عقل در زندان اتهام

در زمان خلافت مأمون عباسی، وقتی کار ترجمه‌ی کتاب‌های یونانی به زبان عربی با شدت پیگیری می‌شد، بسیاری کسان بودند که مترجمان را سوگند می‌دادند تا کتاب‌های فلسفی را ترجمه نکنند. و نسخه‌برداران را از
سه‌شنبه، 22 اسفند 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
عقل در زندان اتهام
 عقل در زندان اتهام

نویسنده: حسین بکایی
در زمان خلافت مأمون عباسی، وقتی کار ترجمه‌ی کتاب‌های یونانی به زبان عربی با شدت پیگیری می‌شد، بسیاری کسان بودند که مترجمان را سوگند می‌دادند تا کتاب‌های فلسفی را ترجمه نکنند. و نسخه‌برداران را از تکثیر کتاب‌های فلسفی منع می‌کردند. از آن زمان به بعد، دلیل اصلی مخالفان فلسفه، مطالب مربوط به الهیات و طبیعیّات ارسطو بود. امّا این مخالفت هرگز به صورت یک بررسی دقیق و نقد علمی درنیامد.
غزالی، مردی که مخفیانه به مجلس درس خیام رفته بود، نخستین کسی بود که پا به این میدان گذشت. او با جسارتی که نه از فقیهان انتظار می‌رفت و نه فیلسوفان را توان برتافتن آن بود، به جنگ فلسفه‌ی رفت و ضعف‌های آن را نمایان کرد. خدا به جزئیات آگاه نیست، مگر به طور کلی. چون حادثه‌های این عالم متغیرند و علم به آن‌ها نیز تغییر می‌کند. و چون علم تغییر می‌کند، عالم هم تغییر می‌کند. و چون تغییر در خدا روا نیست، پس او عالم به جزئیات متغیر نیست. غزالی به دنبال علم‌الیقین بود و می‌خواست به علمی دست پیدا کند که او را به یقین برساند. فلسفه محل جست‌وجوی دائم بود و بخشی از این جست‌وجو به شک درباره‌ی یافته‌ها و گفته‌های پیشینیان برمی‌گشت؛ همان کاری که غزالی کرد.
غزالی بیست اشکال به کار فیلسوفان گرفت و نظریات آنان را به نقد کشید. از میان این بیست مسئله‌ی غزالی هفده مسئله را جدا کرد و ضمن ردنظر فیلسوفان درباره‌ی این مسئله‌ها، به دلیل آن که نظر فیلسوفان درباره‌ی این هفده مسئله شبیه نظر یکی از مذاهب اسلامی بود، آنان را شایسته‌ی تکفیر نداست. اما نظر فیلسوفان را درباره‌ی سه مسئله که به گفته‌ی او باعث رد نبوت می‌شد، به شدت رد کرد.

پرسش: آیا زمانی بوده که جهان نبوده است؟

پاسخ فیلسوفان:

خدا قدیم است و قبل از جهان وجود داشته است، اما این قبل به معنی پیشی گرفتن زمانی نیست. یعنی به این معنی نیست که عالم حادث است و نقطه ی آغازی دارد، بلکه این قبیل، مثل پیشی گرفتن علت بر معلول است. مثل حرکت هم زمان سایه در کنار یک انسان. همان‌طور که بین حرکت انسان و حرکت سایه اختلاف زمانی نیست، بین عالم و خدا هم اختلاف زمانی نیست. و باز همان طور که حرکت سایه معلول حرکت انسان است، بودن جهان، معلول بودن خداست. پس، از همان زمانی که خدا بوده عالم هم بوده است.

ایراد غزالی:

چه مانعی دارد که بگوییم اراده‌ی خدا باعث شد که عالم در زمان و وقت معین به وجود بیاید؟ چه چیزی گذشته و حال و آینده را از هم جدا می‌کند؟ این اراده است که امکان می‌دهد امری از میان امرهای دیگر انتخاب شود. اراده‌ی خدا که مطلق است، در زمانی معین کار خلقت جهان را به انجام رسانده است. اگر این طور نبود، نمی‌شد به اراده‌ی مطلق ایمان آورد.

پرسش: آیا خدا به جزئیات آگاه است؟

پاسخ فیلسوفان:

خدا به جزئیات آگاه نیست، مگر به طور کلی. چون حادثه‌های این عالم متغیرند و علم به آن‌ها نیز تغییر می‌کند. و چون علم تغییر می‌کند، عالم هم تغییر می‌کند. و چون تغییر در خدا روا نیست، پس او عالم به جزئیات متغیر نیست.

ایراد غزالی:

علم، اضافه‌ای است که به ذات عالم. و وقتی علم تغییر می‌کند، ذات عالم ثابت می‌ماند. مثلاً اگر کسی در سمت راست تو نشسته باشد و بعد به سمت چپ تو برود، او تغییر کرده است نه تو. و نیز اگر بپذیریم که تغییر در علم، باعث تغییر در ذات می‌شود، به دلیل وجود تعداد زیاد علم، تعداد ذات‌ها هم زیاد می‌شود. علم به انسان، علم به حیوان، علم به گیاه و ... علم‌های مختلفی‌اند که در زیر یک علم یگانه جمع شده‌اند و ذات این جهان را ساخته‌اند. پس با تغییر علم، تغییری در ذات خدا حاصل نمی‌شود و خدا هم‌زمان به جزئیات و کلیّات عالم است.

پرسش: آیا معاد جسمانی است یا روحانی؟

پاسخ فیلسوفان:

نفس، پس از مرگ جسم باقی می‌ماند. مردم در لذّت و درد به اندازه‌ی علمشان تفاوت دارند. نفس، جاهل در این دنیا سرگرم بدن است و عذاب را در نمی‌یابد. اما نفس آگاه که سرگرم بدن نیست، لذت را می‌فهمد. پس از مرگ جسم، نفس آگاه همچنان در لذت می‌ماند و نفس جاهل در درد و هر دو آن را حس می‌کنند.

ایراد غزالی:

ما منکر آن نیستیم که در آن جهان لذت‌هایی بسیار بزرگ‌تر و بالاتر از لذت‌هایی که حواس ما در این جهان می‌توانند آن را درک کنند، وجود دارد. ولی ما این را از راه دین شناخته‌ایم. پس این حرف فیلسوفان را که می‌گویند شناخت این امور فقط از راه عقل ممکن می‌شود، انکار می‌کنیم.
انسانیت انسان به نَفس اوست نه به بدنش. انسان وقتی به دنیا می‌آید، کوچک است و کم‌کم بزرگ می‌شود. ولی انسانیت انسان ثابت می‌ماند. آنچه مهم است، این است که خدا در روز قیامت به انسان ابزار و آلت‌های لذت بردن و درد کشیدن می‌دهد. حالا ماده‌ی این آلت‌ها و ابزار همان است که در این دنیا بوده یا چیزی تازه است، مهم نیست. خدا همان‌طور که یک بار انسان را خلق کرده است، باز هم می‌تواند او را خلق کند و به او ابزار و آلات درک لذت و درد را بدهد. مهم آن بخش ثابت انسان است که مادی نیست و در هر دو جهان یکسان است.
غزالیِ فقیه، پس از نقد فلسفه‌ی مشاء، به کفر فارابی و ابن‌سینا یقین حاصل کرد و فتوا داد که ابن‌سینا و فارابی کافرند و کتاب آنان کفرآلود و مطالعه‌ی علم فلسفه حرام است.
غزالی هر چند به دنبال علم‌الیقین به جنگ استدلال عقلی رفت و عقل‌گرایان را از دایره‌ی دین خارج دانست، اما او خود آگاهانه یا ناآگاهانه با همان سلاحی وارد میدان شد که عقل‌گرایان را به خاطر داشتن آن مستوجب جزا معرفی کرده بود. تمام استدلال‌های غزالی، استدلال‌های عقلی است و به همین دلیل دانشمندان بعد از غزّالی، او را در جرگه‌ی فیلسوفان قرار دادند.
پس از غزالی، دانشمندان بسیاری به مقابله با فیلسوفان برخاستند. در این میان، بسیار از دانش‌آموختگان فلسفه هم دیده می‌شدند.
امام فریدالدین عمربن غیلان البلخی، از شاگردان لوکری (لوکری از شاگردان بهمنیار از شاگردان ابن‌سینا بود) رساله‌ای به نام حدوث‌العالم نوشت و در آن از ابن‌سینا انتقاد کرد. او گفت که ابن‌سینا در نوشته‌های خود، مسائلی آورده که خلاف شرع است. او نظر ابن‌سینا را درباره‌ی اثبات صانع و رابطه‌ی آن با اثبات حدوث عالم رد کرد. و نیز نظرابن‌سینا را درباره‌ی معجزه، باطل خواند.
ابن‌غیلان هم پس از این بحث‌ها نتیجه گرفت که فیلسوفان به خدا و روز آخرت ایمان ندارند و از تصدیق رسولان و پذیرش شرایع امتناع می‌کنند و در نتیجه، از دین خارج شده و کافرند.
متکلّم دیگری که به کفر فیلسوفان رأی داد، امام ابی‌الفرج ابن‌الجوزی البغدادی (درگذشت: 597 هـ.ق.) بود. بغدادی هم چون دیگر منتقدان فیلسوفان، فتوا داد که فلاسفه کافرند و گفت شاید در میان ایشان اشخاصی یافت شوند که در ماه رمضان روزه بگیرند و نماز بخوانند، اما اینان پس از عمل به شرایع، اغماض بر خالق و نبوت و انکار رستاخیز اجساد می‌کنند.
نقد غزالی بر فلسفه در فضای سیاسی‌ای که ترکان به وجود آورده بودند، به شدت گل کرد و استقبال شد و پس از او صداهای مخالفت با فلسفه و فیلسوفان از هر طرف بلند شد و هر کسی، از متکلم و فقیه و شاعر گرفته تا مردم کوچه و بازار، بر خود واجب دیدند که شعار کفر فیلسوفان را سر بدهند.
اما از جبهه ی مقابل، یعنی سنگرهای عقل، هیچ صدایی بلند نشد. هیچ فیلسوفی پاسخی به غزالی و دیگر منتقدان فلسفه نداد و حرف‌های او را در میدان اندیشه بی‌پاسخ ماند. سیاست خواجه‌نظام‌الملکی و فشار فقه شافعی و کلام اشعری، آن چنان زبان‌ها را بسته بود که کسی را یاری مقابله نبود. (1)

پی‌نوشت‌ها:

1. پاسخ غزالی را سال‌ها بعد، مردی از اندلس داد. او با کمک گرفتن از گفت‌های فارابی و ابن‌سینا، ضمن وارد کردن برخی اشکال‌ها به گفته‌های آنان، نظریه‌ی غزّالی را رد کرد. شاید همین پاسخ بود که زمینه‌ی هجرت دانش را از ایران به غرب فراهم کرد.

منبع مقاله :
بکایی، حسین؛ (1390)، فرار از عقل (از تشکیل امپراتوری سلجوقی تا حمله مغول) از مجموعه‌ی داستان فکر ایرانی (5)، تهران: چاپ شفق، چاپ سوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط