نویسنده: مهرداد نغزگوی کهن
نوع دوم این گونه مطالعات،، گویششناسی جغرافیایی نامیده میشود. اساس این گونه مطالعات در توانایی تحلیل گوناگونیها در یک گسترهی جغرافیایی و ایجاد رابطهی منظم بین گویشها نهفته است. در اینجا توصیف اختلافات، به دست دادن قوانین و موارد منظم گوناگونیها دارای اهمیت خاصی است.
این دو یعنی توصیف گویشها و آنگاه مقایسهی آنها نشاندهندهی میزان عظیم دادهها و موادی است که یک گویششناس با آنها سر وکار دارد. هنگامی که مقدار زیادی مواد جمعآوری شد، باید گویششناسان آنها را به صورت قابل استفاده درآورند، یعنی اینکه به آنها نظم خاصی ببخشند. با توجه به حجم زیاد دادهها معمولاً انجام پروژههای، گویششناسی و یا تهیهی اطلس زبانی در یک گسترهی جغرافیایی وسیع، از عهدهی یک نفر خارج است و این امر کار گروهی، پشتکار و منابع مالی زیادی را میطلبد. شاید به همین علت باشد که تاکنون کمتر پروژهی، گویششناسی در ایران به سر منزل مقصود رسیده است.
«مسائل مهمی که در، گویششناسی مطرح میگردد به قرار زیر است:
1) چه مشخصههای ساختاری یک گویش را از گویش دیگر متمایز میسازد.
2) به چه صورت یک مشخصهی ساختاری گسترش مییابد.
3) چه مشخصههای ساختاری در مکانهای یکسان هم زمان به کار میروند.
در حالیکه در ردهشناسی مسائل مهم زیر مطرح میشود:
1) چه مشخصههای ساختاری در همهی زبانها وجود دارد.
2) چه مشخصههای ساختاری بین زبانها متغیرند.
3) چگونه و به چه طریق، مشخصههای ساختاری وابسته به هم هستند.»
در حقیقت در ردهشناسی، ما بیشتر به دنبال شباهتها و دستورهای ممکن هستیم، در حالی که در، گویششناسی بیشتر به تمایزات میان زبانها توجه میکنیم.
از آنجا که موضوع بحث ما رابطهی زبانشناسی تاریخی و گویششناسی است، در اینجا تنها به بررسی اجمالی زبانشناسی تاریخی، اهداف و روشهای آن خواهیم پرداخت تا از این رهگذر ارتباط این دو روشن شود.
در مطالعات تاریخی مواد خام ما تنها متون نوشتاری هستند. متونی که غالب اوقات به دلیل دستبرد کاتبان مختلف همیشه نمیتوان صد در صد به آنها اطمینان کرد. در این گونه مطالعات در بسیاری از موارد برای پر کردن خلأهای اطلاعاتی خود مجبوریم به هر امکانی توسل جوییم. ما با فرد زنده سر و کار نداریم که نظر او را مثلاً در مورد یک ساخت جویا شویم یا اینکه بتوانیم به شم زبانی خود مراجعه کنیم؛ همین امر است که سبب شده زبانشناسان تاریخی بیشتر دادهمدار باشند، تا نظریهمدار. علاوه بر این همانطور که هاک (1988: VI) خاطر نشان میسازد، اکثر نظریهها در حوزهی زبانشناسی تاریخی تنها تغییرات جزئی به وجود آوردهاند و در آن به اصطلاح «انقلاب» ایجاد نکردهاند. زبانشناسان تاریخی تنها آن دسته از مفاهیم این نظریات را قبول کردهاند که حائز اهمیت بوده و درستی نسبی آنها ثابت شده است. بنابراین در زبانشناسی تاریخی چه به لحاظ نظری و چه عملی (به زعم هاک: همان)، تعداد زیادی لایه وجود دارد که در طی زمان مورد قبول زبانشناسان تاریخی قرار گرفته است. منظور ما از لایه در اینجا عقاید مختلف زبانشناسان در مورد مسائل مختلفی چون تغییر، ساز و کارهای تغییر و جز آن است. بنابراین در این رشته ما بیشتر با اصول و روشهای معینی سر و کار داریم تا نظریات (برای بررسی نظریهها و پیامدهای آنها برای زبانشناسی تاریخی رک. هریس و کمپ بل 1995)؛ برای بررسی کاربرد نظریهی دستوریشدگی در بررسی تاریخی زبان فارسی رک. نغزگوی کهن 1387ب).
از آنجا که تا قرن نوزدهم، در شاخهی زبانشناسی تاریخی، تحقیق قابل توجه و رضایتبخشی انجام نشده بود، محققان مجبور بودند خود روشهایی را ابداع کنند. مهمترین این روشها عبارت اند از:
1- «ترکی kisvar در فارسی kešvar 'کشور'، ارمنی ěinâr در فارسی امروز čenâr 'چنار'، گرجی bališi در فارسی bâleš 'بالش'، و همچنین در هندی bihišt در فارسی behešt 'بهشت'. نظام خطی امروز نیزنمایانگر این است که تقابل امروزی /e/~/i/ از تقابل قدیمی /i/~/ī/ ناشی شده است. به عبارت دیگر i با «ی» نوشته میشود. یعنی مثل ī بلند در زبان عربی، ولی e میانی اصلاً در خط نشان داده نمیشود. بنابراین در عربی واکهی کوتاه تلقی میشود. تلفظ قدیمی i (e امروزی) به وسیلهی آوانویسی لاتینی کهن نیز تأیید میشود. مثلاً در لغت نامهی لاتینی – فارسی – ترکی Codex Cumanicus که متعلق به نیمهی دوم قرن چهاردهم میلادی است و در آن لغات فارسی با الفبای لاتین آوانویسی شده است، «کلمات گل، زشت و دل به ترتیب به صورت gil، xist و dil ضبظ شده است» (پیسویچ 1985: 68- 69).
حال به بررسی ابدال /u/ به /o/ در زبان فارسی میپردازیم. این ابدال به وسیلهی وامگیریها تأیید میشود. مثلاً «بلبل» در گرجی bulbul و «دشمن» در هندی dušman است» (پیسویچ 1985: 68- 69). در گویش تالشی نیز که از گویشهای محافظه کار ایرانی به حساب میآید، در بسیاری مواضع، به جای فارسی، واکهی به کار رفته است: gul «گل»، urdak «اردک»، angustar «انگشتر». در زابن دری (افغانستان) نیز بعضی اوقات /o/ به عنوان واکهای بسیار افراشته و نزدیک به /u/ توصیف میشود.
«در آوانویسی Codex Cumanicus «گل»، «گرگ»، «کلاه»، و «سبک» به صورت gul، gurg، cula و sabuk ضبط شده است. نظام خطی فارسی نیز ناشی شدن تقابل /u/~/o/ را از تقابل قدیم /u/~/u/ تأیید میکند. یعنی u با حرف «واو» نوشته میشود، ~u بلند عربی نیز چنین است، در صورتی که u در خط اصلاً نشان داده نمیشود و از نظر تاریخی یک واکهی کوتاه محسوب میشود» (پیسویچ 1985: 69- 70).
«تریاک» terâk//taryâk
«دستش» dasteš//dastaš
«چشم» čašm//češm
«پلاسیده» palâside//pelâside
«مهدی» Mehdi//Mahdi
«محبت» mohebbat//mohabbat
به وسیلهی همین نوسانها میتوانیم در کنار شواهد دیگر ثبت کنیم هک این گرایش قوی موجب تغییرات آوایی منظمی در گذشته شده است. مثلاً «ها» ی به اصطلاح غیر ملفوظ در گذشته نشانهی a بوده است، مانند صورتهای xâna «خانه» و lâna «لانه». در حال حاضر، در فارسی رسمی و معیار به جز چند استثناء، این «ها» نشانهی eاست. در بسیاری از لهجههای فارسی و گویشهای ایرانی دیگر نیز هنوز تلفظ قدیمیتر a حفظ شده است. بسیاری از کتابهای فارسی متقدم حاوی مقدار معتنابهی عناصر و صورتهای گویشی و لهجهای است. با توجه به خصوصیات زبانی نویسنده / کاتب که وارد متن شده است، در صورت نیاز، میتوان در موزد محل تألیف یا محل استنساخ نسخه حدس زد. به لحاظ روششناسی تمایز نهادن میان متونی که محل تألیف /استنساخ آنها مشخص است (یعنی متون تعیین محل شده) و متونی که محل تألیف آنها مشخص نیست، ولی میتوان محل تألیف / استنساخ آنها را به وسیلهی متون تعیین محل شده تشخیص داد، مهم است. علاوه براین، تحلیل نظام خطی جزی دادههای درونی محسوب میشود، زیرا خط محافظهکارتر است و میتواند خصوصیات تاریخی و تلفظهای کهن را در خود حفظ کند. در پایان این بخش لازم است یادآوری کنیم که در زبانشناسی در زمانی روشهای دیگری چون گاهشماری واژگانی و مقایسهی انبوه نیز وجود دارد. به دلیل اهمیت کمتر این روشها، از توصیف آنها در این مقاله صرف نظر میکنیم.
«رفتهام» raftesom، «رفتهای» raftesi، «رفته است» raften، «رفتهایم» raftesim، «رفتهاید» raftesey، «رفتهاند» raftesan (این دادهها مربوط به روستای کردوان است که هفتاد کیلومتر با شهرستان خورموج در استان بوشهر فاصله دارد). مرحوم بهار به تأسی از مقدسی این گونه کاربرد را فقط مخصوص نیشابور میداند. مقدسی در احسنالتقاسیم میگوسد:« نیشابوریان در فعلها سین زیاد میکنند بدون فایده مثل بخردستی و بگفتستی ...» (به نقل از بهار 1375: ج2، 45). با توجه به اینکه محلی که دشتی در آن تکلم میشود فاصله بسیار زیادی با نیشابور دارد، نتیجه میگیریم که گفتهی بهار دست نیست. علاوه بر این، افعال مذکور در متونی دیده شدهاند که در مکانی جز نیشابور تألیف یا کتابت گردیدهاند (برای شواهد موجود رک. خانلری 1374: ج2، 258- 259؛ نغزگوی کهن 1378: 193؛ و لازار 1963). لازم به یادآوری است که کاربرد این گونه شناسهها در زبان پهلوی نیز دیده شده است:
ماضی نقلی: الف- ماضی نقلی فعل لازم با افزودن صیغه مضارع اخباری فعل estâdan «ایستادن» به ماده ماضی ساخته میشود: رفتهام raft estēm، «رفتهای» raft estē، «رفته است» raft estēd، «رفتهایم» raft estēd، رفتهاند raft estēnd. (آموزگار و تفضلی 1373: 67-68).
به نظر نگارنده تا زمانی که تمامی لهجههای موجود فارسی توصیف نشوند اشتباهاتی از این دست رخ خواهند داد.
مثال دوم ما نیز مربوط به گروه فعلی است. همانطور که گفتیم در دشتی پنج نوع شناسهی فعلی متمایز وجود دارد. شناسههای –om، -et، -eš،-amu،-atu،-ašu نوعی از این پنج دسته به شمار میروند که تنها با افعال متعدی به کار میروند و به جای فعل/ ستاک به مفعول مستقیم متصل میشوند، مانند: sagom deyen «سگ را دیده ام»؛ از این گروه در ساخت زمانهای دستوری زیر استفاده میشود:
گذشته، حال کامل، گذشته استمراری، حال کامل استمراری و گذشته التزامی. در اینجا لازم به یادآوری است، این گونه کاربرد در سایر لهجهها و گویشهای ایرانی نیز یافت میشود (مثل خوری، تالشی، وارانی، دوانی و جز آن). کاربرد شناسههای مذکور در این گویشها قابل مقایسه با شناسههای افعال متعدی در زبان پهلوی است (رک. آموزگار و تفضلی 1373: 66-67 و هنینگ 1933: 241). صادقی (1357-34-36) در این زمینه مینویسد:
«فعلهای متعدی پهلوی در ماضی کامل دارای ساختمان خاصی است که آن را ساختمان مجهول نامیدهاند. در این ساختمان، فعل مانند ماضی کامل فارسی دری صرف نمیشود بلکه به صورت اسم مفعول میآید و ضمایر متصل یا منفصل یا اسم بی فاصله یا با فاصله از آن قرار میگیرند. ضمایر متصل معمولاً به «و» عطفی که قبل از آنها میآید و گاهی به بعضی کلمات دیگر ملحق میشوند. مثلاً فعل «دیدن» در ماضی کامل چنین صرف میشود:امدید، اتدید، اشدید، اماندید، اتاندید، اشاندید... در فارسی چنانکه میبینیم، این ساخت به کلی از بین رفته است. ماضی مطلق فارسی بی شک دنباله ماضی کامل پهلوی است.»
نتیجهگیری
با توجه به ملاحظات فوق مشخص میشود که گاهی میتوان با استفاده از دادههای گویشی خلأهای اطلاعاتی را در مطالعات تاریخی پر کرد. بنابراین، محققان در رشته زبانشناسی تاریخی در ایران، باید علاوه بر دانستن اصول و روشهای این رشته تا حدی با لهجههای فارسی و گویشهای ایرانی و اختلافات و شباهتهای آنها آشنا باشد تا موفقیت بیشتری در مطالعات خود کسب کنند. به همین علت جا دارد ما در گروههای زبانشناسی بیش از پیش به مطالعات مربوط به، گویششناسی توجه نماییم و به جای نفی کردن این رشته در پی نظم دادن و حمایت از این گونه تحقیقات باشیم.
نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
چکیده
در این مقاله ابتدا به تعریف، گویششناسی به عنوان رشتهای مستقل با اهداف و روشهای خاص خود خواهیم پرداخت، سپس به طور اجمالی زبانشناسی تاریخی، اهداف کلی و روشهای رایج در آن را توضیح خواهیم داد. این توضیحات به ما در شناخت خاستگاه، گویششناسی کمک خواهد نمود. نگاه تاریخچه توجه ایرانیان به گوناگونیهای گویشی و لهجهای را مرور خواهیم کرد. در این گزارش ما بیشتر از منظر مطالعات تاریخی به کاربردهای، گویششناسی توجه میکنیم و تلاش مینماییم با به دست دادن مثالهای عینی از فارسی و گویشهای ایرانی اهمیت، گویششناسی را در مطالعات تاریخی بازنماییم.1. لهجه و گویش
اصطلاح لهجه دارای چندین معناست. در معنای عام به هر گونه نظام گفتاری که در ذهن ماست اطلاق میشود. از نظر غیر متخصصان این کلمه گاهی متضمن بار احساسی و عاطفی یا ارزشی است. بر این اساس لهجه تداعیگر عناصر گفتاری غیر معیار است که متعلق به نواحی غیر شهری و احیاناً سطوح پایین اجتماعی و تحصیلی است. در اصطلاح زبانشناسی لهجه به گونهای اطلاق میشود که تنها به لحاظ شیوه تلفظ کلمات باگونه معیار تفاوت دارد. ما در اینجا طبق رسم معمول لهجه را از گویش متمایز میسازیم. منظور ما از گویش گونهای زبانی متمایز به لحاظ اجتماعی و منطقهای است که دارای ساختهای دستوری و مجموعهی واژگان مخصوص به خود است. کار، گویششناسی جمعآوری، توصیف، مطالعه و طبقهبندی این گونهها است. زبانشناسی تاریخی یا در زمانی، شاخهای از زبانشناسی است که به مطالعهی تغییر و تحول زبان در طی زمان میپردازد. هدف کلی زبانشناسی تاریخی بررسی چگونگی تغییر زبانها است و اینکه چه نوع از تغییرات زبانی امکان وقوع دارد. گویششناسان امروزی نظامهای غیر معیار را هم در مقام زبانی مستقل و در خور تحقیق و هم در مقام عضوی در پیوستار زبانهای خویشاوند یا دارای ارتباط مورد مطالعه قرار میدهند. در نوع اول این مطالعات به گویشهای (هر چند) غیر معیار و غیر مهم مانند یک زبان نگریسته میشود. یعنی توصیفاتی که گویششناسان از یک گویش خاص به دست میدهند مانند توصیف یک زبان است؛ به عبارت دیگر همانطور که در بررسی یک زبان خاص توصیفات آوایی، واجی، صرفی، نحوی، و واژگانی به دست داده میشود، به همان صورت مواد مربوط به یک یا چندین گویش باید توصیف شوند.نوع دوم این گونه مطالعات،، گویششناسی جغرافیایی نامیده میشود. اساس این گونه مطالعات در توانایی تحلیل گوناگونیها در یک گسترهی جغرافیایی و ایجاد رابطهی منظم بین گویشها نهفته است. در اینجا توصیف اختلافات، به دست دادن قوانین و موارد منظم گوناگونیها دارای اهمیت خاصی است.
این دو یعنی توصیف گویشها و آنگاه مقایسهی آنها نشاندهندهی میزان عظیم دادهها و موادی است که یک گویششناس با آنها سر وکار دارد. هنگامی که مقدار زیادی مواد جمعآوری شد، باید گویششناسان آنها را به صورت قابل استفاده درآورند، یعنی اینکه به آنها نظم خاصی ببخشند. با توجه به حجم زیاد دادهها معمولاً انجام پروژههای، گویششناسی و یا تهیهی اطلس زبانی در یک گسترهی جغرافیایی وسیع، از عهدهی یک نفر خارج است و این امر کار گروهی، پشتکار و منابع مالی زیادی را میطلبد. شاید به همین علت باشد که تاکنون کمتر پروژهی، گویششناسی در ایران به سر منزل مقصود رسیده است.
1-1. گویششناسی و ارتباط آن با سایر رشتهها
در گویششناسی به گوناگونی زبانی توجه میشود. این امر تنها مختص، گویششناسی نیست. اگر این توجه به گوناگونی زبانی در بعد زمان باشد، ما در حقیقت وارد حوزهی زبانشناسی تاریخی میشویم. اگر تأکید بر گوناگونی در بُعد مکان باشد، ما وارد حیطهی، گویششناسی شدهایم و اگر به گوناگونی زبانی در بُعد اجتماعی توجه شود، با مطالعات جامعهشناسی زبان سر و کار خواهیم داشت. علاوه بر رشتههای مذکور، ردهشناسی زبان نیز زیرشاخهی دیگری است که در آن به گوناگونیهای زبانی توجه میشود. زایلر (2003) با به دست دادن مسائل مطروحه در، گویششناسی و ردهشناسی، این دو رشته را با هم مقایسه کرده است:«مسائل مهمی که در، گویششناسی مطرح میگردد به قرار زیر است:
1) چه مشخصههای ساختاری یک گویش را از گویش دیگر متمایز میسازد.
2) به چه صورت یک مشخصهی ساختاری گسترش مییابد.
3) چه مشخصههای ساختاری در مکانهای یکسان هم زمان به کار میروند.
در حالیکه در ردهشناسی مسائل مهم زیر مطرح میشود:
1) چه مشخصههای ساختاری در همهی زبانها وجود دارد.
2) چه مشخصههای ساختاری بین زبانها متغیرند.
3) چگونه و به چه طریق، مشخصههای ساختاری وابسته به هم هستند.»
در حقیقت در ردهشناسی، ما بیشتر به دنبال شباهتها و دستورهای ممکن هستیم، در حالی که در، گویششناسی بیشتر به تمایزات میان زبانها توجه میکنیم.
از آنجا که موضوع بحث ما رابطهی زبانشناسی تاریخی و گویششناسی است، در اینجا تنها به بررسی اجمالی زبانشناسی تاریخی، اهداف و روشهای آن خواهیم پرداخت تا از این رهگذر ارتباط این دو روشن شود.
2. زبانشناسی تاریخی، اهداف، و روشهای آن
زبانشناسی تاریخی یا در زمانی، شاخهای از زبانشناسی است که به مطالعهی تغییر و تحول زبان در طی زمان میپردازد. هدف کلی زبانشناسی تاریخی بررسی چگونگی تغییر زبانها است و اینکه چه نوع از تغییرات زبانی امکان وقوع دارد. کشف رابطهی خویشاوندی زبانها و مسیر تحول آنها، چه به صورت منفرد و چه در مقام عضوی از خانوادهی زبانی، از جمله اهداف مهم زبانشناسی تاریخی است.در مطالعات تاریخی مواد خام ما تنها متون نوشتاری هستند. متونی که غالب اوقات به دلیل دستبرد کاتبان مختلف همیشه نمیتوان صد در صد به آنها اطمینان کرد. در این گونه مطالعات در بسیاری از موارد برای پر کردن خلأهای اطلاعاتی خود مجبوریم به هر امکانی توسل جوییم. ما با فرد زنده سر و کار نداریم که نظر او را مثلاً در مورد یک ساخت جویا شویم یا اینکه بتوانیم به شم زبانی خود مراجعه کنیم؛ همین امر است که سبب شده زبانشناسان تاریخی بیشتر دادهمدار باشند، تا نظریهمدار. علاوه بر این همانطور که هاک (1988: VI) خاطر نشان میسازد، اکثر نظریهها در حوزهی زبانشناسی تاریخی تنها تغییرات جزئی به وجود آوردهاند و در آن به اصطلاح «انقلاب» ایجاد نکردهاند. زبانشناسان تاریخی تنها آن دسته از مفاهیم این نظریات را قبول کردهاند که حائز اهمیت بوده و درستی نسبی آنها ثابت شده است. بنابراین در زبانشناسی تاریخی چه به لحاظ نظری و چه عملی (به زعم هاک: همان)، تعداد زیادی لایه وجود دارد که در طی زمان مورد قبول زبانشناسان تاریخی قرار گرفته است. منظور ما از لایه در اینجا عقاید مختلف زبانشناسان در مورد مسائل مختلفی چون تغییر، ساز و کارهای تغییر و جز آن است. بنابراین در این رشته ما بیشتر با اصول و روشهای معینی سر و کار داریم تا نظریات (برای بررسی نظریهها و پیامدهای آنها برای زبانشناسی تاریخی رک. هریس و کمپ بل 1995)؛ برای بررسی کاربرد نظریهی دستوریشدگی در بررسی تاریخی زبان فارسی رک. نغزگوی کهن 1387ب).
از آنجا که تا قرن نوزدهم، در شاخهی زبانشناسی تاریخی، تحقیق قابل توجه و رضایتبخشی انجام نشده بود، محققان مجبور بودند خود روشهایی را ابداع کنند. مهمترین این روشها عبارت اند از:
1. روش تطبیقی:
در اوایل قرن نوزدهم، توجه بسیاری از محققان به متون قدیمی جلب شد. زبانشناسان تاریخی دستنویسهای متقدم و متأخر را دست چین مینمودند. آنها با تعیین مشخصههای خاص به جستجوی آنها در متون انتخابی میپرداختند. به این ترتیب معیارهایی در مطالعه املاء، قافیه، واژگان و غیره به کار گرفته شد. سپس دستنویسها به دو دسته تقسیم شدند. فرایند تعیین گروهبندیها مانند تعیین روابط میان گویشها بود. چون اکثر متون قدیمی را مؤلفان اولیه ننوشته بودند، تلاشهایی به منظور بازسازی دستنویسهای اولیه صورت گرفت. یاکوب گریم با استفاده از این تجارب روالهای مشابهی را در دادههای مربوط به زبانهای باستانی به کار برد. این روش که روش مهمی در زبانشناسی تاریخی است، روش تطبیقی نام گرفت. در این روش، به مقایسه عناصر در زبانهای خویشاوند پرداخته میشود. معمولاً تنها زمانی میتوان این روش را برای بازسازی صورتهای اولیه به کار برد که دادههای سه زبان یا بیش از سه زبان در دسترس باشد. با ظهور نو دستوریان و تأکید آنها بر تغییر آوایی و قاعدهمندی مطلق آن، توجه زبانشناسان از صرف تطبیقی به واجشناسی و آواشناسی جلب شد. انگیزهی کار اولیهی گویششناسان متقدمی چون ونکر که به جمعآوری و مطالعهی گویشهای ژرمنی میپرداختند، همین ادعای محققان زبانشناسی تاریخی بود که تغییرات آوایی با قاعده و بیاستثناء هستند. مطالعات ونکر نشان داد که این امر آنقدرها هم ساده نیست، زیرا در چند گویش مورد مطالعهی او، تغییرات آوایی به طور منظم رخ نداده بود (چمبرز و تراژیل 1998: 32). گویششناسان متقدم از این جهت به گویشها روی آوردند که فکر میکردند آنها تا حد زیادی فارغ از معیارسازی هستند. یعنی مواردی که در یک زبان معیار ممکن است استثناء باشند، در گویشها به صورت یک قاعده خواهند بود، یا دست کم در موارد زیادتری صدق خواهند کرد. با این وصف میبینیم که، گویششناسی از دل مطالعات نو دستوریان بیرون آمد؛ پس بیدلیل نیست که زبانشناسی تاریخی هنوز هم بسیار وابسته به مطالعات گویشی باشد. طبیعی است که این امر در مطالعات مربوط به زبان فارسی نیز صدق میکند. حال که مقایسهی گویشها مطرح شد، بیمناسبت نیست به استفاده از دادههای مربوط به وامگیریها در گویشها و کاربرد آنها در بازسازی زبانی اشاره کنیم. دادههای مربوط به سایر گویشهایی که با فارسی خویشاوندی دارند یا همجوار با آن بودهاند، دادههای بیرونی ما را میسازند که در بازسازی زبانی میتوانند مورد استفاده قرار گیرند. رودیگر اشمیت از این گونه دادهها با عنوان شواهد فرعی یاد کرده است (اشمیت 2006:2). وی همچنین به استفاده از شواهد فرعی برای پر کردن خلأهای اطلاعاتی مربوط به فارسی میانه و باستان اشاره کرده است (اشمیت 2006: فصل 1 و 3). ما نیز در اینجا، به طور مختصر به کاربرد این دادهها در بازسازی زبان فارسی نو در قرون اولیه هجری میپردازیم. در مطالعات فارسی موارد قرضی هم شامل کلمات خارجی میشود که فارسی آنها را وام گرفته است و هم کلمات فارسی که به سایر زبانها راه یافته است. مورد نخست عمدتاً کلمات بیشمار مأخوز از عربی را در بر میگیرد. مورد دوم نیز عمدتاً شامل گویشها و زبانهای زیر میشود: ترکی، ارمنی (اکثر لهجههای آن و نه زبان ارمنی ادبی) گرجی، و کردی و پشتو (پیسویچ 1985: 66) چون نظامهای خطی و آوایی این زبانها با فارسی فرق دارد، میتوانیم با مقایسه این نظامها با فارسی به اطلاعات در زمانی مهمی دست یابیم. مثلاً میدانیم که در دورهی متقدم، حداقل تا قرن هفتم هجری، در زبان فارسی امتداد واکه (یا کمیّت آن) یک مشخصهی تمایز دهنده بوده است. صادقی (1375: 129) معتقد است که تحول در نظام واکهای، بعد از قرن نهم هجری صورت گرفته است، گرچه وی دلیل یا دلایل خود را در این زمینه ذکر نکرده است. وی به درستی در این باره مینویسد «مصوتهای فارسی دقیقاً مانند پهلوی بوده و جز دو مورد ē و ō با دستگاه مصوت عربی تفاوت نداشته است ... سه واکهی کوتاه a و i و u از نظر مخرج مانند فتحه و کسره و ضمهی عربی بوده است ولی بعدها در نتیجهی تحول دو مصوت i و u به e و o تبدیل شده است.» (صادقی 1357: 129). در اینجا نیز با کمک وامگیریها و دادههایی که مربوط به گویشها و لهجههای خویشاوند یا همجوار فارسی هستند، سعی میکنیم نشان دهیم که در فارسی به جای e و o واکههای i وu وجود داشته است. در کلماتی که از فارسی قدیم وارد ترکی (و ترکی آذربایجانی)، ارمنی و گرجی شدهاند، هر جا در فارسی امروز /e/ است در این زبانها /i/ وجود دارد:1- «ترکی kisvar در فارسی kešvar 'کشور'، ارمنی ěinâr در فارسی امروز čenâr 'چنار'، گرجی bališi در فارسی bâleš 'بالش'، و همچنین در هندی bihišt در فارسی behešt 'بهشت'. نظام خطی امروز نیزنمایانگر این است که تقابل امروزی /e/~/i/ از تقابل قدیمی /i/~/ī/ ناشی شده است. به عبارت دیگر i با «ی» نوشته میشود. یعنی مثل ī بلند در زبان عربی، ولی e میانی اصلاً در خط نشان داده نمیشود. بنابراین در عربی واکهی کوتاه تلقی میشود. تلفظ قدیمی i (e امروزی) به وسیلهی آوانویسی لاتینی کهن نیز تأیید میشود. مثلاً در لغت نامهی لاتینی – فارسی – ترکی Codex Cumanicus که متعلق به نیمهی دوم قرن چهاردهم میلادی است و در آن لغات فارسی با الفبای لاتین آوانویسی شده است، «کلمات گل، زشت و دل به ترتیب به صورت gil، xist و dil ضبظ شده است» (پیسویچ 1985: 68- 69).
حال به بررسی ابدال /u/ به /o/ در زبان فارسی میپردازیم. این ابدال به وسیلهی وامگیریها تأیید میشود. مثلاً «بلبل» در گرجی bulbul و «دشمن» در هندی dušman است» (پیسویچ 1985: 68- 69). در گویش تالشی نیز که از گویشهای محافظه کار ایرانی به حساب میآید، در بسیاری مواضع، به جای فارسی، واکهی به کار رفته است: gul «گل»، urdak «اردک»، angustar «انگشتر». در زابن دری (افغانستان) نیز بعضی اوقات /o/ به عنوان واکهای بسیار افراشته و نزدیک به /u/ توصیف میشود.
«در آوانویسی Codex Cumanicus «گل»، «گرگ»، «کلاه»، و «سبک» به صورت gul، gurg، cula و sabuk ضبط شده است. نظام خطی فارسی نیز ناشی شدن تقابل /u/~/o/ را از تقابل قدیم /u/~/u/ تأیید میکند. یعنی u با حرف «واو» نوشته میشود، ~u بلند عربی نیز چنین است، در صورتی که u در خط اصلاً نشان داده نمیشود و از نظر تاریخی یک واکهی کوتاه محسوب میشود» (پیسویچ 1985: 69- 70).
2- روش بازسازی درونی:
دومین روش اصلی زبانشناسان تاریخی بازسازی درونی است که تنها به دادههای موجود در یک زبان تکیه میکند، تا مقایسهی چند زبان. بازسازی درونی بر اساس این قاعده است که تغییرات آوایی در محیطهای خاصی رخ میدهند. نتایجی که از این روش به دست میآید، در خور توجه است، ولی متأسفانه دادههایی که بتوان از آنها در این روش استفاده کرد اندک است. در زبان فارسی نیز ما میتوانیم از دادههای درونی استفاده کنیم و به بازسازی دورههای گذشته بپردازیم. دستهای از این دادهها نوسانها، یا همانگونههای آزاد یا انتخابی موجود در نظام واجی زبان فارسی هستند. در اینجا نمونهای از این نوسانها، یعنی نوسان a//e، را ذکر میکنیم: اگر به جفت واژههای زیر دقت کنیم، متوجه میشویم که با وجود وقوع هر دو صورت در گفتار، صورتی که در آن a وجود دارد، صورت قدیمیتر محسوب شده و احیاناً در حال از بین رفتن است:«تریاک» terâk//taryâk
«دستش» dasteš//dastaš
«چشم» čašm//češm
«پلاسیده» palâside//pelâside
«مهدی» Mehdi//Mahdi
«محبت» mohebbat//mohabbat
به وسیلهی همین نوسانها میتوانیم در کنار شواهد دیگر ثبت کنیم هک این گرایش قوی موجب تغییرات آوایی منظمی در گذشته شده است. مثلاً «ها» ی به اصطلاح غیر ملفوظ در گذشته نشانهی a بوده است، مانند صورتهای xâna «خانه» و lâna «لانه». در حال حاضر، در فارسی رسمی و معیار به جز چند استثناء، این «ها» نشانهی eاست. در بسیاری از لهجههای فارسی و گویشهای ایرانی دیگر نیز هنوز تلفظ قدیمیتر a حفظ شده است. بسیاری از کتابهای فارسی متقدم حاوی مقدار معتنابهی عناصر و صورتهای گویشی و لهجهای است. با توجه به خصوصیات زبانی نویسنده / کاتب که وارد متن شده است، در صورت نیاز، میتوان در موزد محل تألیف یا محل استنساخ نسخه حدس زد. به لحاظ روششناسی تمایز نهادن میان متونی که محل تألیف /استنساخ آنها مشخص است (یعنی متون تعیین محل شده) و متونی که محل تألیف آنها مشخص نیست، ولی میتوان محل تألیف / استنساخ آنها را به وسیلهی متون تعیین محل شده تشخیص داد، مهم است. علاوه براین، تحلیل نظام خطی جزی دادههای درونی محسوب میشود، زیرا خط محافظهکارتر است و میتواند خصوصیات تاریخی و تلفظهای کهن را در خود حفظ کند. در پایان این بخش لازم است یادآوری کنیم که در زبانشناسی در زمانی روشهای دیگری چون گاهشماری واژگانی و مقایسهی انبوه نیز وجود دارد. به دلیل اهمیت کمتر این روشها، از توصیف آنها در این مقاله صرف نظر میکنیم.
3. توجه به گوناگونیهای لهجهای و گویشی در ایران
بعد از بیان خاستگاه مطالعات گویششناسی، در اینجا بیمناسبت نیست نگاهی به تاریخچهی اولین توجه ایرانیان به اختلافات گویشی و لهجهای بنماییم. با بررسی متون قدیمی متوجه میشویم که نویسندگان دوران متقدم به اختلافات نوشتار و گفتار واقف بودهاند. مثلاً در کتاب دستور دبیری تألیف محمد بن عبدالخالق میهنی که در اواسط قرن ششم هجری تألیف شده، در چندین مورد از تفاوت میان کتابت و تلفظ واقعی حروف بحث شده است (میهنی 1375: 4، 5و 10)، یا کتاب المعجم که در آن بارها به اختلاف صورت ملفوظ و مکتوب اشاره شده (قیس الرازی: 97، 99، 242، 243)، و یا کتاب جهاننامه، تألیف بکران خراسانی در سال 605 هجری، که در آن در صفحات 66- 69 توضیحات جالبی در مورد تفاوتهای نوشتار و گفتار آمده است (نیز رک. نصیرالدین طوسی: 173). علاوه بر این موارد، گاهی مؤلفان به اختلاف گویشی و لهجهای نیز مستقیماً اشاره کردهاند. مثلاً قیسالرازی در کتاب المعجم به مواردی از این گونه اختلافات اشاره کرده است. وی در صفحهی 221 کتابش، ضمن توصیف ذال معجمه و موارد رخداد آن در فارسی مینویسد: «... و در زبان اهل غزنین و بلخ و ماوراءالنهر ذال معجمه نیست.» میدانیم ذال معجمه یک سایشی پشتدندانی واکدار بوده است. هنوز این گونه تلفظ در بعضی منطق ایران، چون شهر اسد آباد در استان همدان رواج دارد (رک. خدایاری1388)؛ یا نوشتههای ابنسینا در فصل پنجم کتاب مخارجالحروف که اختصاص به توصیف حروفی / آواهایی دارد که در عربی نیست. در این فصل اینسینا چگونگی تولید بعضی حروف را در زبانهای فارسی، ترکی و خوارزمی بیان میکند. در بعضی از متون نیز نویسندگان نمونههایی از گویشها را به دلایل مختلف آوردهاند، میهنی (1366) که در بعضی مواضع محاوره بین اشخاص را نقل کرده است، و راوندی که شش بیت گویشی (فهلویات) را در راحةالصدور آورده است (راوندی1333: 45، 46 و 460)، و قیسالرازی که در بسیاری از مواضع در کتاب المعجم اشعار محلی قدیمی را ثبت کرده است (قیسالرازی: 104، 105، 106، 125، 126، 172، 173و 174)، و یا ابناسفندیار که در تاریخ طبرستان در چند مورد جملات و اشعار طبری را ضبط کرده است (ابن اسفندیار 1320: 70 و 108)، و همچنین معجم رازی (1352: 95) در مرصادالعباد، تألیف سال 618 هجری، و بسیاری کتابهای دیگر. البته ما دراینجا فقط به متون منثور نظر داشتهایم. علاوه بر این اشارات مستقیم به اختلافات، باید به کاربرد عناصر گویشی، لهجهای و گفتاری متعلق به مناطق مختلف در متون قدیمی فارسی اشاره کرد. مثلاً زبان اکثر تفسیرها و ترجمههای قرآن که در قرون اولیه بعد از اسلام، احتمالاً به زبان گفتار عادی آن دوره نزدیک بوده است، زیرا مخاطب این گونه کتابها عامه مردم بودهاند. برای نمونه میتوانیم به ترجمه سورهی مائده از قرآن کوفی، با صورتهای مربوط به لهجهی بخارا (رجائی 1350)، تفسیر ابوالفتوح رازی (ابوالفتوح 1369)، تفسر نسفی (نسفی 1362)، کشفالاسرار و عدةالابرار (رشیدالدین میبدی 1331)، تفسیر قرآن پاک (رواقی1385)، تفسیر شنقشی (یاحقی 1355)، و موارد متعدد دیگر اشاره کرد (نیز رک. آذرنوش 1375 و نغزگوی کهن 1378). علاوه بر این کتابهای دیگری چون داستانهای عامیانه و بعضی کتب دیگر کاربرد صورتهای گفتاری و گویشی را مشاهده میکنیم: مثل سمک عیار، تألیف حدوداً قرن ششم هجری (ارجانی1347)؛ اسکندرنامه، تألیف قرن ششم تا هشتم هجری (افشار1346)؛ دارابنامهی طرسوسی، احتمالاً تـألیف قرن ششم هجری (طرسوسی 1356)، یا کتاب فرخنامه، تألیف سال 580 هجری (جمالی یزدی 1346)، در کتاب اخیر لغاتی از لهجهی یزدی وجود دارد؛ و یا کتاب فضائل بلخ (واعظ بلخی 1350) و کتاب النقض (قزوینی الرازی) و نیز بسیاری کتابهای دیگر. این کاربردها از آنجا ناشی میشود که زبان فارسی، مخصوصاً در قرون اولیه هنوز به صورت معیار در نیامده بوده استف و بنابراین زبانی یک دست و متجانس نبوده و بسیاری از خصوصیات دستوری و واژگانی گویش / لهجه نویسندگان و کاتبان به زبان کتابها راه یافته است. این خود معلول وجود مراکز مختلف قدرت، بُعد مسافت و عوامل دیگر در این دوره است. به قول حمیدیان، مصحح کتاب فرهنگ جعفری، شاید یکی از دلایل مهم شروع زود هنگام فرهنگنویسی در ایران همین گوناگونی گویشی و لهجهای بوده است (مقیم تویسرکانی 1362: پانزده)، زیرا با گسترش فارسی در مناطق غیر فارسیزبان، نیاز به این گونه کتابها احساس میشده است. نکتهی جالب این است که به دلیل معیار نبودن فارسی، حتی در بعضی از همین لغتنامهها صورتهای گویشی / لهجهای ثبت شده است، مثل کتاب لغت فرس اسدی طوسی (رک. دبیر سیاقی 1368: 26). کاربرد صورتهای گویشی در متون تا امروز نیز ادامه یافته است (در این زمینه رک.مقدمهی فرهنگ لغات عامیانهی جمالزاده 1382). ویژگی آثارمتأخر در این است که محققان به صورت آگاهانهتر و علمیتری به نگارش و تألیف کتابها، رسالهها و فرهنگ لغتهایی دربارهی گویشها و لهجههای ایرانی پرداختهاند (برای فهرست کوچکی از این فرهنگها رک. دبیر سیاقی 1368: 323- 358). علاوه بر ایرانیان، اروپاییان نیز به تحقیقات فراوانی در مورد گویشها و لهجههای فارسی پرداختهاند (رک. ارانسکی 1378؛ رودیگر اشمیت1382 و 1383 و ویندفور 2009).4. نمونههایی از کاربرد دادههای، گویششناسی در مطالعات تاریخی زبان فارسی
همانطور که قبلاً گفتیم، بسیاری از کتابهای فارسی متقدم حاوی مقدار معتنابهی عناصر و صورتهای گویشی و لهجهای است. با توجه به خصوصیات زبانی نویسنده / کاتب که وارد متن شده است، در صورت نیاز، میتوان در موزد محل تألیف یا محل استنساخ نسخه حدس زد. به لحاظ روششناسی تمایز نهادن میان متونی که محل تألیف /استنساخ آنها مشخص است (یعنی متون تعیین محل شده) و متونی که محل تألیف آنها مشخص نیست، ولی میتوان محل تألیف / استنساخ آنها را به وسیلهی متون تعیین محل شده تشخیص داد، مهم است. عمل تعیین محل تألیف متون به وسیلهی متون تعیین محل شده را روش انطباق مینامند. علاوه بر این روش، عامل دیگری که میتواند به تعیین محل تألیف / استنساخ متون کمک کند، مقایسه ویژگیهای زبانی متون با لهجهها و گویشهای رایج امروزی است.البته این را هم باید در اینجا اضافه کنیم که حتی با دانستن محل تألیف یک نسخه، نمیتوان صورتهای به کار گرفته شده در آن را یقیناً نشان دهندهی خصوصیات آن محل دانست، زیرا دستبرد کاتبان و وارد شدن خصوصیات گویشی و لهجهای کاتبان میتواند تمام فرضیات ما را دچار مشکل کند. مثلاً بعد از چند بار نسخهبرداری از یک متن، زبان آن ممکن است تا حد زیادی متحول شود و متنی به وجود بیاید که در آن لهجه و یا گویش کاتبان نواحی مختلف منعکس شده باشد. زبان این گونه متون را مختلط مینامند. وجود این گونه موارد ممکن است باعث شود که بعضی اوقات دچار تناقض شویم؛ هرن (1895- 1901: 14) مواردی از این گونه تناقضات را بر شمرده است (1). به عنوان نمونه، در اینجا به موردی اشاره میشود که نگارنده خود هنگام توصیف گویش دشتی و مطالعهی متون منثور فارسی به آن برخورد نموده است. در گویش دشتی بر خلاف فارسی پنج صورت متمایز برای شناسههای فعلی وجود دارد (رک. نغزگوی کهن 1382: 392). مثلاً در این گویش با متصل شدن صورتهای –san، say، -sim، -n، -si، -som زمان حال کامل افعال لازم ساخته میشود:«رفتهام» raftesom، «رفتهای» raftesi، «رفته است» raften، «رفتهایم» raftesim، «رفتهاید» raftesey، «رفتهاند» raftesan (این دادهها مربوط به روستای کردوان است که هفتاد کیلومتر با شهرستان خورموج در استان بوشهر فاصله دارد). مرحوم بهار به تأسی از مقدسی این گونه کاربرد را فقط مخصوص نیشابور میداند. مقدسی در احسنالتقاسیم میگوسد:« نیشابوریان در فعلها سین زیاد میکنند بدون فایده مثل بخردستی و بگفتستی ...» (به نقل از بهار 1375: ج2، 45). با توجه به اینکه محلی که دشتی در آن تکلم میشود فاصله بسیار زیادی با نیشابور دارد، نتیجه میگیریم که گفتهی بهار دست نیست. علاوه بر این، افعال مذکور در متونی دیده شدهاند که در مکانی جز نیشابور تألیف یا کتابت گردیدهاند (برای شواهد موجود رک. خانلری 1374: ج2، 258- 259؛ نغزگوی کهن 1378: 193؛ و لازار 1963). لازم به یادآوری است که کاربرد این گونه شناسهها در زبان پهلوی نیز دیده شده است:
ماضی نقلی: الف- ماضی نقلی فعل لازم با افزودن صیغه مضارع اخباری فعل estâdan «ایستادن» به ماده ماضی ساخته میشود: رفتهام raft estēm، «رفتهای» raft estē، «رفته است» raft estēd، «رفتهایم» raft estēd، رفتهاند raft estēnd. (آموزگار و تفضلی 1373: 67-68).
به نظر نگارنده تا زمانی که تمامی لهجههای موجود فارسی توصیف نشوند اشتباهاتی از این دست رخ خواهند داد.
مثال دوم ما نیز مربوط به گروه فعلی است. همانطور که گفتیم در دشتی پنج نوع شناسهی فعلی متمایز وجود دارد. شناسههای –om، -et، -eš،-amu،-atu،-ašu نوعی از این پنج دسته به شمار میروند که تنها با افعال متعدی به کار میروند و به جای فعل/ ستاک به مفعول مستقیم متصل میشوند، مانند: sagom deyen «سگ را دیده ام»؛ از این گروه در ساخت زمانهای دستوری زیر استفاده میشود:
گذشته، حال کامل، گذشته استمراری، حال کامل استمراری و گذشته التزامی. در اینجا لازم به یادآوری است، این گونه کاربرد در سایر لهجهها و گویشهای ایرانی نیز یافت میشود (مثل خوری، تالشی، وارانی، دوانی و جز آن). کاربرد شناسههای مذکور در این گویشها قابل مقایسه با شناسههای افعال متعدی در زبان پهلوی است (رک. آموزگار و تفضلی 1373: 66-67 و هنینگ 1933: 241). صادقی (1357-34-36) در این زمینه مینویسد:
«فعلهای متعدی پهلوی در ماضی کامل دارای ساختمان خاصی است که آن را ساختمان مجهول نامیدهاند. در این ساختمان، فعل مانند ماضی کامل فارسی دری صرف نمیشود بلکه به صورت اسم مفعول میآید و ضمایر متصل یا منفصل یا اسم بی فاصله یا با فاصله از آن قرار میگیرند. ضمایر متصل معمولاً به «و» عطفی که قبل از آنها میآید و گاهی به بعضی کلمات دیگر ملحق میشوند. مثلاً فعل «دیدن» در ماضی کامل چنین صرف میشود:امدید، اتدید، اشدید، اماندید، اتاندید، اشاندید... در فارسی چنانکه میبینیم، این ساخت به کلی از بین رفته است. ماضی مطلق فارسی بی شک دنباله ماضی کامل پهلوی است.»
نتیجهگیری
با توجه به ملاحظات فوق مشخص میشود که گاهی میتوان با استفاده از دادههای گویشی خلأهای اطلاعاتی را در مطالعات تاریخی پر کرد. بنابراین، محققان در رشته زبانشناسی تاریخی در ایران، باید علاوه بر دانستن اصول و روشهای این رشته تا حدی با لهجههای فارسی و گویشهای ایرانی و اختلافات و شباهتهای آنها آشنا باشد تا موفقیت بیشتری در مطالعات خود کسب کنند. به همین علت جا دارد ما در گروههای زبانشناسی بیش از پیش به مطالعات مربوط به، گویششناسی توجه نماییم و به جای نفی کردن این رشته در پی نظم دادن و حمایت از این گونه تحقیقات باشیم.
پینوشتها:
1.او در مقاله اساسی خود برای اولین بار تحول در زمانی فارسی را طرحریزی نمود و با دقت بسیار تغییرات واجی و صرفی دو دورهی متقدم و کلاسیک را از هم باز شناخت. (وی در کل مقاله به فارسی معاصر اشاره میکند ولی آن را به عنوان دوره معرفی نمیکند). هرن بیشتر توصیفات خود را به مسائل ریشهشناسی و در زمانی اختصاص داده و به نحو توجه کمتری کرده است.
منبع مقاله :نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.