نویسنده: حسین شیخ رضایی
نند کوهها، دِماغ مانند معادن، شکم مانند دریاها، رودهها مانند رودخانهها، اعصاب مانند جویها و گوشت مانند خاک و گِل،موهای بدن مانند گیاهان است،آن جا که مو میروید مانند زمین حاصلخیز است و آن جا که مو وجود ندارد مانند شورهزار است. سمت جلو بدن انسان مانند زمین آباد و پشت او مانند زمینی خراب ... تنفّس انسان مانند باد است و گفتار او همچو رعد و صدای او نظیر صاعقه...
اینها بخشی از آموزشهای گروهی از دانشمندان و فیلسوفان ایرانی است که در قرن چهارم هجری دست به تشکیل انجمنی زدند. انجمن «اِخوانالصّفا و خلّانالوفا» که به صورت مختصر «اِخوانالصّفا» یا «برادران صفا» نامیده میشود. این گروه نام خود را از یکی از داستانهای کلیله و دمنه گرفتهاند. در این داستان، گروهی از حیوانات که رفتار دوستانهای با هم دارند، موفّق به گریز از دام صیّاد میشوند. انتخاب این نام نشان میدهد که اعضای این گروه هم میکوشیدند تا روابط بسیار صمیمی و برادرانهای داشته باشند و به کمک آن به اهداف خود برسند. فیثاغورس در کنار توجّه به علم و ریاضی، به عرفان و دین هم توجّه داشت و به ترکیبی از دین و فلسفه و ریاضی دست یافته بود. این ترکیب، برای اخوانالصفا نیز بسیار جالب بود و آنان نیز در نوشتههای خود دقیقاً همین عناصر را وارد کردند. آنان نیز چون فیثاغورس، به ریاضیّات و عدد توجّه ویژهای نشان دادند و همچون او حلقهها و جلسههای مخفی و سری ایجاد کردند. شاید مهمترین انگیزهی اعضای این گروه مخفی برای تشکیل آن، پایان دادن به وضعیت آشفتهای بود که از نظر آنان در جهان اسلام ایجاد شده بود. در واقع، برادران صفا را میتوان جزو آن دسته از دانشمندانی قرار داد که میخواستند بین دین و فلسفه آشتی برقرار کنند؛ امّا راه آنان برای این کار، با راه کسانی مانند فارابی و ابنسینا بسیار متفاوت بود.
زمان و سابقهی تشکیل انجمن اخوانّالصفا به دلیل مخفی بودن آن به درستی روشن نیست. امّا میدانیم که در قرن چهارم هجری و در زمان آلبویه، هنگامی که بغداد- پایتخت عبّاسیان- ضعیف شد و حتّی مدّتی به تصرّف آلبویه درآمد، جمعی از اعضای اخوانالصفا در شهر بصره جمع شدند و تصمیم گرفتند با نوشتن کتابها و رسالههایی در علوم مختلف، به ترویج اندیشههای خود بپردازند. امّا پیش از اشاره به جزییّات این نوشتهها، بهتر است ببینیم که اخوانالصّفا تحت تأثیر چه افراد و اندیشههایی قرار داشت. مهمترین فرد تأثیرگذار بر اخوانالصفا، فیثاغورس است. فیثاغورس که در قرن ششم پیش از میلاد مسیح میزیست، از نخستین فیلسوفان یونان بود و نخستین کسی است که از کلمهی «فیلسوف» استفاده کرده است. فیثاغورس میخواست به کمک ریاضیات و اعداد، تمام پدیدههای عالم را توضیح دهد. در زمان او بسیاری از فیلسوفان یونان به دنبال یافتن مادّهای بودند که تمام جهان را از آن ساخته شده باشد. بعضی آب را سازندهی تمام جهان میدانستند و بعضی میگفتند آتش زیربنای همه چیز است. امّا به عقیدهی فیثاغورس،آن چه در جهان عنصر اصلی و اساسی به شمار میآید، عدد و نسبتهای مختلف بین اعداد است. به عقیدهی او میتوان تمام اشیاء و دانشها را برحسب عدد و روابط میان اعداد توضیح داد. مثلاً دانش موسیقی چیزی نیست جز نسبتهای عددی بین نُتهای موسیقی. تمام شکلهای هندسی نیز رابطهای مستقیم با اعداد دارند.
امّا فیثاغورس علاوه بر اعداد و نسبت میان آنها که برایش مقدّس و رازآمیز بود، به نوعی مراسم عرفانی و دینی هم میپرداخت. او انجمنی مخفی تشکیل داده بود که در آن اعضای ویژهای عضو بودند. در این انجمن،نوعی آیین عرفانی و مقدّس که ریشه در اساطیر یونان داشت، به صورت جمعی و مشترک بر پا میشد.
به این ترتیب، فیثاغورس در کنار توجّه به علم و ریاضی، به عرفان و دین هم توجّه داشت و به ترکیبی از دین و فلسفه و ریاضی دست یافته بود. این ترکیب، برای اخوانالصفا نیز بسیار جالب بود و آنان نیز در نوشتههای خود دقیقاً همین عناصر را وارد کردند. آنان نیز چون فیثاغورس، به ریاضیّات و عدد توجّه ویژهای نشان دادند و همچون او حلقهها و جلسههای مخفی و سری ایجاد کردند.
گروه دومی که تأثیر بسیاری بر اخوان الصّفا داشت، فرقهی اسماعیلیّه بود. اسماعیلیه یکی از فرقههای شیعهاند که به امامت امام علی پس از پیامبر اعتقاد دارند. اما اسماعیلیان بر خلاف شیعیان دوازده امامی، معتقدند که امام هفتم پس از امام جعفر صادق، پسر او اسماعیل است، نه امام موسی کاظم. بقیهی امامان نیز همگی از نسل اسماعیلاند. در دیدگاه اسماعیلیان،آن چه در مرکز هستی و عالم قرار دارد، شخص امام است. تنها امام است که میتواند معنای اصلی و باطنی دین را بفهمد و تمام علوم در نزد اوست. از نظر اسماعیلیان، در پشت دستورهای ظاهری دین، حقیقتی پنهانی و باطنی وجود دارد و هدف واقعی از آمدن دین هم رسیدن انسانها به همین حقیقت باطنی است. البتّه این کار نیز جز با راهنمایی امام ممکن نیست.
اخوانالصّفا نیز همچون اسماعیلیان به امام معتقد بودند و فهم معنای واقعی دستورهای دین را بدون کمک امام، ناممکن میدانستند. از دیگر شباهتهای اسماعیلیان و اخوانالصّفا، تشکیلات مخفی آنان است. اسماعیلیان هم مانند فیثاغورسیها، انجمنی مخفی داشتند و تعالیم خود را فقط به گوش کسانی میرساندند که استعداد پذیرش آن را داشتند.
گفتیم که اخوانالصّفا دست به نگارش رسالههایی زدند و آن چه بیش از همه سبب شهرت آنان شد،همین رسالهها بود. نگارش این رسالهها که بین 50 تا 53 عدد ذکر شده است، از حدود سال 334 آغاز شد و تا حدود سال 374 طول کشید. این رسالهها پس از نگارش، در سراسر عالم اسلام، حتّی در اندلس رواج یافت و بسیاری از فیلسوفان و دانشمندان بزرگ، مانند ابنسینا و غزّالی به مطالعهی آنها پرداختند.
این رسالهها در اصل خلاصهای پرارزش و کمنظیر از تمام علوم رایج در آن زمان است. برادران صفا ضمن ذکر خلاصهای از هر دانش، نظرات مخصوص خود را هم در لابهلای آن آوردهاند، این رسالهها به چهار بخش اصلی تقسیم میشوند.
بخش نخست مربوط به ریاضیّات است و در قسمت اصلی آن از اعداد بحث شده است. اخوانالصّفا با پیروی از فیثاغورس، برای اهمیّت زیادی قائل بودند و حتّی آن را مقدّس به شمار میآوردند، مثلاً آنان در مورد عدد 7 مینویسند:
«این عدد کامل و مقدّس است؛ زیرا هفت، حاصل جمع 3 و 4 است و چون 3 نخستین عدد فرد است و مخرج مشترک یک سوم از اعداد، خود دارای مقام والایی است. همین طور 4 که نخستین عدد مربّع است. از این رو عددی که حاصل جمع این دو است، دارای خصوصیّات هر دو و عددی کامل است. ضمن آن که 7 حاصل جمع 2 و 5 نیز هست و 5 نخستین عدد کروی است. و باز چون 7 جمع 1 و6 است و 6 نخستین عدد تامّ است، پس 7 دارای فضیلت منحصر به فردی است.»
در این بخش، علاوه بر اعداد، به رابطه و نسبت میان آنها هم پرداخته شده است. مثلاً در یک جا چگونگی جمع بستن اعداد پشت سر هم (مثلاً از یک تا ده) را این چنین شرح دادهاند: «مثلاً میخواهیم از یک تا ده را جمع کنیم. ابتدا یکی بر ده اضافه میکنیم و بعد در پنج که نصف ده است ضرب میکنیم. جواب پنجاه و پنج است. و این روش برای تمام اعداد زوج درست است. امّا در مورد اعداد فرد، مثلاً میخواهیم از یک تا پنج را جمع کنیم. ابتدا پنج را به دو قسمت میکنیم که جواب دو و نیم میشود. بعد، دو و نیم را به عدد بالاییاش تبدیل میکنیم که سه میشود آنگاه سه را در عدد اصلی، یعنی پنج ضرب میکنیم و جواب پانزده میشود که حاصل جمع یک تا پنج است.
از دیگر آرزوهای اخوانالصّفا آن بود که نشان دهند تمام پدیدههای جهان دارای نظمی ریاضی است (همان به نظر فیثاغورس). مثلاً آنان در مورد بدن انسان مینویسند:«همانگونه که جهان از نُه فلک ساخته شده است، تن انسان هم نُه عضو دارد (استخوان، مخ، گوشت، رگ، خون، اعصاب، پوست، مو، ناخن) و همانطور که هر سال شامل دوازده ماه است، تن انسان نیز دارای دوازده راه خروجی به خارج است (دو چشم،دو گوش،دو سوراخ بینی، دو پستان، دهان، ناف، دو مجرای دفع). و همانطور که هفت سیّاره در جهان وجود دارد، در انسان هم هفت نیرو وجود دارد، و چهار عنصر اصلی، یعنی آتش و هوا و آب و خاک، متناظر با چهار قسمت سر، سینه، شکم و معده در انسان است.»
بخش دوم، رسالهها به علوم طبیعی اختصاص دارد. در این قسمت، نویسندگان تلاش میکنند تا بسیاری از پدیدهها همچون جزر و مد، زلزله،خسوف و کسوف، رعد و برق، برف و باران و ... را توضیح دهند. بسیاری از توضیحات آنان امروزه پذیرفتنی نیست. مثلاً آنان علت جزر و مد را آن میدانند که در اثر پرتو ماه، آب دریاها گرم میشود و بالا میآید؛ حال آن که میدانیم علّت بالا آمدن آب دریاها جاذبهی کرهی ماه است.
یکی از جالبترین عقاید اخوانالصّفا در این بخش، توضیحی است که دربارهی تکامل موجودات طبیعی میدهند. نظر آنان در مورد تکامل، بسیار شبیه نظر «داروین»، دانشمند قرن 19 میلادی است. از نظر اخوانالصّفا ابتدا موجودات بیجان در زمین ایجاد شدهاند. پس از آنها گیاهان بر زمین روییدهاند، پس از گیاهان، حیوانات پستتر، یعنی آنها که اندامهایی ابتدایی دارند به وجود آمدهاند و با گذشت زمان و کامل شدن این حیوانات،کمکم حیوانات پیچیدهتر نیز به وجود آمدهاند. اخوانالصّفا نیز همچون داروین بر این عقیدهاند که هر موجودی باید خود را با محیط زندگی خود تطبیق دهد و این نحوهی مطابقت دادن در ساختمان بدن و چگونگی رشد او موثر است. در این جا ذکر این نکته لازم است که برادران صفا در تمام مراحل مختلف حیات، قدرت خداوند را در کار میدیدند و معتقد بودند بدون قدرت و نیروی او هیچ کدام از این مراحل طی نمیشود.
بخش سوم رسالهها به بحث دربارهی نفس و عقل میپردازد. مباحث این قسمت که به عقل، عشق، رستاخیز و ... مرتبط میشود، تاحدودی شبیه مباحث روانشناسی امروز است.
سرانجام در بخش چهارم، نویسندگان به مباحث شرعی و الهیات پرداختهاند. در این قسمت، از مسائلی همچون اعتقادات، نیایش، نبوّت،فرشتگان و جن، جادو و طلسم و ... بحث میشود.
برادران صفا علاوه بر رسالهها به نوشتن یک رسالهی دیگر نیز که در حقیقت خلاصهی همهی این رسالههاست، پرداختهاند. در آن رساله که به رسالهی جامعه معروف است، نویسندگان بخشی از بحثهای علمی را حذف کردهاند و در عوض به توضیح بیشتر اعتقادات خود که بسیار شبیه اسماعیلیان است پرداختهاند.
یکی از دلایل مهم و اصلی نگارش این رسالهها آن بوده است که جوانان و طالبان علم با خواندن آنها مشتاقان یادگیری بیشتر شوند و به اخوانالصّفا مراجعه کنند. آنگاه آنان این افراد را وارد تشکیلات مخفی خود کنند و به آموزش عقاید اصلی خود به آنان بپردازند.
نویسندگان این رسالهها به درستی شناخته شده نیستند و حتّی شاید دانشمندانی هم که خود عضو اخوانالصّفا نبودهاند، در نگارش آنها دخالت داشتهاند. اما بنابر منابع موجود، نام پنج تن از نویسندگان اصلی این رسالهها عبارت است از: ابوسلیمان مقدسی، ابوالحسن زنجانی، ابواحمد نهرجوری، عوفی و زیدبن رفاعه، و گویا متن نهایی این رسالهها به قلم مَقدِسی به روی کاغذ آمده است.
گفتیم که اخوانالصّفا همچون فیثاغورس و اسماعیلیان دارای تشکیلاتی مخفی بودند. اکنون کمی به تشکیلات و سازمان مخفی آنان بپردازیم. اصل اساسی در این سازمان، مخفی نگاه داشتن اسرار بوده است. در تشکیلات، هه با هم برادر بودند و اساس امور بر تعاون و مشارکت بوده است. و هر یک از اعضا بایستی خود را در موقع لزوم، فدای دیگران میکرده است.
اصلیترین روش برادران صفا در جذب نیروهای تازه، فرستادن دعوتکنندگانی به شهرهای مختلف بود. این دعوتکنندگان بایستی در درجهی اول جوانان را به سمت خود جذب میکردند. زیرا جوانان میتوانستند به راحتی عقایدشان را تغییر دهند. در یکی از نوشتههای آنان شرایط اعضای جدید چنین آمده است:«شایسته است که برادران در هر سرزمینی که هستند، اگر میخواهند دوست یا برادر تازهای برگزینند، در احوال او بنگرند، از سابقهی او آگاه باشند، اخلاق او را بیازمایند، از مذهب و عقاید او بپرسند تا بدانند که صداقت و صفا و مروّت و حقیقت برادری را شایسته است یا نه.»
اخوانالصّفا با فرستادن مخفیانهی اعضای خود به شهرهای مختلف، در هر شهر تشکیلاتی به راه میانداختند. هر شاخهای از اعضای این تشکیلات، دارای رئیسی بود که در مکان خلوتی که کسی جز اعضا از آن خبر نداشت، با آنان دیدار میکرد. رئیس هر شاخه میبایست هر دوازده روز یک بار تمام اعضا را گرد میآورد و همهی اعضا هم موظّف به شرکت در جلسه بودند. غایب شدن از جلسات، تخلّف بود و در صورت وقوع، فرد بایستی دلیلی قانعکننده میآورد. در جلسات، رئیس لباس مخصوصی به تن میکرد و رسالههای اخوانالصّفا را برای اعضا میخواند و سپس به تفسیر آنها میپرداخت.
پس از آن که اعضا موفّق میشدند. در این جلسات، علوم لازم را بیاموزند، آزمایشهای دیگری در پیش روی آنان قرار میگرفت؛ آزمایشهایی مثل قطع رابطه با نزدیکان، طرح دوستی با بیگانگان، بخشیدن اموال، دوری از وطن و ... هر کدام از اعضا که از این آزمایشها سربلند بیرون میآمد، به مراحل بالاتر ارتقا مییافت.
در بین اعضای اخوانالصّفا تقسیمبندی چهارگانهای وجود داشت. مرتبهی نخست،«مرتبهی مبتدیان» نامیده میشد. اعضای این گروه،همگی جوانانی بودند که پانزده سالگی را پشت سر گذاشته و دارای هوش و استعداد یادگیری بودند. مرتبهی دوم که «مرتبهی روسا» نام داشت، مربوط به اعضای سی تا چهل ساله بود. اعضای این گروه به مرحلهی حفظ اسرار و امانتها دست یافته بودند. در مرتبه سوم که به «مرتبهی مُلوک» شهرت داشت، افراد چهل تا پنجاه ساله عضو بودند و اطاعت از آنان بر دیگران لازم بود. و سرانجام در دستهی چهارم که مخصوص اعضای بالای پنجاه سال بود، افرادی که به آخرین مراحل رشد و نزدیکی به خداوند رسیده بودند، حضور داشتند.
اکنون زمان آن است که ببینیم هدف اصلی اخوانالصّفا چه بود و آنان در جستوجوی چه چیزی به نگارش رسالهها و تشکیل سازمانی مخفی روی آوردند. همانگونه که گفتیم، اخوانالصّفا احساس میکردند وضعیّت بسیار آشفتهای در سرزمینهای اسلامی حاکم شده و پیام اصلی دین یا همان معنای باطنی آن دچار غفلت و فراموشی شده است. به همین دلیل، آنان تصمیم به بازسازی و مرمّت خانهی ویران دین گرفتند. امّا نکتهی مهم آن است که از نظر آنان تنها فلسفه قادر به بازسازی دین بود. به عبارتی، اخوانالصّفا میخواستند با تیغ فلسفه به جرّاحی دین بروند و تمام غدّههای چرکین آن را درآوردند. به همین دلیل که آنان تا حدودی شبیه کار فیلسوفانی مانند فارابی و ابن سینا بود. آنان هم فلسفه را به رسمیّت میشناختند و خواستار پیوند دادن آن با دین بودند.
امّا کار اخوانالصّفا از چند جهت با کار این فیلسوفان متفاوت بود. نخست از این جهت که در نظر اخوانالصّفا دین منحصر به اسلام نیست. در نظر آنان همهی ادیان، از یهودیّت و مسیحیّت و اسلام گرفته تا ستارهپرستی، دارای حقیقت و باطنی یکسان و مشترکاند و تعصّب داشتن بر یک مذهب، کاری نادرست است. به همین دلیل، آنان از هر کدام از این ادیان، تکّهای را گرفته و خواستار ایجاد اتحّاد و یگانگی بین تمام ادیان بودند. در رسالههای آنان، همانگونه که به اسلام و قرآن پرداخته شده، به انجیل و دیگر کتابهای دینی هم اشاره شده است. به همین دلیل است که برادران صفا چندان توجّه و اعتقادی به اجرای دستورهای دین اسلام نداشتند و همین باعث بدبینی دیگر مسلمانان به آنان میشد.
تفاوت دوم بین اخوانالصّفا و فیلسوفانی که نامشان را ذکر کردیم، آن است که اخوانالصّفا بیش از آن که به فلسفهی ارسطو و نوافلاطونیان توجّه نشان دهند، به فلسفهی فیثاغورس و تعلیمات او توجّه داشتند. از این رو، میتوان آنان را «نوفیثاغورسی» نام داد.
و سرانجام باید به این نکته اشاره کرد که فیلسوفان هیچ برنامهای برای گسترش نظرات خود و تشکیل انجمنهایی در شهرهای مختلف برای ترویج آن نداشتند. حال آن که یکی از مهمترین بخشهای کار اخوانالصّفا دعوت پنهانی مردم به آیین خود و نفوذ در میان مردم بود.
منبع مقاله :
شیخ رضایی، حسین، (1390)، داستان فکری ایرانی-4: دوران طلایی ، تهران: نشر افق، چاپ سوم
اینها بخشی از آموزشهای گروهی از دانشمندان و فیلسوفان ایرانی است که در قرن چهارم هجری دست به تشکیل انجمنی زدند. انجمن «اِخوانالصّفا و خلّانالوفا» که به صورت مختصر «اِخوانالصّفا» یا «برادران صفا» نامیده میشود. این گروه نام خود را از یکی از داستانهای کلیله و دمنه گرفتهاند. در این داستان، گروهی از حیوانات که رفتار دوستانهای با هم دارند، موفّق به گریز از دام صیّاد میشوند. انتخاب این نام نشان میدهد که اعضای این گروه هم میکوشیدند تا روابط بسیار صمیمی و برادرانهای داشته باشند و به کمک آن به اهداف خود برسند. فیثاغورس در کنار توجّه به علم و ریاضی، به عرفان و دین هم توجّه داشت و به ترکیبی از دین و فلسفه و ریاضی دست یافته بود. این ترکیب، برای اخوانالصفا نیز بسیار جالب بود و آنان نیز در نوشتههای خود دقیقاً همین عناصر را وارد کردند. آنان نیز چون فیثاغورس، به ریاضیّات و عدد توجّه ویژهای نشان دادند و همچون او حلقهها و جلسههای مخفی و سری ایجاد کردند. شاید مهمترین انگیزهی اعضای این گروه مخفی برای تشکیل آن، پایان دادن به وضعیت آشفتهای بود که از نظر آنان در جهان اسلام ایجاد شده بود. در واقع، برادران صفا را میتوان جزو آن دسته از دانشمندانی قرار داد که میخواستند بین دین و فلسفه آشتی برقرار کنند؛ امّا راه آنان برای این کار، با راه کسانی مانند فارابی و ابنسینا بسیار متفاوت بود.
زمان و سابقهی تشکیل انجمن اخوانّالصفا به دلیل مخفی بودن آن به درستی روشن نیست. امّا میدانیم که در قرن چهارم هجری و در زمان آلبویه، هنگامی که بغداد- پایتخت عبّاسیان- ضعیف شد و حتّی مدّتی به تصرّف آلبویه درآمد، جمعی از اعضای اخوانالصفا در شهر بصره جمع شدند و تصمیم گرفتند با نوشتن کتابها و رسالههایی در علوم مختلف، به ترویج اندیشههای خود بپردازند. امّا پیش از اشاره به جزییّات این نوشتهها، بهتر است ببینیم که اخوانالصّفا تحت تأثیر چه افراد و اندیشههایی قرار داشت. مهمترین فرد تأثیرگذار بر اخوانالصفا، فیثاغورس است. فیثاغورس که در قرن ششم پیش از میلاد مسیح میزیست، از نخستین فیلسوفان یونان بود و نخستین کسی است که از کلمهی «فیلسوف» استفاده کرده است. فیثاغورس میخواست به کمک ریاضیات و اعداد، تمام پدیدههای عالم را توضیح دهد. در زمان او بسیاری از فیلسوفان یونان به دنبال یافتن مادّهای بودند که تمام جهان را از آن ساخته شده باشد. بعضی آب را سازندهی تمام جهان میدانستند و بعضی میگفتند آتش زیربنای همه چیز است. امّا به عقیدهی فیثاغورس،آن چه در جهان عنصر اصلی و اساسی به شمار میآید، عدد و نسبتهای مختلف بین اعداد است. به عقیدهی او میتوان تمام اشیاء و دانشها را برحسب عدد و روابط میان اعداد توضیح داد. مثلاً دانش موسیقی چیزی نیست جز نسبتهای عددی بین نُتهای موسیقی. تمام شکلهای هندسی نیز رابطهای مستقیم با اعداد دارند.
امّا فیثاغورس علاوه بر اعداد و نسبت میان آنها که برایش مقدّس و رازآمیز بود، به نوعی مراسم عرفانی و دینی هم میپرداخت. او انجمنی مخفی تشکیل داده بود که در آن اعضای ویژهای عضو بودند. در این انجمن،نوعی آیین عرفانی و مقدّس که ریشه در اساطیر یونان داشت، به صورت جمعی و مشترک بر پا میشد.
به این ترتیب، فیثاغورس در کنار توجّه به علم و ریاضی، به عرفان و دین هم توجّه داشت و به ترکیبی از دین و فلسفه و ریاضی دست یافته بود. این ترکیب، برای اخوانالصفا نیز بسیار جالب بود و آنان نیز در نوشتههای خود دقیقاً همین عناصر را وارد کردند. آنان نیز چون فیثاغورس، به ریاضیّات و عدد توجّه ویژهای نشان دادند و همچون او حلقهها و جلسههای مخفی و سری ایجاد کردند.
گروه دومی که تأثیر بسیاری بر اخوان الصّفا داشت، فرقهی اسماعیلیّه بود. اسماعیلیه یکی از فرقههای شیعهاند که به امامت امام علی پس از پیامبر اعتقاد دارند. اما اسماعیلیان بر خلاف شیعیان دوازده امامی، معتقدند که امام هفتم پس از امام جعفر صادق، پسر او اسماعیل است، نه امام موسی کاظم. بقیهی امامان نیز همگی از نسل اسماعیلاند. در دیدگاه اسماعیلیان،آن چه در مرکز هستی و عالم قرار دارد، شخص امام است. تنها امام است که میتواند معنای اصلی و باطنی دین را بفهمد و تمام علوم در نزد اوست. از نظر اسماعیلیان، در پشت دستورهای ظاهری دین، حقیقتی پنهانی و باطنی وجود دارد و هدف واقعی از آمدن دین هم رسیدن انسانها به همین حقیقت باطنی است. البتّه این کار نیز جز با راهنمایی امام ممکن نیست.
اخوانالصّفا نیز همچون اسماعیلیان به امام معتقد بودند و فهم معنای واقعی دستورهای دین را بدون کمک امام، ناممکن میدانستند. از دیگر شباهتهای اسماعیلیان و اخوانالصّفا، تشکیلات مخفی آنان است. اسماعیلیان هم مانند فیثاغورسیها، انجمنی مخفی داشتند و تعالیم خود را فقط به گوش کسانی میرساندند که استعداد پذیرش آن را داشتند.
بیشتر بخوانید: آراء و نظریات اخوان الصفا(1)
گفتیم که اخوانالصّفا دست به نگارش رسالههایی زدند و آن چه بیش از همه سبب شهرت آنان شد،همین رسالهها بود. نگارش این رسالهها که بین 50 تا 53 عدد ذکر شده است، از حدود سال 334 آغاز شد و تا حدود سال 374 طول کشید. این رسالهها پس از نگارش، در سراسر عالم اسلام، حتّی در اندلس رواج یافت و بسیاری از فیلسوفان و دانشمندان بزرگ، مانند ابنسینا و غزّالی به مطالعهی آنها پرداختند.
این رسالهها در اصل خلاصهای پرارزش و کمنظیر از تمام علوم رایج در آن زمان است. برادران صفا ضمن ذکر خلاصهای از هر دانش، نظرات مخصوص خود را هم در لابهلای آن آوردهاند، این رسالهها به چهار بخش اصلی تقسیم میشوند.
بخش نخست مربوط به ریاضیّات است و در قسمت اصلی آن از اعداد بحث شده است. اخوانالصّفا با پیروی از فیثاغورس، برای اهمیّت زیادی قائل بودند و حتّی آن را مقدّس به شمار میآوردند، مثلاً آنان در مورد عدد 7 مینویسند:
«این عدد کامل و مقدّس است؛ زیرا هفت، حاصل جمع 3 و 4 است و چون 3 نخستین عدد فرد است و مخرج مشترک یک سوم از اعداد، خود دارای مقام والایی است. همین طور 4 که نخستین عدد مربّع است. از این رو عددی که حاصل جمع این دو است، دارای خصوصیّات هر دو و عددی کامل است. ضمن آن که 7 حاصل جمع 2 و 5 نیز هست و 5 نخستین عدد کروی است. و باز چون 7 جمع 1 و6 است و 6 نخستین عدد تامّ است، پس 7 دارای فضیلت منحصر به فردی است.»
در این بخش، علاوه بر اعداد، به رابطه و نسبت میان آنها هم پرداخته شده است. مثلاً در یک جا چگونگی جمع بستن اعداد پشت سر هم (مثلاً از یک تا ده) را این چنین شرح دادهاند: «مثلاً میخواهیم از یک تا ده را جمع کنیم. ابتدا یکی بر ده اضافه میکنیم و بعد در پنج که نصف ده است ضرب میکنیم. جواب پنجاه و پنج است. و این روش برای تمام اعداد زوج درست است. امّا در مورد اعداد فرد، مثلاً میخواهیم از یک تا پنج را جمع کنیم. ابتدا پنج را به دو قسمت میکنیم که جواب دو و نیم میشود. بعد، دو و نیم را به عدد بالاییاش تبدیل میکنیم که سه میشود آنگاه سه را در عدد اصلی، یعنی پنج ضرب میکنیم و جواب پانزده میشود که حاصل جمع یک تا پنج است.
از دیگر آرزوهای اخوانالصّفا آن بود که نشان دهند تمام پدیدههای جهان دارای نظمی ریاضی است (همان به نظر فیثاغورس). مثلاً آنان در مورد بدن انسان مینویسند:«همانگونه که جهان از نُه فلک ساخته شده است، تن انسان هم نُه عضو دارد (استخوان، مخ، گوشت، رگ، خون، اعصاب، پوست، مو، ناخن) و همانطور که هر سال شامل دوازده ماه است، تن انسان نیز دارای دوازده راه خروجی به خارج است (دو چشم،دو گوش،دو سوراخ بینی، دو پستان، دهان، ناف، دو مجرای دفع). و همانطور که هفت سیّاره در جهان وجود دارد، در انسان هم هفت نیرو وجود دارد، و چهار عنصر اصلی، یعنی آتش و هوا و آب و خاک، متناظر با چهار قسمت سر، سینه، شکم و معده در انسان است.»
بخش دوم، رسالهها به علوم طبیعی اختصاص دارد. در این قسمت، نویسندگان تلاش میکنند تا بسیاری از پدیدهها همچون جزر و مد، زلزله،خسوف و کسوف، رعد و برق، برف و باران و ... را توضیح دهند. بسیاری از توضیحات آنان امروزه پذیرفتنی نیست. مثلاً آنان علت جزر و مد را آن میدانند که در اثر پرتو ماه، آب دریاها گرم میشود و بالا میآید؛ حال آن که میدانیم علّت بالا آمدن آب دریاها جاذبهی کرهی ماه است.
یکی از جالبترین عقاید اخوانالصّفا در این بخش، توضیحی است که دربارهی تکامل موجودات طبیعی میدهند. نظر آنان در مورد تکامل، بسیار شبیه نظر «داروین»، دانشمند قرن 19 میلادی است. از نظر اخوانالصّفا ابتدا موجودات بیجان در زمین ایجاد شدهاند. پس از آنها گیاهان بر زمین روییدهاند، پس از گیاهان، حیوانات پستتر، یعنی آنها که اندامهایی ابتدایی دارند به وجود آمدهاند و با گذشت زمان و کامل شدن این حیوانات،کمکم حیوانات پیچیدهتر نیز به وجود آمدهاند. اخوانالصّفا نیز همچون داروین بر این عقیدهاند که هر موجودی باید خود را با محیط زندگی خود تطبیق دهد و این نحوهی مطابقت دادن در ساختمان بدن و چگونگی رشد او موثر است. در این جا ذکر این نکته لازم است که برادران صفا در تمام مراحل مختلف حیات، قدرت خداوند را در کار میدیدند و معتقد بودند بدون قدرت و نیروی او هیچ کدام از این مراحل طی نمیشود.
بخش سوم رسالهها به بحث دربارهی نفس و عقل میپردازد. مباحث این قسمت که به عقل، عشق، رستاخیز و ... مرتبط میشود، تاحدودی شبیه مباحث روانشناسی امروز است.
سرانجام در بخش چهارم، نویسندگان به مباحث شرعی و الهیات پرداختهاند. در این قسمت، از مسائلی همچون اعتقادات، نیایش، نبوّت،فرشتگان و جن، جادو و طلسم و ... بحث میشود.
برادران صفا علاوه بر رسالهها به نوشتن یک رسالهی دیگر نیز که در حقیقت خلاصهی همهی این رسالههاست، پرداختهاند. در آن رساله که به رسالهی جامعه معروف است، نویسندگان بخشی از بحثهای علمی را حذف کردهاند و در عوض به توضیح بیشتر اعتقادات خود که بسیار شبیه اسماعیلیان است پرداختهاند.
یکی از دلایل مهم و اصلی نگارش این رسالهها آن بوده است که جوانان و طالبان علم با خواندن آنها مشتاقان یادگیری بیشتر شوند و به اخوانالصّفا مراجعه کنند. آنگاه آنان این افراد را وارد تشکیلات مخفی خود کنند و به آموزش عقاید اصلی خود به آنان بپردازند.
نویسندگان این رسالهها به درستی شناخته شده نیستند و حتّی شاید دانشمندانی هم که خود عضو اخوانالصّفا نبودهاند، در نگارش آنها دخالت داشتهاند. اما بنابر منابع موجود، نام پنج تن از نویسندگان اصلی این رسالهها عبارت است از: ابوسلیمان مقدسی، ابوالحسن زنجانی، ابواحمد نهرجوری، عوفی و زیدبن رفاعه، و گویا متن نهایی این رسالهها به قلم مَقدِسی به روی کاغذ آمده است.
گفتیم که اخوانالصّفا همچون فیثاغورس و اسماعیلیان دارای تشکیلاتی مخفی بودند. اکنون کمی به تشکیلات و سازمان مخفی آنان بپردازیم. اصل اساسی در این سازمان، مخفی نگاه داشتن اسرار بوده است. در تشکیلات، هه با هم برادر بودند و اساس امور بر تعاون و مشارکت بوده است. و هر یک از اعضا بایستی خود را در موقع لزوم، فدای دیگران میکرده است.
اصلیترین روش برادران صفا در جذب نیروهای تازه، فرستادن دعوتکنندگانی به شهرهای مختلف بود. این دعوتکنندگان بایستی در درجهی اول جوانان را به سمت خود جذب میکردند. زیرا جوانان میتوانستند به راحتی عقایدشان را تغییر دهند. در یکی از نوشتههای آنان شرایط اعضای جدید چنین آمده است:«شایسته است که برادران در هر سرزمینی که هستند، اگر میخواهند دوست یا برادر تازهای برگزینند، در احوال او بنگرند، از سابقهی او آگاه باشند، اخلاق او را بیازمایند، از مذهب و عقاید او بپرسند تا بدانند که صداقت و صفا و مروّت و حقیقت برادری را شایسته است یا نه.»
اخوانالصّفا با فرستادن مخفیانهی اعضای خود به شهرهای مختلف، در هر شهر تشکیلاتی به راه میانداختند. هر شاخهای از اعضای این تشکیلات، دارای رئیسی بود که در مکان خلوتی که کسی جز اعضا از آن خبر نداشت، با آنان دیدار میکرد. رئیس هر شاخه میبایست هر دوازده روز یک بار تمام اعضا را گرد میآورد و همهی اعضا هم موظّف به شرکت در جلسه بودند. غایب شدن از جلسات، تخلّف بود و در صورت وقوع، فرد بایستی دلیلی قانعکننده میآورد. در جلسات، رئیس لباس مخصوصی به تن میکرد و رسالههای اخوانالصّفا را برای اعضا میخواند و سپس به تفسیر آنها میپرداخت.
پس از آن که اعضا موفّق میشدند. در این جلسات، علوم لازم را بیاموزند، آزمایشهای دیگری در پیش روی آنان قرار میگرفت؛ آزمایشهایی مثل قطع رابطه با نزدیکان، طرح دوستی با بیگانگان، بخشیدن اموال، دوری از وطن و ... هر کدام از اعضا که از این آزمایشها سربلند بیرون میآمد، به مراحل بالاتر ارتقا مییافت.
در بین اعضای اخوانالصّفا تقسیمبندی چهارگانهای وجود داشت. مرتبهی نخست،«مرتبهی مبتدیان» نامیده میشد. اعضای این گروه،همگی جوانانی بودند که پانزده سالگی را پشت سر گذاشته و دارای هوش و استعداد یادگیری بودند. مرتبهی دوم که «مرتبهی روسا» نام داشت، مربوط به اعضای سی تا چهل ساله بود. اعضای این گروه به مرحلهی حفظ اسرار و امانتها دست یافته بودند. در مرتبه سوم که به «مرتبهی مُلوک» شهرت داشت، افراد چهل تا پنجاه ساله عضو بودند و اطاعت از آنان بر دیگران لازم بود. و سرانجام در دستهی چهارم که مخصوص اعضای بالای پنجاه سال بود، افرادی که به آخرین مراحل رشد و نزدیکی به خداوند رسیده بودند، حضور داشتند.
اکنون زمان آن است که ببینیم هدف اصلی اخوانالصّفا چه بود و آنان در جستوجوی چه چیزی به نگارش رسالهها و تشکیل سازمانی مخفی روی آوردند. همانگونه که گفتیم، اخوانالصّفا احساس میکردند وضعیّت بسیار آشفتهای در سرزمینهای اسلامی حاکم شده و پیام اصلی دین یا همان معنای باطنی آن دچار غفلت و فراموشی شده است. به همین دلیل، آنان تصمیم به بازسازی و مرمّت خانهی ویران دین گرفتند. امّا نکتهی مهم آن است که از نظر آنان تنها فلسفه قادر به بازسازی دین بود. به عبارتی، اخوانالصّفا میخواستند با تیغ فلسفه به جرّاحی دین بروند و تمام غدّههای چرکین آن را درآوردند. به همین دلیل که آنان تا حدودی شبیه کار فیلسوفانی مانند فارابی و ابن سینا بود. آنان هم فلسفه را به رسمیّت میشناختند و خواستار پیوند دادن آن با دین بودند.
امّا کار اخوانالصّفا از چند جهت با کار این فیلسوفان متفاوت بود. نخست از این جهت که در نظر اخوانالصّفا دین منحصر به اسلام نیست. در نظر آنان همهی ادیان، از یهودیّت و مسیحیّت و اسلام گرفته تا ستارهپرستی، دارای حقیقت و باطنی یکسان و مشترکاند و تعصّب داشتن بر یک مذهب، کاری نادرست است. به همین دلیل، آنان از هر کدام از این ادیان، تکّهای را گرفته و خواستار ایجاد اتحّاد و یگانگی بین تمام ادیان بودند. در رسالههای آنان، همانگونه که به اسلام و قرآن پرداخته شده، به انجیل و دیگر کتابهای دینی هم اشاره شده است. به همین دلیل است که برادران صفا چندان توجّه و اعتقادی به اجرای دستورهای دین اسلام نداشتند و همین باعث بدبینی دیگر مسلمانان به آنان میشد.
تفاوت دوم بین اخوانالصّفا و فیلسوفانی که نامشان را ذکر کردیم، آن است که اخوانالصّفا بیش از آن که به فلسفهی ارسطو و نوافلاطونیان توجّه نشان دهند، به فلسفهی فیثاغورس و تعلیمات او توجّه داشتند. از این رو، میتوان آنان را «نوفیثاغورسی» نام داد.
و سرانجام باید به این نکته اشاره کرد که فیلسوفان هیچ برنامهای برای گسترش نظرات خود و تشکیل انجمنهایی در شهرهای مختلف برای ترویج آن نداشتند. حال آن که یکی از مهمترین بخشهای کار اخوانالصّفا دعوت پنهانی مردم به آیین خود و نفوذ در میان مردم بود.
منبع مقاله :
شیخ رضایی، حسین، (1390)، داستان فکری ایرانی-4: دوران طلایی ، تهران: نشر افق، چاپ سوم