ترجمه و شرح (قد و ترفيه صناديد العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذوبانهم)

(و در راه خدا خونهاي دلاوران عرب را ريخت و پهلوانانشان را کشت و گرگانشان را گرفت و به زمين کوبيد). شرح- در غزوات رسول خدا صلي الله عليه و آله و جنگ مسلمانان با کفار علي عليه السلام جان فشاني ها نمود و بزرگان کفار و گردنکشان مشرکين عرب را بکشت. در جنگ بدر افرادي از رؤساي مشرکين (حدود 37 نفر) به دست او کشته شدند از جمله ولي بن عتبه برادر هند زن ابوسفيان مادر معاويه و او مردي شجاع و بي باک
شنبه، 30 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترجمه و شرح (قد و ترفيه صناديد العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذوبانهم)
ترجمه و شرح (قد و ترفيه صناديد العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذوبانهم)
ترجمه و شرح (قد و ترفيه صناديد العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذوبانهم)


ترجمه و شرح دعاي ندبه (20)

(و در راه خدا خونهاي دلاوران عرب را ريخت و پهلوانانشان را کشت و گرگانشان را گرفت و به زمين کوبيد).
شرح- در غزوات رسول خدا صلي الله عليه و آله و جنگ مسلمانان با کفار علي عليه السلام جان فشاني ها نمود و بزرگان کفار و گردنکشان مشرکين عرب را بکشت. در جنگ بدر افرادي از رؤساي مشرکين (حدود 37 نفر) به دست او کشته شدند از جمله ولي بن عتبه برادر هند زن ابوسفيان مادر معاويه و او مردي شجاع و بي باک بود، و عتبة بن ربيعه پدر هند، و طعيمة بن عدي، وعاص بن سعيد، و نوفل بن خويلد، نضر بن حارث، و عاص بن منبه بن حجاج و که از سران و دلاوران قريش بودند.
در غزوه ي احزاب- آن را غزوه خندق هم گويند- شجاع ترين سپاه مشرکين مردي بنام عمرو بن عبدود بود که گويند در شجاعت و دليري در برابر هزار سوار مقاومت مي کرد و به دست آن حضرت کشته شد.
در مجلد 6 بحار باب غزوه ي خندق (1) نقل شده که پس از کشته شدن عمرو، پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود : «أبشريا علي فلو وزن اليوم عملک بعمل امة محمد لرجح عملک بعملهم، و ذلک أنه لم يبق بيت من بيوت المشرکين الا و قد دخله و هن بقتل عمرو بن عبدود، و لم يبق بيت من بيوت المسلمين الا و قد دخله عز بقتله» (بشارت باد تو را اي علي که اگر عمل تو در امروز به عمل امت من سنجيده شود البته عمل تو برتري دارد، و اين رجحان و برتري براي آنست که کشته شدن عمرو بن عبدود سبب ترس و سستي تمام مشرکين شده و موجب عزت و سرفرازي مسلمانان گشته.
و در غزوه خيبر که آن هفت قلعه و دژ محکم يهود در خارج مدينه بود، و در اين جنگ مرحب که مردي شجاع و دلير بود و در ميدان جنگ کسي او را حريف نبود و برادرش حارث و عده ي ديگري از رؤسا و بزرگان يهود خيبر مانند ربيع بن أبي الحقيق به دست آن حضرت کشته شدند.
(فأودع قلوبهم أحقادا بدرية و خيبر ية و حنينية و غيرهن)
(پس دلهاي (بازماندگان) آنها را به جنگ بدر و خيبر و حنين و غيره پر از حقد و کينه ساخت ).
شرح- جهت عمده ي خانه نشيني آن حضرت و ترک جهادش همان کينه و عداوتي بود که مردم از کشته شدن پدران و برادران و نزديکانشان به دست آن حضرت به دل داشتند. اينک مناسب است که در اين جا گفتار ابن ابي الحديد را که در بيان علت قعود آن بزرگوار آورده از کتاب کفاية الخصام ذکر کنيم. (2)
ابن أبي الحديد که از بزرگان و أفاضل علماي عامه و معتزلي مذهب است گويد : «بدان که تقاعد علي عليه السلام از جهاد براي آنست که تو مي داني که چگونه مردم در آن هنگام با او بيعت نمودند و سپس بيعت خود را نقض کردند و حال آنکه از وفات رسول خدا بيست و پنج سال گذشته بود و معلوم است در اين مدت کينه ها فراموش شده بود، و آناني که پدران و عشيره ايشان به دست آن حضرت کشته شده بودند مرده بودند و قرني از ميان رفته بود و قرن تازه به جاي آن آمده بود و از آنهائي که با آن حضرت عداوت داشتند و يا کينه او را در دل داشته بودند به جز از اندکي کسي باقي نمانده بود. و حالت او بعد از انقضاي اين مدت دراز با جماعت قريش و اظهار کينه و عدوت آنان با وي مثل اين بود که گويا در روز وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم به مسند خلافت نشسته است حتي آنکه بازماندگان قريش و جوانان و نو باوگان آنها که در جنگ ها او را نديده بودند و ضربت ها و شمشيرهائي که به گذشتگان آنها زده و آنها را به جهنم فرستاده بود مشاهده ننموده بودند کاري با آن حضرت کردند و عداوتي با او نمودند که اگر گذشتگان ايشان بودند نمي توانستند کرد».
(فاضبت علي عداوته و اکبت علي منابذته حتي قتل الناکثين و القاسطين والمارقين) (پس بر دشمني او قيام کردند و به مبارزه و جنگ با او به بهانه اي هجوم آوردند تا آنکه او هم ناگريز با پيمان شکنان- چون طلحه و زبير- و ظالمان و ستمکاران- چون معاويه و اعوانش- و با مرتدين و منحرفين- چون خوارج نهروان- به قتال برخاست و بسياري از آنان را هم کشت).
شرح : در مجلد 8 بحار ص 456 (3) روايت شده که رسول خدا صلي الله عليه و آله به ام سلمه فرمود : «اي ام سلمه بشنو و شاهد باش، اين علي بن ابي طالب سرور مسلمانان، و امام پرهيزگاران، و رهبر سفيدرويان رخشنده، و جنگ کننده با ناکثين و قاسطين و مارقين است. ام سلمه گويد: عرضه داشتم يا رسول الله ناکثين کيانند؟ فرمود: آنان که در مدينه با او بيعت مي کنند و در بصره هم اجتماع و بيعت را نقض مي کنند. و پرسيدم قاسطان چه کساني هستند؟ فرمود: معاويه و اهل شام گويد: پرسيدم مارقين کدامند؟ فرمود: أصحاب نهروان».
در مجلد 9 بحار ص 521 (4) در بيان آيه ي مبارکه «يا ايها النب يجاهد الکفار و المنافقين» (5) آمده است که پيغمبر اکرم با کفار جهاد کرد و علي بن ابي طالب را به جهاد با منافقين (ناکثين و قاسطين و مارقين) امر کرد، و حديث خاصف النعل (6)، و حديث کلاب الحوأب (7)، و حيدث ذوالثدية (8). و غير ذلک.

پي نوشت :

1. 20 جديد ص 216 نقل از کنز الفوائد، و به اين مضمون از حذيفة بن يمان در ص 256 همان مجلد و مجلد 39 ص 1 و 3 نقل شده.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد مجلد 11 ص 114 خطبه 211. و در نسخ ديگر خطبه 215.
3. اين حديث در مجلد 22 بحار چاپ جديد ص 221 از امالي صدوق و امالي طوسي مشروحا، ودر معاني الاخبار چاپ مکتبة الصدوق ص 204 مجملا آمده.
4. 41 جديد ص 60 نقل از مناقب.
5. اين آيه در سوره توبه آيه ي 73، و سوره ي حريم آيه ي 9 آمده است.
6. اين حديث به اتفاق فريقين در وصف حضرت علي عليه السلام است وقتي که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از شخص مجاهدي تعريف و تمجيد مي کرد و اصحاب جويا شدند فرمود: «خاصف النعل» است و حضرت علي عليه السلام در آن موقع مشغول پينه کردن کفش بود.
7. اين حديث را هم فريقين نقل کرده اند که روزي پيمغمبر اکرم در جمع زنانش فرمود: «أيتکن صاحب الجمل الأديب تنبحا کلاب الحواب» کدامتان صاحب شتر پر مو هستيد که سگهاي حوأب بطرف آن پارس مي کنند. حوأب نام محلي است بين حجاز و عراق به سمت بصره هنگامي که عائشه با گروهي براي جنگ با علي عليه السلام عازم بصره بودند و او بر آن شتر مخصوص سوار بود و به آن محل که رسيد، سگهاي آنجا پارس کردند و به طرف شتر عائشه حمله کردند، او در شگفت شد و نام آن محل را جويا شد و چون شنيد حوأب است ياد سخن پيغمبر افتاد و خواست برگردد مانع شدند، پنجاه شاهد به دروغ شهادت دادند که اينجاحوأب نيست و عائشه را از تصميم خود منصرف کردند.
8. ذوالثديه (تصغير ثدي) لقب حر قوص بن زهير از بزرگان خوارج است و چون يک دستش کوتاه و مانند قطعه گوشتي همانند پستان زنان در سينه اش نمايان بود لذا به اين نام ملقب شد.
گويند وقتي که پيغمبر اکرم پس از غزوه مشغول تقسيم غنائم جنگي بود، او به پيغمبر اعتراض کرد و گفت در کار تقسيم به عدالت رفتار کن، چرا کار را به عدالت انجام نمي دهي، حضرت فرمود: مادرت به عزايت بنشيند اگر من به عدالت عمل نکنم چه کسي به عدالت رفتار مي کند، يکي از حاضرين از جا برخاست و از حضرت اجازه خواست که او را بکشد، فرمود: خير نکش او را، کسي هست که بعدها او را بکشد.
و چون او در جنگ نهروان کشته شد پس از پايان جنگ حضرت امير عليه السلام به ياران خود فرمود کشته ي او را پيدا کنيد. ولي اصحاب جسد او را نيافتند. حضرت فرمود:به خدا قسم دروغ نمي گويم و دروغ هم به من گفته نشده، کشته او را بيابيد. لذا پس از تفحص جسدش را يافتند به حضرت اطلاع دادند و او تکبير گفت و سجده شکر به جا آورد.

منبع: كتاب شرحي بر دعاي ندبه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط