نقش و جايگاه علمي و ادبي زنان اصفهان در عرصه ي تمدن اسلامي
بانوان اصفهان، تمدن اسلامي، راويان حديث، حديث آموزي، حديث نگاري، حديث پژوهي، استماع حديث.
چکيده
هر چند درباره ي شخصيت زنان در اصفهان دوران باستان، اطلاعاتي - ولو مختصر - وجود دارد؛ لکن با توجه به نقش قابل توجه اصفهان در تمدن اسلامي و با وجود اين که اين شهر در ادوار مختلف تاريخ ايران، مرکزيت سياسي، فرهنگي و علمي داشته است، اين مسأله، به خوبي مشهود است؛ چنان که ياقوت حموي، مؤلف آثار ارزشمندي مانند معجم البلدان و معجم الادباء آورده است:
«به آن تعدادي که از اين شهر، عالمان و پيشوايان در هر فن و علمي خارج شده اند، در هيچ بلدي از بلاد ديگر مانند آن نبوده است» . (2)
و اين موضوع، درباره ي زنان اين شهر نيز مصداق داشته است، به گونه اي که کتاب التحبير في معجم الکبير از ابوسعد سمعاني مروزي (506 - 562 ق) در اين باره، اطلاعات بسياري به ما مي دهد، و يا نگارش ديگر او يعني الانساب نيز مطالبي را در اختيار ما مي گذارد. سمعاني که شمار استادانش بيش از صد نفر بوده اند، مدتي را در اصفهان به سر برده است، و از حضور بيش از سي تن از زنان اين شهر، استفاده هاي علمي برده، و استماع حديث کرده است. هم چنين از خلال آثار شخصيت هايي همچون علي بن حسن دمشقي معروف به ابن عساکر (499-571ق) مولف تاريخ دمشق و يا گزارش هاي موجود در ذيل تاريخ بغداد و برخي آثار ديگر، مي توان دريافت که زنان اصفهان تا قرن هفتم هجري در عرصه هاي مختلف معنوي، تا چه حد پيشرفته بوده اند.
مقدمه
ام الفارسيه
عبدالله بن عباس از قول سلمان چنين آورده است:
چون براي عزيمت به يثرب (مدينه) مصمم شدم، و قصد پاي بوسي خواجه کاينات، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله را کردم، در آن جا زني اصفهاني را ديدم که در وصول به يثرب و دولت دريافت سعادت اسلام، بر من سبقت گرفته بود، و او مرا به سوي آن حضرت راه نمايي کرد. (3)
برخي نيز نخستين ملاقات سلمان با ام الفارسيه را در مکه ذکر کرده اند. (4) اين صحابي گران قدر و عظيم الشأن، چگونگي مسلمان شدن خود را اين گونه بيان مي دارد:
«با کارواني به شهر مکه وارد شدم، رييس کاروان مرا به عنوان برده، کنار غلامان حبشي خود که در بوستان يا در نخلستاني بودند برد، قبلا مي دانست که يکي از زنان همشهري خود به حجاز آمده است، از اين رو در آن جا پرس و جو کرد تا از آن زن ايراني نشان پيدا کند، سرانجام همان بانوي اصفهاني در آن جا نزد سلمان آمد، و او را به محلي که حضرتش تشريف داشتند دلالت کرد، به اين ترتيب که به سلمان گفت: آن هنگام که در مکه، گنجشک جيک جيک مي کند (يعني از اذان صبح) رسول خدا صلي الله عليه و آله با چند نفر کنار کعبه مي آيند، و هنگامي که طلوع فجر نشده است، و هوا روشن مي شود، از آن جا مي روند، و پراکنده مي شوند. (5)
مسلما با وجود مرکزيت سياسي و علمي اصفهان در قرون نخستين هجري، زنان در بسياري از فعاليت هاي اجتماعي حضور داشته اند که اين موضوع، به ويژه در کانون هاي فرهنگي و نهادهاي آموزشي، محسوس تر است.
رابعه اصفهاني
اين بانو، معاصر با دوران پادشاهان ساماني بوده، و از او اشعاري نقل شده است که در منابع ديگر، اين شعرها منسوب به رابعه قزداري است. بيشتر مآخذي که به ذکر احوال رابعه پرداخته اند، او را رابعه قزداري معرفي کرده اند، و گفته اند که سخن او در لطافت و اشمال بر معاني دل انگيز، و شعرش به فصاحت و حسن تأثير، معروف بوده است. (7)
عوفي وي را در حسن و جمال، فضل و کمال و عرفت و حال، رميده روزگار و فريده دهر توصيف کرده است، و او را صاحب عشق حقيقي و مجازي، و يکه تاز زبان و ادبيات فارسي و عربي مي داند. احوالات رابعه، در خاتمه نفحات الانس مولانا جامي، مسطور است. جامي، نام او را در شمار زنان صوفي و زاهد آورده است. (8)
شاهدي بر اين که رابعه اصفهاني و رابعه قزداري، هر دو يکي بوده اند و يا نه، در دست نيست؛ ليکن همان طور که آمد، ابيات منسوب به رابعه اصفهاني، همان ابيات رابعه قزداري است، و از جمله اين شعر است:
دعوت من بر تو آن شد که ايزدت عاشق کناد
بر يکي سنگين دلي نامهربان چون خويشتن
تا بداني درد عشق و داغ مهر و غم خوري
تا به هجر اندر بپيچي و بداني قدر من
ورکانيه
عقيلي
از جمله کساني که از محضر وي استفاده کرده، دانشمند و سياست مدار معروف و وزير مشهور دربار سلجوقي، خواجه نظام الملک طوسي بوده است. (12)
عفيفه
«بزرگان اهل علم در اصفهان و بغداد، جهت وي اجازاتي ارزشمند داده بودند که مراتب والاي علمي را مي رساند» . (14)
رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني در سال هاي 095 تا 006 ق از محضر اين بانو سود جسته است. هم چنين عبدالعزيز بن عبدالملک شيباني دمشقي نيز در اصفهان از اين بانو استماع حديث کرده است. بنا بر نوشته ابن عماد حنبلي، وفات عفيفه اصفهاني در ربيع الآخر سال 606 ق بوده است. (15)
تاج النساء
بانوان اصفهان از قرن پنجم تا هفتم
سمعاني مروزي تکه در نيمه نخست قرن ششم هجري براي حديث آموزي و حديث نگاري، زادگاه خود شهر مرو را ترک گفت، و با پيمودن راه هاي دور و دراز از يک صد شهر و روستا ديدار کرد، و در آن جاها مدتي توقف داشت. به گواهي آثارش از جمله کتاب التحبير و يا دست نگاشته هاي معجم الشيوخ، در هيچ کجا مانند اصفهان نتوانست از مجالس درس بانوان استفاده کند، و در حديث شنيداري (استماع) و حديث نگاري (قرائت) ، از خرمن دانش آنان خوشه برچيند. تنها در شهر اصفهان، بيش از سي بانوي حديث دان، به شخصيت هاي ناموري مانند علي بن عساکر دمشقي و عبدالکريم سمعاني مروزي حديث آموختند؛ از جمله اين که در کتاب التحبير سمعاني، شمار بانوان حديث شناس اصفهان، برابر است با شمار همه زناني که نامشان در تاريخ بغداد خطيب بغدادي آمده است. اين آمار، نشانگر کوشش و جنب و جوش زنان مسلمان اصفهان و هماهنگي و هم گوني محيط آموزشي آنان است، و حکايت بر تکاپوي گرم آموزش زنان اصفهان در سده هاي پنجم و ششم هجري مي کند که شايسته است در اين جا بدان اشاره داشته باشم:
ام محمد اصفهاني (آمنه)
ام سلمه حسن آبادي (آمنه)
ام النجم اصفهاني
تقيه
در التحبير به نام «تقيه» ديگري نيز باز مي خوريم که دختر ابوالقاسم اصفهاني بود (متوفاي 145 ق) . پدربزرگ تقيه، ابوسعد بغدادي بود، و پدربزرگ مادري اين بانوي حديث دان، استاد سمعاني بود. سمعاني گزارش مي دهد که نزد تقيه، يک جزء از حديث خوانده است؛ ولي، يا آن را ننگاشته، و يا پس از نگارش، مفقود شده است. (24)
ام الفتوح لبناني (رابعه)
ام محمد اصفهاني (زليخا)
ام البهاء اصفهاني (جمعه)
ام النجم فضلويه (حوار)
ام الشمس اصفهاني (خجسته)
ام البهاء اصفهاني (خجسته)
ام الضياء (ست «سيده ي » الجليل)
ام النجم عنبري
ست ناز اصفهاني
ام الرجاء اصفهاني (زبيده)
ست آزرميه اصفهاني
ام الفتح بانويه (ظفر) ،
ام الفتوح اصفهاني (ضمباء)
ام الضياء اصفهاني (عاشورا)
ام الخير اصفهاني (عافيه)
ست الناس اصفهاني
ام العز اصفهاني (ستکا يا ستکا)
ام الرضا (ضوء)
ام الکرام قرشي
ام الکرام (ضوء)
ام الفتوح بزانيه (عين الشمس)
ام النجم سوذرجاني (فاطمه)
ام البهاء اصفهاني (فاطمه)
ام الفتوح قيسي (فاطمه)
ام المجتبي علوي (فاطمه)
ام الکرام اصفهاني
ام البهاء تهراني (خجسته)
دختر محمد بن احمد بن علي حداد تهراني، از رؤساي تهران اصفهان، از ابوشکر احمد بن علي بن محمد حبال اصفهاني حديث اندوخت . سمعاني از او يک حديث آموخت. (50)
ام البهاء (خجسته)
شمار اين بانوان، حکايت از برجستگي تلاش ها و فعاليت هاي ارزشمند علمي و معنوي بانوان اصفهان تا قرن هفتم هجري است.
در انتها نيز شايسته است از بانويي اصفهاني که در عصر مذکور، شعر و ادب فارسي را به آسياي صغير و دربار حاکمان آن ديار برد نيز ياد شود.
دختر حسام الدين سالار اصفهاني از زنان شاعر قرن هفتم هجري است که تذکره ها از او با عنوان «بنت اصفهانيه» ياد کرده اند. پدرش ملقب به حجه ي الحق و استاد الدنيا، شاعر و فيلسوف نيمه دوم قرن ششم هجري بود. بنت اصفهانيه، مدت ها در شهر موصل زيسته است. او اشعار بسياري سروده است، قصيده ترکيب بندي در هفتاد و دو بيت در مدح عزالدين کيکاووس اول (سلطنت: 706 - 716 ق) از امراي سلجوقي آسياي صغير سرود، و نزد او به قونيه فرستاد. (52) ابن بي بي در اين باره آورده است:
«دختر حسام الدين سالار، قصيده هفتاد و دو بيت از موصل به خدمتش فرستاد، و [سلطان] به عوض هر بيتي، صد دينار سرخ درباره ي او انعام فرمود» . (53)
از رباعيات او است:
روزي که طرب با لب و خال تو کند
جان تازه به فرخنده جمال تو کند
اين جرم که زنده مانده ام بي رخ تو
در گردن اميد وصال تو کنم
اميد است اين مقاله تا اندازه اي نقش زنان شهر تاريخ ساز اصفهان را از قرون اوليه اسلامي تا قرن هفتم هجري آشکار ساخته باشد.
پي نوشت :
1) پژوهشگر، مدرس دانشگاه و مسؤول پژوهش مرکز اصفهان شناسي و خانه ملل.
2) ياقوت حموي، شهاب الدين ابوعبدالله، معجم البلدان، ج1، ص 209.
3) مافروخي، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، ص 70؛ رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 11.
4) ابن اثير، علي بن محمد، اسدالغابه في معرفه ي الصحابه، ج7، ص25.
5) امين عاملي، سيدمحسن، اعيان الشيعه، ج7، ص283.
6) اعتماد السلطنه، محمدحسن بن علي، خيرات حسان، ج2، ص 141؛ مهدوي، سيد مصلح الدين، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص31؛ محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ص 373.
7) صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات ايران، ج 1، ص 449.
8) جامي، نورالدين عبدالرحمان بن احمد، نفحات الانس من حضرات القدس، صص 613 - 615.
9) ياقوت حموي، شهاب الدين ابوعبدالله، معجم البلدان، ج 5، ص 373.
10) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 269.
11) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج4، ص 68.
12) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج 2، ص429؛ زرکلي، خيرالدين، الاعلام، ج5، ص 131.
13) ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن احمد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج5، ص19.
14) زرکلي، خيرالدين، الاعلام، ج4، ص 239.
15) ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن احمد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج5، س 19.
16) ابن دبيثي، ذيل تاريخ بغداد، ج15، ص 339.
17) رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 31.
18) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 396.
19) رياحي، پيشين، ص 47.
20) سمعاني، پيشين، ج2، ص 296.
21) همان، ج2، ص 397.
22) رياحي، پيشين، ص 82.
23) سمعاني، پيشين، ج 2، ص 398، رياحي، پيشين، ص 138.
24) سمعاني، پيشين، ج 2، ص 398.
25) سمعاني، پيشين، ج 2، ص 407؛ رياحي، پيشين، ص 35.
26) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج 2، ص 36؛ رياحي، پيشين، ص 30.
27) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 401.
28) سمعاني، پيشين، ج2، ص 402؛ کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج1، ص 305.
29) سمعاني، پيشين، ج2، ص 404؛ رياحي، پيشين، ص 43.
30) رياحي، پيشين، ص 51.
31) همان، ص 41.
32) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج1، ص 139؛ رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ج1، ص 37.
33) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج 1، ص 315.
34) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 396؛ کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج3، ص 30.
35) رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 197.
36) سمعاني، پيشين، ج2، ص 421؛ رياحي، پيشين، ص 37.
37) سمعاني، پيشين، ج2، ص 421؛ رياحي، پيشين، ص 39.
38) سمعاني، پيشين، ج 2، ص 424؛ کحاله، عمررضا اعلام النساء، ج3، ص 22.
39) سمعاني، پيشين، ج2، ص 425.
40) همان، ص 414.
41) همان، ص 414.
42) به نوشته ياقوت حموي در کتاب نفيس معجم البلدان، ورکان منطقه اي از مناطق اصفهان بوده است، جماعي از علما و دانشوران به آن جا منسوب اند.
43) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج1، ص 414.
44) همان، ج2، ص 417.
45) سمعاني، پيشين، ج2، ص 427؛ رياحي، پيشين، ص 28.
46) ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن احمد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج4، ص 123.
47) رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 38.
48) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج4، ص 149.
49) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 434.
50) همان، ص 404.
51) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج1، ص 318؛ رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 23.
52) ابن بي بي منجمه، يحيي بن محمد، سلجوق نامه، ص 47؛ سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، صص 93 - 92.
53) ابن بي بي منجمه، يحيي بن محمد، سلجوق نامه، ص 47.
فهرست منابع و مآخذ
1. ابن اثير، علي بن محمد، اسدالغابه في معرفه ي الصحابه، تحقيق و تعليق: محمد ابراهيم البنا، بيروت: [بي نا، بي تا] .
2. ابن بي بي منجمه، يحيي بن محمد، سلجوق نامه، چاپ شده در اخبار سلاجقه روم، به اهتمام محمدجواد مشکور، تهران: [بي نا] ، چاپ اول 1350 ش.
3. ابن دبيثي، ذيل تاريخ بغداد، بيروت: دار الکتب العلميه، چاپ اول 1405 ق، ج15.
4. ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن احمد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، بيروت: دار الفکر، 1399 ق.
5. اعتماد السلطنه، محمدحسن بن علي، خيرات حسان، تهران: وزارت انطباعات و دارالترجمه، 1304 - 1307 ق.
6. امين عاملي، سيدمحسن، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، [بي تا] .
7. جامي، نورالدين عبدالرحمان بن احمد، نفحات الانس من حضرات القدس، با تصحيح و تعليقات محمود عابدي، تهران: اطلاعات، چاپ دوم 1373 ش.
8. رجبي، محمدحسن، مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي، تهران: سروش، 1374 ش.
9. رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، براساس يادداشت هاي سيد مصلح الدين مهدوي، اصفهان: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي اصفهان، چاپ اول 1375 ش.
10. زرکلي، خيرالدين، الاعلام، بيروت: دارالعلم للملائين، چاپ نهم 1990 م.
11. سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، تحقيق منيره ناجي سالم، بغداد: رياسه ي ديوان الاوقاف، 1395 ق.
12. صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات ايران، تهران: فردوسي، چاپ هشتم 1372 ش.
13. کحاله، عمررضا، اعلام النساء، بيروت: مؤسسه ي الرساله، 1404 ق.
14. مافروخي، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، ترجمه حسين بن ابي الرضا آوي، تهران: يادگار، 1328 ش.
15. محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، تهران: دار الکتب الاسلاميه، [بي تا] .
16. مهدوي، سيد مصلح الدين، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان: ثقفي چاپ دوم 1348 ش.
17. ياقوت حموي، شهاب الدين ابوعبدالله، معجم البلدان، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، 1399 ق.
/س