نگاهی به کتاب اقدس (4)
قسمت نوزدهم : طلا بدهید اگر غمگین بسازید!
متن حکم در اقدس چنین است:
"من یحزن احدا فله ان ینفق تسعه عشر مثقالا من الذهب هذا ما حکم به مولی العالمین"!
هرکس ،دیگری را محزون سازد بر او واجب است که نوزده مثقال طلا انفاق کند.این آن چیزی است که مولای جهانیان به آن حکم داده است!
در این حکم تامل می کنیم تا ابعادش را بهتر متوجه شویم:
1- جریمه محزون ساختن یکنفر ، نوزده مثقال طلاست که به پول امروز یک میلیون و هشتصد هزار تومان است.لذا هر بهائی که کسی را محزون کند باید این مبلغ را بپردازد.
2- همین بهائی اگر مرتکب فحشاء شود و زنا کند باید نه مثقال طلا یعنی به پول امروز هشتصد هزار تومان بپردازد.پس جریمه زنا کردن هشتصد هزار تومان ولی جریمه محزون ساختن یک ملیون و هشتصد هزار تومان است!
3-جریمه زنا را باید به بیت العدل داد اما در اقدس ذکر نشده که جریمه محزون ساختن را به چه کسی باید پرداخت لذا این گزینه ها مطرح است:
الف:این جریمه هم مثل زنا به بیت العدل پرداخت شود
ب: این جریمه به خود محزون شده پرداخت شود
ج: این جریمه به دیگران انفاق شود
در اینکه کدام گزینه درست است اقدس ساکت است.
4-آیا هر محزون ساختنی مشمول جریمه است؟ گاهی طرف خطائی کرده که باید تنبیه یا محزون شود بازهم باید برای محزون کردن او باید یک ملیون و هشتصد هزار تومان پرداخت نمود؟ اقدس ساکت است.
5-حزن یک امر قلبی است چگونه اندازه گیری می شود؟ از خود طرف باید بپرسیم یا از چهره یا گریه یا ناله اش باید بفهمیم بعد یک ملیون و هشتصد هزار تومان بپردازیم؟!
6- وقتی در یک برخورد کسی را چند بار محزون نمودند باید جریمه را چند برابر نمایند یا همان یک بار کافی است؟!
7- کسی که گروهی را یا یک شهر یا یک ملتی را محزون ساخت به تعداد همه باید جریمه بپردازد؟!
8- آیاپرداخت پول به بیت العدل بابت یک گناه عامل پیشگیری از وقوع جرم می تواند باشد و در جلوگیری از محزون ساختن افراد موثر است!؟
9- اگر کسی توانائی مالی نداشت و دائما افراد را محزون کرد تکلیف او چیست؟!
ظاهرا خود میرزا متوجه این مشکلات شده و زود چاره جوئی کرده است:
"انه قد عفی عنکم فی هذاالظهور" یعنی این جریمه از شما براداشته شد!!
بهائی می پرسد: پس فایده ذکر این حکم چیست؟:
آیا با این معاف کردن جریمه ،دیگر محزون ساختن مجاز است ؟!
آیا اصلا جریمه از ابتدا بی معنا بود و نباید جریمه پرداخت شود؟!
یا در ظهور های قبلی این حکم جریان داشت ولی در این ظهور برداشته شد ؟!
یا اصلا از ابتدا اشتباه کردیم که گفتیم حالا با بر داشتنش جبران اشتباه می کنیم ؟!
یا این حرف ها فقط مانور ی برای ارائه چهره انسان دوستانه بوده و فایده دیگری ندارد؟! یا ...
قسمت بیستم : تبعیض مضاعف نسبت به زنان !
نکته جالب توجه دیگری که درهمین راستا به آن بر می خوریم این است که نه تنها در این نگاه استراتژیک ،زنان موجودات درجه دوم محسوب می شوند بلکه بین خودشان هم از تفاوت هائی برخوردارند و مثلا بین زن شهری و زن روستائی تفاوت است و این را می توان تبعیض مضاعف نسبت به زنان نامید.
توضیح اینکه در بهائیت مهریه زن روستائی کمتر از نصف مهریه زن شهری است !
اگر شگفت زده شده اید بهتر است به این عبارت کتاب اقدس نگاه کنید:
لایحقق الصهار الا بالامهار.قد قدر للمدن تسعه عشر مثقالا من الذهب الابریز وللقری من الفضه ومن اراد الزیاده حرم علیه ان یتجاوز عن خمسه و تسعین مثقالا
یعنی ازدواج جزبا مهریه محقق نمی شود.برای شهرها نوزده مثقال طلای خالص و برای دهات و روستاها همین مقدار نقره! هرکس هم زیادتر بخواهد حرام است که نبایداز نود و پنج مثقال تجاوز کند...
نتیجه اینکه زنان روستائی باید به نوزده یا نود و پنج مثقال نقره رضایت دهند و زنان شهری به همین مقدار طلا!
چون مطلب بسیار صریح و روشن در حکم آمده توضیح افزون تر لازم به نظر نمی رسد لیکن این سوالات باقی می ماند:
1-آیا تفاوتی بین روستاهای آفریقائی با روستاهای اروپائی نیست؟
یعنی هم زنان روستاهای آفریقائی باید نقره بگیرند و هم زنان روستاهای اروپائی ؟!
2- اگر روستائیانی بودند که متمکن تر از شهری ها بودند تکلیف چیست ؟نقره مهریه شان باشد یا طلا؟!
3-چرا زنان روستائی باید فکر کنند ارزش آنها نقره است و ارزش همتایان شهریشان طلا و باید این سرشکستگی را تا پایان عمر تحمل کند؟!
4- اگر مرد روستائی بود و خواست زن شهری بگیرد باید طلا مهریه کند یا نقره و بالعکس؟! و این کار چه عواقبی بدنبال دارد؟
5-چرا خود خانواده ها اجازه ندارند بر اساس شرایط و امکانات و توانائی های خود مقدار مهریه را تعیین کنند ؟!
6- چرا فرد متمکن نتواند بیش از نود و پنج مثقال طلا(کمتر از نه میلیون تومان) مهریه برای زنش بدهد و برای او این عمل حرام باشد؟!
7-روستائیان متمکن چرا محکومند به اینکه بیش از سه میلیون تومان برای زنانشان مهریه ندهند؟!
8-آیادخالت در امور عرفی (مثل تعیین حداقل یا حد اکثر برای مهریه)به هم زدن آزادی های شخصی و اجتماعی نیست ؟! آن هم در هزاره سوم و عصر توسعه حقوق مدنی و ...؟!
9-سازمان های جهانی و حقوق بشر در مورد نظامی که به اسم دین بین زنان شهری و روستائی فرق می گذارد چه وظیفه ای دارند؟!
قسمت بیست و یکم :اعتراض جایز نیست!
قل یا قوم ان لن تومنوا به لا تعترضوا علیه تالله یکفی مااجتمع علیه من جنود الظالمین!
بگو ای قوم من اگر به امر، ایمان نیاورده ایدحق اعتراض بر آن را ندارید. به خدا سوگند همین مقدار ازسپاهیان ظالم که علیه آن اجتماع نموده اندکافی است!
در مورد این منزوله هم سوالات پژوهشی زیر مطرح است:
1- آیا منظور جناب میرزا از "قوم"در این عبارت، بهائیان معترض است؟!
یعنی بهائیان به هیچ وجه حق اعتراض به امر را ندارند؟!
2-یا اینکه منظور از قوم مسلمانان است که ایمان نیاورده اندو به آنها می گوید که نباید اعتراض نمایند؟!
سوال این است کسی که ایمان به امر نیاورده برای اعتراض یا عدم اعتراض به بهائیت، به حرف میرزا گوش نمی دهد که میرزا به او بگوید واجب است اعتراض ننمائی!
3- آیا منظورش از "قوم"، بابی هاست که پس از باب به او ایمان نیاورده اندو به آنها می گوید نباید اعتراضی به من داشته باشید؟!
چرا بابی ها حق اعتراض به او را نباید داشته باشند در حالیکه بر خلاف نصوص بابی که برادرش ازل را جانشین معرفی کرده حق داشتند به او اعتراض کنندکه چرا به وصایت باب گردن ننهاده و برای خودش ادعای رهبری نموده و شریعت باب را منسوخ اعلام نموده است؟!
4- آیا مقصود او از قوم ،ادیان الهی است که نباید به او اعتراض کنند؟! چرا آنها حق اعتراض نداشته باشند در حالیکه همگی آنها را منسوخ اعلام کرده و بی دلیل ادعای آوردن دین جدید نموده است؟!
اما در موردجمله بعدی او در همین عبات هم سوالاتی مطرح است:
1- هرکس به میرزا و بهائیت اعتراض کند ظالم نامیده می شود؟!
2- معترضان به میرزا از داخل خانواده اش گرفته تا دولتیان و ملتیان همه ظالمند و میرزا مظلوم؟!
3- آیا با ترس از اتهام "ظالم نامیده شدن "باعث نمی شود هیچ بهائی حق اعتراض به مطالب امری را به خود ندهد؟!
4-این اصل "ظالم خواندن مخالفان" با ادعای روح و ریحان خواندن بهائیت و وحدت عالم انسانی و...،چگونه قابل جمع است؟!
قسمت بیست و دوم : شاهکار ارث در بهائیت!
سهم برادر بزرگتر از برادران دیگر و خواهران بیشتر است. سهم برادران متوفی از خواهران بیشتر است. سهم پدر متوفی از سهم مادر بیشتر است. سهم همسر از سهم ذریه کمتر است. معلم متوفی اگر بهائی نباشد از سهم محروم است. درافراد بدون فرزند،سهم فرزندان به بیت العدل داده می شود. هریک از طبقات وراث که نباشند سهمشان به بیت العدل داده می شود. (بعبارت دیگر بیت العدل هم به نوعی از متوفی ارث می برد)
اما تقسیم اولیه ارث را میرزا در اقدس اینچنین مقرر می دارد:
فرزندان : 540سهم از 2520 سهم
همسران: 480 سهم از 2520 سهم
پدران: 420 سهم از 2520 سهم
مادران: 360 سهم از 2520 سهم
برادران: 300 سهم از 2520 سهم
خواهران: 240 سهم از 2520 سهم
معلمان: 180 سهم از 2520 سهم
متن اقدس به این قرار است:(دقت کنید نحوه بیان را به رمز و رموز عربی و ابجد!)
قد قسمنا المواریث علی عددالزاءمنها قدر لذریاتکم من کتاب الطاء علی عددالمقت!
(مواریث را به عدد7 تقسیم کردیم.برای فرزندانتان از مضرب 9 (درعدد 60)میشود540 و للازواج من کتاب الحاءعلی عدد التاءوالفاء !(برای همسران از مضرب 8می شود480) و للآباء من کتاب الزاءعلی عدد التاءوالکاف !(برای پدران از مضرب7میشود 420) و للامهات من کتاب الواو علی عدد الرفیع!(برای مادران از مضرب6 می شود360) و للاخوان من کتاب الهاء عددالشین !(برای برادران از مضرب5 می شود 300) و للاخوات من کتاب الدال عددالراءو المیم!(برای خواهران از مضرب 4 می شود240)
وللمعلمین من کتاب الجیم عددالقاف و الفاء!(برای معلمان از مضرب3 میشود180) کذلک حکم مبشری الذی یذکرنی فی اللیالی و الاسحار!
بعد یک اتفاق جالبی می افتد:میرزا گریه و زاری و ضجه فرزندان را در صلب پدران و مادران می شنود که از سهم کم خود ناراضی هستند.دل او به رحم می آید و تصمیم می گیرد که سهم آنها را زیادتر کند تا به گریه و زاری خاتمه دهند! این می شود که سهم فرزندان را دو برابر می کندو 540 سهم را می کند 1080 سهم !
بعد می بیند سهم بقیه به هم می خورد و آنچه قبلا تشریع کرده و گفته (قد قسمناالمواریث ...یعنی ما اینگونه مواریث را تقسیم نمودیم...)باید عوض شود تصمیم می گیرد که عدد اضافه شده به سهم فرزندان را سر شکن کند روی بقیه و از هر کدام از هفت طبقه یاد شده یکی نود سهم کم نماید تا نسبت 2520 سهم عوض نشود!
لذا تشریع قبلی در چند سطر قبل به عدد های زیر تغییر می یابد:
سهم فرزندان: 1080سهم
سهم همسران 390 سهم
سهم پدران:330 سهم
سهم مادران:270 سهم
سهم برادران:210 سهم
سهم خواهران:150 سهم
سهم معلمین :90 سهم
بعد هم می گوید در نبود فرزندان و هریک از طبقات ،سهام باید به بیت العدل داده شود (که تفصیل آن بسیار جالب است...)
ضمنا خانه مسکونی و البسه مخصوصه متوفی هم مال پسر بزرگ است و پسران بعدی و خواهران سهمی در خانه مسکونی و البسه مخصوصه ندارند!
حال که با این شاهکار قرن حاضر در هزاره سوم ( با ادعاهای وحدت انسان ها و تساوی رجال و نساء و...)آشناشدید پرسش های خود را مطرح نمائید که:
چرا بین فرزندان در سهم بردن از خانه مسکونی تبعیض قائل شده اید؟!
چرا بین زن و مرد و خواهر و برادر و معلم بهائی از غیر بهائی و...تفاوت و تبعیض روا داشته اید؟!
چرا از اول ضجیج و ناله فرزندان را نشنیدید که تشریعتان را عوض نکنید؟!
چرا شما که خدائیددر ادیان قبلی ناله فرزندان و غیر فرزندان را نشنیدیدو ترتیب اثر ندادید؟!
چراتشکیلات بیت العدل در اسرائیل در ارث هر کسی وجود دارد(جزو ورثه هر بهائی است) و این پول ها رابیت العدل برای چه می خواهد و چه می کند و به چه کسی حساب پس می دهد(از مالیات هم که در اسرائیل معاف است)؟!
چرا و چرا...؟!
اضافه می کنم:
این محاسبات توسط چه کسی انجام می شود؟! لابد نماینده بیت العدل !
زیرا باید حضور داشته باشد تا ببیند از این 7 طبقه کدامیک هستند و کدامیک نیستند تا سهم غائبان را برای بیت العدل مصادره کند!
یعنی این تشکیلات در همه جا زمام بهائیان را با نظم حزبی از حیات تا ممات در دست دارد و هیچ کس هم حق تخلف ندارد : نظام سجلی اش در دست آنهاست،جریمه فسادش را باید به آنها بپردازدبا هر گونه مخالفت با آنها،به مجازات طرد محکوم می شود و نوزده درصد سود کسب و کار را هم باید به آنها بدهدودر ارث هم آنها شریکند و به ازای هر عضو غائب در 7گروه ورثه ،سهمشان را مصادره می کند...لابد سهم معلمان راهم آنها بر می دارند زیرا در طول دوره کودکی تا جوانی آنها معلمین بهائی را برای افراد می گمارند!معلمین هم اگر بخواهند ارث ببرند باید حرف آنها را گوش دهند تا محکوم به طرد نشوند که از ارث محروم گردند...!!
منبع:بهائي پژوهي
/خ