ترجمه و شرح (الحمد لله الذي لا اله الا هو)
ترجمه و شرح دعاي ندبه (1)
(ستايش خداوندي را سزا است که هيچ معبود بحقي جز ذات مقدس او نيست.)
شرح: بدانکه حمد در برابر احساس اختياري است. ولي مدح ستايش بر مطلق احسان و نيکي است. و شکر ستايش در برابر نعمت مي باشد. خواه به زبان باشد، که آن را ثنا گويند. و يا به قلب که اعتقاد به صفات نيک نعمت دهنده داشته باشد. و يا به ساير أعضاء و جوارح، که آن تحمل زحمات اطاعت و فرمانبري نعمت دهنده باشد. حاصل آنکه شکر، عملي است در مقابل نعمت منعم. و چون هر کمالي از رشحات فيض کمالات حضرت حق است، و کمال حضرت حق تعالي مفيض کمال هر موجودي است، پس ستايش کمال هر موجودي بازگشت به ستايش کمال حضرت أحديت است. لذا به صورت «جمله ي انحصاريه» گفته مي شود «الحمد لله» که تمام افراد حمد مختص است به خداوند متعال، و ستايش هر حمد کننده نسبت به هر محمودي ستايش خداوند است. خواه حمد کننده التفات به اين مطلب داشته باشد و خواه غافل باشد.
حمد را هم مراتبي است: اول- حمد و ثناي حضرت حق بر کمالات ذاتيه خود. چنانکه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «لا احصي ثناء عليک کما اثنيت علي نفسک» (1). يعني: (من نتوانم ثناي تو را نمايم آن نحوي که تو بر ذات مقدس خود ثنا گوئي). دوم- حمد و ثناي ملائکه ي مقربين عالم أعلي و آسمانها. سوم- حمد و ثناي افراد انسان در برابر نعمتهاي ظاهري و باطني. چهارم- حمد و ثناي ساير موجودات که هر يک با زبان خويش در مقام ستايش حضرت حق مي باشند «و ان من شيء الا يسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبيحهم»- اسراء 44- يعني: (و هيچ موجودي نيست مگر اينکه تسبيح و ستايش او را مي کند ولي شما تسبيح آنها را نمي فهميد). و تمام موجودات عالم هر يک به زباني ستايش حق تعالي را مي کنند.
آنچه در چشم جهان بينت نکو است
عکس حسن و پرتو احسان اوست
گر بر آن احسان و حسن اي حق شناس
وز تو روزي در وجود آيد سپاس
در حقيقت آن سپاس او بود
نام اين، و آن لباس او بود
«الله» اسم علم است براي آن وجود مقدس که جامع جميع صفات کماليه و جماليه، و منزه از صفات ممکنات است. و لذا تمام أسماء و صفات حق در لفظ «الله» به طور اجمال جمعي مندرج است. و کلمه ي «الله» نزديک ترين أسماء باسم أعظم است.
در کتاب توحيد صدوق از أميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده که فرمود: «ان قولک «الله» أعظم اسم من أسماء الله و هو الاسم الذي لا ينبغي أن يسمي به غير الله...» يعني: محققا گفتار تو به لفظ «الله» بزرگترين اسمي است از أسماء الهي، اسمي است که شايسته نيست غير از خدا- نام مخلوقي- بدان ناميده شود.
البته اين اسم مبارک مختص به ذات واجب الوجود است. در تفسير صافي از حضرت رضا عليه السلام نقل شده که فرمود: «... انها أقرب الي اسم الاعظم من ناظر العين الي بياضها» يعني: کلمه ي «الله» نزديک ترين اسم است به اسم أعظم که از ناظر چشم به سفيدي چشم نزديکتر است. (2)
«لا اله الا هو» اين جمله در مواضع متعددي از قرآن آمده، و از أشرف آيات قرآني است، که دلالت بر يگانگي ذات خداوند دارد. و رکن أعظم اصول دين مي باشد. در کتاب «توحيد» صدوق از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة» (هر کسي که از روي اخلاص- اين کلمه- لا اله الا الله را بر زبان آورد وارد بهشت شود). بعد فرمود: «گفتن از روي اخلاص آن است که او را از معاصي باز دارد».
و نيز در کتاب توحيد در تفسير کلمه «الله» از امام صادق عليه السلام نقل شده که فرمود: حرف ألف کلمه ي «الله» اشاره به نعمت هاي ما مي باشد، که خداوند به خلق خود عطا فرموده، و لام اشاره به اين است که خداوند خلق خود را به ولايت ما الزام نموده. راوي گويد سپس من سؤال کردم از حرف «هاء» آخر کلمه، امام فرمود: اشاره است به اينکه خوار و ذليل است هر که مخالفت کند محمد و آل محمد را». (3)
تنبيه- ذکر کلمه ي «هو» در جمله ي «لا اله الا هو» که نفرمود «لا اله الا الله» و از اسم ظاهر به ضمير عدول کرد، مشتمل بر أسرار معنويه است، که بيان آن مناسب با وضع اين تأليف نيست. در اينجا فقط به ذکر اجمالي از آن اکتفاء مي کنيم.
بدان که هر اسمي از أسماء خداوند متعال مثل: عليم، قدير، مريد و و و دلالت دارد بر اتصاف ذات أحديت به آن صفت. مثلا «عليم» دلالت بر علم، و «قدير» بر قدرت، و «مريد» بر اراده و همچنين است ساير أسماء. و أما لفظ ضمير «هو» اشاره بذات أحديت من حيث الذات است، و لذا گفته شده که لفظ «هو» أخص از لفظ «الله» است که دلالت بر ذات دارد به لحاظ الوهيت آن، و به همين جهت گفته شده که جمله ي «لا اله الا هو» عماد و ستون توحيد است.
در تفسير «برهان» (4) از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده که فرمود: «يک شب قبل از جنگ «بدر» خضر را در خواب ديدم، و گفتم چيزي به من تعليم کن که به وسيله آن بر دشمنان پيروز شوم. گفت: بگو: «يا هو يا من لا هو الا هو» و چون صبح شد، خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله رفتم، و آن داستان را براي آن حضرت نقل کردم. آن حضرت فرمود: «يا علي اسم أعظم را آموخته اي» و روز «بدر» هم پيوسته اين کلمات ورد زبانم بود».
(و له الحمد)
(و براي اوست حمد و ستايش، و أحدي از ممکنات را اين حمد و ستايش سزا نيست).
شرح: وجه انحصار حمد بذات مقدس احديت براي آنست که هر موجودي از ممکنات، هر چند صاحب کمال باشد ولي فاقد کمالي ديگر است. مثلا نبات واجد کمال قوه ي ناميه و جاذبه و دافعه است، ولي کمال حيواني را ندارد، و همچنين حيوان که داراي کمال قواي ظاهري از ديدن و شنيدن و بوئيدن و چشيدن است، ولي فاقد کمال انساني است، وقوه ي عاقله ندارد. و هکذا افراد انسان نسبت به يکديگر، و حتي خود انسان نسبت به موت و حيات، ولي ذات مقدس الهي واجد جميع کمالات است، و نقص صفتي از صفات کمال در او راه ندارد. و چون حمد و ستايش براي هر موجودي به اعتبار صفت کمال است، پس حقيقت حمد اختصاص بذات أقدس الهي دارد. و چون نقصي نسبت به او تصور نمي شود. و به لحاظ همين نکته کلمه ي «له» که جمله ي خبريه است، بر کلمه ي «الحمد» که مبتداء است مقدم شده، در جاي خود ثابت شده که «تقديم ما هو حقه التأخير يفيد الحصر»، و در اينجا خبر مقدم بر مبتداء شده، تا افاده ي حصر را برساند، که جنس حمد و تمام أفراد حمد مختص به ذات الهي است. (5)
(رب العالمين)
(خداوندي که پروردگار عالميان است).
شرح: بدان که تمام موجودات امکاني نياز به مربي دارند، که بدون آن قابليت بقا و دوام را ندارند، به کمال ممکنه نمي رسند، و مددهاي وجودي که افاضه به ممکنات مي شود، شرط دوام و بقاي آنهاست. و اين عين تربيت مطلقه حضرت ربوبي است، و تمام أجزاي عالم در بقاء و استمرار آن، نياز به جنبه ربوبيت حضرت أحديت دارد. «ربنا الذي أعطي کل شيء خلقه ثم هدي» طه- آيه ي 50- (پروردگار ما کسي است که خلقت هر چيزي را به آن داده سپس هدايت کرده است) و افاضات وجودي و کمال ذرات عالم همه بر بوبيت رب صورت مي گيرد، همچنانکه حضرت ابراهيم عليه السلام در مقام توصيف رب گويد: «فانهم عدولي الا رب العالمين * الذي خلقني فهو يهدين * و الذي هو يطعمني و يسقين * و اذا مرضت فهو يشفين * والذي يميتني ثم يحيين * و الذي أطمع أن يغفرلي خطيتي يوم الدين * رب هب لي حکما و الحقني بالصالحين»- شعراء آيات 77 تا 83- يعني: که آنان دشمن منند مگر پروردگار عالميان، که مرا آفريد، و هم او هدايتم مي کند، و هم او غذايم مي دهد، و سيرابم مي کند، و چون بيمار مي شوم شفايم مي دهد، و کسي که مرا مي ميراند، سپس زنده ام مي کند. و کسي است که موجبات سعادت مرا در آخرت فراهم مي کند. و طمع دارم که گناه مرا روز جزا بيامرزد، پروردگارا به من کمال علم و حکمت را عطا کن و مرا با شايستگان قرين گردان.
العالمين- جمع عالم است و هر نوعي از انواع موجودات، عالمي نسبت به خود دارد. همچون عالم ملائکه، و عالم انسان، و عالم حيوان، و عالم نبات و نظاير آنها.
تو پنداري جهاني غير از اين نيست
زمين و آسماني غير از اين نيست
چو آن کرمي که در گندم نهان است
زمين و آسمان او همان است
و البته شکل تربيت موجودات در هر يک از عوالم مختلف است. و در هر عالمي نسبت به هر موجودي بطريق خاص انجام مي گيرد. و ثمرات آنها با هم مختلف است. و عدد عوالم ذکرش در أخبار آمده، و مختلف است. (6)
(و صلي الله علي محمد و آله و سلم تسليما)
(و درود و رحمت فرستد خدا بر محمد و آلش با سلام خاصي).
شرح: بدان که به موجب آيه ي کريمه ي 56 سوره ي أحزاب که مي فرمايد: «ان الله و ملائکته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما» (محققا خدا و فرشتگانش بر پيامبر خدا صلوات و رحمت مي فرستند، اي کساني که ايمان آورده ايد، شما هم بر او صلوات بفرستيد، و آنطور که شايسته است سلامش دهيد، و تسليم شويد) صلوات بر پيغمبر اسلام و سلام و تسليم فرمان شدن لازم است. (7)
در أخبار و روايات وارده در اين باب در رجحان و لزوم صلوات بر پيغمبر گرامي ما اختلافي نيست. ولي در وجوب آن هنگام نام بردن اسم مبارک آن حضرت اختلاف است.
اما معني صلوات که معني جامعي دارد. و آن عبارت است از توجه و عطوفت، و يک نوع انعطاف نسبت به نبي گرامي است. و اين حقيقت در هر موقع و از هر کس اثري دارد، انعطاف خداوند نسبت به پيغمبر به وسيله رحمت اوست. در کتاب تفسير «صافي» از کتاب «ثواب الأعمال» (8) نقل مي کند که: وقتي از امام موسي کاظم عليه السلام از معني صلوات خدا و ملائکه و مومنين پرسيدند فرمود: «صلوات خدا بر پيغمبر رحمت است، و صلوات ملائكه تزکيه و طلب ارتقاء و درجه اوست، و صلوات مؤمنين هم دعاء در حق اوست».
تحقيق علمي- بايد دانست که نفع مؤمنين، هم راجع به پيغمبر است و هم به مؤمنين، چون مقام فقر و حاجت که با ذات ممکنات توأم است، و محال است که ممکن الوجود مستغني از خداوند واجب الوجود باشد، و الا انقلاب لازم آيد «و الذاتي لا يختلف و لا يتخلف» و ذات ممکن هر قدر صاحب کمال باشد ولي از حد امکان و نياز، خارج نخواهد شد. چنانکه خداوند متعال فرمايد: «يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد»- فاطر آيه ي 16- (اي مردم شما به خدا محتاجيد، و خدا بي نياز و ستوده است).
و به مقتضاي تحقيق، وجود هر موجودي هر چه قوي باشد نياز و تعلق او به مبدأ فياض بيشتر است. و از اين نظر که مقام نبوت خصوصا مقام خاتميت واجد أعلي مراتب استعداد و قابليت قبول أنواع فيوضات و اقسام خيرات است، و مبداء فياض- جل جلاله- غير متناهي القوة و عطاهايش بي شمار است، و درجات معرفت هم محدود به حدي نيست. لذا به پيغمبر خود با آن كه واجد أعلي مراتب علم بوده، أمر فرمود: «... و قل رب زدني علما»- طه آيه ي 114- (و بگو پروردگارا علم مرا زياد کن).
پس مي توان گفت صلوات مؤمنين بر پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله موجب زيادتي ثواب و ارتقاء درجه ي او مي شود. و شاهد بر اين مطلب روايتي است که در کتاب «أنوار نعمانيه» آمده است که پيغمبر فرمود: «ان ربي قد وعدني درجة لا تنال الا بدعاء امتي» البته پروردگارم بمن وعده داده است که مرا درجه و مقامي است که جز به دعاي امتم بدان نائل نمي شوم.
در صلوات بر پيغمبر شايسته است لفظ «و آله» را هم بدان اضافه نمود. و اخبار و رواياتي هم در اين باب از عامه و خاصه نقل شده. (9) و شاهد بر اين مطلب شعر معروف شافعي است، که مي گويد:
يا اهل بيت رسول الله حبکم
فرض من الله و القران انزله
يکفيکم من عظيم الفخر انکم
من لم يصل عليکم لا صلاة له (10)
و سلم تسليما- سلام و تحيت و درود خداوند نسبت به انبياء در قرآن شريف آمده است. از جمله آيات 79 و 109 و 120 و 130 سوره ي صافات که سلام بر نوح و ابراهيم و موسي و هارون و آل ياسين، آيه 181 سلام بر همه ي پيغمبران است که مي فرمايد: «و سلام علي المرسلين». و همچنين سلام و تحيت از طرف خداوند به مؤمنين که مي فرمايد: «سلام قولا من رب رحيم»- يس آيه 58- (در آن روز به اهل بهشت از طرف پروردگار مهربان ابلاغ سلام مي شود). و آيه 44 سوره أحزاب که مي فرمايد: «تحيتهم يوم يلقونه سلام و اعدلهم اجرا کريما» (تحيت آنان روزي که او را ديدار کنند سلام است و بر ايشان أجر محترمانه مهيا کرده است). و سلام ملائکه به أنبياء و مؤمنين در آيات متعددي آمده است. از جمله در داستان ابراهيم مي فرمايد: «و لقد جاءت رسلنا ابراهيم بالبشري قالوا سلاما»- هود آيه 69 (11)- و سلام ملائکه به مؤمنين در وقت مردن و در عالم بهشت است که مي فرمايد: «الذين تتوفئهم الملائکة طيبين يقولون سلام عليکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون»- نحل آيه 32- همانهائي که فرشتگان به حال پاک سيرتي جانشان را بگيرند. سلام بر شما به پاداش اعمالي که مي کرديد، به ببهشت در آئيد. و آيات ديگر. (12)
و البته چون معني سلام سلامتي است، پس مقتضاي جمله «و سلم تسليما» تحقق سلامت است. يعني سلامتي و آسايش از طرف حق تعالي شامل حال پيغمبر و آل اوست، که از طرف خداوند- جل ذکره- هيچگونه ضرري به ايشان نرسد، و از طرف حق در کمال أمن و أمان باشند، و کسي هم که متابعت هاديان حق را نمايد، سلام الهي شامل او مي شود که فرمود: «و السلام علي من اتبع الهدي»- طه آيه 47. (درود و سلامتي بر آن کس که از هدايت پيروي نمايد).
پي نوشت :
1. فيض القدير تحت رقم 1521. از مسند ابن حنبل و سنن اربعه، و در طريق خاصه نيز نقل شده است.
2. اين روايت در تفسير سوره ي حمد «تفسير صافي» از توحيد صدوق، و تفسير عياشي نقل شده است، و درباره ي تسميه است، نه خصوص کلمه «الله» و لذا ضمير آن مؤنث آورده شده، ولي چون کلمه «الله» أصل و پايه تسميه است، لذا منظور روايت هم توجه دادن مخاطب است به کلمه «الله» و مقصود و منظور مؤلف هم همين بوده است.
3. در توجيه اين روايت و امثال آن به پاورقي ص 26 مراجعه شود.
4. مؤلف تفسير برهان سيد هاشم بحراني ابن سليمان بن اسماعيل از علماي قرن يازدهم هجري است. که صاحب تأليفاتي است. از جمله «غاية المرام» که به فارسي به نام «کفاية الخصام» ترجمه شده است. و اصل اين روايت در «توحيد» صدوق است. و مرحوم مجلسي آن را در بحارالانوار (بنا به چاپ جديد مجلد 3 ص 222 و مجلد 19 ص 310).
5. و هر نوع کمالي در هر موجودي از موجودات عالم حتي وجودشان، از طرف فياض علي الاطلاق که مستجمع جميع صفات کماليه است که بقدر استعداد و قابليت ممکن الوجود افاضه مي شود.
6. به مجلد 57 بحار چاپ جديد ص 316 باب «العوالم» مراجعه شود و روايتي هم در خصال صدوق ص 639 در اين زمينه آمده است.
7. جمله «و سلموا تسليما» ممکن است همانند صلوات بر پيامبر سلام بر او هم واجب باشد و يا مراد تسليم در برابر او و فرمانهايش باشد، هر چند آيه شريفه مطلق و جامع است و هر دو جهت را شامل است ولي تقييد به کلمه تميز «تسليما» ظهور در همان معني تسليم و فرمان بري است همچنانکه در خبر هم آمده است و مؤلف قدس سره در شرح اين جمله بياناتي دارد که شايسته تقدير است.
8. ثواب الاعمال شيخ صدوق- رضوان الله عليه- ص 187.
9. مرحوم علامه طباطبائي در بحث روائي آيه 56 سوره احزاب در تفسير الميزان هم بدان اشاره کرده است.
10. اي اهل بيت رسول خدا دوستي شما از طرف خداوند فرض و لازم گشته ، و قرآن آن را آورده، و افتخار بزرگ شما همين بس که اگر کسي در نماز بر شما صلوات و درود نفرستد نمازش درست نخواهد بود.
11. اين داستان به مناسبتي در چند جاي ديگر قرآن هم آمده است. از جمله در سوره حجر آيه ي 52. و ذاريات آيه ي 25.
12. از جمله در سوره ي رعد آيه 24. و آيات ديگر.
/س