ترجمه و شرح (اين معز الاوليائ و مذل الاعداء)
ترجمه و شرح دعاي ندبه (31)
شرح: همان عزتي که خداوند در قرآن کريم فرموده «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين»- منافقون: 8- (در صورتي که عزت مخصوص خدا و رسول و مؤمنين است). و ذلت و خواري نصيب ديگران است که مي فرمايد: «ان الذين يحادون الله و رسوله اولئک في الأذلين»- مجادله: 20- (به طور قطع آن کساني که به خدا و رسولش مخالفت و سيتزگي مي کنند اينان در زمره خوارترين مردمند).
و در زيارت جامعه است: «سعد من والاکم و هلک من عاداکم» (به سعادت رسد هر که شما را دوست دارد و به ولايت شما گرود، و هلاک و بدبخت شود آنکه شما را دشمن دارد). و در چند سطر قبل از آن خطاب به ائمه ي طاهرين مي گوئي: «فالراغب عنکم مارق و لازم لکم لا حق، و المقصر في حقکم زاهق» (هر کس از طريق شما برگشت از دين حق خارج شده، و هر کس ملازم امر شما شد به شما ملحق گشته، و هر کس در حق شما کوتاهي کرد و مقصر شناخته شود (و هر کس شما را حجت خدا نداند) محو و نابود شود.
در مجلد 13 بحارالانوار ص 182 (1) از امام چهارم عليه السلام روايت کرده که فرمود: «وقتي که قائم آل محمد صلوات الله عليهم قيام کند خداوند عزوجل هر گونه نقاهت و بي حالي را از شيعيان ما برطرف مي کند، و دلهايشان را همچون قطعات آهن سخت و محکم مي گرداند که نيروي هر يک از آنان نيروي چهل مرد باشد، و آنان فرمانداران و بزرگان روي زمينند».
امام پنجم عليه السلام فرمود: «وقتي که امر ما انجام گيرد و مهدي ما آيد هر يک از شيعيان ما از شير دليرتر و از نيزه چابکتر و مؤثرترند، و دشمنان ما را بزير دو پاي خود مي آورند و پايمال مي کنند و با دو دست خود مي زنند و تنبيه مي کنند (2)».
مجلد 13 بحار ص 194 (3) از امام ششم عليه السلام از پدر بزرگوارش روايت شده که فرمود: وقتي که قائم قيام کند به هر ناحيه از نواحي زمين کسي را مي فرستد و مي گويد تعهد و پيمانت به کف دست تو است و چون امر مهمي به تو روي آورد که تو آن را نفهمي و نداني و در انجام آن سرگردان شوي به کف دستت بنگر و تصميم خود را بگير و بدان عمل کن». (البته اين امر کنايه از حقيقتي است که بدينوسيله بدان اشاره مي کند مانند روايت بعدي که آن هم اشاره به حقيقت و نکته اي است).
در مجلد 13 بحار ص 185 (4) عن ابي جعفر عليه السلام قال: «اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فجمع بها عقولهم، و کملت بها أحلامم» از ابوجعفر امام پنجم عليه السلام روايت شده که فرمود: «هنگامي که قائم ما قيام کند دست خو را بر سر بندگان خدا مي گذارد و بدين وسيله عقلهاشان متمرکز و ادراک ايشان کامل مي گردد». و در روايت ديگري (5) بجاي جمله «و کملت بها احلامهم» جمله «و أکمل بها أخلاقهم» است.
و أيضا در مجلد 13 بحار ص 183 (6) از امام پنجم عليه السلام روايت کرده که فرمود: «مثل اينکه من مي بينم اصحاب و ياران قائم را که شرق و غرب را احاطه کردند و همه چيز حتي درندگان زمين و آسمان (يعني پرندگان درنده) مطيع ايشان مي شوند (7) و در هر امري رضايت آنان را خواهانند به طوري که زمين فخر کند و گويد امروز يکي از اصحاب قائم از اينجا عبور کرد».
(اين جامع الکلمة علي التقوي)
(کجا است آنکه (بساط اختلاف را برچيند و مردم را) بر وحدت کلمه تقوي (و ايمان) مجتمع سازد).
شرح: در مجلد 13 بحار ص 193 (8) روايتي از امام هشتم عليه السلام نقل کرده که از جمله آن فرمود: «أما والله ليدخلن عليهم عدله جوف بيوتهم کما يدخل الحر و القر» (بدانيد که به خدا قسم عدالت او چنان وارد خانه هايشان شود همانند گرما و سرما که وارد مي شود).
و چون اعتقاد به اصول دين حق در دل آنها رسوخ پيدا کند، البته آراء و اديان مختلفه و مذاهب باطله از ميان خواهد رفت و همگي پيرو دين حق که اسلام است مي شوند «ان الدين عندالله الاسلام...»- آل عمران/ 19- و در آيه 83 مي فرمايد: «افغير دين الله يبغون و له اسلم من في السموات و الارض...» و بعد در آيه ي 85 مي فرمايد: «و من يتبغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه».
و البته مؤمنان آن دوره و آن عصر از جمله ي مصاديق کامل اين آيه شريفه هستند که مي فرمايد: «و الزمهم کلمة التقوي و کانوا أحق بها و أهها»- فتح: 26- و کلمه تقوي (و ايمان) را ملازم آنها کرد بطوري که از آنها جدا نشود و ايشان سزاوارترين کس به آن هستند و اهليت و شايستگي آن را هم دارند.
و بعضي در عبارت اين دعا «جامع الکلمة» جمله «جامع الکلم» ذکر کرده اند، و کلم که جمع کلام است در بيان آن گفته اند، چون از هر عضوي از اعضاي بدن انسان معمولا يک نوع معصيت صادر مي شود، ولي زبان همچنانکه در علم اخلاق آمده است معاصيش متعدد و زياد است- حدود شانزده معصيت- ممکن است از زبان انسان سر بزند (دروغ، لعن، دشنام، بهتان، غيبت، نمامي، استهزاء، غنا، شوخي بيجا، قسم دروغ، سخن بيهوده، مراء، جدال، مدح و ثناي بيجا، وعده ي دروغ، تلمق و چاپلوسي). و هنگامي که حضرت قيام کند چون موجبات ارتکاب اين معاصي که نداشتن اعتقاد به خدا و قيامت و يا سستي در آنست برطرف سازد، و عدل و داد و عمل به دستورات اسلام در ميان افراد جامعه بشر اجرا گردد. قهرا زبان و سخن هم کنترل شود. و عدالت بر آن حکمفرما شود. (9)
(اين باب الله الذي منه يوتي)
(کجاست آن باب خدائي که از طريق آن (به شهر علم و ايمان) وارد مي شوند).
شرح: بدانکه براي هر مقصد اسباب و مقدماتي است که از آن به باب تعبير مي شود، مثلا باب تحصيل ثروت کسب و تجارت است و باب رسيدن به مقامات علمي تحصيل علم است و... و باب رستگاري و سعادت دنيا و آخرت هم متابعت پيغمبر و اوصياي او عليهم السلام است و در شرح فرمايش پيغمبر که فرمود: «أنا مدينة العلم و علي بابها» سابقا في الجمله توضيح داده شد.
و در تفسير اين آيه مبارکه «و ليس البر بأن تأتوا البيوت من ظهورها و لکن البر من اتقي و اتوا البيوت من ابوابها»- بقره: 189- نيکي آن نيست که از پشت به خانه ها در آئيد و لکن نيکي آنست که شخص پرهيزکار باشد، و به خانه ها از درب آن در آئيد و تقوي پيشه کنيد.
در اين زمينه رواياتي در تفسير برهان نقل شده و ما در اينجا به ذکر چند حديث از آن مي پردازيم:
1- از امام محمد باقر عليه السلام در تفسير آيه مبارکه «و أتوا البيوت من أبوابها» روايت شده که فرمود: «آل محمد- يعني اوصياي پيغمبر عليهما السلام- ابواب خدايند (که از راه (عمل به دستورات) آنان بايد به قرب خدا رسيد، و هر رونده از اين طريق به سعادت دنيا و آخرت مي رسد) که دعوت کنندگان به بهشت و رهبران راه حقيقت و راهنمايان به آنند تا روز قيامت». (10)
2- خبر ديگر نقل از احتجاج طبرسي از اصبغ بن نباته است که گويد در خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته بودم که عبدالله بن کوا وارد شد و گفت: يا اميرالمؤمنين معني (باطن و تأويل) قول خداي عزوجل که مي فرمايد: «و اتوا البيوت» چيست؟ حضرت فرمود: «مائيم آن خانه هائي که خداوند دستور داده وارد آن شويد، و مائيم باب (قرب) خداوند و خانه هائي که امر شده است بدان در آئيد، پس هر کس با ما بيعت کند و مقر به ولايت ما باشد از درب آن وارد شده و کسي که مخالفت ما را نمايد و (مکتب) ديگران را بر (مکتب) ما ترجيح دهد از پشت و غير راه آن وارد شده است».
3- و در حديث ديگر از امام صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: اوصاي پيغمبر صلوات الله عليهم أبواب قرب خدايند و اگر ايشان نبودند خداوند عزوجل (آنطور که بايد) شناخته نمي شد و خداوند عزوجل به وسيله آنان بر بندگانش احتجاج مي کند (11)
و در زيارت جامعه (خطاب به ايشان) مي خواني: «والباب المبتلي به الناس من أتاکم نجي و من لم يأتکم هلک» و شما درگاه امتحان خلق مي باشيد که به وسيله ي آن مردم آزمايش مي شوند، هر کس رو به سوي شما آمد نجات يافت و هر کس که نيامد و از اين درگاه دور شد به هلاکت رسيد.
پي نوشت ها:
1. مجلد 52 ص 317 نقل از خصال صدوق و ص 365 نقل از غيبت نعماني.
2. 52 ص 318 نقل از بصائر الدرجات.
3. 52 ص 365 نقل از غيبت نعماني.
4. 52 ص 328 نقل از کمال الدين و کتاب کافي.
5. 52 ص 336 نقل از خرائج قطب الدين راوندي.
6. مجلد 52 ص 362 نقل از غيبت نعماني.
7. براي رفع استبعاد اين گونه امور بدين داستان توجه شود گويند هنگامي که امام صادق عليه السلام در عراق بود و خواست از کوفه به مدينه مراجعت نمايد. علما و دانشمنداني که در کوفه بودند از جمله سفيان ثوري و ابراهيم ادهم خواستند او را بدرقه و مشايعت کنند به بيرون شهر رفتند و منتظر قدوم حضرت بودند که ناگهان حيوان درنده اي را ديدند که در وسط راه لميده، مشايعين از ترس توقف کردند و منتظر آمدن حضرت و اقدام او شدند تا ببينند آن بزرگوار چه مي کند. چون ايشان آمدند و از جريان مستحضر شدند خود به نزديک آن حيوان رفت و گوش او را گرفت و از وسط راه کنار کشيد، سپس روي به حاضرين کرد و گفت: «اگر مردم خدا را آنطور که شايسته است عبادت و اطاعت کنند مي توانند بار سفرشان را بر اين نهند و از وجودش استفاده کنند». به نقل بحارالانوار مجلد 47 چاپ جديد ص 139 از مناقب ابن شهر آشوب، و مجلد 71 ص 191 از عدة الداعي ابن فهد حلي.
8. 52 جديد ص 327 نقل از کمال الدين صدوق.
9. درباره زبان و لغزشهاي آن اخبار و روايات زيادي در اين باره آمده است از جمله در نهج البلاغه خطبه 174 فرمايد: «زبان را يکي کنيد و يک جور سخن گوئيد و آدمي بايد زبانش را نگهدارد که زبان نسبت به صاحبش سرکش و متمرد است» تا آنکه گويد: پيغمبر خدا فرمود: «ثبات و استواري ايمان به ثبات و استواري دل است و آن به ثبات و استواري زبان پايدار است».
10. اين روايت را صاحب تفسير مجمع البيان و عياشي نيز نقل کرده اند.
11. تفسير صافي از احتجاج طبرسي، و مجلد 24 بحارالانوار چاپ جديد ص 248 نقل از احتجاج.
/خ