جزيره ي خضرا (4) - دلالت روايت

نکته ي عجيب در مورد داستان جزيره اين است که: روايت مورد بحث از طريق کشف خطّ «فضل بن يحيي» نقل شده است. مرحوم سيد هاشم بحراني (متوفي 1107ق.) و هم چنين علامه مجلسي (متوفي 1110ق.) در نقل خود، به کشف مذکور تصريح فرموده اند. با اين همه بين دو نقل، تناقض ها و اختلاف هاي آشکاري وجود دارد همان طورکه بين روايت با متني که شهيد تستري بعضي از آن را به عنوان داستان جزيره خضرا نقل فرموده تناقض هاي ديگري
سه‌شنبه، 19 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جزيره ي خضرا (4) - دلالت روايت
 بررسي دلالت روايت جزيره ي خضرا (2)
جزيره ي خضرا (4) - دلالت روايت





تناقضاتي که راه حلّي براي آن ها نيست

نکته ي عجيب در مورد داستان جزيره اين است که: روايت مورد بحث از طريق کشف خطّ «فضل بن يحيي» نقل شده است.
مرحوم سيد هاشم بحراني (متوفي 1107ق.) و هم چنين علامه مجلسي (متوفي 1110ق.) در نقل خود، به کشف مذکور تصريح فرموده اند. با اين همه بين دو نقل، تناقض ها و اختلاف هاي آشکاري وجود دارد همان طورکه بين روايت با متني که شهيد تستري بعضي از آن را به عنوان داستان جزيره خضرا نقل فرموده تناقض هاي ديگري وجود دارد. ما در اينجا به موارد ذيل مي پردازيم:
الف) شهيد قاضي تستري صراحتاً فرموده اند:« بين شهري که «علي بن فاضل» در آن مريض شد با جزيره ي معروف شيعيان پانزده روز راه فاصله بوده است که دو روز آن از بيابان بي آب و علف گذر مي کند ولي بقيه راه آباد مي باشد و شهر هاي زيادي و متصل به هم دارد. »(1)
ولي مرحوم مجلسي در همان متني که گذشت و هم چنين سيد هاشم بحراني (2) مي فرمايند: « فاصله، 25 روز بوده که دو روز آن از مسير بدون آب و آبادي عبور مي کند و بعد از آن شهر ها به يکديگر پيوسته اند... . »
ب) در نقل مرحوم مجلسي آمده است که: تعداد فرماندهان و ياوران حضرت ولي عصر (عج) سيصد نفرند و تنها سيزده ياور ديگر لازم است، در صورتي که در متن روايت بحراني آمده که: تعداد آن ها 311 نفر است و تنها دو نفر باقي مانده اند.(3)
ج) نقل مرحوم مجلسي صراحت دارد بر اين که علي بن فاضل گفت:در جزيره خضرا فقط نام اين پنج نفراز علماي شيعه مطرح بود:
1. سيد مرتضي؛
2. شيخ ابوجعفر طوسي؛
3. محمد بن يعقوب کليني؛
4. ابن بابويه؛
5. شيخ ابوالقاسم جعفر بن سعيد حلّي.
ولي در نقل بحراني، تصريح مي کند که نام سه نفر از علماي شيعه مطرح بود:
1. شيخ ابوجعفر طوسي؛
2. سيد مرتضي علم الهدي؛
3. شيخ ابوالقاسم جعفر بن سعيد حلّي.
و مي گفتند شيخ ابوالقاسم حلّي در شانزده مسئله با شيخ طوسي مخالفت فرموده ودر اين مسائل حق با شيخ طوسي است.»(4)
د) در همين متن گذشته اختلاف ديگري به نظر مي رسد که بايد مورد توجه قرار گيرد و آن اين که در نقل مجلسي مي گويد: «جعفر بن سعيد حلّي» ولي در نقل بحراني مي گويد:«جعفر بن اسماعيل حلّي».
ه) در نقل مجلسي آمده که: «پس چون روز شانزدهم حرکت ما بر روي دريا فرا رسيد، آب را سفيد مشاهده کردم. »
ولي در نقل مرحوم بحراني اين طور آمده که: «پس پنج روز در دريا حرکت کرديم و چون روز ششم فرا رسيد آب را سفيد مشاهده کردم. »(5)
و) روايت مرحوم مجلسي مي گويد: «سيد شمس الدين به علي بن فاضل، گندم و جو بخشيد پس آن ها را به صدوچهل دينار طلا فروخت. »
ولي در روايت بحراني آمده است که: «او آن گندم و جو را به 25دينار طلا و به همين مقدار درهم نقره فروخت. »(6)
ز) در نقل بحراني تناقض ديگري به چشم مي آيد چون در يک جا، علي بن فاضل به شمس الدين محمد عالم مي گويد: «آيا تو امام را ديده اي، او جواب داد: نخير ولي پدرم او را ديده است. »(7)
پس از اين سؤال و جواب، روايت اين طور ادامه مي يابد که: «سيد شمس الدين به من گفت امام(ع) در آغاز هر سالي کنار اين گنبد تشريف مي آورند و گرد آن حضرت جمع نمي شوند مگر مخلصين. به او گفتم: شايد شما هم جزء آن ها باشيد ؟ پس گريه کرد و گفت: اگر خدا بخواهد. »(8)
پس با توجه به اين که سيد شمس الدين نايب خاص امام زمان (عج) در اين جزيره است معلوم مي شود که لابد حضرت را ديده است، چون چه کسي براي ديدن امام شايسته تر از اوست. علاوه بر اين، جواب او هم ظهور در اثبات دارد.
بنابراين اگر ما جواب او را با ديده ارزش و اعتبار بنگريم بين اين پاسخ و پاسخ قبلي او تناقض آشکار مي شود.
ح) در نقل مرحوم مجلسي ذکر شده است که شمس الدين پنج درهم از درهم هاي مخصوص جزيره به علي بن فاضل عطا کرد. علي بن فاضل هم گفت: «من اين درهم ها را براي برکت در پيش خود محفوظ داشته ام. »
ولي در روايت بحراني مي گويد: «علي بن فاضل به نقل از شمس الدين چنين مي گويد: برايم يادآوري کرد که: در اين جزيره هيچ درهمي وارد و يا خارج نمي شود و درهم هاي آن ها همان حواله هايي است که برآن مقدار حواله نوشته شده است... .»(9)
ط) در روايت مجلسي با صراحت مي گويد: «وقتي علي بن فاضل دانست که هنوز چهار ماه تا آمدن آذوقه از جزيره ي خضرا باقي مانده، به جهت طولاني بودن مدت، ناراحت شد و در مدت چهل روزي که پيش آنان اقامت داشت روز و شب را جهت زود آمدن آن ها، به درگاه خدا دعا مي کرد و در عصر روز چهلم به کنار دريا رفت و در جهت مغرب نگاه کرد و شبحي را از دور ديد و... . »
در حالي که روايت بحراني مي گويد: «او مدت يک هفته نزد آنان اقامت کرد و بعد به طرف دريا رفت، از فاصله ي دور شبحي را مشاهده کرد... .» (10)
آن چه را که در مورد تناقض ميان نقل هاي مختلف داستان جزيره گفتيم تا حدودي کفايت مي کند. گر چه ممکن است شخص آگاه، با مطالعه و دقت نظر و مقايسه ي متن هاي مختلف با يکديگر، موارد ديگري را هم بر اين ها بيفزايد.
دقت در اين تناقض ها، با توجه به اين که ما مي دانيم مأخذ هر دو منبع نوشته اي است که به خطّ «طيبي» يافت شده، اين سؤال را مطرح مي کند که چگونه متن يک روايت تا اين مقدار تفاوت کرده و اين تناقض هاي روشن در آن پيدا شده است ؟

رمز پديد آمدن اين تناقض ها

ما در پاسخ اين سؤال که چگونه اين اختلافات، در متن يک روايت پديد آمده، مي گوييم: احتمال قوي دارد نويسنده ي داستان؛ يعني کسي که خطوط آن را ساخته و دوخته است، در آغاز آن را نوشته و به خط طيبي کوفي نسبت داده است پس از آن تصميم گرفته که آن را با افزودن بعضي نکات جالب، بازنويسي کند. البته اصرار داشته دوباره آن را به خط طيبي که مشهور بوده، نسبت دهد. لذا در متن آن، اختلافات زياد و فاحش، آشکار شده است.

دروغ تحريف قرآن

در روايت اين نکته با صراحت بيان شده که: {علي بن فاضل مازندراني از سيد شمس الدين مي پرسد: اي سرور من، چرا ميان بعضي از آيات قرآن، ارتباطي نيست. سيد شمس الدين پاسخ مي دهد که:}علت عدم پيوستگي و اتصال بين آيات شريفه قرآن اين است که ابوبکر، قرآني را که امير المؤمنين جمع آوري کرده بود نپذيرفت و لذا مسلمين را فرا خواند و خطاب به آنان گفت: «نزد هر کس آيه يا سوره اي از قرآن وجود دارد، پيش من بياورد. » پس گروهي مانند: ابوعبيده بن جراح و عثمان و سعد بن ابي وقاص و معاويه بن ابي سفيان و عبد الرحمان بن عوف و طلحه بن عبيدالله و ابو سعيد خدري و حسان بن ثابت و جمع ديگري از مسلمين، نزد خليفه آمدند و قرآن را جمع آوري کردند و آياتي که کار هاي خلاف آنان را که بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله مرتکب شده بودند برملا مي ساخت حذف کردند، از اين رو قرآن را نا پيوسته و بدون اتصال مي بيني... . »
ما در مقابل اين ادعا مي گوييم:
1. ما در کتاب حقائق هامه حول القرآن الکريم با دلايل محکم و برهان هاي روشن، ثابت کرديم که قرآن کريم از هر گونه تحريف به نقصان يا به زياد نمودن، مبراست و مقتضاي وعده ي الهي در آيه ي شريفه ي قرآن نيز مصون بودن اين کتاب از تحريف است؛ آن جا که مي فرمايد:{إنّا نحن نزلّنا الذکرو إنّا له لحافظون }(11)؛ البته ما قرآن را بر تو نازل کرديم و ما هم او را محفوظ خواهيم داشت.
از يک طرف همه مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند که حداقل در اين آيه ي شريفه تحريفي رخ نداده است و از طرف ديگر، آيه ي شريفه بر محفوظ بودن قرآن از راه يافتن هر گونه تغيير وتبديل به وسيله زيادي يا نقصان، دلالت دارد.
اگر کسي ادعا کند که در صادق بودن آيه ي شريفه، همين نکته کافي است که خداوند قرآن را پيش بعضي از افراد، حفظ فرموده باشد گرچه بقيه قرآن ها يعني قرآن هايي که در اختيار مردم قرار دارد تحريف شده باشند، سخني باطل و غير قابل قبول است، چرا که هدف از نازل فرمودن قرآن، هدايت و راهنمايي مردم و تفکر و دقت در آيات آن است:{ لا ريب فيه هدي ًللمتقين}(12)؛ اين کتاب بي هيچ شک راهنماي پرهيزگاران است.
{ليدّبّرو آياته }(13)؛ تا امت در آيات آن تفکر کنند.
(أفلا يتدّبرونَ القرآنُ ام علي قلوبٍ أقفالُها )(14)؛ آيا منافقان در آيات قرآن تفکر نمي کنند يا بر دلهايشان قفل [جهل و نفاق ] زده اند.
و اين مطلب، مسلم است که امر هدايت يا انديشه در آيات قرآن، مخصوص يک فرد يا يک گروه نيست و حفظ قرآن هم بايد براي رسيدن به چنين هدفي باشد. بنابراين قرآن، در صورت تحريف کتاب هدايت و يا کتابي که در آن شک و ترديدي راه نيابد نيست. همانگونه که ديگر نمي توان کسي را به خاطر عدم انديشه و عدم تعمق در آيات آن سرزنش و نکوهش کرد.
هم چنين ادعاي اين که بگوييم، شايد تحريف، تنها در آياتي صورت گرفته که در هدايت مردم تأثير ندارد، هم مورد قبول ما نيست، چون هدف دشمنان و منافقان از تحريف قرآن، ضرر رساندن به جنبه ي هدايتي آن است؛ به اين معنا که مي خواهند جنبه ي هدايتي داشتن قر آن و بي ترديد بودن آن در هدايت انسان ها زير سؤال ببرند.
2. بر مطالب گذشته بايد اين نکته را هم افزود که: اهتمام و توجه زياد به قرآن و نوشتن و حفظ و تعدد نسخه ها و شيوع آن در بين مسلمين از زمان پيامبر اکرم و زير نظر مستقيم پيامبر قرار داشتن قرآن تا حدي بود که تبديل و تحريف قرآن را به يکي از امور محال و ممتنع مبدل مي ساخت.
براي روشن تر شدن مطلب کافي است به ياد داشته باشيم که هنوز کم تر از سي سال از وفات پيامبر اکرم نگذشته بود که قرّاي قرآن، به ده ها هزار نفر مي رسيدند.(15)
بنابراين چگونه فردي جرأت مي کند چنين جنايت بزرگي را مرتکب شود با توجه به اين که هنوز صحابه بزرگوار و نيکوکار پيامبر و غير آن ها وجود داشتند. چنين کساني -بدون شک - موجب آشوب و فتنه اي بزرگ مي شدند که ديگر نمي توانستند آن را فرو نشانند و نيز چنين کسي که هواي نفس او را وسوسه کرده و به اين دام خطر ناک سوق داده است مورد لعن تاريخ در همه زمان ها و همه نسل ها قرار خواهد گرفت.
ما خوانندگان را به کتاب خود به نام حقائق هامه حول القرآن الکريم ارجاع مي دهيم، زيرا آن چه که براي بطلان ادعاي تحريف قرآن لازم بوده، در آن کتاب آورده ايم و هم چنين آن جا ثابت کرده ايم که ادعاي تحريف قرآن، توسط دشمنان دين و به قصد خدشه دارکردن قداست قرآن و افتراي بر آن مطرح شده است.
3. گرچه نام کساني که در روايت آمده ممکن است در آن موقع حاضر شده و احياناً در جمع آوري قرآن شرکت کرده باشند؛ ولي نام کسي که در روايات ديگر به عنوان مسئول رسمي جمع آوري قرآن از طرف خلفا بوده، در اينجا ذکر نشده است؛ همان گونه که در اين روايت ذکري از ابن مسعود و ابي بن کعب و معاذ بن جبل نشده است؛ کساني که با قرآن و قرائت حفظ آن، بسيار آشنا بوده و نامشان در برخي روايات ديگر ذکر شده است و حتي تأکيد کرده اند که اين افراد مقام و موقعيت قابل توجهي در جريان جمع آوري قرآن داشتند که توسط خلفا تعيين شده بود .

نازل شدن قرآن بر هفت حرف

در روايت جزيره ي خضرا آمده است که: قرآن بر هفت حرف نازل شده و پيامبر صلي الله عليه و آله آن را بعد از حجه الوداع از ابتدا تا پايان براي جبرئيل قرائت فرمودند و هرگاه پيامبر صلي الله عليه و آله در قرائت خود به موضعي بر مي خوردند که اختلافي بود جبرئيل عليه السلام آن را براي حضرت بيان مي کرد و علي عليه السلام بر ورقه اي از پوست و در حضور گروهي مي نوشت که از جمله حاضران، امام حسن، امام حسين، ابن مسعود، خدري، ابّي، حذيفه، جابر و حسان بن ثابت بودند. بعد در پايان روايت آمده است که: «پس همه ي قرآن، قرائت امير المؤمنين و رسول ربّ العالمين است. »
ما در پاسخ به اين مطالب مي گوييم:
1. به چه علت نوشتن حضرت علي عليه السلام باعث شده که همه ي قرائت قرآن به امير المؤمنين اختصاص داده شود و اختصاص به پيامبر صلي الله عليه و آله يا جبرئيل يا هر کدام از ديگر صحابه که حاضر و ناظر و شاهد واقعه بودند، داده نشود ؟!
2. ما در کتاب حقائق هامه حول القرآن الکريم در فصل جداگانه اي حديث نازل شدن قرآن را بر هفت حرف باطل کرديم (البته بر اساس آن چه که روايات اهل بيت بر آن دلالت مي کرد )و گفتيم که قرآن بر يک حرف و از جانب يک خدا نازل شده است.
3. از ظاهر «روايت جزيره ي خضرا» به دست مي آيد که علت به وجود آمدن «قرائت هاي هفت گانه » اختلافي بوده که جبرئيل عليه السلام آن را بيان و علي عليه السلام نيز آن را نوشته است، ولي ما ادعاي انحصار قرائت ها را در قرائت هاي هفت گانه نپذيرفتيم، چرا که دانشوران و نويسندگان مطلع آن را ده قرائت يا خيلي بيش تر از اين مقدار ذکر مي کنند.
ما ادعاي توقيفي بودن اين قرائت ها را نيز مردود مي دانيم، زيرا ما به عنوان سؤال مي گوييم: اگر جبرئيل تنها اختلاف مربوط به ابتدا و انتها و شأن نزول سوره ها را بيان کرده است- همان طور که از روايت معلوم مي شود -در اين صورت چه ربطي به قرائت هاي هفت گانه دارد، زيرا ابتدا و انتها و شأن نزول سوره ها ارتباطي با قرائت هاي مختلف نداشته و از مصاديق آن ها نيست.
و اگر اختلاف مطرح شده در روايت، راجع به کم و زيادي در آيات يا در موارد ديگري باشد که مي گويند - گرچه بطلان اين احتمال را هم ثابت کرده ايم -(16) ولي نکته مهم تر اين که خود روايت مي گويد که: جبرئيل(ع) با صراحت، بيان ابتدا و انتها و شأن نزول سوره ها را مهم دانسته و بيان اختلاف هاي ديگر را اهميت نداده اند. مگر قائل به اين حرف باطل شويم و بگوييم جبرئيل اشتباه هاي پيامبر صلي الله عليه و آله را در قرائت بعضي موارد مي دانست و بنا براين آن ها را تصحيح فرمود و امير المؤ منين عليه السلام هم آن ها را يادداشت و حاضرين در مجلس هم شاهد بودند !
پذيرفتن اين گفتار به معناي روا دانستن اهانت به مقام مقدس نبوت است. پناه مي بريم از انحراف و لغزش در گفتار وکردار.
4. در اين قسمت، نکات ذيل را ياد آوري مي کنيم:
الف) ما نمي توانيم روا داشتن اهانت به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را تحمل کنيم و آن حضرت را متهم کنيم که نسبت به ابتدا و انتها و شأن نزول سوره ها جاهل بوده اند، ولي از طرف ديگر بر طبق نظر اين افراد قائل شويم که: صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله به اين مطالب آشنايي داشتند به اين جهت که آن ها با نازل شدن «بسم الله الرحّمن الرّحيم » مي فهميدند سوره ي قبلي تمام شده و سوره ي ديگري آغاز مي گردد .(17)
ب) بر مطلب قبل اين نکته را بايد بيفزاييم که پيامبر هميشه و در طول ساليان زيادي که در بين مردم به عنوان يک پيامبر زندگي مي کرد فضايل سوره ها را براي مسلمانان بيان و همه ي آن ها را نام گذاري فرمودند. نام هايي که از آن زمان تاکنون مشهور و متداول مي باشد و هيچ گاه در تاريخ نيامده است که مسلمانان در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله راجع به اين موضوع، اختلاف داشته باشند يا پيامبر صلي الله عليه و آله در اين قبيل امور، قبل از حجه الوداع يا بعد از آن، کوچکترين شک و ترديد کرده باشند.
ج) با صرف نظر از موارد فوق اين سؤال مطرح مي شود که آيا براي شناخت ابتدا و انتها ي سوره ها و شأن نزول آن ها بايد همه ي قرآن بر جبرئيل خوانده شود ؟ آيا کافي نيست که جبرئيل در موارد خاص، يکي يکي آن ها را بيان کند؛ به اين معنا که با توضيح يک مورد، به مورد بعدي پرداخته وآن را معين فرمايد ؟
يا به نظر شما قرآن آشفته و در هم ريخته و آيه ها و سوره ها ي آن به يکديگر آميخته بوده است ؟ اگر چنين باشد پس نقش نويسندگان وحي که پيرامون وجود مقدس پيامبر صلي الله عليه و آله مي گرديدند چه بوده است ؟

بهترين دليل تجربه است

در روايت «جزيره ي خضرا » نقل شده است که کشتي هاي دشمنان آن ها (احتمال دارد ضمير «آنها» به کساني که در جزيره اقامت دارند برگردد و احتمال دارد هم به شيعيان ارجاع داده شود) وقتي وارد درياي سفيد شوند به برکت و عنايت مولا و پيشواي ما، صاحب الزمان (عج) غرق مي گردند گرچه بسيار محکم باشند.
ما نمي دانيم آيا کسي از مؤمنين در طول قرن ها کوشش کرده به جزيره ي خضرا برود تا براي هميشه اين مطلب را ثابت کند که «مؤمنين از غرق شدن در امان هستند. »!
بيش تر از هفتصد سال از کشف اين جزيره (بنابر ادعاي اين داستان) مي گذرد ولي ما هيچ کوششي از اين قبيل مشاهده نکرده ايم ولو اين که اين تلاش حداقل از جانب يک نفر صورت گرفته باشد!
با اين که ما از شيعيان و از کساني که فدايي محبت سادات و اهل بيت هستند و به مسائل برادران خود در هرگوشه اي از جهان اهتمام مي ورزند پيوسته چنين انتظاري داشته ايم. اينان بايد مانند يک فدايي از جان گذشته، جان خود را در راه زيارت چنين اماکن شريفي نثار کنند؛ جايي که فرزندان امام در آن زندگي مي کنند و خود امام هم - حداقل يک مرتبه در سال - آن جا را به قدوم خود مزيّن مي سازند .
به ويژه در اين زمان ها که هواپيماها وکشتي هاي زيادي در اختيار مؤمنين است و مي توان آن ها را اجاره يا حتي خريد و بدين وسيله مسافرت هاي منظمي براي سفر به جزيره تدارک ديد ! تا معجزه ي بزرگ درياي سفيد، آشکار شود و ايمان مؤمنين از روي يقين باشد و دشمنان و کفار هم هلاک شده، رهسپار دوزخ گردند !
و نيز آشکار شدن اين معجزه، سبب عّزت دين و شکست و ذلت کافران و منکران شود، زيرا وقتي اين حقيقت مهم کشف و تجربه شد و صحت آن به اثبات رسيد ديگر ترس و وحشت و ناشکيبايي براي چيست؟ با اين تجربه ساده مي توان «مثلث برمودا» را در مقابل چشم هاي مردم قرار داد که کشتي هاي ديگر در آن غرق و هلاک مي گردند. پس از آن مي توان قافله هاي منظمي را براي سفر به آن جزيره تدارک ديد تا شيعيان به فيض و برکات مولايشان نايل شوند.

سيصد فرمانده

با چشم پوشي از تناقض بين روايت مجلسي و بحراني در مورد تعداد کساني که از ياوران حضرت امام زمان عليه السلام به دنيا آمده و آنان که هنوز متولد نشده اند به نکته قابل توجه ديگري بر مي خوريم و آن اين که مرحوم بحراني به نزديک بودن ظهور فرج در همان زمان اشاره کرده و مي گويد: «تنها دو نفر از ياوران حضرت باقي مانده اند و فرج آن حضرت نزديک است » (18) با اين که از آن زمان تاکنون بيش از هفت قرن گذشته و هنوز حضرت ظهور نفرموده اند.
علاوه بر آن، حديث ديگري را براي خوانندگان خود مي آوريم که ياوران حضرت و نام آن ها و هم چنين شهر هايشان را کاملاً توضيح داده و حتي بيان مي کند که آن ها در زمان ظهور حضرت عليه السلام از بسترها و منزل هاي خود ناپديد شده و به آن بزرگوار در مکّه مي پيوندند.
بنابراين آيا اين حديث راجع به افرادي که متولد شده اند سخن مي گويد يا از آنان که در آينده متولد خواهند شد ! اگر فرض کنيم آن ها به دنيا آمده اند پس آيا تا وقت ظهور آن حضرت عليه السلام عمر خواهند نمود يا خواهند مرد و خداوند آن ها را دوباره براي نصرت حضرت، زنده و مبعوث مي کند.
و مقصود از اين جمله که آن ها در زمان ظهور حضرت از بستر آسايش خود ناپديد خواهند شد چيست ؟ آيا مقصود همان بستر هاي آسايشي است که درکشورها و يا شهرهاي مختلف دارند ؟ يا منظور، تنها جزيره ي خضراست ؟! و آيا آنان تاکنون ازدواج کرده و داراي فرزند شده اند يا نه ؟
و هم چنين چرا دو نفر يا سيزده نفر باقي مانده هنوز به دنيا نيامده اند تا با برادرانشان، در حال انتظار فرج و قيام آن حضرت زندگي کنند ؟
و چرا تولد اين 313 نفرتا نزديک ظهور آن حضرت به تأخير مي افتد ؟ و نقش آن ها در تمام اين مدت طولاني چيست ؟
و سؤال هاي ديگري که با ملاحظه ي روايت جزيره ي خضرا، در ذهن خواننده نقش خواهد بست.

ورقه ي زير گنبد

در روايت جزيره نقل شده است که: شمس الدين محمد، خطاب به علي بن فاضل گفت: «او هر صبح جمعه به محل گنبد بر بالاي کوه مي رود و در آن جا ورقه اي مي يابد که همه نياز هاي او در قضاوت هايش بين مؤمنين در آن نوشته شده است پس به آن چه در ورقه آمده عمل مي کند. »
ما در اين خصوص مي گوييم: سيد شمس الدين راجع به کسي که اين ورقه را مي نويسد سخني نگفته و نام او را ذکر نکرده است، ولي از نحوه سخن او معلوم مي شود که اين ورقه، از جانب امام زمان عليه السلام صادر شده است. بنابراين سؤال هايي که در اين مورد مطرح مي شود ذيلاً بيان مي کنيم:
1. چه کسي قادر است راستگويي شمس الدين را در مورد ادعاهايش براي ما ثابت کند ؟!
2. اگر بپذيريم که او در ادعايش کاملاً صادق است اين سؤال پيش مي آيد که آيا سيد شمس الدين نمي توانسته قواعد قضاوت و محاکمه ي بين مؤمنين را بياموزد و خود مستقلاً قضاوت کند بدون اين که در هر جمعه اي نياز به اين ورقه باشد ؟!
3. چگونه مي توان اين احتمال را مردود دانست که يکي از شيطان هاي انسي و يا جنّي يا حتي يک يا دو نفر خادم گنبد چنين ورقه اي را نمي نوشته و زير گنبد قرار نمي داده اند تا سيد شمس الدين با حسن نيّت و پاک دلي و به خيال اين که، ورقه از جانب امام معصوم است به آن جا آمده وآن را بردارد. در حالي که او واقعاً تحت تأثير يک نيرنگ باز زيرک قرار گرفته بود؟

پی‏نوشتها:

1. مجالس المؤمنين، ج 1، ص 78 .
2. تبصره الولي، ص 245 .
3.همان، ص 249 .
4. تبصره الولي، ص250 و ص251 .
5. همان، ص246 و 247.
6 .همان، ص250 .
7. همان، ص247 .
8 .همان، ص250 .
9. همان، ص250 .
10.همان، ص246 .
11. حجر (15) آيه ي 9 .
12. بقره (2) آيه ي2 .
13. ص(38) آيه ي29 .
14. محمد (47) آيه ي24 .
15. نصر بن مزاحم منقري، وقعه صفين، ص188 .
16. جعفر مرتضي عاملي، حقائق هامه حول القرآن الکريم، ص112-114 .
17. همان، ص142و143 .
18. تبصره الولي ص 249 .

منبع:کتاب جزيره ي خضرا افسانه يا واقعيت؟




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط