نویسنده: مائده پناهی آراللو (1)
از مهمترین مباحث مطرح شده در هر رشتهای مسئلهی متدولوژی یا روششناسی آن است. این که علم مورد نظر از چه راهی و با در نظر چه مقدماتی به نتایج خود دست یافته است. اگر نگاه خود را به حوزهی فلسفه و به ویژه شاخهی فلسفهی علم آن معطوف سازیم، یکی از روشهای مورد استفاده، رسیدن به نتایج کلی از راه مشاهدهی مکرر امور جزئی است که به آن استقرا گویند. ارسطو استقرا را دارای دو نوع استقرای تام و ناقص میداند. میتوان گفت که در حقیقت فرانسیس بیکن، فیلسوف قرن شانزدهم میلادی نخستین کسی بود که روش استقرا را به دیگران پیشنهاد داد. او معتقد بود که:
1. استقرا باید در علوم طبیعی به کار رود تا قوانین کلی پدید آیند.
2. استقرا یک شیوهی استدلال موجه و معقول است.
بیکن بر این باور بود که باید به جمعآوری دادهها پرداخت و آنها را به طور منظّم در جدولهایی قرار داد تا قانون علمی به طور خودکار از دل آنها به دست آید. در واقع میتوان نظم حاکم بر دادهها را کشف نمود و سپس آن را در یک استدلال استقرایی تعمیم داد. در حقیقت فرانسیس بیکن، فیلسوفِ قرن شانزدهمِ میلادی نخستین کسی بود که روش استقرا را به دیگران پیشنهاد کرد. اما برخی از فلاسفه و دانشمندان حوزهی فلسفهی علم، بر این باورند که استقراگرایی دارای مشکلات بسیاری است. یکی از مشکلات این روش، عدم تطابق آن با تاریخ علم است. بیکن بر این باور بود که روش تمامی دانشمندان در کشف نتایجی که بدان دست یافتهاند، استقرا بوده است؛ اما در اصل قضیه با توجه به تاریخ علم نمیتوان این مسئله را تأیید کرد. مشکل دوم را باید در پاسخ به این سؤال دانست که آیا استقراء روشی کاملاً موجّه و معقول است؟ دیوید هیوم، فیلسوف انگلیسی، یکی از مهمترین فلاسفهای است که به این پرسش، پاسخی منفی داد. وی با استدلالاتی که آورد نشان داد که استقراء یک فرآیند روانی و ذهنی است که بر اساس منطق و تجربه قابل توجیه نیست.
در ادامهی این راه و در تلاش برای مشکلات استقراءگرایی، کارل پوپر روش تازهای را ارائه داد. که ابطالپذیری یا ابطالگرایی falsiflability یا refutability نام دارد. ابطالگرایی در اصل امکان منطقی این است که غلط بودن یک گزاره را بتوان از طریق یک مشاهده یا تجربه فیزیکی نشان داد.
بنابراین، بر اساس رأی پوپر، شاید مشاهدات جزئی نتوانند گزارههای کلی را تأیید کنند، اما قدرت ابطال آنها را دارند. پس، یک دانشمند میتواند هر حدسی بزند، حتی اگر پایه و اساسی نداشته باشد. امّا، در مرحلهی بعد، باید آن را در قالب یک گزارهی کلّی مطرح کند و برای این که بتواند آن را ابطال کند همهی تلاشش را انجام دهد. حال پرسش این جاست که اگر حدس مورد نظر ابطال شد، باید چه کرد؟ در اینجا دو دسته پاسخ ارائه میشود: ابطالگرایان خام بر این اعتقادند که اگر حدسی ابطال شد، باید آن را به دور انداخت، اما، ابطال گرایان پیشرفتهتر، امکان «تصحیح» برای حدسها را باور دارند. با استدلالاتی که آورد نشان داد که استقراء یک فرآیند روانی و ذهنی است که بر اساس منطق و تجربه قابل توجیه نیست. مباحث ابطالگرایی و موضوعات مرتبط به آن نیز مانند دیگر روشهای موجود در این زمینه به طور کامل مورد پذیرش قرار نگرفته است. بنابراین، ابطالگرایی نیز در راه خود با مشکلاتی مواجه شد و مورد انتقاد قرار گرفت. بعضی از انتقادهای اصلی که بر ابطالگرایی وارد شده است، عبارتند از: برخی از بخشهای مشروع علم مانند گزارههای احتمالاتی، گزارههای وجودی، اصول علمی ابطالناپذیر و فرضیهی انتخاب طبیعی ابطالپذیر نیستند. همچنین، ابطالگرایی خودش ابطالپذیر نیست. مفهوم درجهی ابطالپذیری نیز محل اشکال است.
اما علاوه بر این دلایل، برخی هم بر این اعتقادند که پوپر نمیتواند انتظارات ما را دربارهی آینده تبیین کند. و تعدادی از دانشمندان نیز گاه ابطالها را نادیده میگیرند. البته، لاکاتوش برای اصلاح برخی از این اشکالات وارده بسیار تلاش کرد.
واقعگرایی علمی نیز حوزهی دیگری در این باب است که باید مورد توجه قرار گیرد. واقعگرایی علمی متضمن سه نوع التزام فلسفی است: «التزامی متافیزیکی که به وجود داشتن جهانی مستقل از ذهن که اشیاء مشاهدهپذیر و مشاهدهناپذیر را در بر دارد ارجاع میدهد. التزامی معناشناختی یا به تعبیر تحتاللفظی نظریههای علمی و نظریهی مطابقتی صدق، و سرانجام التزامی معرفتشناختی به این ادعا که ما میتوانیم بدانیم که بهترین نظریههای فعلی ما تقریباً صادق هستند و نیز این که آنها با موفقیّت به اکثر هویات مشاهدهناپذیری که مفروض میگیرند، ارجاع میدهند و این هویات واقعاً وجود دارند. برای این که در مورد علم، ضد واقعگرا باشیم، تنها لازم است که یکی از این التزامها را رد کنیم.» (2)
در مقابل واقعگرایان، ضد واقعگریان قرار دارند که بر سر چیزهایی که مشاهدهپذیر هستند و مشاهده نپذیرند، با یکدیگر درگیری دارند.
بر اساس نظر ضد واقعگرایان دادههای نهایی که نظریههای علمی نسبت به آنها مسئولیت دارند، دارای خصلت مشاهدتی میباشند. البتّه، توضیح و دقّت بیشتر در این مبحث، در این مجال نمیگنجد.
ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب ماه فلسفه، سال ششم، شمارهی 67، فروردین 1392.
1. استقرا باید در علوم طبیعی به کار رود تا قوانین کلی پدید آیند.
2. استقرا یک شیوهی استدلال موجه و معقول است.
بیکن بر این باور بود که باید به جمعآوری دادهها پرداخت و آنها را به طور منظّم در جدولهایی قرار داد تا قانون علمی به طور خودکار از دل آنها به دست آید. در واقع میتوان نظم حاکم بر دادهها را کشف نمود و سپس آن را در یک استدلال استقرایی تعمیم داد. در حقیقت فرانسیس بیکن، فیلسوفِ قرن شانزدهمِ میلادی نخستین کسی بود که روش استقرا را به دیگران پیشنهاد کرد. اما برخی از فلاسفه و دانشمندان حوزهی فلسفهی علم، بر این باورند که استقراگرایی دارای مشکلات بسیاری است. یکی از مشکلات این روش، عدم تطابق آن با تاریخ علم است. بیکن بر این باور بود که روش تمامی دانشمندان در کشف نتایجی که بدان دست یافتهاند، استقرا بوده است؛ اما در اصل قضیه با توجه به تاریخ علم نمیتوان این مسئله را تأیید کرد. مشکل دوم را باید در پاسخ به این سؤال دانست که آیا استقراء روشی کاملاً موجّه و معقول است؟ دیوید هیوم، فیلسوف انگلیسی، یکی از مهمترین فلاسفهای است که به این پرسش، پاسخی منفی داد. وی با استدلالاتی که آورد نشان داد که استقراء یک فرآیند روانی و ذهنی است که بر اساس منطق و تجربه قابل توجیه نیست.
در ادامهی این راه و در تلاش برای مشکلات استقراءگرایی، کارل پوپر روش تازهای را ارائه داد. که ابطالپذیری یا ابطالگرایی falsiflability یا refutability نام دارد. ابطالگرایی در اصل امکان منطقی این است که غلط بودن یک گزاره را بتوان از طریق یک مشاهده یا تجربه فیزیکی نشان داد.
بنابراین، بر اساس رأی پوپر، شاید مشاهدات جزئی نتوانند گزارههای کلی را تأیید کنند، اما قدرت ابطال آنها را دارند. پس، یک دانشمند میتواند هر حدسی بزند، حتی اگر پایه و اساسی نداشته باشد. امّا، در مرحلهی بعد، باید آن را در قالب یک گزارهی کلّی مطرح کند و برای این که بتواند آن را ابطال کند همهی تلاشش را انجام دهد. حال پرسش این جاست که اگر حدس مورد نظر ابطال شد، باید چه کرد؟ در اینجا دو دسته پاسخ ارائه میشود: ابطالگرایان خام بر این اعتقادند که اگر حدسی ابطال شد، باید آن را به دور انداخت، اما، ابطال گرایان پیشرفتهتر، امکان «تصحیح» برای حدسها را باور دارند. با استدلالاتی که آورد نشان داد که استقراء یک فرآیند روانی و ذهنی است که بر اساس منطق و تجربه قابل توجیه نیست. مباحث ابطالگرایی و موضوعات مرتبط به آن نیز مانند دیگر روشهای موجود در این زمینه به طور کامل مورد پذیرش قرار نگرفته است. بنابراین، ابطالگرایی نیز در راه خود با مشکلاتی مواجه شد و مورد انتقاد قرار گرفت. بعضی از انتقادهای اصلی که بر ابطالگرایی وارد شده است، عبارتند از: برخی از بخشهای مشروع علم مانند گزارههای احتمالاتی، گزارههای وجودی، اصول علمی ابطالناپذیر و فرضیهی انتخاب طبیعی ابطالپذیر نیستند. همچنین، ابطالگرایی خودش ابطالپذیر نیست. مفهوم درجهی ابطالپذیری نیز محل اشکال است.
اما علاوه بر این دلایل، برخی هم بر این اعتقادند که پوپر نمیتواند انتظارات ما را دربارهی آینده تبیین کند. و تعدادی از دانشمندان نیز گاه ابطالها را نادیده میگیرند. البته، لاکاتوش برای اصلاح برخی از این اشکالات وارده بسیار تلاش کرد.
واقعگرایی علمی نیز حوزهی دیگری در این باب است که باید مورد توجه قرار گیرد. واقعگرایی علمی متضمن سه نوع التزام فلسفی است: «التزامی متافیزیکی که به وجود داشتن جهانی مستقل از ذهن که اشیاء مشاهدهپذیر و مشاهدهناپذیر را در بر دارد ارجاع میدهد. التزامی معناشناختی یا به تعبیر تحتاللفظی نظریههای علمی و نظریهی مطابقتی صدق، و سرانجام التزامی معرفتشناختی به این ادعا که ما میتوانیم بدانیم که بهترین نظریههای فعلی ما تقریباً صادق هستند و نیز این که آنها با موفقیّت به اکثر هویات مشاهدهناپذیری که مفروض میگیرند، ارجاع میدهند و این هویات واقعاً وجود دارند. برای این که در مورد علم، ضد واقعگرا باشیم، تنها لازم است که یکی از این التزامها را رد کنیم.» (2)
در مقابل واقعگرایان، ضد واقعگریان قرار دارند که بر سر چیزهایی که مشاهدهپذیر هستند و مشاهده نپذیرند، با یکدیگر درگیری دارند.
بر اساس نظر ضد واقعگرایان دادههای نهایی که نظریههای علمی نسبت به آنها مسئولیت دارند، دارای خصلت مشاهدتی میباشند. البتّه، توضیح و دقّت بیشتر در این مبحث، در این مجال نمیگنجد.
پینوشتها:
1. کارشناس ارشد فلسفهی محض، دانشکدهی علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران شمال.
2. درآمدی بر فلسفهی علم، صص 198- 199.
ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب ماه فلسفه، سال ششم، شمارهی 67، فروردین 1392.