اين بچه ها به تغيير علاقه مند هستند به تمرکز کردن و دقيق شدن بي علاقه اند. وقتي مثلاً به آنها مي گوييد که کتشان را بپوشند يا کاري را به طرز خاصي انجام دهند در برابرتان مقاومت مي کنند. آنها به آزادي عمل بيشتري احتياج دارند.
اين بچه ها اغلب کارهايشان را تکميل نمي کنند و معمولاً از فعاليتي به سراغ فعاليت ديگر مي روند. مهم است که پدر و مادر به اين امر توجه داشته باشند و بي جهت نگران نشوند. اين کودک به گشت و پرسه زني علاقه است. گيجي و در هم بر همي بخشي از فرايند يادگيري آنها است. اين بچه ها در مراحل بعدي زندگي و زماني که رشد مي کنند و بزرگ مي شوند با آمادگي بيشتري به کارها دقيق مي شوند و کارهايشان را تکميل مي کنند.
کودکان تأثيرپذير به طور طبيعي و مانند يک پروانه از کاري به سراغ کار ديگر مي روند. نياز به وقت دارند تا همه جا را سياحت کنند. مي خواهند زندگي را تجربه کنند و دنيا را بيابند. بسيار حواس پرت هستند. مرتب بايد به آنها خط و جهت داد. وقتي گفته يا دستورالعمل شما را فراموش مي کنند منظورشان اين نيست که در برابر شما مقاومت کرده باشند. آنها خيلي ساده و به راحتي فراموش کرده اند و هرگز نبايد آنها را به اين دليل شماتت کرد. آنها به تدريج و زماني که بزرگ مي شوند توجه کردن و دقيق شدن را مي آموزند. اين بچه ها تحت تأثير فرصت هاي جديد به راحتي حواسشان پرت مي شود. از اين گرايش مي توان براي به حداقل رساندن مقاومتشان استفاده کرد.
کودکان تأثيرپذير با واکنش نشان دادن به تجربه هاي مختلف زندگي، خودشان را مي شناسند.
وقتي کودکان تأثيرپذير در برابر درخواست شما مقاومت مي کنند بايد آنها را به انجام دادن کار متفاوتي تشويق کنيد. اين کودک به پرت شدن حواس و بعد جهت گيري جديد احتياج دارد. با هر بار پرت شدن حواس جنبه ديگري از آنها خودنما مي شود که اين يکي ميل به همکاري دارد. اجازه بدهيد به چند مثال توجه کنيم.
بچه ها زمان حال را هميشگي و جاودانه مي پندارند. وقتي کاري کمي طول مي کشد اين برداشت را دارند که کار تمام شدني نيست. ادامه دار است. با ساده تر کردن کارها و با کمک کردن به فرزندانمان، آنها به اين نتيجه مي رسند که کار تفريحي است. در اين شرايط وقتي به سالهاي نوجواني مي رسند، کار مدرسه برايشان خوشايندتر مي شود.
بهتر است بچه ها تا سن هفت سالگي احساس کنند که از آنها مراقبت مي شود. بعد از فاصله سني هفت تا چهارده سالگي بچه ها بايد با بازي کردن، آواز خواندن، انجام دادن کارهاي دستي، نقاشي، فراگيري نواختن يک آلت موسيقي، يا شرکت در برنامه هاي ورزشي، تئاتر انجام دادن تکاليف مدرسه در خانه و انجام دادن برخي از کارها در منزل، کارهاي تفريحي بکنند. کمک کردن در شستن ظرفها، نظافت کردن اتاق و مراقبت از حيوانات دست آموز خانگي مسلماً کارهاي مفيدي است که بچه ها مي توانند انجام دهند. به اين قبيل کارها، کار بيش از اندازه اطلاق نمي شود. بهترين راه براي اطلاع از اينکه به فرزندانتان تا چه اندازه کار بدهيد اين است که به مقاومت آنها توجه کنيد و با توجه به اندازه مقاومت آنها در کار پيشنهادي تجديد نظر نماييد.
وقتي بچه ها در کودکي شاد بودن را تجربه مي کنند، در سنين نوجواني به سادگي به انجام دادن کارهاي سخت تر تن مي دهند. اما اگر بچه ها در کودکي کار کنند و برنامه هاي تفريحي نداشته باشند، هرگز شاد و خوش بودن را نمي آموزند. در نوجواني عليه کار مي شورند يا اينکه تن به کار سخت مي دهند و تفريح و شادي را کنار مي گذارند.
تا يکصد سال قبل بچه ها در کارخانه ها کار مي کردند، اما به تدريج جامعه به اين نتيجه رسيد کهاين به نوعي بهره کشي از بچه هاست. امروزه به اين نتيجه مي رسيم که کار کشيدن از بچه ها در منزل هم کار درستي نيست. کار پدر و مادر اين است که به فرزندان خود سرويس بدهند و کار فرزندان هم اين است که دريافت کننده اين خدمت باشند. بعد، حدود هفت سالگي بچه ها نياز جديدي پيدا مي کنند: نياز به داشتن تفريح و بازي کردن با افراد خانواده و با دوستان. اين زماني است که قرار است بچه ها يکي از مهمترين مهارتهاي مورد نيازشان را به دست آوردند که همانا نياز به شاد بودن است.
وظيفه پدر و مادر دادن خدمت و کار کودک، دريافت اين خدمت است.
بسياري از بالغها هرگز نمي آموزند که چگونه شاد باشند و چگونه از زندگي شان استفاده کنند. علتش اين است که هرگز شاد بودن و تفريح کردن را نياموخته اند. شاد زيستن يک مهارت است و اين مهارت در فاصله 7 و 14 سالگي ايجاد مي شود. کار درس و مشق بيش از اندازه و داشتن مسئوليت زياد قبل از رسيدن به دوران نوجواني توانايي شخص را در شاد بودن در مراحل بعدي زندگي محدود مي کند. نوجوانهايي که اين گونه تربيت شده اند؛ يا اشخاصي فاقد احساس مسئوليت مي شوند، يا بر عکس زياد کار مي کنند اما از زندگي خود لذت نمي برند.
اغلب والدين به اشتباه گمان مي کنند وظيفه آنها اين است که سخت کار کردن و مسئول بودن را به فرزندانشان آموزش بدهند. بچه ها مسئول بودن را از طريق رفتار مسئولانه پدر و مادرشان مي آموزند. بچه ها درصورتي زياد کار مي کنند که ببينند پدر و مادرشان زياد کار مي کنند. بچه ها تقريباً همه چيز را با تقليد کردن مي آموزند. و سرانجام کارهايي را انجام مي دهند که از پدر و مادرشان ديده اند. با اين ذهنيت پدر و مادر مي توانند با خاطر جمعي زندگي شاد و سعادتمندي را براي فرزندانشان تدارک ببينند. کار سخت، قبل از بالغ شدن بچه ها، ضرورت ندارد.
بچه ها تا قبل از نه سالگي در يک دنياي جادويي به سر مي برند. آنها پيشاپيش جهان را تجربه کرده اند. جايي براي نگراني پدر و مادر وجود ندارد. بگذاريد کودکتان رشد کند و خود را با دنياي حقيقي تطبيق دهد. بچه ها تا حدود هفت سالگي از منطق و استدلال چيزي برداشت نمي کنند و تا قبل از سيزده سالگي انديشه انتزاعي و مجرد را درک نمي کنند.
وقتي براي بچه ها داستان مي خوانيد به سادگي توجهشان را از مشکلات زندگي دور مي کنيد. بچه ها با شنيدن داستان به خلاقيت مي رسند و احساس قدرتمندتري از خود پيدا مي کنند.
وقتي کودکتان در برابر پوشيدن لباسش مقاومت مي کند، کافي است با لحني که انگار برايش داستاني تعريف مي کنيد به او مثلاً بگوييد: «ببين چه برگهاي زيبايي هستند، به اون درختها نگاه کن، چقدر قشنگ هستند. يادم هست يک روز به جنگل رفته بودم. اطرافم پر از درختها بلند و تنومند بود. آسمان آبي آبي بود. بالاي سرم يک تکه ابر سفيد ديده مي شد. همه مدت روز راه رفتم تا به کلي خسته شدم. نمي دوني راه رفتن توي جنگل چه کيفي داره، خوب حالا کتت را بپوش. »
به اين روش، برقراري ارتباط مؤثر مي گويند. وقتي داستاني تعريف مي کنيد که به کودک امکان تجسم مي دهيد، کودک خود به خود مقاومتش را کنار مي گذارد و با شما ارتباط مؤثر برقرار مي کند. در نتيجه ميل کودک به همکاري افزايش مي يابد.
براي به حداقل رساندن مقاومت کودک با او ارتباط مؤثر برقرار کنيد و بعد از او بخواهيد که به شما بپيوندد.
زمان نشانه تغيير فعاليت است. وقتي به اين کودکان مي گوييم: «حالا زمان آن رسيده که...» اين برداشت را مي کنند که همه چيز مرتب است و طبق برنامه به پيش مي رود.
با آنکه اين بچه ها دوست دارند به آنها گفته شود چه بايد بکنند در مقابل اينکه به عجله کاري را صورت دهند مقاومت مي کنند. اين کودکان نيز مانند کودکان حساس به زمان بيشتري براي هماهنگ شدن با تغييرات يا ايجاد تغيير نياز دارند. اين بچه ها به تضمين فراوان احتياج دارند که همه چيز طبق برنامه جريان عادي خود را طي مي کند. اين چيزي است که به آن عادت کرده اند. تکرار به آنها احساسي از آرامش مي دهد.
مي توانند از گذشت زمان لذت ببرند. اين بچه ها خود به خود خلاق و مبتکر نيستند. نياز دارند که کسي به آنها بگويد: «خوب حالا وقت آن رسيده که...» در غير اين صورت ممکن است به حال خود بنشينند و در رويا فرو روند. اين بچه ها عاشق راحتي فيزيکي هستند. به جاي اينکه خودشان را به دردسر بيندازند ترجيح مي دهند که بنشينند و نگاه کنند.
بر خلاف کودکان پويا، اين بچه ها نيازي به رهبري کردن و پيش افتادن ندارند. در کودک و کمسالي اغلب نياز دارند که به تماشا بنشينند. ممکن است که پنجاه بار کودک ديگري را حين انجام دادن عملي تماشا کنند و بعد ناگهان همان کار او را بکنند. مشاهده و تماشا براي جلب علاقه آنها براي مشارکت کافي است.
کودک چهار ساله از اينکه ساير بچه ها را سرگرم بازي ببيند، احساس تک افتادگي نمي کند. به تماشا علاقه مند است. انگار از طريق ديگران فعاليت خود را انجام مي دهد. اين مسئله اي نيست. سرانجام فرصت مشارکت او هم فرا مي رسد. در حدود هفت سالگي، دعوت به مشارکت از اين بچه ها اشکالي ندارد، اما حتي اگر در همين سن و سال کودک مقاومت کرد، بگذاريد که اين کار را بکند. اشکالي به وجود نمي آيد.
راه تشويق کودک پذيرنده اين نيست که از سؤال کنيد «دوست داري اين کار را بکني؟» به جا آن بهتر است به او بگوييد: «خوب حالا وقت آن است که...»
ـ بيدار شدن در زمان معيني قبل از رفتن به مدرسه.
ـ استفاده از يک صندلي مشخص به هنگام صرف غذا.
ـ رفتن به مدرسه در زمان معيني.
ـ تحويل گرفتن کودک از مدرسه در زمان معين و توسط يک شخص به خصوص.
بچه هاي پذيرنده تحت تأثير آهنگ هايي که به آن نياز دارند به توانمندي سطح بالايي مي رسند و استعدادهايشان را بروز مي دهند.
توجه به اين روشها از شدت مقاومت کودک مي کاهد، اما رعايت آنها به زمان و تدارک نياز دارد و گاه از هر دو اينها محروم هستيم. مهارت هاي بعدي که بررسي مي کنيم حتي در زماني که شما فرصت کافي نداري مؤثر واقع مي شوند.
بچه ها در هر سني که باشند به عباراتي که حواسشان را پرت کند جواب مساعد مي دهند. «خوب حالا اين کار را بکنيم...»، «حالا بيا...». به جاي اينکه از کودک سؤال کنيد که دوست دارد چه کند، رهبري را به دست بگيريد و ابتکار به خرج دهيد.
به جاي اينکه مستقيماً چيزي را از کودک بخواهيم، پدر يا مادر به کودک پيشنهاد مي دهند که مي تواند مقاومت کند و بعد به تدريج به خواسته او مي رسند. روي هم رفته سؤال از کودک که چه مي خواهد، چه احتياجي دارد و يا حتي چه احساسي مي کند درست نيست. به جاي آن بهتر است که پدر و مادر به فرزندانشان پيشنهاد بدهند. فرزند آنها مي تواند پيشنهاد را بپذيرند، يا در برابر آن مقاومت کند. کودک با مقاومت کردن به اين نتيجه مي رسد که چه مي خواهد و چه خواسته اي دارد.
بهتر از کودک نپرسيم که چه مي خواهد، چه احتياجي دارد و يا حتي چگونه احساس مي کند.
بايد زمان مشخصي براي غذا خوردن، براي خوابيدن، براي بازي کردن، براي در کنار پدر و مادر بودن و خلاصه زمان مشخصي براي همه ي امور زندگي وجود داشته باشد. اين بچه ها به عباراتي از قبيل «حالا وقت آن است که...»، «خوب حالا...» واکنش خوبي نشان مي دهند.
اين بچه ها به شدت خوش طبيعت و انديشمند هستند. احتياج به فرصت و زمان دارند تا همه کارهايشان را انجام دهند. اين بچه ها در برابر تغيير مقاومت نمي کنند. کار گرفتن تصميمات سريع عاجزند و نبايد از آنها بپرسيد که چه مي خواهند، چه فکري در سر دارند، يا چه احساسي مي کنند. به جاي آن بايد به آنها گفت که چه بايد بکنند.
کودکان پذيرنده، خوش طبيعت ترين و انديشمندترين بچه ها هستند.
/خ
بچه ها بايد تجربه کنند که همان طور که آنها به حرف شما گوش مي دهند، شما هم صحبت هاي آنها را مي شنويد.
مقاومت بچه ها اگر به درستي از ناحيه پدر و مادر حمايت شود به تدريج به آنها امکان مي دهد که از دنياي احساسات درون، آرزوها، خواسته ها و نيازهاي خود آگاه شوند. در نهايت بچه ها اين گونه به اشخاص با اراده تبديل مي شوند. اين اراده بعداً تفاوت ميان شکست و موفقيت آنها را رقم مي زند. دارندگان اراده قوي موفق مي شوند و بي اراده ها تن به تسليم مي دهند. بالغ ها بدون اراده کساني هستند که در کودکي با چالشهاي ناچاري زندگي روبه رو نشده اند. انگيزه اي براي تحقق روياهاي خود ندارند.
چهار مهارت براي به حداقل رساندن مقاومت
مي توانيم بدون خدشه دار ساختن اراده کودک، مقاومات او را به حداقل برسانيم. استفاده از چهار مهارت زير ما را در رسيدن به اين هدف ياري مي دهد:
1 ـ گوش دادن و درک کردن
2 ـ آماده کردن و ساختار دادن
3 ـ پرت کردن حواس و جهت دادن
4 ـ آداب و آهنگ.
بچه ها براي اينکه از مقاومت شديد خود دست بردارند و ميلشان به همکاري بيشتر شود، به درک، ساختار، آهنگ و جهت احتياج دارند. تا زماني که اين نيازها مرتفع نشوند، علاقه اي به همکاري در بچه ها شکل نمي گيرد. براي مثال، به کمک مهارتهاي جديد گوش دادن، پدر يا مادر مي توانند نشان دهند که احساسات، خواسته ها، آرزوها و نيازهاي فرزندانشان را مي بينند، مي شنوند و درک مي کنند. وقتي اين نياز به درک شدن برآورده مي شود خود به خود از مقاومت کودک کاسته مي شود و ميل به همکاري در او افزايش مي يابد.
گرچه همه ي بچه ها اين نياز را دارند، اما هر کودک موجود منحصر به فردي است و ممکن است در زمينه اي نياز بيشتري داشته باشد. اگر کودکي در درک شدن نيازمندتر باشد، بدين معنا نيست که نيازهاي ديگر ندارد. همه اينها نيازهاي مهمي هستند، اما ممکن است يک يا دو نياز مهمتر باشد.
چهار مشرب (خلق و خو)
بچه هاي حساس به شيده شدن و درک گرديدن نياز دارند
گرچه همه بچه ها به درک شدن نياز دارند، اين بچه ها براي اينکه از شدت مقاومت خود بکاهند بايد در مقايسه با ديگران بيشتر درک شوند.
مثلاً کودکي ممکن است بگويد: «کسي حتي يک سلام به من نکرد. روز خيلي بدي داشتم. »
بعد پدر اين کودک مي گويد: «چه بد. »
سپس کودک مي گويد: «سارا با من مهربان بود از نقاشي من خوشش آمد. »
اين بچه ها وقتي تأييد مي شوند بار ديگر جنبه هاي مثبت امور را مي بينند. آنها به همدلي، و تأييد شدن بيشتري نياز دارند. روي هم رفته به نظر مي رسد که آنها به زمان بيشتري احتياج دارند. به عجله واداشتن کودکان حساس بر ميزان مقاومت آنها مي افزايد.
اشتباه بزرگي است اگر پدر بگويد: «اگر سارا با تو مهربان بود روز آنقدرها بدي را پشت سر نگذاشتي. »
زيرا کودک در جواب پدرش مي گويد: «چرا روز بسيار بدي را پشت سر گذاشتم. هيچ کس مرا دوست ندارد. »
وقتي کودکي به جنبه هاي مثبت اشاره مي کند او را به حال خود بگذاريد تا با اين احساس مثبت زندگي کند. از اين احساس جديد او براي بي اعتبار کردن احساس قبلي او استفاده نکنيد.
بچه هاي حساس به همدلي و تأييد شدن نياز دارند.
اشتباه بزرگي است اگر پدر و مادر بخواهند به کودک ناراحتشان نشاط بدهند. وقتي کودکي ناراحت است يا افسرده به نظر مي رسد توضيح دادن به او که چرا و به چه دليل نبايد افسرده باشد به او کمک نمي کند. وقتي جنبه هاي مثبت را به آنها يادآور مي شويم، براي اينکه درک شوند بيش از گذشته به جنبه هاي منفي بها مي دهند. در اين مواقع بهتر اين است که پدر و مادر با توجه به سخنان فرزند خود گوش بدهند و بي جهت در مقام حل مسايل او بر نيايند.
بچه هاي حساس مي خواهند بدانند که تنها نيستند و پدر و مادرشان هم مثل آنها ناراحت هستند. موضوع بسيار ظريفي است. درست نيست که پدر و مادر براي دريافت حمايت عاطفي احساساتشان را با فرزندانشان در ميان بگذارند، اما پدر و مادر مي توانند گوشه هايي از تلاشهاي خود را با فرزندانشان در ميان بگذارند.
براي مثال، بعد از اينکه کودک از دشواري يا سختي چيزي شکايت مي کند. پدر يا مادر ممکن است بگويند: «امروز من هم حال و روز بدي داشتم. در ترافيک خيلي بدي گير کرده بودم. » پدر و مادر بي آنکه بخواهند با اين حرف احساس همدلي و حمايت کودک خود را جلب کنند، بخشي از نياز او را مرتفع مي سازند. »
کودکان حساس بايد تجربه کنند که تنها آنها نيستند که رنج مي برند.
اين بچه ها به شنيدن اين پيام احتياج دارند که داشتن احساس منفي بدون اشکال است. بچه هاي حساس براي غلبه بر احساس ناراحتي خود به زمان بيشتري احتياج دارند. اما به هر صورت اگر بتواند احساس خود را با شخصي دلسوز و علاقه مندي در ميان بگذارند از شدت ناراحتي شان کاسته مي شود. والديني که از حساسيت کافي برخوردار نيستند اغلب به اشتباه گمان مي کنند که مشکل در کار فرزندشان وجود دارد و با اين ذهنيت شرايط کودک را از آنچه هست دشوارتر مي کنند.
بعد از شنيدن حرفهاي کودک حساس به او فرصتي بدهيد تا احساس بهتري پيدا کند. وقتي به احساس بهتر رسيد نيازي نيست که به تغيير روحيه و احساس او اشاره کنيد. طوري برخورد کنيد که انگار حالت او کاملاً طبيعي است. به کودک اين پيام را مخابره نکنيد که اشکالي در کار او وجود داشت اما حالا مرتفع شده است.
اين بچه ها اغلب در برابر فشار براي برقراري روابط جديد مقاومت مي کنند زيرا کودکاني با اين خصوصيت اغلب براي ايجاد روابط با ديگران در مقايسه با سايرين به زمان بيشتري احتياج دارند. اما وقتي اين رابطه را برقرار مي کنند نسبت به دوستانشان صميمي و وفادار هستند و وقتي کسي به آنها خيانت کند به شدت ناراحت مي شوند. يادگرفتن بخشودن و فراموش کردن، مهارت مهمي است که اين کودکان بايد بياموزند. وقتي پدر و مادر به حرفهاي آنها گوش فرا مي دهند و آنها را درک مي کنند، به کودک امکان مي دهند که با ناراحتي خود کنار بيايد و توانايي بخشودن را در خود افزايش دهد.
وقتي بچه ها به آنچه نياز دارند مي رسند و نيازشان مرتفع مي شود استعدادهاي ويژه شان شکوفا مي گردد. اين بچه ها اغلب پر محبت و هم يار هستند و از اينکه به ديگران و به دنيا خدمت کنند لذت مي برند.
کودکان فعال به تدراک و ساختار نياز دارند
اين بچه ها به ساختار جديد زياد احتياج دارند، در غير اين صورت به راحتي از کنترل شما خارج مي شوند و در برابر اقتدار و اختيار شما مقاومت مي کنند. آنها هميشه بايد پيشاپيش از برنامه خبر داشته باشند، مي خواهند قواعد و ضوابط را بدانند، مي خواهند بدانند که ريئس و مسئول چه کسي است. در واقع به برنامه و طرح بازي احتياج دارند. اگر اين تدارک به آنها داده شود بسيار حمايتگر و هم يار مي شوند و تن به همکاري مي دهند. براي به حداقل رساندن مقاومت آنها بايد آنها را با محدوديتها، قواعد و مقررات و جهت حرکت برنامه آشنا کنيد.
پدر و مادر مي توانند به فرزند خود بگويند: «برنامه ما اين است که شما اول سوار تاب بشويد و بعد به زمين ورزش برويم تا با هر کدام ده دقيقه باز کنيد. » با دادن اين ساختار و مشخص ساختن برنامه همکاري کودک به مقدار بسيار بيشتري جلب مي شود.
بچه هاي فعال هميشه بايد از قبل بدانند که برنامه چيست، قواعد و مقررات کدامند و مسئوليت بر عهده کيست.
کودکان فعال مي خواهند کانون توجه باشند و هر جا که اقدام و عملي وجود دارد آنها هم حضور داشته باشند. مي خواهند هميشه حق با آنها باشد، اگر پدر و مادر برنامه آنها را سازماندهي بکنند، بدخلقي مي کنند. کودکاني با اين خصيصه به فرصتي احتياج دارند تا رهبري با مهارت شوند. آنها به رهبران شايسته و با صلاحيت احترام مي گذارند. پدر و مادر بايد دقت کنند که در حضور اين گونه فرزندان، ضعيف، مردد، و آسيب پذير ظاهر نشوند.
بر اي مثال هرگز به اين بچه ها نگوييد که آنها از همه بهتر فکر مي کنند. اگر به آنها برنامه را گفتيد و توضيح داديد و با اين حال مقاومت کردند و پيشنهاد دادند، به پيشنهادشان گوش بدهيد و بعد تصميم بگيريد که بهترين کاري که مي توانيد بکنيد چيست.
براي به حداقل رساندن مقاومت اين بچه ها بهتر است در هر جايي که امکان دارد مسئوليت تصميم گيري و برنامه ريزي را به آنها واگذار کنيد. اين بچه ها انرژي سرشاري دارند و اگر پدر و مادر آنها را راهنمايي کنند، از اين انرژي خود به بهترين شکل ممکن استفاده مي کنند. اگر به اين بچه ها مسئوليت بدهيد به شدت بر آن مي شوند که شما را راضي کنند.
براي به حداقل رساندن مقاومت کودکان فعال از آنها نظرخواهي کنيد و يا به آنها مسئوليتي بدهيد.
بچه هاي پويا نياز دارند که مورد احتياج باشند. آنها انرژي بسيار زيادي دارند و اگر مجبور شوند مدتي طولاني بدون حرکت و جنب و جوش باقي بمانند ناراحت مي شوند. بايد کاري صورت دهند، بعد بدون اينکه به قدر کافي فکر کنند کاري صورت مي دهند و مشکلي توليد مي کنند. به همين دليل است که مي گوييم آنها به ساختار و راه و روش احتياج دارند. وقتي نوع فعاليت را برايشان مشخص مي کنيد، انرژي بسار زيادشان به شکلي مثبت و مفيد کاناليزه مي شود.
راه ديگري براي به حداقل رساندن مقاومت اين بچه ها، خسته کردن آنهاست. اين بچه ها از اينکه ساکت و بيکار بنشينند ناراحت مي شوند، از اين رو بهتر است کاري برايشان جور کنيد و فعاليتي به آنها پيشنهاد کنيد. اين گونه انرژي شان مصرف مي شود. بچه هاي فعال به شدت علاقه مندند که رکوردهاي شخصي شان را بشکنند، آنها را به دليل موفقيت هايشان تشويق کنيد و مطمئن باشيد که مقاومتشان ذوب مي شود.
بچه هاي فعال با کار انجام دادن و اشتباه کردن ياد مي گيرند. آنها براي کارهاي خوبشان به تأييد و تصديق نياز و براي اشتباهاتشان به گذشت و اغماض احتياج دارند. اين بچه ها گرايش فراوان دارند که خودشان را به دردسر بيندازند. اگر از مجازات شدن يا تصديق نشدن بترسند، اشتباهاتشان را پنهان مي کنند و يا در مقام دفاع از اين اشتباهات حرف مي زنند و در نتيجه از رشد باز مي مانند.
بچه هاي پويا به تأييد شدن به خاطر موفقيت هايشان و به گذشت و اغماض براي اشتباهاتشان نياز دارند.
براي بچه هاي فعال، نشستن و گوش دادن دشوار است. براي آنها بهتر اين است که تحرک داشته باشند و کاري صورت دهند. وقتي در برابر حرفتان مقاومت مي کنند، بهترين کار اين است که آنها را به انجام دادن کاري تشويق کنيد. صحبت هاي طولاني با آنها بي فايده است و اغلب به عنوان يک مجازات به حساب مي آيد.
مثلاً اگر در برابر مرتب کردن اتاقشان مقاومت مي کنند، مي توانيد به آنها بگوييد: «ظاهراً درگير بازي هستي و دوست نداري اتاقت را مرتب کني. بيا با هم اين کار را بکنيم. ببين اين طوري... » منتظر باقي ماندن که اين بچه ها کاري صورت دهند بي فايده است.
اگر بچه هاي پويا براي انجام دادن کاري به شما ملحق شوند، از شدت مقاومتشان کاسته مي شود. حتي اگر به مقدار اندک به شما کمک مي کنند، از آنها تشکر کنيد.
بچه هاي پويا با کاري که صورت داده اند و نتيجه اي که به دست آورده اند خودشان را شناسايي مي کنند. آنها عاشق قدرت هستند. وقتي در برابر شما مقاومت مي کنند به اين تأييد نياز دارند که مي توانند مقاومت کنند اما رئيس در هر حال پدر يا مادر است. حرفشان را تأييد کنيد و بعد با صراحت بيشتري درخواستتان را مطرح نماييد.
بچه هاي فعال و پويا احتياج دارند که بدانند شما چه مي خواهيد و چه خواسته اي داريد. جملاتي که با «من مي خواهم» شروع مي شوند، مقاومت اين بچه ها را به حداقل مي رسانند. اين گونه، به کودک يادآور مي شويد که رئيس شما هستيد. اگر اين بچه ها به درستي حمايت نشوند، از کنترل خارج مي شوند و بدرفتاري مي کنند.
اين بچه ها وقتي از کنترل خارج مي شوند، بد خلقي مي کنند و مي خواهند به ديگران زور بگويند. بسياري از والدين و بزرگترها از رو به رو شدن با اين بچه ها مي ترسند. بسيار از والدين با فرزندان فعال خود برخورد نمي کنند و اين بر ابعاد مشکل موجود مي افزايد. اين بچه ها سواي اينکه بايد از قوانين و مقررات باخبر باشند بايد مقررات تنها رها شدن به حال خود و به اتاق خود فرستاده شدن را بياموزند.
بچه هاي فعال در مقايسه با ساير بچه ها نياز بيشتري به تأييد شدن دارند. آنها از اينکه بشنوند کاري را به اشتباه انجام داده اند متنفرند. به خصوص دوست ندارند کسي در حضور ديگران آنها را تصحيح کند. اگر آنها به طور خصوصي و در خلوت تصحيح شوند، کمتر مقاومت مي کنند. به جاي اينکه در حضور جمع در مقام اصلاح يا تأديب آنها براييد، با اشاره اي به آنها بفهمانيد که کارشان اشتباه است. آنها به شدت از پدر و مادري که حفظ آبروي آنها را بکند متشکر مي شوند.
مي توانيد با کودک خود قراري بگذاريد. مثلاً به او بگوييد اگر دست به گوش خود بگذاريد معنايش اين است که مي خواهيد او رفتار ملايم تري را به نمايش بگذارد. و يا اگر دست به چانه خود ماليديد، نشانه آن است که او بلند حرف مي زند. بچه ها از اين علامت هاي پدر و مادرشان استقبال مي کنند.
وقتي اين بچه ها ساختارهاي لازم را پيدا کنند خود به خود حساس تر، پرمهرتر و سخاوتمندتر مي شوند.
کودکان تأثيرپذير به پرت شدن حواس و جهت گرفتن احتياج دارند.
با هر تجربه جديد بخش جديدي از خود را به نمايش مي گذارند. با آنکه اين بچه ها به تغيير علاقه مند هستند به تمرکز کردن و دقيق شدن بي علاقه اند. وقتي مثلاً به آنها مي گوييد که کتشان را بپوشند يا کاري را به طرز خاصي انجام دهند در برابرتان مقاومت مي کنند. آنها به آزادي عمل بيشتري احتياج دارند.
اين بچه ها اغلب کارهايشان را تکميل نمي کنند و معمولاً از فعاليتي به سراغ فعاليت ديگر مي روند. مهم است که پدر و مادر به اين امر توجه داشته باشند و بي جهت نگران نشوند. اين کودک به گشت و پرسه زني علاقه است. گيجي و در هم بر همي بخشي از فرايند يادگيري آنها است. اين بچه ها در مراحل بعدي زندگي و زماني که رشد مي کنند و بزرگ مي شوند با آمادگي بيشتري به کارها دقيق مي شوند و کارهايشان را تکميل مي کنند.
کودکان تأثيرپذير به طور طبيعي و مانند يک پروانه از کاري به سراغ کار ديگر مي روند. نياز به وقت دارند تا همه جا را سياحت کنند. مي خواهند زندگي را تجربه کنند و دنيا را بيابند. بسيار حواس پرت هستند. مرتب بايد به آنها خط و جهت داد. وقتي گفته يا دستورالعمل شما را فراموش مي کنند منظورشان اين نيست که در برابر شما مقاومت کرده باشند. آنها خيلي ساده و به راحتي فراموش کرده اند و هرگز نبايد آنها را به اين دليل شماتت کرد. آنها به تدريج و زماني که بزرگ مي شوند توجه کردن و دقيق شدن را مي آموزند. اين بچه ها تحت تأثير فرصت هاي جديد به راحتي حواسشان پرت مي شود. از اين گرايش مي توان براي به حداقل رساندن مقاومتشان استفاده کرد.
کودکان تأثيرپذير با واکنش نشان دادن به تجربه هاي مختلف زندگي، خودشان را مي شناسند.
وقتي کودکان تأثيرپذير در برابر درخواست شما مقاومت مي کنند بايد آنها را به انجام دادن کار متفاوتي تشويق کنيد. اين کودک به پرت شدن حواس و بعد جهت گيري جديد احتياج دارد. با هر بار پرت شدن حواس جنبه ديگري از آنها خودنما مي شود که اين يکي ميل به همکاري دارد. اجازه بدهيد به چند مثال توجه کنيم.
بچه ها زمان حال را هميشگي و جاودانه مي پندارند. وقتي کاري کمي طول مي کشد اين برداشت را دارند که کار تمام شدني نيست. ادامه دار است. با ساده تر کردن کارها و با کمک کردن به فرزندانمان، آنها به اين نتيجه مي رسند که کار تفريحي است. در اين شرايط وقتي به سالهاي نوجواني مي رسند، کار مدرسه برايشان خوشايندتر مي شود.
بهتر است بچه ها تا سن هفت سالگي احساس کنند که از آنها مراقبت مي شود. بعد از فاصله سني هفت تا چهارده سالگي بچه ها بايد با بازي کردن، آواز خواندن، انجام دادن کارهاي دستي، نقاشي، فراگيري نواختن يک آلت موسيقي، يا شرکت در برنامه هاي ورزشي، تئاتر انجام دادن تکاليف مدرسه در خانه و انجام دادن برخي از کارها در منزل، کارهاي تفريحي بکنند. کمک کردن در شستن ظرفها، نظافت کردن اتاق و مراقبت از حيوانات دست آموز خانگي مسلماً کارهاي مفيدي است که بچه ها مي توانند انجام دهند. به اين قبيل کارها، کار بيش از اندازه اطلاق نمي شود. بهترين راه براي اطلاع از اينکه به فرزندانتان تا چه اندازه کار بدهيد اين است که به مقاومت آنها توجه کنيد و با توجه به اندازه مقاومت آنها در کار پيشنهادي تجديد نظر نماييد.
وقتي بچه ها در کودکي شاد بودن را تجربه مي کنند، در سنين نوجواني به سادگي به انجام دادن کارهاي سخت تر تن مي دهند. اما اگر بچه ها در کودکي کار کنند و برنامه هاي تفريحي نداشته باشند، هرگز شاد و خوش بودن را نمي آموزند. در نوجواني عليه کار مي شورند يا اينکه تن به کار سخت مي دهند و تفريح و شادي را کنار مي گذارند.
تا يکصد سال قبل بچه ها در کارخانه ها کار مي کردند، اما به تدريج جامعه به اين نتيجه رسيد کهاين به نوعي بهره کشي از بچه هاست. امروزه به اين نتيجه مي رسيم که کار کشيدن از بچه ها در منزل هم کار درستي نيست. کار پدر و مادر اين است که به فرزندان خود سرويس بدهند و کار فرزندان هم اين است که دريافت کننده اين خدمت باشند. بعد، حدود هفت سالگي بچه ها نياز جديدي پيدا مي کنند: نياز به داشتن تفريح و بازي کردن با افراد خانواده و با دوستان. اين زماني است که قرار است بچه ها يکي از مهمترين مهارتهاي مورد نيازشان را به دست آوردند که همانا نياز به شاد بودن است.
وظيفه پدر و مادر دادن خدمت و کار کودک، دريافت اين خدمت است.
بسياري از بالغها هرگز نمي آموزند که چگونه شاد باشند و چگونه از زندگي شان استفاده کنند. علتش اين است که هرگز شاد بودن و تفريح کردن را نياموخته اند. شاد زيستن يک مهارت است و اين مهارت در فاصله 7 و 14 سالگي ايجاد مي شود. کار درس و مشق بيش از اندازه و داشتن مسئوليت زياد قبل از رسيدن به دوران نوجواني توانايي شخص را در شاد بودن در مراحل بعدي زندگي محدود مي کند. نوجوانهايي که اين گونه تربيت شده اند؛ يا اشخاصي فاقد احساس مسئوليت مي شوند، يا بر عکس زياد کار مي کنند اما از زندگي خود لذت نمي برند.
اغلب والدين به اشتباه گمان مي کنند وظيفه آنها اين است که سخت کار کردن و مسئول بودن را به فرزندانشان آموزش بدهند. بچه ها مسئول بودن را از طريق رفتار مسئولانه پدر و مادرشان مي آموزند. بچه ها درصورتي زياد کار مي کنند که ببينند پدر و مادرشان زياد کار مي کنند. بچه ها تقريباً همه چيز را با تقليد کردن مي آموزند. و سرانجام کارهايي را انجام مي دهند که از پدر و مادرشان ديده اند. با اين ذهنيت پدر و مادر مي توانند با خاطر جمعي زندگي شاد و سعادتمندي را براي فرزندانشان تدارک ببينند. کار سخت، قبل از بالغ شدن بچه ها، ضرورت ندارد.
هديه ي مطالعه
بچه ها تا قبل از نه سالگي در يک دنياي جادويي به سر مي برند. آنها پيشاپيش جهان را تجربه کرده اند. جايي براي نگراني پدر و مادر وجود ندارد. بگذاريد کودکتان رشد کند و خود را با دنياي حقيقي تطبيق دهد. بچه ها تا حدود هفت سالگي از منطق و استدلال چيزي برداشت نمي کنند و تا قبل از سيزده سالگي انديشه انتزاعي و مجرد را درک نمي کنند.
به فرزندان فرصت بدهيد تا خود را براي دنياي واقعي آماده کند.
وقتي براي بچه ها داستان مي خوانيد به سادگي توجهشان را از مشکلات زندگي دور مي کنيد. بچه ها با شنيدن داستان به خلاقيت مي رسند و احساس قدرتمندتري از خود پيدا مي کنند.
استفاده از پرت کردن حواس براي جهت دادن دوباره
وقتي کودکتان در برابر پوشيدن لباسش مقاومت مي کند، کافي است با لحني که انگار برايش داستاني تعريف مي کنيد به او مثلاً بگوييد: «ببين چه برگهاي زيبايي هستند، به اون درختها نگاه کن، چقدر قشنگ هستند. يادم هست يک روز به جنگل رفته بودم. اطرافم پر از درختها بلند و تنومند بود. آسمان آبي آبي بود. بالاي سرم يک تکه ابر سفيد ديده مي شد. همه مدت روز راه رفتم تا به کلي خسته شدم. نمي دوني راه رفتن توي جنگل چه کيفي داره، خوب حالا کتت را بپوش. »
به اين روش، برقراري ارتباط مؤثر مي گويند. وقتي داستاني تعريف مي کنيد که به کودک امکان تجسم مي دهيد، کودک خود به خود مقاومتش را کنار مي گذارد و با شما ارتباط مؤثر برقرار مي کند. در نتيجه ميل کودک به همکاري افزايش مي يابد.
براي به حداقل رساندن مقاومت کودک با او ارتباط مؤثر برقرار کنيد و بعد از او بخواهيد که به شما بپيوندد.
زمان نشانه تغيير فعاليت است. وقتي به اين کودکان مي گوييم: «حالا زمان آن رسيده که...» اين برداشت را مي کنند که همه چيز مرتب است و طبق برنامه به پيش مي رود.
با آنکه اين بچه ها دوست دارند به آنها گفته شود چه بايد بکنند در مقابل اينکه به عجله کاري را صورت دهند مقاومت مي کنند. اين کودکان نيز مانند کودکان حساس به زمان بيشتري براي هماهنگ شدن با تغييرات يا ايجاد تغيير نياز دارند. اين بچه ها به تضمين فراوان احتياج دارند که همه چيز طبق برنامه جريان عادي خود را طي مي کند. اين چيزي است که به آن عادت کرده اند. تکرار به آنها احساسي از آرامش مي دهد.
مي توانند از گذشت زمان لذت ببرند. اين بچه ها خود به خود خلاق و مبتکر نيستند. نياز دارند که کسي به آنها بگويد: «خوب حالا وقت آن رسيده که...» در غير اين صورت ممکن است به حال خود بنشينند و در رويا فرو روند. اين بچه ها عاشق راحتي فيزيکي هستند. به جاي اينکه خودشان را به دردسر بيندازند ترجيح مي دهند که بنشينند و نگاه کنند.
بر خلاف کودکان پويا، اين بچه ها نيازي به رهبري کردن و پيش افتادن ندارند. در کودک و کمسالي اغلب نياز دارند که به تماشا بنشينند. ممکن است که پنجاه بار کودک ديگري را حين انجام دادن عملي تماشا کنند و بعد ناگهان همان کار او را بکنند. مشاهده و تماشا براي جلب علاقه آنها براي مشارکت کافي است.
کودک چهار ساله از اينکه ساير بچه ها را سرگرم بازي ببيند، احساس تک افتادگي نمي کند. به تماشا علاقه مند است. انگار از طريق ديگران فعاليت خود را انجام مي دهد. اين مسئله اي نيست. سرانجام فرصت مشارکت او هم فرا مي رسد. در حدود هفت سالگي، دعوت به مشارکت از اين بچه ها اشکالي ندارد، اما حتي اگر در همين سن و سال کودک مقاومت کرد، بگذاريد که اين کار را بکند. اشکالي به وجود نمي آيد.
راه تشويق کودک پذيرنده اين نيست که از سؤال کنيد «دوست داري اين کار را بکني؟» به جا آن بهتر است به او بگوييد: «خوب حالا وقت آن است که...»
توجه به آداب
تشريفات عملي
ـ بيدار شدن در زمان معيني قبل از رفتن به مدرسه.
ـ استفاده از يک صندلي مشخص به هنگام صرف غذا.
ـ رفتن به مدرسه در زمان معيني.
ـ تحويل گرفتن کودک از مدرسه در زمان معين و توسط يک شخص به خصوص.
بچه هاي پذيرنده تحت تأثير آهنگ هايي که به آن نياز دارند به توانمندي سطح بالايي مي رسند و استعدادهايشان را بروز مي دهند.
تأمين خواسته هاي بچه ها
توجه به اين روشها از شدت مقاومت کودک مي کاهد، اما رعايت آنها به زمان و تدارک نياز دارد و گاه از هر دو اينها محروم هستيم. مهارت هاي بعدي که بررسي مي کنيم حتي در زماني که شما فرصت کافي نداري مؤثر واقع مي شوند.
بچه ها در هر سني که باشند به عباراتي که حواسشان را پرت کند جواب مساعد مي دهند. «خوب حالا اين کار را بکنيم...»، «حالا بيا...». به جاي اينکه از کودک سؤال کنيد که دوست دارد چه کند، رهبري را به دست بگيريد و ابتکار به خرج دهيد.
به جاي اينکه مستقيماً چيزي را از کودک بخواهيم، پدر يا مادر به کودک پيشنهاد مي دهند که مي تواند مقاومت کند و بعد به تدريج به خواسته او مي رسند. روي هم رفته سؤال از کودک که چه مي خواهد، چه احتياجي دارد و يا حتي چه احساسي مي کند درست نيست. به جاي آن بهتر است که پدر و مادر به فرزندانشان پيشنهاد بدهند. فرزند آنها مي تواند پيشنهاد را بپذيرند، يا در برابر آن مقاومت کند. کودک با مقاومت کردن به اين نتيجه مي رسد که چه مي خواهد و چه خواسته اي دارد.
بهتر از کودک نپرسيم که چه مي خواهد، چه احتياجي دارد و يا حتي چگونه احساس مي کند.
کودکان پذيرنده به آداب و آهنگ احتياج دارند
بايد زمان مشخصي براي غذا خوردن، براي خوابيدن، براي بازي کردن، براي در کنار پدر و مادر بودن و خلاصه زمان مشخصي براي همه ي امور زندگي وجود داشته باشد. اين بچه ها به عباراتي از قبيل «حالا وقت آن است که...»، «خوب حالا...» واکنش خوبي نشان مي دهند.
اين بچه ها به شدت خوش طبيعت و انديشمند هستند. احتياج به فرصت و زمان دارند تا همه کارهايشان را انجام دهند. اين بچه ها در برابر تغيير مقاومت نمي کنند. کار گرفتن تصميمات سريع عاجزند و نبايد از آنها بپرسيد که چه مي خواهند، چه فکري در سر دارند، يا چه احساسي مي کنند. به جاي آن بايد به آنها گفت که چه بايد بکنند.
کودکان پذيرنده، خوش طبيعت ترين و انديشمندترين بچه ها هستند.
/خ