8 تیر 1388 / 6 رجب 1430 / 29 ژوئن 2009 |
1) قتل مبارز مشروطهخواه "حاج ميرزا ابراهيم آقا تبريزي" در تهر
ان (1287 ش) :حاج ميرزا ابراهيم آقا تبريزي در حدود سال 1254 ش (1293 ق) در تبريز به دنيا آمد و تحصيلات خود را در زادگاهش آغاز كرد. وي ظرف مدت كوتاهي، ادبيات عرب، فقه، اصول، كلام و درايه را به خوبي فرا گرفت و پس از آن كه از شانزده سالگي تدريس معاني و بيان و منطق را آغاز كرد، در شمار مدرسان تبريز واقع شد. ميرزا ابراهيم، ناطقي زبردست و آشنا به مقتضيات جديد بود و بر اثر ايراد سخنرانيهايي با مطالب تازه، در بين مردم تبريز محبوبيت پيدا كرد. پس از صدور فرمان مشروطيت، اصناف تبريز او را به اتفاق آرا به نمايندگي خود برگزيدند. شيخ ابراهيم تبريزي در نخستين روزهاي ورود به مجلس شوراي ملي، چهرهاي وطنخواه، مبارز، بيباك و طرفدار مشروطه از خود نشان داد و چندين نطق تند عليه محمدعلي شاه در مجلس ايراد كرد. وي در خارج از مجلس انجمن تندرويي با نام انجمن غيرت تشكيل داد و همه شب با سخنرانيهاي تند عليه مظالم حكومت قيام مينمود. او همچنين در مجلس براي تصويب متمم قانون اساسي، نطقهاي تندي ايراد كرد تا سرانجام آن را به تصويب رسانيد. ميرزا ابراهيم در روز بمباران مجلس توسط قزاقان، در مجلس بود تا اين كه به همراه علما و وكلا به پارك امين الدوله پناه برد. نيروي قزاق وقتي از محل اختفا مشروطهخواهان و وكلاي مجلس مطلع شد، پارك امين الدوله را محاصره نمود و سپس براي دستگيري آنان وارد باغ گرديدند. شيخ ابراهيم در اين درگيريها هدف چند گلوله قرار گرفت و چند روز بعد كشته شد. وي به هنگام مرگ، سي و سه سال داشت. |
2) شهادت "محمد كچويي" رئيس زندان اوين به دست منافقين (1360 ش) :
شهيد محمد كچويي در سال 1329 ش در يك خانواده روستايي ديده به جهان گشود. او پس از طي سنين كودكي و جواني با نزديك شدن وقايع 15 خرداد وارد مبارزات سياسي - مذهبي شد. شهيد كچويي با عضويت در هيأتهاي مؤتلفه اسلامي به فعاليتها و مبارزات خويش ادامه داد تا اينكه در سال 50 و 51 تحت تعقيب ساواك قرار گرفت. او پس از بازداشت، محكوم به زندان شد و پس از آزادي دوباره به علت مبارزات عليه رژيم مجدداً در سال 53 دستگير و به حبس ابد محكوم شد. شهيد كچويي در جريان اوجگيري انقلاب اسلامي، از زندان آزاد شد و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، اداره زندان اوين را به عهده گرفت. سرانجام اين مبارز انقلابي در 8 تير 1360 توسط يكي از منافقين به شهادت رسيد و به لقاءاللَّه دست يافت. |
3) رحلت فقيه جليل آيت اللَّه (ابوالقاسم دانش آشتياني) (1380 ش) :
آيت اللَّه حاج شيخ ابوالقاسم دانش آشتياني، در سال 1290 ش (1329 ق) در آشتيان در بيت علم و فضيلت زاده شد. وي كه نواده آخوند ملااحمد آشتياني بود، پس از طي دوران كودكي، به فراگيري علوم ديني روي آورد و در پانزده سالگي راهي حوزه علميه قم گرديد. آيت اللَّه دانش آشتياني تحت سرپرستي عالم بزرگوار ميرزا محمد فيض قمي، دروس حوزوي را ادامه داد تا اينكه در درس خارج فقه و اصول ايشان و نيز شيخ عبدالكريم حائري، سيدمحمد حجت كوه كمرهاي و سيد محمد تقي خوانساري حاضر شد و مباني علمياش را استوار ساخت. وي پس از آن كه سالياني براي تبليغ دين، به زادگاهش بازگشت، با ورود آيت اللَّه بروجردي به قم، يكسره به درس فقه و اصول آن عالم بزرگ حاضر شد و مورد توجه ايشان قرار گرفت تا جايي كه سرپرستي كتابخانه مسجد اعظم به او محول شد. آيت اللَّه دانش آشتياني در زمان تصدي اين كتابخانه، آن را در رديف كتابخانههاي مشهور كشور در آورد و براي آن نشريهاي راهاندازي نمود. ايشان در جريان نهضت اسلامي مردم به رهبري حضرت امام خميني(ره)، در مسير مبارزات ضد رژيم قرار گرفت و نام وي در ذيل تمام اعلاميههاي اعتراضآميز علما و مدرسين حوزه علميه قم ديده ميشد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از سوي حضرت امام خميني، به سِمت امام جمعه آشتيان برگزيده شد و تا پايان عمر، منشأ خدماتي به مردم آن سامان بود. برخي از تاليفات ايشان عبارتند از: تقريرات درس فقه آيت اللَّه بروجردي، مجموعه مقالات و ترجمه كتاب سقيفه، رمز نيكبختي و دو سرمايه نفيس. آن عالم خدمتگزار سرانجام در هشتم تير ماه 1380 ش برابر با هفتم ربيع الثاني 1422 ق در 90 سالگي بدرود حيات گفت و در صحن حرم حضرت معصومه (س) مدفون گرديد. |
4) روز مبارزه با سلاحهاي شيميايي و ميكروبي |
5) 6 رجب سال516 هجري قمري:
اوب محمد قاسم بن علي بَصري معروف به ابن حريري اديب و نويسنده بزرگ عرب درگذشت. ابن حريري كتاب ارزشمند مقامات را به سبك مقامات بديعُ الزّمان هَمداني نوشت. او دراين كتاب رموز و لطايف زبان عربي را درقالب قصه و حكايتهاي گوناگون و با عباراتي بسيارپيچيده بيان كرد؛ ازاين رو كتاب مقامات حريري ازديرباز تاكنون براي آشنايي با ظرايف و ادب عرب اهميت بسياردارد. مقامات حريري شامل 50 مقاله است و مؤلف آن را براي عَميدُ الدّوله شَرَفُ الدّين وزيرشيعه مذهب مُستَرشِد خليفه عباسي تدوين كرد. |
6) شهادت "امام موسي كاظم"(ع) بنا به روايتي(183 ق) |
7) تصرف قلعهي اَلَموت توسط "حسن صباح"(483 ق) :
حسن صباح كه در ابتدا در خدمت سلطان مَلِكشاه سلجوقي بود بعدها به شام و مصر مسافرت كرد و به سلك اسماعيليان - كه به امامت اسماعيل فرزند امام جعفر صادق(ع) معتقد بودند و هفت امامي به شمار ميروند - درآمد. وي از اواخر سال 473 ق به دعوت مردم ايران به مذهب اسماعيلي پرداخت و عدهي زيادي را به دور خود جمع كرد. حسن صبّاح در رجب 483 ق بر قلعهي الموت در قزوين استيلا يافت و آن جا را مركز دعوت و تربيت سرّي خود قرار داد. پس ازتصرف اَلَموت، حَسن، دايرهي دعوت خود را توسعه داد. هرچند حسن، تا آن هنگام، بسياري از مردم را درنواحي مختلف به مذهب خويش درآورده بود، ولي اهميّت واقعي كار او در حقيقت پس از تصرّف قلعهي اَلَموت آغاز شد. پس از مدتي، كار حسن صباح چنان بالا گرفت كه سپاهيان سلجوقي از رويارويى با او و قلعهي مستحكم اَلَموت، ناكام باز ميگشتند. او ياراني در اين منطقه و مناطق گوناگون شمال و شرق كشور فرستاد و پناهگاههايى بسيار در دست گرفت. حسن صباح ياران فداكاري را تربيت كرد كه مردم از كار آنها در وحشت و دِهشت ميافتادند و هركار پرخطري به دست ايشان انجام ميشد. از جمله كارهاي اين فدائيان، قتل مخالفان اين فرقه بود كه قتل نظام المُلك، وزير كهنهكار سلجوقي و دو پسر او و بسياري از ديگر افراد ميباشد. سلطان سنجر سلجوقي نيز بر اثر تهديدي كه از جانب حَسن ديده بود، از تعقيب او باز ايستاد. گويند، حسن، يكي از فداييان را مامور كرد تا شب هنگام، كاردي نزديك وي در زمين فرو كند. او سپس به شاه پيغام داد كه "آن كس كه كارد به زمينِ دُرشت فرو ميكند، در سينهي نرم سلطان هم توانَد نشانَد" سلطان ترسيد و با صبّاحيان آشتي كرد و قدرت ايشان، بيش از قبل فزوني گرفت. |
8) آغاز سلطنت "محمدميرزا" سومين شاه قاجار(1250 ق) :
وقتي كه فتحعلي شاه قاجار در اصفهان درگذشت، محمد ميرزا نوهي او و فرزند عباس ميرزاي وليعهد، فرمانرواي آذربايجان بود. او ميدانست كه به زودي با مخالفت عموهاي فراوانِ خود مواجه خواهد شد. بنابراين به دستياري پيشكارِ باتدبير و فاضل خود، ميرزاابوالقاسم فراهاني ملقب به قائم مقام به تخت پادشاهي نشست و در تبريز تاجگذاري نمود. دوران سلطنت محمدشاه مقارن با آشكار شدن نتايج شوم عهدنامههاي گلستان و تركمانچاي و عوارض جنگهاي ايران و روس بود. در همين دوره، رقابتهاي گستردهي دول استعماري براي نفوذ در ايران گسترش يافت. از جمله اقدامات اين شاه قاجار، لشكركشي به هرات بود كه بدون نتيجه پايان يافت. همچنين محمدشاه پس از مدتي دستور قتل قائم مقام فراهاني، صدراعظم دانشمند و با كفايت را صادر كرد. |
9) 29ژوئن سال 1830ميلادي :
قيام تاريخي پارسي ها براي سرنگون كردن شارل دهم آخرين شاه خاندان بوربون با پيروزي به پايان رسيد . وي از سلسله دوم بوربون بود و قصد برقراري مجدد استبداد را در فرانسه داشت . اما با انقلاب ژوئيه 1830ميلادي مردم آزاديخواه و انقلابي پاريس او را سرنگون كردند و اونباچار استعفاء كرد ، و بوربونها براي هميشه مقام سلطنت را از دست دادند . |
10) 29ژوئن سال 1941ميلادي :
با پياده شدن سپاهيان ژاپني در سواحل جنوبي هند و چين ، جنگهاي خونين ميان نيروهاي ژاپني و قواي مستقر در اين منطقه درگذشت . در آن زمان سواحل جنوبي هند و چين ، و شهرها و ممالك اين بخش از آسيا جزء مستعمرات سه كشور هلند ، فرانسه و انگلستان محسوب ميشد . از اين رو ، دول استعماري اين كشورها به شدت از اهداف استعمارگرانه خود دفاع ميگردند . اما به دليل دولتهاي اروپايي در جنگ جهاني دوم ، ينروهاي ژاپني موفق شدند بسياري از جزاير و بنادر اقيانوس آرام و آسياي جنوب شرقي را تصرف كنند . اين مناطق تا پايان جنگ جهاني دوم يعني تا سال 1945ميلادي و شكست قطعي ژاپن از متفقين در اشغا ل ژاپنيها باقي مانده . |
11) تولد "جِيمز رابينسون" مورخ و فيلسوف امريكايي (1863م):
جِيمز هاروي رابينسون، فيلسوف و مورخ امريكايى در 29 ژوئن 1863م به دنيا آمد. وي پس از گذراندن دوران تحصيل، از 29 سالگي به عنوان استاد تاريخ دانشگاه كلمبيا مشغول به تدريس شد و 27 سال در اين شغل خدمت كرد. رابينسون، تاريخ را وسيلهاي براي درك و فهم مجموع زندگي ميدانست و تاريخ يك ملت را تنها فصلي از تاريخ و داستان جهان ميشمرد. او ضمن اشاره به گذشته تاريخ بشري و آينده قابل پيشبيني با توجه به امكانات موجود، مسئله خودبيني و برتري يك ملت را امري سخيف و خندهدار ميخوانْد و به طور كلي و به صورت طبيعي، خودبزرگبيني و برترانديشي فرد را نيز مضحك ميپنداشت. از ديدگاه فلسفي، رابينسون معقتد بود كه وحدت قومي سرانجام به وحدت جهاني ميانجامد. به سخن ديگر، قدرت فلسفي او در پيوسته و واحدْ ديدنِ زندگي تبلور پيدا مينمود. از رابينسون آثار متعددي بر جاي مانده كه مقدمهاي بر تاريخ اروپاي غربي، بشري كردن دانش و آزمايش تمدن از آن جمله است. جِيمز هراوي رابينسون سرانجام در شانزدهم فوريه 1936م در هفتادوسه سالگي درگذشت. |
12) تشكيل بنياد نوبل جهت نحوه تقسيم و اعطاء جوايز نوبل (1900م) :
آلفرد نوبل، شيميدان و مخترع سوئدي در 21 اكتبر 1833م به دنيا آمد. وي تحصيلات ابتدايى را در استكهلم و تعليمات عالي را در سنپطِرِزْبورگ گذرانيد و علاوه بر فراگيري رشتههاي زبان و شيمي توانست گواهينامههايى در زبان سوئدي، روسي، انگليسي، فرانسوي و آلماني دريافت نمايد. وي پس از سفري به كشورهاي اروپايى، در سال 1863م به سوئد بازگشت و سال بعد از آن در پي آزمايشهاي مكرر موفق شد تا ديناميت را به عنوان مهيبترين مواد منفجره اختراع نمايد. اين ماده انفجاري گرچه انقلاب بزرگي در كارهاي امر كشف معادن، راهسازي و حفر تونل به وجود آورد ولي عليرغم ميل نوبل، در راه تهيه سلاحهاي جنگي و كشتار و تخريب نيز به كار گرفته شد. آلفرد نوبل علاوه بر آن در زمينههاي گوناگون موفق به ثبت 355 امتياز نامه از اختراعات و ابتكارات خود شد و با بهرهبرداري سريع از اين اختراعات به ايجاد 90 كارخانه و شركت در 20 كشور جهان دست زد. كسب درآمدهاي فراوان و گسترش سرمايه نوبل از يك طرف و بهره برداري از اختراع اصلي وي، ديناميت، در جنگ و خونريزي باعث شد تا وي در وصيت نامهاي كه به تاريخ 27 نوامبر 1895م تدوين نمود سود ناشي از سرمايهگذاري دارايىهايش، به افراد و دانشمندان رشتههاي فيزيك، شيمي، پزشكي، ادبيات و صلح اختصاص دهد. اين وصيتنامه پس از مرگ وي باز شد و پس از حل اختلافات ورّاث و نيز كشورهاي محل سرمايهگذاريِ نوبل، سرانجام در 29 ژوئن 1900م، پادشاه سوئد تأسيس بنياد نوبل را اعلام نمود. در نهايت، جايزه نوبل كه مبلغ آن، يك ميليون دلار است، از سال 1905م به فيزيكدانان، شيميدانان، پزشكان، نويسندگان برجسته و اديبان و مناديان صلح در سراسر جهان اهداء شد و از كارهاي علمي، ادبي و انساندوستانه آنان، بدين وسيله تقدير به عمل آمده است. هرچند جوايز نوبل در طي يكصد سال گذشته، ازبزرگان بسياري تجليل به عمل آورده و كارهاي علمي و خدمات آنان به عالم بشريت را ستوده است ولي در برخي موارد، آلت دست سياستمداران و گروههاي فشار بينالمللي قرارگرفته و اعتبار آن زير سؤال رفته است. جايزه نوبل همچنان ساليانه توسط هيأتها و كميتههاي تخصصي اهدا ميگردد. |
13) آغاز جنگ دوم بالكان بين كشورهاي اروپايي در بالكان (1913م) :
در سال 1912م در جنگ اول بالكان، بلغارستان، صربستان، يونان و مونته نگرو كه جزو قلمرو عثماني بودند، عليه اين امپراتوري شورش كردند و به علت ضعف عثمانيها، موفق به كسب استقلال شدند. به اين ترتيب، حدود هشتاد درصد از متصرفات عثماني در اروپا از كنترل اين امپراتوري خارج گرديد. اما فاتحين جنگ اول بالكان نتوانستند در مورد تقسيم سرزمينهاي به دست آمده، به توافق برسند و به همين دليل، در 29 ژوئن 1913م جنگ دوم بالكان نيز آغاز شد. در اين جنگ، بلغارستان با مجموعه كشورهاي صربستان، يونان، مونته نگرو، روماني و عثماني وارد جنگ شد و چون خود را تنها ديد، پيشنهاد صلح داد. سرانجام پيمان صلح منعقد شد و بر اساس قرارداد صلحِ بخارست، بلغارستان، قسمتهايي از سرزمينهاي عثماني را كه تصرف كرده بود به صربستان، روماني، يونان و مونتهنگرو واگذار كرد. جنگهاي بالكان در واقع زمينهساز جنگ جهاني اول بود كه از سال 1914 آغاز شد. |
14) انحلال شوراي همياري اقتصادي بلوك شرق در پي فروپاشي شوروي (1991م) :
شوراي همياري اقتصادي كشورهاي بلوك شرق موسوم به كومْكون در سال 1949م با هدف يكپارچه كردن اقتصاد كشورهاي بلوك شرق، تحت رهبري شوروي تأسيس شده بود. كومكون در دوران فعاليت خود، در رقابت با بازار مشترك اروپا موفقيت چشمگيري نداشت و بيشتر به صورت يك دفتر برنامهريزي براي اقتصاد كشورهاي كمونيستي عمل ميكرد. كشورهاي عضو كومكون، لهستان، روماني، مجارستان، چكسلواكي، بلغارستان، ويتنام، كوبا، مغولستان و شوروي بودند. اين شورا سرانجام با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، بيست و نهم ژوئن 1991م در جريان گردهمايي نمايندگان كشورهاي عضو اين شورا در بوداپست، انحلال خود را اعلام كرد. اعضاي كومكون به هنگام اعلام انحلال آن با امضاي پروتكلي به اعتبار كليه اسناد آن خاتمه دادند. |
15) ترور "محمد بوضياف" رئيس شوراي حكومتي الجزاير (1992م): محمد بوضياف، سياستمدار الجزايري و چهارمين رئيس جمهور بعد از استقلال اين كشور، در 23 ژوئن 1919م در شهر مسيله الجزاير به دنيا آمد. او از سنين جواني به شبكههاي مخفي مبارزه عليه استعمار فرانسه پيوست و در دهه 1940، مراحل رشد و ترقي را در حزب الشعب الجزاير كه يك تشكيلات زيرزميني ضد فرانسه بود، طي كرد. بوضياف كه در جنگهاي استقلال از سازمان دهندگان نهضت ضد فرانسوي مردم الجزاير بود، پس از پيروزي انقلاب در سال 1962م با همكاري احمدبن بلا، حكومت سوسياليستي دموكراتيك الجزاير را پايهريزي كرد. با وقوع كودتاي هواري بومِديَن عليه رياست جمهوري احمد بن بلا، بوضياف در سال 1965 از كشور گريخت و در دولت بومدين، به طور غيابي محكوم به اعدام شد. بوضياف در نهايت پس از 27 سال دوري از وطن به الجزاير بازگشت و پس از استعفاي شاذْلي بن جديد در سال 1992م به رياست شوراي حكومتي رسيد. بوضياف نيز مانند اكثر رهبران بعد از استقلال الجزاير، سرسختانه با افكار اسلامي مردم مخالفت ميكرد. انتصاب وي به رياست شوراي حكومت الجزاير در ژانويه 1992م زماني صورت گرفت كه اين كشور در پي استعفاي شاذلي بن جديد و قدرت گرفتن نظاميان، دچار موجي از تشنج و ناامني شده بود. بوضياف پس از تصدي رياست شوراي حكومت، تشكيلات بنيادگرايان اسلامي را كه در انتخابات پارلماني پيروز شده بودند، منحل كرد و آراء حدود 400 شهر و آبادي را كه اسلامگرايان در آنها به پيروزي رسيده بودند باطل نمود. اين امر دامنه اختلافات بين دولت و اسلامگرايان را هر چه بيشتر گسترش داد و زد و خوردهاي خياباني را شدت بخشيد. بوضياف در نهايت پس از كمتر از شش ماه حكومت، در 29 ژوئن 1992م توسط يكي از محافظين خود در 73 سالگي ترور شد و به قتل رسيد. |