نقش و جايگاه علمي و ادبي زنان اصفهان در عرصه ي تمدن اسلامي

از ديرباز تاکنون، نقش بانوان در تاريخ و فرهنگ ايران، امري بسيار محسوس و قابل توجه بوده است، و در اين ميان، تأثيرگذاري و تحول آفريني زنان اصفهان در طول تاريخ، چشم گير است. هر چند درباره ي شخصيت زنان در اصفهان دوران باستان، اطلاعاتي - ولو مختصر - وجود دارد؛ لکن با توجه به نقش قابل توجه اصفهان در تمدن اسلامي و با وجود اين که اين شهر در ادوار مختلف تاريخ ايران، مرکزيت سياسي، فرهنگي و علمي داشته است، اين مسأله، به خوبي مشهود است؛ چنان که ياقوت حموي، مؤلف آثار
يکشنبه، 17 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش و جايگاه علمي و ادبي زنان اصفهان در عرصه ي تمدن اسلامي
نقش و جايگاه علمي و ادبي زنان اصفهان در عرصه ي تمدن اسلامي
نقش و جايگاه علمي و ادبي زنان اصفهان در عرصه ي تمدن اسلامي

نويسنده: محمدحسين رياحي (1)

کليد واژه ها
بانوان اصفهان، تمدن اسلامي، راويان حديث، حديث آموزي، حديث نگاري، حديث پژوهي، استماع حديث.

چکيده

از ديرباز تاکنون، نقش بانوان در تاريخ و فرهنگ ايران، امري بسيار محسوس و قابل توجه بوده است، و در اين ميان، تأثيرگذاري و تحول آفريني زنان اصفهان در طول تاريخ، چشم گير است.
هر چند درباره ي شخصيت زنان در اصفهان دوران باستان، اطلاعاتي - ولو مختصر - وجود دارد؛ لکن با توجه به نقش قابل توجه اصفهان در تمدن اسلامي و با وجود اين که اين شهر در ادوار مختلف تاريخ ايران، مرکزيت سياسي، فرهنگي و علمي داشته است، اين مسأله، به خوبي مشهود است؛ چنان که ياقوت حموي، مؤلف آثار ارزشمندي مانند معجم البلدان و معجم الادباء آورده است:
«به آن تعدادي که از اين شهر، عالمان و پيشوايان در هر فن و علمي خارج شده اند، در هيچ بلدي از بلاد ديگر مانند آن نبوده است» . (2)
و اين موضوع، درباره ي زنان اين شهر نيز مصداق داشته است، به گونه اي که کتاب التحبير في معجم الکبير از ابوسعد سمعاني مروزي (506 - 562 ق) در اين باره، اطلاعات بسياري به ما مي دهد، و يا نگارش ديگر او يعني الانساب نيز مطالبي را در اختيار ما مي گذارد. سمعاني که شمار استادانش بيش از صد نفر بوده اند، مدتي را در اصفهان به سر برده است، و از حضور بيش از سي تن از زنان اين شهر، استفاده هاي علمي برده، و استماع حديث کرده است. هم چنين از خلال آثار شخصيت هايي همچون علي بن حسن دمشقي معروف به ابن عساکر (499-571ق) مولف تاريخ دمشق و يا گزارش هاي موجود در ذيل تاريخ بغداد و برخي آثار ديگر، مي توان دريافت که زنان اصفهان تا قرن هفتم هجري در عرصه هاي مختلف معنوي، تا چه حد پيشرفته بوده اند.

مقدمه

با شکل گيري تمدن اسلامي در جهان، سراسر سرزمين هاي مسلمين، شاهد شکوفايي علم و ادب و رشد دانشمندان متفکران بسياري بود که اصفهان نيز از جمله آن ها به شمار مي رود، به ويژه اين که موقعيت و جايگاه زنان در تاريخ کشور ما پس از اسلام، محسوس تر است؛ چرا که بانوان به سبب ارزشي که تعاليم اسلامي براي آنان قائل شد، وضعيت بهتري يافتند.

ام الفارسيه

در برخي از منابع تاريخي معتبر آمده است که نخستين زن ايراني که به دين اسلام گرويد، بانويي به نام ام الفارسيه از اصفهان بوده است، و حتي آمده است که او نخستين مسلمان ايراني بوده است؛ چرا که پيش از سلمان، اسلام را برگزيده، و سلمان فارسي به راه نمايي اين خانم به محضر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله راه نمايي شده است.
عبدالله بن عباس از قول سلمان چنين آورده است:
چون براي عزيمت به يثرب (مدينه) مصمم شدم، و قصد پاي بوسي خواجه کاينات، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله را کردم، در آن جا زني اصفهاني را ديدم که در وصول به يثرب و دولت دريافت سعادت اسلام، بر من سبقت گرفته بود، و او مرا به سوي آن حضرت راه نمايي کرد. (3)
برخي نيز نخستين ملاقات سلمان با ام الفارسيه را در مکه ذکر کرده اند. (4) اين صحابي گران قدر و عظيم الشأن، چگونگي مسلمان شدن خود را اين گونه بيان مي دارد:
«با کارواني به شهر مکه وارد شدم، رييس کاروان مرا به عنوان برده، کنار غلامان حبشي خود که در بوستان يا در نخلستاني بودند برد، قبلا مي دانست که يکي از زنان همشهري خود به حجاز آمده است، از اين رو در آن جا پرس و جو کرد تا از آن زن ايراني نشان پيدا کند، سرانجام همان بانوي اصفهاني در آن جا نزد سلمان آمد، و او را به محلي که حضرتش تشريف داشتند دلالت کرد، به اين ترتيب که به سلمان گفت: آن هنگام که در مکه، گنجشک جيک جيک مي کند (يعني از اذان صبح) رسول خدا صلي الله عليه و آله با چند نفر کنار کعبه مي آيند، و هنگامي که طلوع فجر نشده است، و هوا روشن مي شود، از آن جا مي روند، و پراکنده مي شوند. (5)
مسلما با وجود مرکزيت سياسي و علمي اصفهان در قرون نخستين هجري، زنان در بسياري از فعاليت هاي اجتماعي حضور داشته اند که اين موضوع، به ويژه در کانون هاي فرهنگي و نهادهاي آموزشي، محسوس تر است.

رابعه اصفهاني

از رابعه اصفهانيه که در نيمه نخست قرن چهارم قمري زندگي مي کرده، در آثاري مانند خيرات حسان ياد شده است. به جز آن، برخي تأليفات ديگر نيز با همين عنوان به معرفي او پرداخته اند. (6)
اين بانو، معاصر با دوران پادشاهان ساماني بوده، و از او اشعاري نقل شده است که در منابع ديگر، اين شعرها منسوب به رابعه قزداري است. بيشتر مآخذي که به ذکر احوال رابعه پرداخته اند، او را رابعه قزداري معرفي کرده اند، و گفته اند که سخن او در لطافت و اشمال بر معاني دل انگيز، و شعرش به فصاحت و حسن تأثير، معروف بوده است. (7)
عوفي وي را در حسن و جمال، فضل و کمال و عرفت و حال، رميده روزگار و فريده دهر توصيف کرده است، و او را صاحب عشق حقيقي و مجازي، و يکه تاز زبان و ادبيات فارسي و عربي مي داند. احوالات رابعه، در خاتمه نفحات الانس مولانا جامي، مسطور است. جامي، نام او را در شمار زنان صوفي و زاهد آورده است. (8)
شاهدي بر اين که رابعه اصفهاني و رابعه قزداري، هر دو يکي بوده اند و يا نه، در دست نيست؛ ليکن همان طور که آمد، ابيات منسوب به رابعه اصفهاني، همان ابيات رابعه قزداري است، و از جمله اين شعر است:
دعوت من بر تو آن شد که ايزدت عاشق کناد
بر يکي سنگين دلي نامهربان چون خويشتن
تا بداني درد عشق و داغ مهر و غم خوري
تا به هجر اندر بپيچي و بداني قدر من

ورکانيه

عايشه ورکانيه (9) معروف به ام الحسن و متوفاي سال 064 ق يکي از مشهورترين علما، دانايان و واعظان عصر خويش بوده است و به نوشته سمعاني، جماعتي از مردان و زنان زمان او، حضور وي را درک کرده اند، و بسياري از اين افراد، از شهرها و مناطق ديگر، راهي مجلس درس او شده اند. از جمله مي توان در بين آن ها به ام الرضا «ضوء» دختر حمد بن علي حبال، ابوالعز حسن بن عادي علوي و ابومنصور حسين بن طلحه صالحاني اشاره کرد. (10)

عقيلي

از مشهورترين زنان در آن اعصار، يکي فاطمه عقيلي جوزداني اصفهاني معروف به ام البنين جوزدانيه، متوفاي سال 425 ق است. وي علاوه بر صفات حميده، حديث شناس، صاحب نظر در مسائل ديني و در آن روزگار، تنها زني بود که معجم کبير و معجم صغير طبراني را تدريس کرده، و ذهبي دانشمند معروف، از او به عنوان «مسنده اصفهان» ياد کرده است. (11)
از جمله کساني که از محضر وي استفاده کرده، دانشمند و سياست مدار معروف و وزير مشهور دربار سلجوقي، خواجه نظام الملک طوسي بوده است. (12)

عفيفه

عفيفه، معروف به ام هاني، دختر احمد بن عبدالله بن محمد فارفاني اصفهاني است. وي در سال 615 ق متولد شد. او از زنان دانشمند عصر خويش بوده، و به خصوص در فقه و حديث اشتهار داشته است. او آخرين کسي بود که از عبدالواحد، مصاحب ابونعيم، روايت مي کند. اين بانو از ابوعلي حداد و تعدادي ديگر از مشايخ، اجازه نقل حديث داشته است. عفيفه، معجم کبير و معجم صغير طبراني را نزد فاطمه ( جوزدانيه) استماع نموده است. (13) حافظ عبدالعظيم منذري شامي (متوفاي 656 ق) درباره ي وي نوشته است:
«بزرگان اهل علم در اصفهان و بغداد، جهت وي اجازاتي ارزشمند داده بودند که مراتب والاي علمي را مي رساند» . (14)
رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني در سال هاي 095 تا 006 ق از محضر اين بانو سود جسته است. هم چنين عبدالعزيز بن عبدالملک شيباني دمشقي نيز در اصفهان از اين بانو استماع حديث کرده است. بنا بر نوشته ابن عماد حنبلي، وفات عفيفه اصفهاني در ربيع الآخر سال 606 ق بوده است. (15)

تاج النساء

تاج النساء اصفهاني، دختر رستم بن ابي الرجاء اصفهاني است. تولد او در دهه دوم قرن ششم هجري بوده، و گويا عمده سال هاي حيات خود را در مکه مکرمه سکونت داشته است. وي از پيشوايان زنان صوفي در زمان خود بود، و از ابومنصور بن فزاز و ابوالحسن بن عبدالسلام نقل حديث کرده است. اين بانو در سال 116 ق در شهر مکه، وفات يافته است. (16)

بانوان اصفهان از قرن پنجم تا هفتم

مناسبت دارد گونه هايي از جنب و جوش علمي اصفهان و محافلي را که بانوان آن به ويژه در قرون پنجم و ششم قمري در اين شهر ايجاد کرده بودند را از لابه لاي نوشته هاي سمعاني بياوريم تا شکوه اين فعاليت هاي علمي آشکار شود.
سمعاني مروزي تکه در نيمه نخست قرن ششم هجري براي حديث آموزي و حديث نگاري، زادگاه خود شهر مرو را ترک گفت، و با پيمودن راه هاي دور و دراز از يک صد شهر و روستا ديدار کرد، و در آن جاها مدتي توقف داشت. به گواهي آثارش از جمله کتاب التحبير و يا دست نگاشته هاي معجم الشيوخ، در هيچ کجا مانند اصفهان نتوانست از مجالس درس بانوان استفاده کند، و در حديث شنيداري (استماع) و حديث نگاري (قرائت) ، از خرمن دانش آنان خوشه برچيند. تنها در شهر اصفهان، بيش از سي بانوي حديث دان، به شخصيت هاي ناموري مانند علي بن عساکر دمشقي و عبدالکريم سمعاني مروزي حديث آموختند؛ از جمله اين که در کتاب التحبير سمعاني، شمار بانوان حديث شناس اصفهان، برابر است با شمار همه زناني که نامشان در تاريخ بغداد خطيب بغدادي آمده است. اين آمار، نشانگر کوشش و جنب و جوش زنان مسلمان اصفهان و هماهنگي و هم گوني محيط آموزشي آنان است، و حکايت بر تکاپوي گرم آموزش زنان اصفهان در سده هاي پنجم و ششم هجري مي کند که شايسته است در اين جا بدان اشاره داشته باشم:

ام محمد اصفهاني (آمنه)

دختر عباد بن علي بن حمزه طباطبايي، از امام ابومحمد رزق الله تميمي، حديث آموخت. (17) سمعاني از اين بانو اندکي حديث شنيد. (18)

ام سلمه حسن آبادي (آمنه)

دختر ابوطاهر عبدالکريم حسن آبادي، زني بود پارسا از خاندان حديث که از ابوحفص عمر بن احمد عمر سمسار اصفهاني، حديث شنيد (19) . سمعاني در اصفهان از او حديث آموخت . (20)

ام النجم اصفهاني

دختر هبه ي الله خيري اصفهاني، از ابومعمر شيبان بن عبدالله بن احمد محتسب برجي، حديث شنيد. سمعاني در اصفهان از اين بانو حديث اندوخت (21) . ام النجم به سال 845 ق در زادگاهش جان سپرد. (22)

تقيه

دختر مفضل اصفهاني از رييس ابوعبدالله قاسم بن فضل ثقفي حديث شنيد. سمعاني نتوانست پاي درس حديث اين بانوي اصفهاني بنشيند؛ ولي در سال 235 ق از وي اجازه روايت حديث دريافت کرد. (23)
در التحبير به نام «تقيه» ديگري نيز باز مي خوريم که دختر ابوالقاسم اصفهاني بود (متوفاي 145 ق) . پدربزرگ تقيه، ابوسعد بغدادي بود، و پدربزرگ مادري اين بانوي حديث دان، استاد سمعاني بود. سمعاني گزارش مي دهد که نزد تقيه، يک جزء از حديث خوانده است؛ ولي، يا آن را ننگاشته، و يا پس از نگارش، مفقود شده است. (24)

ام الفتوح لبناني (رابعه)

دختر ابوسعد بن احمد (متوفاي 435 ق) از خاندان نيکوکاري و فضل بود. سمعاني، نزد پدر اين بانو، ابوسعد احمد بن محمد بن احمد بغدادي حافظ، درس خوانده بود. (25) لنبان، که در اعلام النساء کحاله، به نادرستي، «لبنان» ضبط شده است، محله اي در اصفهان است. هم چنين دروازه اي و کوي و برزني به همين نام در اصفهان بوده است.

ام محمد اصفهاني (زليخا)

و به گفته اي ام ضياء، دختر احمد بن فضلويه جمال اصفهاني، شاگرد تميمي، قاسم بن فضل ثقفي، ابوالفراس طراد زينبي و گروهي ديگر بود. شاگردي اين بانو براي سمعاني ممکن نشد؛ ولي اجازه روايت حديثي از وي به دست آورد. سمعاني مي نگارد که معمر المفيد، دوست صميمي او، در نگارش حديث از اين بانوي اصفهاني کام ياب بود. (26)

ام البهاء اصفهاني (جمعه)

دختر ابوالرجاء بشار بن احمد بن محمد بن عبدالله جعفر صوفي صفار آموزگار ( متولد سال 584 ق) زني شايسته، نيکوکار و از خانداني حديث شناس بود. او به کودکان، قرآن ياد مي داد. با هوش سرشاري که داشت، از راه شنيدن نزد سهل بن عبدالله غازي و رييس ابوعبدالله قاسم بن فضل، حديث آموخت، و براي حديث پژوهي، راهي عراق و خراسان شد. سمعاني توانست سه جزء از اين بانو بنگارد. (27)

ام النجم فضلويه (حوار)

دختر محمد بن فضلويه و همسر ابوبکر محمد بن احمد بن علي خطيب، نزد ابوطيب حبيب بن محمد بن احمد تهراني حديث آموخت. سمعاني گزارش مي دهد که براي آموختن حديث از اين بانو، به خانه شوهرش مي رفته است، ولي حديث اندکي از وي شنيده است. (28)

ام الشمس اصفهاني (خجسته)

دختر ابواسحاق ابراهيم بن عبدالوهاب بن محمد منده، زني پارسا، عابد، نيکوکار و عميق به نسب شناسي در حديث بود. او نزد پدربزرگش ابوعمر عبدالوهاب حديث آموخت. سمعاني از اين بانو نيز حديث شنيد. اين حديث دان در حدود سال 074 در اصفهان زاده شد. ابن عساکر دمشقي، نزد اين بانو حديث آموخت. (29)

ام البهاء اصفهاني (خجسته)

دختر ابوالمظفر بن ابي فتح بن ماجه، پاي درس شجاع بن علي مصقلي مي نشست. اين بانو که پس از سال 504 ق چشم به جهان گشود، به سمعاني حديث آموخت. (30)

ام الضياء (ست «سيده ي » الجليل)

دختر ابومحمد بن حسن بن حسين بن احمد بن يحيي وثابي معروف به ورقاني اديب، همسر اسماعيل بن محمد حافظ، استاد سمعاني، زني پارسا، پرهيزکار، نيکوکار و از خاندان دانش بود. اين بانو به مجلس درس ابوبکر بن ماجه مي آمد، و توانست «جزء لوين» را پيش او بخواند. سمعاني، همين جزء را از اين بانو شنيد. (31)

ام النجم عنبري

يا به گفته اي ام الفخرست «سيده ي» العراق، دختر ابومضر عبدالواحد بوزاني، از خاندان حديث و در شمار بزرگ زادگان اصفهان بود. اين بانوي اصفهاني، نزد پدر بزرگوارش مطهر بن عبدالواحد بوزاني حديث آموخت. سمعاني «جزء ابوحفص فلاس» را نزد اين بانو نگاشت. (32)

ست ناز اصفهاني

دختر مفضل بن ابي الفوارس شرابي، نزد شجاع بن علي مصقلي حديث اندوخت. سمعاني از اين بانو، حديث هايي شنيد. ابن ماکولا مي نگارد که ست ناز، از ابوبکر محمد بن عمر بن ابراهيم تهراني حديث شنيد، و ابوبکر لفتواني (متوفاي 335) از اين بانوي اصفهاني، حديث آموخت. سال مرگ ست ناز، به نگاشته ابن ماکولا، سال 825 ق است. (33)

ام الرجاء اصفهاني (زبيده)

دختر محمد بن احمد بن حسن بن حسين يزدخواستي، از ابوحفص عمر بن احمد سمسار اصفهاني و ديگران حديث نگاشت. سمعاني حديث هايي از اين بانو به رشته نگارش درآورد. (34)

ست آزرميه اصفهاني

دختر احمد بن محمد بن حداد، از ابراهيم بن محمد بن ابراهيم طيان حديث آموخت. سمعاني توانست اندکي حديث از اين بانو بنگارد. (35)

ام الفتح بانويه (ظفر) ،

دختر ابونصر کاتب، در سال 235 به سمعاني اجازه روايت حديث داد. (36)

ام الفتوح اصفهاني (ضمباء)

دختر احمد بن فضل بازرگان، در سال 235 ق براي سمعاني اجازه حديث نگاشت. (37)

ام الضياء اصفهاني (عاشورا)

دختر محمد بن فضل ديلمي، شاگرد ابوحفص عمر بن احمد سمسار اصفهاني بود، و سمعاني هم از او اندکي حديث شنيد. (38)

ام الخير اصفهاني (عافيه)

دختر حسين بن عبدالملک بن عبدالملک بن عبدالوهاب بن محمد بن منده عبدي، زني پارسا و از خاندان حديث بود که نزد ابوبکر محمد بن احمد بن ماجه، حديث فراگرفت. سمعاني «جزء لوين» را نزد اين بانو شنيد. ام الخير در سال 935 ق رخت از اين جهان بربست. (39)

ست الناس اصفهاني

دختر سيد علي بن عباد بن علي بن حمزه طباطبايي علوي، نزد ابراهيم طيان حديث شنيد. سمعاني مي نويسد که من در سال 13 «135ق» از اين بانو به اندازه دو برگ حديث نوشتم. (40)

ام العز اصفهاني (ستکا يا ستکا)

دختر محمد بن فضل ديلمي اصفهاني، از عمر بن احمد بن عمر سمسار حديث آموخت. سمعاني، اندکي از او حديث شنيد. (41)

ام الرضا (ضوء)

دختر ابوشکر محمد بن علي بن محمد حبال، زني بود پاک دامن، نيکوکار و عابد. اين بانو در دامن خود، دو فرزند حديث دان را پرورش داد که فرزندان ابوالفداء مديني بودند. اين زن نزد مادربزرگ پدرش، عايشه دختر حسن بن ابراهيم ورکاني (42) و پدر خويش، ابوشکر محمد بن علي حبال، حديث ياد گرفت. سمعاني در اصفهان از اين بانوي اصفهاني، حديث نگاشت. به گمان سمعاني، اين زن حديث دان، در سال 054 ق ديده به جهان گشوده بود. (43)

ام الکرام قرشي

و به گفته اي، ام البهاء شهر آزرميه، دختر ابوالقاسم عبدالواحد بن عبدالواحد بن محمد بن فاخر قرشي، از کساني مانند رزق الله تميمي، لاحق بن اسحاق و ديگران حديث شنيد. برادر اين بانوي اصفهاني، دوست سمعاني بود. سمعاني توانست اندکي حديث از اين بانو، با بهره رساني برادرش، بنگارد. بنا بر نگاشته برادر ام الکرام به سمعاني، اين زن حديث دان در سال 054 ق زاده شد، و در سال 545 درگذشت.

ام الکرام (ضوء)

دختر حمد بن محمد بن ابي الفتح فضل، و به گفته اي، دختر احمد بن سمعاني از او حديث هايي شنيد. (44)

ام الفتوح بزانيه (عين الشمس)

دختر مفضل بن مطهر، از خاندان حديث و بزرگان، نزد پدربزرگش مطهر بن عبدالواحد حديث فراگرفت. سمعاني از او در اصفهان حديث نگاشت. در جاي ديگري آمده است که حافظ ابوالقاسم بن عساکر با گرفتن اجازه از اين بانو در معجم خويش حديث نگاشته است؛ و علي بن احمد بن عبدالواحد مقدسي با اجازه از وي، حديث روايت کرده است. اين بانو در سال 016 ق درگذشت.

ام النجم سوذرجاني (فاطمه)

دختر احمد بن عبدالله سوذرجاني اصفهاني (متوفاي 135 ق) ، زني پارسا از خاندان حديث بود که سمعاني در سال 135 ق از او حديث شنيد، اين زن، شاگرد احمد بن محمد بن عمر نقاش بود. (45)

ام البهاء اصفهاني (فاطمه)

دختر ابوالفضل محمد بن احمد بن حسن بن ابي سليمان سعدان (متوفاي 935) ، زني پارسا، سال خورده، حديث دان و مسنده بود. او خواهر استاد سمعاني بود. سمعاني در اصفهان، از اين بانوي دانشمند اصفهاني که بيش از صد سال زندگي کرد، حديث ها شنيد، و روايت ها نگاشت. اين بانوي پاک دامن و کوشا، چندان زيست که مرگ همگنانش را به چشم ديد. (46)

ام الفتوح قيسي (فاطمه)

دختر محمد بن عبدالله بن حسن قيسي (متوفاي 545) ، زني نيکوکار و شايسته بود. (47)

ام المجتبي علوي (فاطمه)

دختر سيد ناصر بن حسن بن حسين بن طلحه علوي (متوفاي 335 ق) ، زني سال خورده بود که سمعاني توانست از او در اصفهان حديث بشنود. (48)

ام الکرام اصفهاني

که به او ام الخير فخرالنساء هم مي گفتند، دختر ابوالفضايل اسعد بن قاضي اصفهاني، از خاندان حديث و فقه بود. ابن قولويه از او حديث شنيد. (49)
ام البهاء تهراني (خجسته)
دختر محمد بن احمد بن علي حداد تهراني، از رؤساي تهران اصفهان، از ابوشکر احمد بن علي بن محمد حبال اصفهاني حديث اندوخت . سمعاني از او يک حديث آموخت. (50)

ام البهاء (خجسته)

دختر ابوالمظفر بن ابي الفتح ماجه، که پس از سال 054 ق زاده شد، پاي درس شجاع بن علي مصقلي مي نشست. سمعاني از او اندک حديث هايي نگاشت. (51)
شمار اين بانوان، حکايت از برجستگي تلاش ها و فعاليت هاي ارزشمند علمي و معنوي بانوان اصفهان تا قرن هفتم هجري است.
در انتها نيز شايسته است از بانويي اصفهاني که در عصر مذکور، شعر و ادب فارسي را به آسياي صغير و دربار حاکمان آن ديار برد نيز ياد شود.
دختر حسام الدين سالار اصفهاني از زنان شاعر قرن هفتم هجري است که تذکره ها از او با عنوان «بنت اصفهانيه» ياد کرده اند. پدرش ملقب به حجه ي الحق و استاد الدنيا، شاعر و فيلسوف نيمه دوم قرن ششم هجري بود. بنت اصفهانيه، مدت ها در شهر موصل زيسته است. او اشعار بسياري سروده است، قصيده ترکيب بندي در هفتاد و دو بيت در مدح عزالدين کيکاووس اول (سلطنت: 706 - 716 ق) از امراي سلجوقي آسياي صغير سرود، و نزد او به قونيه فرستاد. (52) ابن بي بي در اين باره آورده است:
«دختر حسام الدين سالار، قصيده هفتاد و دو بيت از موصل به خدمتش فرستاد، و [سلطان] به عوض هر بيتي، صد دينار سرخ درباره ي او انعام فرمود» . (53)
از رباعيات او است:
روزي که طرب با لب و خال تو کند
جان تازه به فرخنده جمال تو کند
اين جرم که زنده مانده ام بي رخ تو
در گردن اميد وصال تو کنم
اميد است اين مقاله تا اندازه اي نقش زنان شهر تاريخ ساز اصفهان را از قرون اوليه اسلامي تا قرن هفتم هجري آشکار ساخته باشد.

پي نوشت :

1) پژوهشگر، مدرس دانشگاه و مسؤول پژوهش مرکز اصفهان شناسي و خانه ملل.
2) ياقوت حموي، شهاب الدين ابوعبدالله، معجم البلدان، ج1، ص 209.
3) مافروخي، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، ص 70؛ رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 11.
4) ابن اثير، علي بن محمد، اسدالغابه في معرفه ي الصحابه، ج7، ص25.
5) امين عاملي، سيدمحسن، اعيان الشيعه، ج7، ص283.
6) اعتماد السلطنه، محمدحسن بن علي، خيرات حسان، ج2، ص 141؛ مهدوي، سيد مصلح الدين، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص31؛ محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ص 373.
7) صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات ايران، ج 1، ص 449.
8) جامي، نورالدين عبدالرحمان بن احمد، نفحات الانس من حضرات القدس، صص 613 - 615.
9) ياقوت حموي، شهاب الدين ابوعبدالله، معجم البلدان، ج 5، ص 373.
10) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 269.
11) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج4، ص 68.
12) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج 2، ص429؛ زرکلي، خيرالدين، الاعلام، ج5، ص 131.
13) ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن احمد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج5، ص19.
14) زرکلي، خيرالدين، الاعلام، ج4، ص 239.
15) ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن احمد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج5، س 19.
16) ابن دبيثي، ذيل تاريخ بغداد، ج15، ص 339.
17) رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 31.
18) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 396.
19) رياحي، پيشين، ص 47.
20) سمعاني، پيشين، ج2، ص 296.
21) همان، ج2، ص 397.
22) رياحي، پيشين، ص 82.
23) سمعاني، پيشين، ج 2، ص 398، رياحي، پيشين، ص 138.
24) سمعاني، پيشين، ج 2، ص 398.
25) سمعاني، پيشين، ج 2، ص 407؛ رياحي، پيشين، ص 35.
26) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج 2، ص 36؛ رياحي، پيشين، ص 30.
27) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 401.
28) سمعاني، پيشين، ج2، ص 402؛ کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج1، ص 305.
29) سمعاني، پيشين، ج2، ص 404؛ رياحي، پيشين، ص 43.
30) رياحي، پيشين، ص 51.
31) همان، ص 41.
32) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج1، ص 139؛ رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ج1، ص 37.
33) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج 1، ص 315.
34) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 396؛ کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج3، ص 30.
35) رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 197.
36) سمعاني، پيشين، ج2، ص 421؛ رياحي، پيشين، ص 37.
37) سمعاني، پيشين، ج2، ص 421؛ رياحي، پيشين، ص 39.
38) سمعاني، پيشين، ج 2، ص 424؛ کحاله، عمررضا اعلام النساء، ج3، ص 22.
39) سمعاني، پيشين، ج2، ص 425.
40) همان، ص 414.
41) همان، ص 414.
42) به نوشته ياقوت حموي در کتاب نفيس معجم البلدان، ورکان منطقه اي از مناطق اصفهان بوده است، جماعي از علما و دانشوران به آن جا منسوب اند.
43) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج1، ص 414.
44) همان، ج2، ص 417.
45) سمعاني، پيشين، ج2، ص 427؛ رياحي، پيشين، ص 28.
46) ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن احمد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج4، ص 123.
47) رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 38.
48) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج4، ص 149.
49) سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد التحبير في معجم الکبير، ج2، ص 434.
50) همان، ص 404.
51) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج1، ص 318؛ رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ص 23.
52) ابن بي بي منجمه، يحيي بن محمد، سلجوق نامه، ص 47؛ سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، ج2، صص 93 - 92.
53) ابن بي بي منجمه، يحيي بن محمد، سلجوق نامه، ص 47.

فهرست منابع و مآخذ

1. ابن اثير، علي بن محمد، اسدالغابه في معرفه ي الصحابه، تحقيق و تعليق: محمد ابراهيم البنا، بيروت: [بي نا، بي تا] .
2. ابن بي بي منجمه، يحيي بن محمد، سلجوق نامه، چاپ شده در اخبار سلاجقه روم، به اهتمام محمدجواد مشکور، تهران: [بي نا] ، چاپ اول 1350 ش.
3. ابن دبيثي، ذيل تاريخ بغداد، بيروت: دار الکتب العلميه، چاپ اول 1405 ق، ج15.
4. ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن احمد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، بيروت: دار الفکر، 1399 ق.
5. اعتماد السلطنه، محمدحسن بن علي، خيرات حسان، تهران: وزارت انطباعات و دارالترجمه، 1304 - 1307 ق.
6. امين عاملي، سيدمحسن، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، [بي تا] .
7. جامي، نورالدين عبدالرحمان بن احمد، نفحات الانس من حضرات القدس، با تصحيح و تعليقات محمود عابدي، تهران: اطلاعات، چاپ دوم 1373 ش.
8. رجبي، محمدحسن، مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي، تهران: سروش، 1374 ش.
9. رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، براساس يادداشت هاي سيد مصلح الدين مهدوي، اصفهان: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي اصفهان، چاپ اول 1375 ش.
10. زرکلي، خيرالدين، الاعلام، بيروت: دارالعلم للملائين، چاپ نهم 1990 م.
11. سمعاني، ابوسعد عبدالکريم بن محمد، التحبير في معجم الکبير، تحقيق منيره ناجي سالم، بغداد: رياسه ي ديوان الاوقاف، 1395 ق.
12. صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات ايران، تهران: فردوسي، چاپ هشتم 1372 ش.
13. کحاله، عمررضا، اعلام النساء، بيروت: مؤسسه ي الرساله، 1404 ق.
14. مافروخي، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، ترجمه حسين بن ابي الرضا آوي، تهران: يادگار، 1328 ش.
15. محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، تهران: دار الکتب الاسلاميه، [بي تا] .
16. مهدوي، سيد مصلح الدين، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان: ثقفي چاپ دوم 1348 ش.
17. ياقوت حموي، شهاب الدين ابوعبدالله، معجم البلدان، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، 1399 ق.

منبع:مجله فرهنگ اصفهان شماره 36




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.