طاهرا یا طاهره
پژوهشی از استاد محیط طباطبائی
پژوهشی در قطعه شعری منسوب به طاهره قرﺓ العین در کتب بهائیان ( سرقت ادبی)
نزدیک به چهل سال پیش در کتابخانه مجلس شوری به مجموعه ای یا جنگی خطی دست یافتم که مشتمل بر هفتصد و اندی صفحه بزرگ بود و به شماره 14091در دفتر کتابخانه مزبور ثبت شده بود .قسمت اعظم مجموعه مزبور به خط جمال الدین محمد حسنی یا حسینی از احفاد (لابد دختری) شیخ احمد ژنده پیل جام است که خود را قادری و زنده فیلی و جامی معرفی می کند. این مجموعه کلان مشتمل بر اقتباساتی از چند کتاب و رساله فارسی و عربی و منتخباتی از اشعار برخی شعر است که اهم محتویاتش عبارت است از:
2- نمونه هائی از اشعار شعرایی هم چون سعدی ـ شیدا ـ شاپور ـ فیضی ـ عشرتی ـ صائب ـ عرفی ـ جامی ـ برهمن ـ صفی قلی بیک میلی ـ نورالله ـ طغرا ـ فرصت ـ آصفی ـ شاه سلیمان ـ قاسم انوار ـ نظامی ـ ابوسعید ـ میرحسینی ـ امیر خسرو ـ کاتبی ـ سنائی ـ ظهیر ـ عصار ـ نظامی ـ ابوالفرج هاشمی کرمانی ـ سعیدای هندی ـ سنجرـ زکی ـ قدسی ـ نسیمی ـ فردوسی ـ سلیم ـ آتش ـ رازی ـ محمداسماعیل ـ خیالی ـ امام فخر ـ ابراهیم میرزاـ سلمان ـ شیخ شهاب سهروردی ـ سید محمد جامه باف ـ میر عبدالباقی ـ امیر نصیبی ـ فغانی ـ محوی ـ داراشکوه ـ انوری ـ سایلی ـ مغربی ـ عراقی ـ محمد تقی دهداری ـ بوالوفاء خوارزمی ـ روزبهان بقلی ـ شیخ ابوالفضل ـ بستی ـ مجد الدین ـ سعد الدین حموی ـ سیف باخزری ـ رضی الدین علی لالاـ بیدلی ـ فیاضی ـ آذری ـ احمد جام ـ کمالی ـ سلیمان شکوه پسر داراشکوه ـ ثنائی ـ نصرتی ـ شفائی ـ ملائی ـ محمد طاهر وحید ـ حسینی ـ نواب والاجاه وحید ـ شاه شرف شیرازی ـ یار علی قزوینی ـ اهلی ـ مهری ـ پناهی ـ اوحدی ـ محیی جمال الدین محمد نویسنده و جامع جنگ مطالب مختلف این مجموعه را از سال 1106 هجری تا 1119 به تفاریق ایام در اصفهان فراهو قندهار و مشهد نوشته و در پایان غالب اجزاء آن نام محل و تاریخ تحریر را قید کرده است.
از این قرار : 5 شوال 1106 در اصفهان ـ 16 رمضان 1107 در چهاردیواری قندهار ـ 21 جمادی الاولی 1108 در قندهار ـ 20 ذی قعده 1108 در قندهار ـ 16 رمضان 1109 در فراه ـ رمضان و شوال 1110 در فراء ـ 26 ذیقعده 1112 در مشهد ـ 7 شوال 1115 در فراه ـ 27 ربیع 1118 در مشهد ـ 16 جمادی الاولی 1118 در مشهد ـ 24 جمادی الثانیه 1119 در مشهد.
از مراجعه و مقایسه تواریخ و اشارات دیگر می تواندر یافت که جمال الدین محمد قادری صاحب و جامع مجموعه یکی از همراهان اکبر پسر اورنگ زیب شاهزاده هندی بود که وقتی از پدر خود رو گردان و گریزان و به دربار شاه سلیمان صفوی پناهنده شد همه جا با او در سفر و حضر همراه بود. جامع مجموعه در سال 1105 به عهد سلطنت شاه سلطان حسین که شاهزاده اکبر در اصفهان حضور داشت کار جمع آوری و تحریر مطالب این جنگ را آغاز می کندو درباره زمان ماقبل از این تاریخ توضیحی نمی دهد که خود و مخدومش در چه وضع و حالی در کجا به سر می برده اند. شاهزاده اکبر مخدوم صاحب مجموعه –باعث بر حضور جمال الدین محمد و مخدوم او اکبر در اصفهان به سال 1106 شاید موضوع وفات شاه سلیمان و جلوس شاه سلطان حسین و به جای پدر در سال 1105 باشد که سوداهای خفته را در دل اکبر ناگهان بیدار ساخت و به اصفهان آمد تا رضایت و مساعدت شاه را برای شروع جنگ در مرزهای ایران و هند به دست آورد.
توضیح این که وقتی اکبر در 1092 هجری به ایران رسید و مورد پذیرایی ملوکانه در اصفهان قرار گرفت و از شاه ایران خواست که او را در نبرد پدرش یاری کند. شاه سلیمان حاضر به به هم زدن صلحی نشد که میان پدرش با پدر اورنگ زیب بعد از فتح قندهار منعقد شد و شاه جهان این شهر را به ایران بازپس داد و حدود میان دو کشور درفاصله شهرهای قندهار و غزنی بار دیگر شناخته و معین شد. شاه سلیمان به اکبر وعده داد که پس از مرگ اورنگ زیب و ایجاد کشمکش میان برادرانش بر سر جانشینی ، مجالی برای اقدام او فراهم خواهد آورد.شاهزاده اکبر بعد از مرگ شاه سلیمان برای آزمایش بخت خود از مشهد که در آنجا رحل اقامت افکنده بود در سال 1106 به اصفهان آمد و در این سفر است که جمال الدین محمد ملازم او این دفتر کلان را برای تحریر آثار نظم و نثر مورد نظر خود برگزید و در آن به کتابت مطالب ادبی و مذهبی و منتخب اشعار پرداخت. قرینه ای یا سند معتبری در دست نداریم که معلوم سازد شاه سلطان حسین در برابر تقاضای کمک او تا چه درجه تسلیم شد زیرا در 16 رمضان 1107 شاهزاده اکبر را باجلال الدین محمود نویسنده مجموع در چهاردیواری قندهار می نگریم که برای تهیه مقدمات کار تجهیز و تحریک طرفدارانش نزدیک به مرز هند موضع اختیار می کند و تا 20 ذی قعده 1108 در آن جا می ماند.
در سال 1109 همواره او را در فراه میان مشهد و قندهار می نگریم که از تشریف فرمائی شاهزاده اکبر هم یاد می کند . از قرار معلوم کوشش اکبر برای رخنه جویی به قلمرو کابل و سند به نتیجه مطلوب نمی رسد و از عهده تحریک سران قبایل مرز نشین بر ضد پدر خود بر نمی آید. سرانجام از فراه که بر سر راه ارتباط قندهار و هند بود به مشهد بر می گردد و از آنجا باز به تحریک می پردازد و به وسیله همین جمال الدین محمود خلعت و هدایا برای سران ایلات مرزی قندهار می فرستد. از 1115 به بعد این نحوه فعالیت های او برای دست یافتن به تاج و تخت هند متوقف می ماند تا سال 1119 که مرگ اورنگ زیب می توانست چنین امیدی را زنده سازد ولی دیگر موقع متناسبی به دست نیامد، چه بروز مقدمات بر هم خوردن اوضاع مرزی در هرات و قندار و توابع و تمرد افغانهای ابدالی اکبر را در مشهد از هر گونه اقدامی مأیوس کرد و طولی نکشید که در آن شهر به حال نومیدی مرد و به خاک سپرده شد. شاید سرنوشت جامع مجموعه هم از سرنوشت شاهزاده مخدومش بهتر نبوده است. چه دیگر در این مجموعه از 1119 به بعد اثر تاریخ داری از او دیده نمی شود. بلکه در سال 11125 وجیه الله نامی در شهر بغداد به خط دیگری به تحریر قطعه شعری در صفحه 575 مجموعه می پردازد که در آن اشاره ای به مالک وصاحب اصلی مجموعه ندارد و چنین می نماید که مجموعه به دست دیگری افتاده است.
میرزا طاهر وحید ـ این مجموعه که اکنون به شماره 8840 فهرست خطی کتابخانه مجلس شناخته می شود و برای آن فهرست تفصیلی جامعی فراهم آورده اند در میان اشعار منتخب و منقول ازشعرا ترکیب بندی یا مخمسی به نام محمد طاهر وحید دارد که بنا بر قرائن و شواهد صفحات پیش و پس باید در فاصله سالهای 1112 تا 1118 در این دفتر نوشته شده باشد.میرزا محمد طاهر وحید قزوینی پس از دوران سلطنت شاه عباس دوم تا پادشاهی شاه سلطان حسین سمت های وقایع نگار و منشی الممالک و وزیر و اعتماد الدوله را متوالیا پیدا کرد. آثار متعدد نظم و نثر از او به یادگار مانده که اهم آنها مجموعه منشآت و تاریخ عباسنامه او تا کنون به چاپ رسیده ولی دیوان مفصل اشعارش به صورت مخطوط در کتابخانه های ایران و خارج محفوظ است. در آن زمان که شاهزاده اکبر از هند به ایران پناه برد و وحید در مقام وزارت شاه سلیمان قرار داشت و نامه های میرزا طاهر را به اکبر و امام مسقط که در ضمن مسافرت راه را بر شاهزاده فراری به امید استفاده مادی از پدرش اورنگ زیب فروبسته و در مسقط مانع حرکت او به طرف ایران شده بود در مجموعه چاپی و خطی منشأت او می توان یافت. بنابر این شخصیت میرزا طاهر وحید بعد از شاه سلیمان و قبل از شاه سلطان حسین برای شاهزاده اکبر و همراهانش خوب شناخته بود.
چه بسا که جمال الدین محمد جامع جنگ درک فیض حضور و صحبت او را کرده باشد. بنابر این درج این ترکیب بند یا مخمس در مجموعه او از مدارک اساسی روایت معاصران شاعر از شعر محسوب می شود و در صحت انتساب آن بهاو جای تردیدی باقی نیست. مطالب و موضوعات مندرج در مجموعه همه قابل ملاحظه و تعریف است ولی کوتاهی فرصت ما را در حوزه مطالعه همین یک قطعه شعر که یکی از معاصران وحید از او روایت کرد ه است محدود می سازد. برای این که خوانندگان از این قطعه شعر بهتر آگاه باشند به نقل صورت خطی و عکسی آن از روی صفحه 576 مجموعه نمره8841 خطی کتابخانه مبادرت می ورزد. مخمّس میرزا طاهر وحید :
ساقی عشقت ای صنم! زهر ستم سیو سبو
ریخت به ساغر دلم با می غم کدو کدو
چند دوم من از غمت گوشه به گوشه سو به سو
گربه تو افتدم نظر چشم به چشم و رو به رو
شرح کنم غم تو را نکته به نکته مو به مو
تا به ره محبتت پای طلب نهاده ام
بر رخ دل در الم از ستمت گشاده ام
تا قدمم به سر نهی خاک نشین چون جاده ام
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کو به کو
در عقب تو جان من هست چو سایه ات روان
بسته به زلف و گیسوت رشته جان عاشقان
از چو توئی گسستن مهر وفا نمی توان
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته ، نخ به نخ ، تار به تار ، پو به پو
بارجدایی تو را بس که به جان کشیده ام
همچو کمان حلقه از بار ستم خمید ام
بس که چو طفل لاله من خون جگر مکیده ام
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله ، یم به یم، چشمه به چشمه ،جو به جو
ریخت مگر بنفشه بر صفحه یاسمین، خطت
یا که فکنده سایه بر زهره مه جبین، خطت
خون شده نافه را جگرتا شده چین به چین ، خطت
داده دهان وعارض و چهره و عنبرین خطت
غنچه به عنچه ، گل به گل ،لاله به لاله ، بو به بو
در غمت از جگر فغان، آه زدل بر آیدم
گیسو حلقه حلقه ات دام بلا نمایدم
لحظه به لحظه دم به دم خون ز دودیده زایدم
از رخ و چشم و زلف و قد، ای مه من، فزایدم
مهر به مهر و دل به دل ،طبع به طبع و خو به خو
تا شده استخوان من با سگ کویت آشنا
محض وفا توئی، مرا غیر تونیست مدعا
مانده به زیر بال غم گردن مطلب هما
در دل خویش طاهرا گشت و ندید جز وفا
صفحه به صفحه ،سر به سر پرده به پرده تو به تو
سخن شناس مو شکاف از سنجش ابیات هر بندی از بندهای هفت گانه این شعر می تواند به تفاوت جنس و اسلوب سخن در میان سه مصراع اول هر بند با دو مصراع آخر آن پی ببرد.این اختلاف شکل و معنی در آخرین بیت که تخلص شاعر را در مصراع چهارم به همراه دارد بیش از شش بند پیش از آن نمودار است.بنابر این چنین استنباط می شود که این مخمسی که به اعتبار ارقام تاریخ صفحات پیش و پس از آن در فاصله 1112 و 1119 هجری یعنی چند سال بعد از وفات میرزا محمد طاهر نوشته شده مخمسی بوده که وحید بر پایه غزل شاعر دیگری، طاهرا یا طاهر تخلص سروده و راوی معاصرش آن را با نام او در مجموعه مورد بحث ضبط کرده است. طاهرا کیست؟ حال ببینیم طاهر یا طاهرای شاعر اصل غزل که بوده و در چه زمان می زیسته است ؟ طاهرا نجدلی یا شاه طاهر داعی از سخنوران و نویسندگان زبردست صده دهم هجری بود که مدتی در رودبار قزوین و سپس در کاشان رحل اقامت افکند و به طاهر کاشی معروف شد. پس از مهاجرت اجباری به حیدرآباد دکن به شاه طاهر دکنی شناخته می شد. اشعار و منشآت قابل ملاحظه ای از او در جنگ های صده یازدهم به بعد دیده ام که قدرت او را در نظم ونثر فارسی نشان می دهد. شاه طاهر مورد احترام شیعه اسماعیلیه ایران بود و علاوه بر مرتبه دعوت،گویی در مظنه وصول به مقام امامت هم قرارداشت. و از این رومورد تعقیب دولت قزلباش صفوی قرار گرفت و ناگزیر از جلای وطن و اقامت در دکن شد. عجبا که از برکت همین هجرت جبری و غربت گزینی مذهب شیعه امامیه به سعی شاه طاهر مورد قبول و ترویج سلاطین گولکنده دکن قرار گرفت.
چهل و اندی سال پیش در جنگ نظم ونثری از دوره صفویه این غزل را با نام طاهرای کاشی دیدم و به همین نظر وقتی درسی و اندی سال پیش در جنگ 14091 کتابخانه مجلس رسیدم دریافتم که این مخمس را طاهر وحید بدون قید تخلص خود وحید در پی سه مصراع از بند هفتم، به نام طاهرای شاعر اصل غزل تمام کرده است تا از شبهه ارتباط با اسماعلیلیان در امان بماند و با آن که از جمع کلمه طاهر میان اسم خود و تخلص شاعر شعر استفاده کرد باشد به هر صورت اصل این غزل از شاه طاهرای انجدانی کاشی دکنی است که در اواسط صده دهم هجری می زیسته و میرزا طاهر وحید در اواخر صده یازدهم هجری مخمسی بر آن ساخته و در دهه دوم از صده دوازدهم جمال الدین محمد جامی از ندمای اکبر شاهزاده هندی متوفی در مشهد این مخمس را در مجموعه نظم و نثر خود به نام میرزا محمد طاهر وحید ضبط کرده است. حزین:در این صورت نسبت آن به شیخ محمد علی حزین لاهیجی متوفی در بنارس هند که در نیمه دوم از صده دوازدهم مرده به اعتبار بیت (مهر تو را دل حزین یافته برقماش جان، رشته به رشته ،نخ به نخ، تار به تار ، پو به پو ) نمی تواند تحقق پیدا کند زیرا شیخ حزین در تاریخ ثبت این مخمس کودکی خردسال بوده است.
و به طور اولی انتساب آن به زرین تاج قزوینی ملقب به قرة العین که یک صد و ده سال بعد از تاریخ تحریر این غزل در مجموعه کتابخانه مجلس به دنیا آمده و تقریباً یکصد و چله و اندی سال بعد از آن، در واقعه بدشت هزار جریب مازندران با ملامحمد علی قدوس بار فروشی و میرزا حسینعلی نوری شرکت جست و سزاوار لقب طاهره شد با قبول عقل سازگار نمی آید. طاهره: باید دانست بابیان که در اواخر صده سیزدهم هجری در صدد جمع آوری دیوان شعری برای قرة العین بودند از برخی اشعار جالب و جاذب که نام شاعر آنها درست شناخته نباشد چند غزل برگزیدند از آن جمله این غزل را با نام او ثبت کردند. و آن را با مقداری شعر همانندش به نام اشعار طاهره در دسترس فارسی زبانان هندوستان نهادند. گیرندگی صورت لفظی غزل که از کیفیت صوتی مهیج خاصی برخوردار است. این غزل را از راه تبلیغ و ترویج دنباله دار در ایران و هند به نام قرة العین چندان بستگی داد که دکتر شیخ محمد اقبال شاعر بزرگ فارسی زبان عالم اسلام در مثنوی جاوید نامه خود به سال 1310 عین غزل را به نام طاهره در متن کتاب «سیر بهشت و دوزخ » خود نقل کرده است.در نامه ای که به سال 1317 از تهران برای مرحوم اقبال نوشته شد این اشتباه در انتساب غزل به طاهره را متذکر شدم ولی نامه به واسطه پیش آمد وفات ناگهانی او به لاهور فرستاده نشد و اخیراً صورت آن برای یکی از مجلات فرستاده شد که عنقریب انتشار خواهد یافت. سلب نسبت در 1321 :مقاله ای در پژوهش و تحقیق نام گوینده این غزل در شماره اول از مجله محیط انتشار یافت که مورد توجه صاحبان فضل و کمال قرار گرفت.
تأثیر این مقاله به درجه ای است که وقتی دسته ازلی از بابیان خواست دفتری به یادبود سال 1268 هجری که سال مرگ قرة العین بود انتشار بدهند، این غزل را از مجموعه اشعار منتسب به او حذف کردند ولی دسته دیگر از بابیان (بهائی) آن را هنوزبه نام قرة العین در هندو ایران تبلیغ می کنند. لقائی مبلغ کاشانی که طبع شعری داشت تقریباً شصت سال پیش از این مخمسی بر بنیاد همین غزل طاهرا (به خیال آن که از قرة العین است ) سرود و مطلع آن را گوئی از مخمس میرزا طاهر اقتباس کرده و گفته است: ساقی باقی از وفا باده بده سبو سبو الخ .تکرار اشتباه معاصران:عجب است از فاضل کتاب دیده و کتابشناسی مانند شادروان مجتبی مینوی که در رساله اقبال نامه ای که در مجله یغما آن را به سال 1327 چاپ و منتشر ساخت،ضمن بحث از کتاب جاوید نامه اقبال ،این غزل را به پیروی از آن شاعر و بدون تحقیق در صحت و سقم انتساب از قرة العین شمرده است،در صورتی که شش سال پیش از آن مجله محیط انتساب آن را به قرة العین با استناد به همین مجموعه 8841 کتابخانه مجلس رد کرده بود. با وجودی که سی و پنج سال پیش از روی دلیل و شاهد در اثری معروف نشان داده شد که غزل (گر به تو افتدم نظر …) مربوط به طاهرای کاشی است نه حزین لاهیجی و نه طاهره اصفهانی و طاهره قزوینی ،باز می نگریم برخی از نویسندگان مقالات و گویندگان رادیو در انتساب شعر به قرة العین خطای دکتر محمد اقبال و مینوی را تکرار می کنند و به نتیجه تحقیق و استدلال و تذکر مکرر پژوهندگان صاحبنظر بذل توجهی ندارند. خوانندگان ارجمند باید صرف نظر از این مورد خاص این نکته را باید مد نظرداشته باشند که شعر شاعر سخنور و سخندان با شعر آنکه گاهی به تفنن سخنی می سراید تفاوت اساسی دارد و غالباً خود آثار منقول و منظور بر هویت و ماهیت فنی شعر و شاعر قرینه و شاهد شناخته می شود.
منبع: سايت بهائي پژوهي
/خ
پژوهشی در قطعه شعری منسوب به طاهره قرﺓ العین در کتب بهائیان ( سرقت ادبی)
نزدیک به چهل سال پیش در کتابخانه مجلس شوری به مجموعه ای یا جنگی خطی دست یافتم که مشتمل بر هفتصد و اندی صفحه بزرگ بود و به شماره 14091در دفتر کتابخانه مزبور ثبت شده بود .قسمت اعظم مجموعه مزبور به خط جمال الدین محمد حسنی یا حسینی از احفاد (لابد دختری) شیخ احمد ژنده پیل جام است که خود را قادری و زنده فیلی و جامی معرفی می کند. این مجموعه کلان مشتمل بر اقتباساتی از چند کتاب و رساله فارسی و عربی و منتخباتی از اشعار برخی شعر است که اهم محتویاتش عبارت است از:
محتویات مجموعه :
2- نمونه هائی از اشعار شعرایی هم چون سعدی ـ شیدا ـ شاپور ـ فیضی ـ عشرتی ـ صائب ـ عرفی ـ جامی ـ برهمن ـ صفی قلی بیک میلی ـ نورالله ـ طغرا ـ فرصت ـ آصفی ـ شاه سلیمان ـ قاسم انوار ـ نظامی ـ ابوسعید ـ میرحسینی ـ امیر خسرو ـ کاتبی ـ سنائی ـ ظهیر ـ عصار ـ نظامی ـ ابوالفرج هاشمی کرمانی ـ سعیدای هندی ـ سنجرـ زکی ـ قدسی ـ نسیمی ـ فردوسی ـ سلیم ـ آتش ـ رازی ـ محمداسماعیل ـ خیالی ـ امام فخر ـ ابراهیم میرزاـ سلمان ـ شیخ شهاب سهروردی ـ سید محمد جامه باف ـ میر عبدالباقی ـ امیر نصیبی ـ فغانی ـ محوی ـ داراشکوه ـ انوری ـ سایلی ـ مغربی ـ عراقی ـ محمد تقی دهداری ـ بوالوفاء خوارزمی ـ روزبهان بقلی ـ شیخ ابوالفضل ـ بستی ـ مجد الدین ـ سعد الدین حموی ـ سیف باخزری ـ رضی الدین علی لالاـ بیدلی ـ فیاضی ـ آذری ـ احمد جام ـ کمالی ـ سلیمان شکوه پسر داراشکوه ـ ثنائی ـ نصرتی ـ شفائی ـ ملائی ـ محمد طاهر وحید ـ حسینی ـ نواب والاجاه وحید ـ شاه شرف شیرازی ـ یار علی قزوینی ـ اهلی ـ مهری ـ پناهی ـ اوحدی ـ محیی جمال الدین محمد نویسنده و جامع جنگ مطالب مختلف این مجموعه را از سال 1106 هجری تا 1119 به تفاریق ایام در اصفهان فراهو قندهار و مشهد نوشته و در پایان غالب اجزاء آن نام محل و تاریخ تحریر را قید کرده است.
از این قرار : 5 شوال 1106 در اصفهان ـ 16 رمضان 1107 در چهاردیواری قندهار ـ 21 جمادی الاولی 1108 در قندهار ـ 20 ذی قعده 1108 در قندهار ـ 16 رمضان 1109 در فراه ـ رمضان و شوال 1110 در فراء ـ 26 ذیقعده 1112 در مشهد ـ 7 شوال 1115 در فراه ـ 27 ربیع 1118 در مشهد ـ 16 جمادی الاولی 1118 در مشهد ـ 24 جمادی الثانیه 1119 در مشهد.
از مراجعه و مقایسه تواریخ و اشارات دیگر می تواندر یافت که جمال الدین محمد قادری صاحب و جامع مجموعه یکی از همراهان اکبر پسر اورنگ زیب شاهزاده هندی بود که وقتی از پدر خود رو گردان و گریزان و به دربار شاه سلیمان صفوی پناهنده شد همه جا با او در سفر و حضر همراه بود. جامع مجموعه در سال 1105 به عهد سلطنت شاه سلطان حسین که شاهزاده اکبر در اصفهان حضور داشت کار جمع آوری و تحریر مطالب این جنگ را آغاز می کندو درباره زمان ماقبل از این تاریخ توضیحی نمی دهد که خود و مخدومش در چه وضع و حالی در کجا به سر می برده اند. شاهزاده اکبر مخدوم صاحب مجموعه –باعث بر حضور جمال الدین محمد و مخدوم او اکبر در اصفهان به سال 1106 شاید موضوع وفات شاه سلیمان و جلوس شاه سلطان حسین و به جای پدر در سال 1105 باشد که سوداهای خفته را در دل اکبر ناگهان بیدار ساخت و به اصفهان آمد تا رضایت و مساعدت شاه را برای شروع جنگ در مرزهای ایران و هند به دست آورد.
توضیح این که وقتی اکبر در 1092 هجری به ایران رسید و مورد پذیرایی ملوکانه در اصفهان قرار گرفت و از شاه ایران خواست که او را در نبرد پدرش یاری کند. شاه سلیمان حاضر به به هم زدن صلحی نشد که میان پدرش با پدر اورنگ زیب بعد از فتح قندهار منعقد شد و شاه جهان این شهر را به ایران بازپس داد و حدود میان دو کشور درفاصله شهرهای قندهار و غزنی بار دیگر شناخته و معین شد. شاه سلیمان به اکبر وعده داد که پس از مرگ اورنگ زیب و ایجاد کشمکش میان برادرانش بر سر جانشینی ، مجالی برای اقدام او فراهم خواهد آورد.شاهزاده اکبر بعد از مرگ شاه سلیمان برای آزمایش بخت خود از مشهد که در آنجا رحل اقامت افکنده بود در سال 1106 به اصفهان آمد و در این سفر است که جمال الدین محمد ملازم او این دفتر کلان را برای تحریر آثار نظم و نثر مورد نظر خود برگزید و در آن به کتابت مطالب ادبی و مذهبی و منتخب اشعار پرداخت. قرینه ای یا سند معتبری در دست نداریم که معلوم سازد شاه سلطان حسین در برابر تقاضای کمک او تا چه درجه تسلیم شد زیرا در 16 رمضان 1107 شاهزاده اکبر را باجلال الدین محمود نویسنده مجموع در چهاردیواری قندهار می نگریم که برای تهیه مقدمات کار تجهیز و تحریک طرفدارانش نزدیک به مرز هند موضع اختیار می کند و تا 20 ذی قعده 1108 در آن جا می ماند.
در سال 1109 همواره او را در فراه میان مشهد و قندهار می نگریم که از تشریف فرمائی شاهزاده اکبر هم یاد می کند . از قرار معلوم کوشش اکبر برای رخنه جویی به قلمرو کابل و سند به نتیجه مطلوب نمی رسد و از عهده تحریک سران قبایل مرز نشین بر ضد پدر خود بر نمی آید. سرانجام از فراه که بر سر راه ارتباط قندهار و هند بود به مشهد بر می گردد و از آنجا باز به تحریک می پردازد و به وسیله همین جمال الدین محمود خلعت و هدایا برای سران ایلات مرزی قندهار می فرستد. از 1115 به بعد این نحوه فعالیت های او برای دست یافتن به تاج و تخت هند متوقف می ماند تا سال 1119 که مرگ اورنگ زیب می توانست چنین امیدی را زنده سازد ولی دیگر موقع متناسبی به دست نیامد، چه بروز مقدمات بر هم خوردن اوضاع مرزی در هرات و قندار و توابع و تمرد افغانهای ابدالی اکبر را در مشهد از هر گونه اقدامی مأیوس کرد و طولی نکشید که در آن شهر به حال نومیدی مرد و به خاک سپرده شد. شاید سرنوشت جامع مجموعه هم از سرنوشت شاهزاده مخدومش بهتر نبوده است. چه دیگر در این مجموعه از 1119 به بعد اثر تاریخ داری از او دیده نمی شود. بلکه در سال 11125 وجیه الله نامی در شهر بغداد به خط دیگری به تحریر قطعه شعری در صفحه 575 مجموعه می پردازد که در آن اشاره ای به مالک وصاحب اصلی مجموعه ندارد و چنین می نماید که مجموعه به دست دیگری افتاده است.
میرزا طاهر وحید ـ این مجموعه که اکنون به شماره 8840 فهرست خطی کتابخانه مجلس شناخته می شود و برای آن فهرست تفصیلی جامعی فراهم آورده اند در میان اشعار منتخب و منقول ازشعرا ترکیب بندی یا مخمسی به نام محمد طاهر وحید دارد که بنا بر قرائن و شواهد صفحات پیش و پس باید در فاصله سالهای 1112 تا 1118 در این دفتر نوشته شده باشد.میرزا محمد طاهر وحید قزوینی پس از دوران سلطنت شاه عباس دوم تا پادشاهی شاه سلطان حسین سمت های وقایع نگار و منشی الممالک و وزیر و اعتماد الدوله را متوالیا پیدا کرد. آثار متعدد نظم و نثر از او به یادگار مانده که اهم آنها مجموعه منشآت و تاریخ عباسنامه او تا کنون به چاپ رسیده ولی دیوان مفصل اشعارش به صورت مخطوط در کتابخانه های ایران و خارج محفوظ است. در آن زمان که شاهزاده اکبر از هند به ایران پناه برد و وحید در مقام وزارت شاه سلیمان قرار داشت و نامه های میرزا طاهر را به اکبر و امام مسقط که در ضمن مسافرت راه را بر شاهزاده فراری به امید استفاده مادی از پدرش اورنگ زیب فروبسته و در مسقط مانع حرکت او به طرف ایران شده بود در مجموعه چاپی و خطی منشأت او می توان یافت. بنابر این شخصیت میرزا طاهر وحید بعد از شاه سلیمان و قبل از شاه سلطان حسین برای شاهزاده اکبر و همراهانش خوب شناخته بود.
چه بسا که جمال الدین محمد جامع جنگ درک فیض حضور و صحبت او را کرده باشد. بنابر این درج این ترکیب بند یا مخمس در مجموعه او از مدارک اساسی روایت معاصران شاعر از شعر محسوب می شود و در صحت انتساب آن بهاو جای تردیدی باقی نیست. مطالب و موضوعات مندرج در مجموعه همه قابل ملاحظه و تعریف است ولی کوتاهی فرصت ما را در حوزه مطالعه همین یک قطعه شعر که یکی از معاصران وحید از او روایت کرد ه است محدود می سازد. برای این که خوانندگان از این قطعه شعر بهتر آگاه باشند به نقل صورت خطی و عکسی آن از روی صفحه 576 مجموعه نمره8841 خطی کتابخانه مبادرت می ورزد. مخمّس میرزا طاهر وحید :
ساقی عشقت ای صنم! زهر ستم سیو سبو
ریخت به ساغر دلم با می غم کدو کدو
چند دوم من از غمت گوشه به گوشه سو به سو
گربه تو افتدم نظر چشم به چشم و رو به رو
شرح کنم غم تو را نکته به نکته مو به مو
تا به ره محبتت پای طلب نهاده ام
بر رخ دل در الم از ستمت گشاده ام
تا قدمم به سر نهی خاک نشین چون جاده ام
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کو به کو
در عقب تو جان من هست چو سایه ات روان
بسته به زلف و گیسوت رشته جان عاشقان
از چو توئی گسستن مهر وفا نمی توان
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته ، نخ به نخ ، تار به تار ، پو به پو
بارجدایی تو را بس که به جان کشیده ام
همچو کمان حلقه از بار ستم خمید ام
بس که چو طفل لاله من خون جگر مکیده ام
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله ، یم به یم، چشمه به چشمه ،جو به جو
ریخت مگر بنفشه بر صفحه یاسمین، خطت
یا که فکنده سایه بر زهره مه جبین، خطت
خون شده نافه را جگرتا شده چین به چین ، خطت
داده دهان وعارض و چهره و عنبرین خطت
غنچه به عنچه ، گل به گل ،لاله به لاله ، بو به بو
در غمت از جگر فغان، آه زدل بر آیدم
گیسو حلقه حلقه ات دام بلا نمایدم
لحظه به لحظه دم به دم خون ز دودیده زایدم
از رخ و چشم و زلف و قد، ای مه من، فزایدم
مهر به مهر و دل به دل ،طبع به طبع و خو به خو
تا شده استخوان من با سگ کویت آشنا
محض وفا توئی، مرا غیر تونیست مدعا
مانده به زیر بال غم گردن مطلب هما
در دل خویش طاهرا گشت و ندید جز وفا
صفحه به صفحه ،سر به سر پرده به پرده تو به تو
سخن شناس مو شکاف از سنجش ابیات هر بندی از بندهای هفت گانه این شعر می تواند به تفاوت جنس و اسلوب سخن در میان سه مصراع اول هر بند با دو مصراع آخر آن پی ببرد.این اختلاف شکل و معنی در آخرین بیت که تخلص شاعر را در مصراع چهارم به همراه دارد بیش از شش بند پیش از آن نمودار است.بنابر این چنین استنباط می شود که این مخمسی که به اعتبار ارقام تاریخ صفحات پیش و پس از آن در فاصله 1112 و 1119 هجری یعنی چند سال بعد از وفات میرزا محمد طاهر نوشته شده مخمسی بوده که وحید بر پایه غزل شاعر دیگری، طاهرا یا طاهر تخلص سروده و راوی معاصرش آن را با نام او در مجموعه مورد بحث ضبط کرده است. طاهرا کیست؟ حال ببینیم طاهر یا طاهرای شاعر اصل غزل که بوده و در چه زمان می زیسته است ؟ طاهرا نجدلی یا شاه طاهر داعی از سخنوران و نویسندگان زبردست صده دهم هجری بود که مدتی در رودبار قزوین و سپس در کاشان رحل اقامت افکند و به طاهر کاشی معروف شد. پس از مهاجرت اجباری به حیدرآباد دکن به شاه طاهر دکنی شناخته می شد. اشعار و منشآت قابل ملاحظه ای از او در جنگ های صده یازدهم به بعد دیده ام که قدرت او را در نظم ونثر فارسی نشان می دهد. شاه طاهر مورد احترام شیعه اسماعیلیه ایران بود و علاوه بر مرتبه دعوت،گویی در مظنه وصول به مقام امامت هم قرارداشت. و از این رومورد تعقیب دولت قزلباش صفوی قرار گرفت و ناگزیر از جلای وطن و اقامت در دکن شد. عجبا که از برکت همین هجرت جبری و غربت گزینی مذهب شیعه امامیه به سعی شاه طاهر مورد قبول و ترویج سلاطین گولکنده دکن قرار گرفت.
چهل و اندی سال پیش در جنگ نظم ونثری از دوره صفویه این غزل را با نام طاهرای کاشی دیدم و به همین نظر وقتی درسی و اندی سال پیش در جنگ 14091 کتابخانه مجلس رسیدم دریافتم که این مخمس را طاهر وحید بدون قید تخلص خود وحید در پی سه مصراع از بند هفتم، به نام طاهرای شاعر اصل غزل تمام کرده است تا از شبهه ارتباط با اسماعلیلیان در امان بماند و با آن که از جمع کلمه طاهر میان اسم خود و تخلص شاعر شعر استفاده کرد باشد به هر صورت اصل این غزل از شاه طاهرای انجدانی کاشی دکنی است که در اواسط صده دهم هجری می زیسته و میرزا طاهر وحید در اواخر صده یازدهم هجری مخمسی بر آن ساخته و در دهه دوم از صده دوازدهم جمال الدین محمد جامی از ندمای اکبر شاهزاده هندی متوفی در مشهد این مخمس را در مجموعه نظم و نثر خود به نام میرزا محمد طاهر وحید ضبط کرده است. حزین:در این صورت نسبت آن به شیخ محمد علی حزین لاهیجی متوفی در بنارس هند که در نیمه دوم از صده دوازدهم مرده به اعتبار بیت (مهر تو را دل حزین یافته برقماش جان، رشته به رشته ،نخ به نخ، تار به تار ، پو به پو ) نمی تواند تحقق پیدا کند زیرا شیخ حزین در تاریخ ثبت این مخمس کودکی خردسال بوده است.
و به طور اولی انتساب آن به زرین تاج قزوینی ملقب به قرة العین که یک صد و ده سال بعد از تاریخ تحریر این غزل در مجموعه کتابخانه مجلس به دنیا آمده و تقریباً یکصد و چله و اندی سال بعد از آن، در واقعه بدشت هزار جریب مازندران با ملامحمد علی قدوس بار فروشی و میرزا حسینعلی نوری شرکت جست و سزاوار لقب طاهره شد با قبول عقل سازگار نمی آید. طاهره: باید دانست بابیان که در اواخر صده سیزدهم هجری در صدد جمع آوری دیوان شعری برای قرة العین بودند از برخی اشعار جالب و جاذب که نام شاعر آنها درست شناخته نباشد چند غزل برگزیدند از آن جمله این غزل را با نام او ثبت کردند. و آن را با مقداری شعر همانندش به نام اشعار طاهره در دسترس فارسی زبانان هندوستان نهادند. گیرندگی صورت لفظی غزل که از کیفیت صوتی مهیج خاصی برخوردار است. این غزل را از راه تبلیغ و ترویج دنباله دار در ایران و هند به نام قرة العین چندان بستگی داد که دکتر شیخ محمد اقبال شاعر بزرگ فارسی زبان عالم اسلام در مثنوی جاوید نامه خود به سال 1310 عین غزل را به نام طاهره در متن کتاب «سیر بهشت و دوزخ » خود نقل کرده است.در نامه ای که به سال 1317 از تهران برای مرحوم اقبال نوشته شد این اشتباه در انتساب غزل به طاهره را متذکر شدم ولی نامه به واسطه پیش آمد وفات ناگهانی او به لاهور فرستاده نشد و اخیراً صورت آن برای یکی از مجلات فرستاده شد که عنقریب انتشار خواهد یافت. سلب نسبت در 1321 :مقاله ای در پژوهش و تحقیق نام گوینده این غزل در شماره اول از مجله محیط انتشار یافت که مورد توجه صاحبان فضل و کمال قرار گرفت.
تأثیر این مقاله به درجه ای است که وقتی دسته ازلی از بابیان خواست دفتری به یادبود سال 1268 هجری که سال مرگ قرة العین بود انتشار بدهند، این غزل را از مجموعه اشعار منتسب به او حذف کردند ولی دسته دیگر از بابیان (بهائی) آن را هنوزبه نام قرة العین در هندو ایران تبلیغ می کنند. لقائی مبلغ کاشانی که طبع شعری داشت تقریباً شصت سال پیش از این مخمسی بر بنیاد همین غزل طاهرا (به خیال آن که از قرة العین است ) سرود و مطلع آن را گوئی از مخمس میرزا طاهر اقتباس کرده و گفته است: ساقی باقی از وفا باده بده سبو سبو الخ .تکرار اشتباه معاصران:عجب است از فاضل کتاب دیده و کتابشناسی مانند شادروان مجتبی مینوی که در رساله اقبال نامه ای که در مجله یغما آن را به سال 1327 چاپ و منتشر ساخت،ضمن بحث از کتاب جاوید نامه اقبال ،این غزل را به پیروی از آن شاعر و بدون تحقیق در صحت و سقم انتساب از قرة العین شمرده است،در صورتی که شش سال پیش از آن مجله محیط انتساب آن را به قرة العین با استناد به همین مجموعه 8841 کتابخانه مجلس رد کرده بود. با وجودی که سی و پنج سال پیش از روی دلیل و شاهد در اثری معروف نشان داده شد که غزل (گر به تو افتدم نظر …) مربوط به طاهرای کاشی است نه حزین لاهیجی و نه طاهره اصفهانی و طاهره قزوینی ،باز می نگریم برخی از نویسندگان مقالات و گویندگان رادیو در انتساب شعر به قرة العین خطای دکتر محمد اقبال و مینوی را تکرار می کنند و به نتیجه تحقیق و استدلال و تذکر مکرر پژوهندگان صاحبنظر بذل توجهی ندارند. خوانندگان ارجمند باید صرف نظر از این مورد خاص این نکته را باید مد نظرداشته باشند که شعر شاعر سخنور و سخندان با شعر آنکه گاهی به تفنن سخنی می سراید تفاوت اساسی دارد و غالباً خود آثار منقول و منظور بر هویت و ماهیت فنی شعر و شاعر قرینه و شاهد شناخته می شود.
منبع: سايت بهائي پژوهي
/خ