چالمرز جانسون از نظریهپردازان برجسته در حوزهی انقلابها، سه دسته از عوامل را برای انقلاب معرفی میکند: 1. نظام اجتماعی نامتعادل، مخصوصاً نظامی با کاهش قدرت؛ این واقعیت که همگرایی یک نظام، طی یک دوره تغییر، به شکل فزایندهای به حفظ و به کارگیری نیروی اجبار توسط دارندگان منزلتهای رسمی اقتدار بستگی دارد. 2. ناتوانی مقامات دولتی در ارائهی سیاستهایی که اعتماد مردم عادی را حفظ کند. 3. حوادث اغلب تصادفی که نخبگان دولتی را از ابراز ایجاد کنندهی همنوای، محروم نماید، و یا گروههای انقلابی را به این باور برساند که میتوانند نخبگان حاکم را از این ابزار محروم کنند. (1)
چنانچه حکومت مقتدری در قبال حرکتها و مطالبات انقلابی تا حدی از خود ضعف نشان دهد، این امر باعث میشود که در مناطق دیگر نیز امکان عَلَم کردن مطالبات انقلابی مشابه به وجود آید و اصول، مبانی و آگاهیهای انقلابی به دیگران منتقل شود. (2)
در عین حال، جابهجایی همه جانبه قدرت سیاسی حتّی بدون ایجاد وضعیتهای انقلابی نیز، امکانپذیر بوده است؛ لیکن چنین انتقالی یا به دنبال دهها سال تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی توأم با مبارزات محقق شده، و یا این که چنین تحولی نه اساساً در سطح ملّی بلکه بیشتر در سطوح منطقهای رخ داده است. (3)
در کشورهایی که کاملاً تحت سلطهی استعمار قرار نگرفتند، و یا استعمار با تمام هیمنهی خود کمر به نابودی هویت آنها نبست، استقلال بدین مفهوم مسئلهی اصلی نبود و بحث از آزادی اساساً به حقوق گروهی علیه گروه دیگر، یا دولتی علیه دولت دیگر، مربوط نمیشد، بلکه پایهی بحث بر حقوق فرد در مقابل گروه یا دولت مبتنی بود. حامیان اولیهی آن، بیش از ملیگرایان، آزادیخواهان میهنپرست بودند، که بیشتر از الگوهای اروپای غربی الهام میگرفتند و هدف اصلی آنها محدودسازی خودکامگی حاکمان از طریق حکومت نمایندگی و مشروطه بود. (4) فرانسه فقط استعمارگر نبود، بلکه کافری محسوب میشد که به اسلام به مثابه دینی که عاجز از پیشرفت است حمله و تبشیر مسیحی را ترویج میکرد و اشغالگریاش گونهای از امتداد جنگهای صلیبی تلقی میشد. عوامل متعددی در ایجاد احساس بیداری ملّی در بین چنین مردمی مؤثر است که در وحدت سرزمین، زبان، تمدّن و عقیده تجلی پیدا میکند، عواملی که سرزمین تونس را از زمانهای دور تا سال 1881 م متمایز مینمود. عمل دینی، چنان که تصور میشود، در تونس در شکلگیری بیداری ملی نقش اصلی نداشت، بلکه نقش یاریگر را ایفا میکرد. چنان که به عنوان نمونه، طریقتهای دینی، علاوه بر رقابتهای با هم و یا تعلقات فراسرزمینی که داشتند، همواره نیز در ایجاد بیداری ملی نقش محرک را بازی نمیکردند. بلکه چنان که معروف است، گاه به علّت پیمانهایی که با استعمارگران داشتند، به خضوع مسلمانان در برابر کفّار تن میدادند و حتی از نفوذشان برای آرام کردن مقاومت مردم بر ضد استعمار استفاده میکردند (مانند شیخ قدور المیزری، شیخ زاویهی قادریه در الکاف که جلوی مقاومت در برابر اشغال شهر را گرفت). اما هنگامی که این بیداری ملّی در تونس شکل گرفت، با اسلام به عنوان میراثی که در هویت و شخصیت تونسیها ممزوج است پیوند خورد و در این تطوّر، دین به مثابه یک نتیجه بود نه یک علّت؛ در واقع، دین در حرکت آزادیبخش ملی تونس، برخلاف الجزایر، آنگاه که وضع اقتصادی و اجتماعی به حالت انفجار رسید، نقش همراهی کننده داشت. (5)
طلایهداری اسلامگرایان در مبارزه
فرانسه فقط استعمارگر نبود، بلکه کافری محسوب میشد که به اسلام به مثابه دینی که عاجز از پیشرفت است حمله و تبشیر مسیحی را ترویج میکرد و اشغالگریاش گونهای از امتداد جنگهای صلیبی تلقی میشد. این عوامل، دفاع از اسلام و اصول و ارزشهایش را همچون دفاع از وطن قرار میداد، چنان که در حوادثی مانند حادثهی «الزلاج» ظهور و بروز یافت، که استیلا، بر یک مقبرهی مقدس، تجاوز به مقدّسات و نیز همزمان هتک حرمت نیاکان، سرزمین و وطن تلقی شد. سران حرکت ملی این پیوستگی را درک کرده بودند و برای تحریک مردم علیه استعمار، عرق ملی را با دفاع از اسلام پیوند میزدند. هیچ سخت نبود که مردم را قانع کنند. تونسی که هویّت و تابعیتش را تغییر میدهد، به سبب خروجش از قوانین و شریعت اسلام، مرتد میشود؛ و این، علیرغم همراهی برخی مشایخ زیتونه و رجال دینی و صدور فتوای آنان به حفاظت از هویّت این افراد بود. چنین بود که اسلام تودههای مردم، در برابر اسلام نهادی برخی نخبگان قرار گرفت؛ مواجههای که در داخل زیتونه نیز بین طلبهها و گروهی از مشایخ محافظه کار بروز کرد. (6)از آن جا که نخبگان فرهنگی تونس در مکتب زیتونه تربیت شده بودند، در برابر شکاف تاریخی عمیق ناشی از تکوین فرهنگی و ایدئولوژیک غربگرایان و آموزشهای نوین تاریخی و سیاسی، از ارائهی گفتمان ایدئولوژیک و متناسب با نیازهای جدید گروههای جامعهی تونس، ناتوان بودند. آنها همچنین در ارائهی طرحی به منظور ایجاد جامعهای جایگزین برای جامعهی سنتی و عقب ماندهی تونس ناکام ماندند. علاوه بر این، برای تربیت و ایجاد نیروی انسانی کارآمد به منظور برآورده کردن زیر ساختهای یک دولت مدرن و توسعه یافته در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و تربیتی، طرح مناسبی نداشتند. به عکس، آن دسته از نخبگان فرهنگی که در دانشگاههای فرانسه تربیت شده و از طبقات میانی جامعهی تونس بودند، رهبری جنبش ملّی تونس و مقاومت در برابر استعمار فرانسه را بر عهده گرفتند و توانستند «استقلال» را برای کشور خود به ارمغان آورند و برای ایجاد دولتی نوین اقدام کنند. (7)
افراد این طبقهی جامعه، به لحاظ خاستگاه فکری و سیاسی به دو گروه تقسیم میشدند: گروه اول، افرادی بودند که مخالفان سیاسی استعمار به شمار میرفتند و همینها حرکت ملّی تونس (از جمله حرکت جوانان تونسی و در استمرار آن، حزب دستوری قدیم) را پایهگذاری کردند و همانها بودند که تحولی کلی در این حرکت سیاسی در اواسط دههی 30 سدهی بیستم میلادی ایجاد کردند (تأسیس حزب الحرالدستوری جدید). افراد این گروه که با تفاوتهایی متأثر از اندیشهی لیبرالیسم و لائیستهی جمهوری سوم فرانسه بودند، به دو جناح تقسیم میشدند: یک جناح، که افرادش عناصر اصلی حزب دستوری جدید بودند، فرهنگستان کاملاً برگرفته از مؤلفههای فرهنگی فرانسه، و اطلاعاتشان از فرهنگ عربی و اسلام برخاسته از مطالعات مستشرقان بود و تجدد را عموماً منحصر به فرهنگ فرانسه و غرب، و اسلام و عروبت را متعلق به گذشته میدانستند (مانند حبیب بورقیبه). اندیشهی این جناح در قالب تفکّر «ملت تونس» تجلی یافت که برگرفته از کتابهای ملّیگرایان اروپایی سدهی 19 م بود و تصادفی نیست که حرکت «جوانان تونس» اسم التونسی را برای نشریهاش برمیگزیند. جناح دوم، که برخی رهبران حزب حرالدستوری قدیم و دانش آموختگان دانشگاههای فرانسه آن را نمایندگی میکردند (مانند احمد الصافی، صالح فرحات، الطیب جمیل و غیره)، ملیگرایانی بودند که گرچه تعارضی با اندیشههای لیبرال غربی نداشتند بر اسلام به این عنوان که مهمترین مقوّم هوّیت تونس است، متمرکز شدند. ضمن این که دغدغهی آنها نسبت به اسلام همیشه بر اساس تجددگرایی هم نبود؛ مانند دفاع شدید آنها از حجاب و غیره. اینها به مشرق عربی و اسلامی به عنوان مرجع فکری و الگو نگاه میکردند.
اما گروه دوم کسانی بودند که دست نشانده و همکار استعمار محسوب میشدند و اگر دقت کنیم، تناقضهای شدیدی بین مواضع سیاسی آنها که همپیمان و همراه با استعمار بودند، با مواضع اجتماعی تجدّد خواهانهی آنان که مدعی پیشرفت سریع جامعه بودند، وجود داشت. (8)
گفته شد که پیش از این، از میان فارغالتحصیلان مدرسهی خلدونیه و دیگر مدرسههای اصلاح طلب، گروهی سر برآوردند که خود را «تونسیهای جوان» مینامیدند. آنان تحت تأثیر افکار نخبگان شرق، مثل سید جمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، و حزب ملّی مصر قرار داشتند و از مدرنیزاسیون [مدرنیته، تجدّد] در جامعهی تونس حمایت میکردند و در عین حال خواستار احیای فرهنگ، شعر، تاریخ، جغرافیا، حقوق و نظریههای اجتماعی عربی و اسلامی بودند. آنها همچنین از لزوم تحقّق اصلاحات در نظام قضایی و آموزشی اسلام سخن میگفتند و خواستار تأسیس مدرسهای قرآنی در تونس بودند که علاوه بر تعلیم قرآن و زبان عربی، محصّلان خود را با ریاضیات، جغرافیا، تاریخ و زبان فرانسه نیز آشنا کند. (9)
در دهههای نخست سدهی بیستم میلادی نیز، جمعی از دانشآموختگان مدرسهی مشهور صادقیه اقدام به تأسیس حزبی کردند که مطالبهی اصلیاش تدوین قانون اساسی و تأسیس پارلمان بود. در واقع، «حزب الدستور» از ابتدا با استراتژی آزادسازی تونس و وحدت امّت اسلامی تأسیس شد که وحدت مزبور هدف بزرگ شیخ ثعالبی، از شیخ اصلاح طلب زیتونه، بود که سفرهای متعددی به گوشه و کنار بلاد اسلامی نمود. شیخ ثعالبی برای وحدت قوای مجاهدان مغرب عربی تلاش زیادی به کار بست؛ و به همین دلیل، بحث آزادسازی تونس از ابتدا جدای از آزادسازی کل مغرب عربی از دست استعمار فرانسه، تلقی نمیشد. (10) در تأسیس حزب دستوری جمع کثیری از فارغالتحصیلات مدرسهی صادقیه نقش داشتند که از آن جمله بودند. احمدالصّافی، صوفیه عیاشی، صالح بلعجوزه، الطیب الجمیل، مصطفی الکعّاک، محمد شفیق، محمد بن حسین و صادق الزمرلی. بعدها نیز، هنگامی که حزب دستوری جدید تأسیس شد، باز هم عدهی کثیری از صادقیها به آن پیوستند و جز معدودی در حزب قدیم باقی نماندند. از جمله از بین اعضای برگزیدهی نخستین دفتر سیاسی حزب، پنج نفرشان فارغالتحصیل صادقیه بودند که یکی از آنها حبیب بورقیبه بود و در دفتر سیاسی دوم که در اکتبر سال 1937 م انتخاب شد نیز، 6 نفر از فارغالتحصیلان صادقیه حضور داشتند. (11)
با پایان یافتن حکومت شفیق و آغاز درگیری میان نیروهای استعمارگر و حرکت ملّی، مرحلهی دیگری از تنش میان رهبران نهضت استقلال متوقف شد و گروههای مختلف دینی و سیاسی وارد مرحلهای از رکود و انتظار شدند تا نیروهایشان را برای حرکتی جدید گرد آورند. (12)
پس از این رکود که حرکت ملّی در اواخر دههی بیست سدهی بیستم میلادی شاهدش بود، مجدداً مبارزات از سر گرفته شد. عوامل این بازخیزی عبارت بودند از: ظهور آثار بحران اقتصادی جهانی در تونس از ابتدای دههی سی، و نیز تحریک احساسات مذهبی مردم در اثر برگزاری کنفرانس «الا فخاریستی» مسیحی در ماه می سال 1930 م، و برگزاری جشنهایی به مناسبت پنجاهمین سال تحتالحمایگی تونس در سال 1931 م! در این میان، جمعی از جوانان نخبهی تونسی در نشریهی صوتالتونسی اقدام به چاپ مطالبی علیه فرانسه کردند، امّا با فشار وزیر مختار فرانسه از انتشار آنها جلوگیری شد. از این رو، افراد مزبور از این نشریه جدا شدند و از اول نوامبر سال 1932 م، نشریهی جدید دیگری به نام العمل التونسی به زبان فرانسه پایهگذاری کردند. مسئولیت ادارهی این نشریه بر عهدهی وکیل جوانی به نام حبیب بورقیبه بود. (13)
از آن پس، اختلاف نظر میان جوانان و پیرمردان کمیتهی تنفیذ در حزب دستوری به گونهای بالا گرفت که ادامهی همکاری آنان میسر نشد؛ و لذا، جماعت «العملالتونسی» جدا شدند و طی کنفرانس فوقالعادهای در 2 مارس سال 1934م، در شهر قصر هلال، که اعضای کمیتهی تنفیذ در آن حضور نداشتند، هیئت جدیدی با عنوان «دیوان سیاسی» برای حزب تشکیل شد که اعضای آن عبارت بودند از: دکتر محمود ماطری (رئیس)، حبیب بورقیبه (دبیر کل)، طاهر صفر (معاون دبیر کل)، محمد بورقیبه (خزانهدار) و بحری قیقه (معاون خزانهدار). (14) تشکیل این کنفرانس، آغاز شکلگیری حزب «دستوری جدید» در تونس بود که سران آن، برخلاف سران حزب قدیم، بیشتر منتسب به دانشگاههای فرانسوی و اروپایی بودند تا زیتونه و صادقیه، و بیشتر گرایشهای ملی داشتند تا اسلامی. در واقع، تشکیل حزب دستوری جدید با نیروهای جوان و رهبران جسور و پیگیر آن را باید آغاز انتقال تدریجی دعوت از جریان اسلامگرا به جریان ملیگرا دانست.
تا این زمان، بیش از یک دهه بود که حزب دستوری تحت رهبری افراد محافظهکاری قرار داشت که عمدتاً از تحصیل کردگان زیتونه و دارای هویتی عربی - اسلامی بودند؛ اما چنان که دیده شد، در سالهای آغازین دههی 1930 م، افرادی از شهرهای کوچک و متوسط در درون حزب قدرت گرفتند که علاوه بر زبان عربی، به زبان فرانسوی نیز صحبت میکردند و عقاید سوسیالیستی داشتند. آنان درصدد برآمدند رهبری حزب را در دست بگیرند و خواستار فعالیت بیشتر در حزب دستوری بودند و از مبارزهی مسلحانه، سازمان یافته و هماهنگ، علیه فرانسویان حمایت میکردند به عنوان نمونه، در سال 1932 م، حزب دستوری کنگرهای تشکیل داده که بورقیبه در جریان آن رسماً خواستار استقلال تونس شد و در عین حال پیشنهاد کرد با هدف حفظ منافع فرانسه در این کشور، یک پیمان دوستی بین فرانسه و تونس منعقد شود. این جسارت، کار رهبری حزب را که در دست میانسالان محافظه کار بود، دشوار کرد و در نهایت به انشقاق منجر شد.
حزب «دستور جدید» خواستار تحریم کالاهای فرانسوی و ایجاد رژیم پارلمانی دموکراتیک در تونس شد رهبران این حزب، با وجود این که جهتگیریهای سکولاریستی داشتند، اما اساساً مسلمان بودند و همانند دیگر مسلمانان آیینها و آداب اسلامی مثل نماز خواندن در مساجد را انجام میدادند. به طور کلی، حزب دستور جدید درصدد بود جنبشی تودهای در تونس پدید بیاورد و به وسیلهی این جنبش اهداف استقلالطلبانهی خود را پیش ببرد. (15)
از سوی دیگر، وزیر مختار جدید فرانسه از همان ابتدا کاملاً درک کرده بود که آنچه حزب دستوری جدید میخواهد، برای حضور فرانسه در تونس خطرناک است. در تابستان سال 1934 م، تصور وزیر مختار فرانسه مورد تأیید قرار گرفت:
در تابستان سال 1394 م، شورش در بین اهالی پایتخت و نیز دیگر شهرهای تونس فراگیر شد و تظاهرات خیابانی و اعتصابها و بسته شدن بازارها و درگیریهای شدید مسلحانه میان تظاهر کنندگان و نیروهای امنیتی درگرفت و جمعی کشته و زخمی شدند و حکومت با اعلام حالت فوقالعاده، قوانین عادی را معلق، و روزنامههای ملی را تعطیل کرد و رهبران حزب دستوری را به تهمت تحریک مردم در روز 3 سپتامبر سال 1934 م دستگیر و به مناطق جنوبی تبعید و در آن جا زندانی نمود. انتشار خبر این دستگیریها، در سراسر کشور تشنّجهایی ایجاد کرد. اما تدابیر حکومت مانع استمرار تظاهرات و اصرار بر ایجاد اصلاحات سیاسی نشد، تا جایی که فرانسه مجبور گردید وزیر مختار خود، پیروطون، را در مارس سال 1936 م تغییر دهد و وزیر مختاری که به افکار آزادیخواهانه مشهور بود، بر سر کار بیاورد.
در این زمان، احزاب چپِ فرانسه در انتخابات پیروز شده بودند، از این رو، سیاست فرانسه در تونس تغییر کرد، دستور آزادی سران حزب صادر شد و مذاکرات با آنها آغاز گردید، همزمان، تظاهرات و مبارزات گستردهای نیز آغاز و به درگیری شدید با ارتش منجر شد و فصل جدیدی از مبارزات ملی شکل گرفت. (16) به دنبال این اتفاقات، مذاکرات جاری شکست خورد و تظاهرات در شهرها با شدت بیشتری ادامه یافت و نیروهای مسلح بارها صفهای تظاهرکنندگان را به خاک و خون کشیدند؛ چنان که در ژانویهی سال 1938 م در شهر بنزرت، و در 9 آوریل همان سال در تونس، اتفاق افتاد و کار به ایجاد حکومت نظامی در شهرهای بزرگ کشید. (17) این مبارزات عامل اصلی بیداری ملت تونس در سراسر کشور بود. در این زمان، تونس با رهبری جوانان ملیگرای حزب دستوری جدید و به هنگام بروز شرایط انقلابی، در مسیر استقلالخواهی قرار گرفته بود.
ظهور جریان ملیگرا و رهبری مبارزات تا نیل به استقلال
گفتیم که اعضای جوان و دگراندیش حزب دستور از رهبری حزب جدا شدند و سازمان جدید خود را که به آن عنوان «دستور نو» داده بودند، به وجود آوردند. برجستهترین چهره در بین این گروه حبیب بورقیبه، وکیل دعاوی تحصیل کردهی فرانسه و نخستین دبیر کل حزب بود که نهایتاً نخستین رئیس جمهور تونس مستقل نیز شد و از سال 1957 تا وقوع «کودتای قانون اساسی» در دسامبر سال 1987 م که توسط (زینالعابدین بن علی) نخست وزیر او هماهنگ شده بود، در این سمت باقی ماند. حبیب بورقیبه به جنبش ملیگرایانهی تونس نیروی محرکهای داد که حمایت دستوریهای قدیم و حمایت تودهها را کسب کرد. اقدامات سرکوب گرانهی فرانسویان برای منکوب کردن حزب، نتیجهی معکوس به بار آورد. محبوبیت حزب و اشتهار بورقیبه چنان بالا گرفت که فرانسویان به دنبال اغتشاش اجتماعی و درگیریهای سال 1938 م، که به شکست مذاکرات بین فرانسه و رهبران جنبش منجر شد، احساس کردند ناچارند که بورقیبه و دیگر رهبران حزب را زندانی کنند. این رهبران را به فرانسه فرستادند و در آن جا به زندان افکندند. آنان بعداً در جریان جنگ جهانی دوم توسط آلمانها در سال 1942 م آزاد شدند.گرچه نازیها امید داشتند که بورقیبه و همگامان او در کنار دولتهای محور قرار گیرند، اما بورقیبه زیرکانه تصمیم گرفت هیچ اظهار نظری به نفع دولتهای محور نکند. بورقیبه متقاعد شده بود که متفقین برندهی جنگ خواهند بود و قرار گرفتن در کنار دولتهای محور به جنبش ملّیگرایی لطمه خواهد زد. با وجود این، فرانسهی آزاد، پس از رهایی از سلطهی آلمان نازی، از تصمیم اوکه با دول محور همراهی نکرده بود به هیچ وجه قدردانی نکرد. بورقیبه که تونسیها به او لقب «والاترین رزمنده» دادند، سازمان دهندهای فوقالعاده بود. او در سراسر کشور، به خصوص روستاهای دور افتاده، برای «حزب دستور نو» دفاتر منطقهای ایجاد کرد. (18)
حزب دستور نو در قالب جبههای ملی، حزب دستوری قدیم و سازمانهای میهنی و جمعیتها و گروهها و طلاب زیتونه و اعضای مجلس را متحد نمود. اینک در اثر فعالیتهای این حزب در دههی 1940 م، جنبش تودهای در تونس شکل گرفته بود در آغاز، مردم تونس گمان میکردند دولت فرانسه به طور مسالمتآمیز با خواستههای آزادیخواهانهی آنها موافقت میکند، اما به زودی خلاف آن ثابت شد و دولت فرانسه به سرکوبی تظاهرات مردم تونس پرداخت، کلیهی احزاب سیاسی را منحل کرد و مجدداً بورقیبه را به زندان انداخت. با این حال، مبارزات مردم تونس ادامه یافت.
هنگامی که بورقیبه در زندان بود، منصف بای (1942- 1943م) تنها عضو خاندان بایهای حسینی که روحیهی مبارزه با فرانسه را داشت، رهبری جنبش را در دست گرفت. او در دیدار فرماندار کل فرانسه در تونس، خواستههای مردم مبنی بر تشکیل مجلس جدید، تدریس درسها به زبان عربی و مصادرهی شرکتهای بزرگ خدماتی و حمل و نقل را به اطلاع وی رسانید. منصف همچنین در سال 1943 م سعی کرد وزارتخانهی جدیدی را، بدون موافقت فرماندار کل فرانسه، به وجود بیاورد، اما در نتیجهی این عمل بود که وی از مقام خود بر کنار گردید در واقع، فرانسویان در حالی که بورقیبه از زندان گریخته بود، محمد منصف بای را هم عزل کردند و بورقیبه که به مصر پناهنده شده بود، از آن جا برای استقلال تونس از فرانسه مبارزهی پرتوانی را آغاز کرد. در اثر مبارزات پیوسته، سرانجام فرانسویان در سال 1951 م اجازه دادند دولتی با حضور عناصر ملّیگرا، از جمله صلاح بن یوسف دبیر کل «حزب دستور نو»، تشکیل شود. در 23 آگوست سال 1946 م، کنفرانسی عمومی در پایتخت شکل گرفت و میثاقی ملی به امضاء رسید که در آن، استقلال کامل تونس و بازگرداندن منصف بای به تخت سلطنت درخواست شده بود. گرچه پیش از خاتمهی کنفرانس، پلیس در محل حاضر شد و تعداد کثیری را دستگیر و زندانی کرد و در زندان شکنجه نمود، اما هر دم در سراسر کشور اعتصاب عمومی اعلام میشد و همهی گروههای اجتماعی با زندانیان اعلام همبستگی میکردند، تا جایی که پس از یک ماه مبارزه، حکومت مجبور شد آنان را آزاد کند. (19)
در سال 1949 م «دستوریها»ی حامی منصف با انتشار بیانیهای خواستار استقلال تونس شدند؛ گروههای کشاورزان، دانشجویان، زنان و اتحادیههای کارگری نیز از این خواستهی ملّی حمایت نمودند. سپس بورقیبه از تبعید بازگشت و در صدد ایجاد همکاری بین حزب دستور جدید با اتحادیههای کارگری و گروههای دیگر برآمد. او توانست با لیاقت تمام به مبارزات مردم تونس هماهنگی بیشتری ببخشد. (20)
در اثر مبارزات پیوسته، سرانجام فرانسویان در سال 1951 م اجازه دادند دولتی با حضور عناصر ملّیگرا، از جمله صلاح بن یوسف دبیر کل «حزب دستور نو»، تشکیل شود. اما زمانی که فرانسویان به جدّ مانع تلاش این دولت برای برپایی پارلمان تونس شدند، یک بار دیگر امید برای یک حرکت تدریجی به سوی استقلال بر باد رفت. فرانسویان بدون شرمساری بار دیگر بورقیبه را به زندان افکندند و بسیاری از وزرای عضو دولت را بازداشت کردند. چنین روشهای سرکوبگرانهای به شکلی اجتنابناپذیر به افراطیگری در جنبش ملیگرایانهی تونس منجر شد که برای آن گزینهای جز توسّل به خشونت باقی نماند. جنگجویان چریک تونسی، به ویژه در مناطق کوهستانی عملیات کاملاً مؤثری علیه نیروهای فرانسوی اجرا کردند. (21) مردم تونس با مبارزهی فعالانه و تشکیل دستههای پارتیزانی که به صورت هستهی ارتش آزادیبخش درآمد، با استعمار حاکم به مقابله برخاستند آنها پلها را منفجر میکردند، ارتباطات را قطع مینمودند و به سربازخانهها و پاسگاههای پلیس فرانسوی حمله میکردند و در بعضی نقاط با واحدهای بزرگ فرانسوی درگیر میشدند. در واقع، تونس در سالهای 1952- 1954 م صحنهی تظاهرات میهنپرستانه، اعتصابها، پیکارها و نافرمانیهای مدنی بود. (22)
معرکهی اصلی از روز 18 ژانویهی سال 1952م، بعد از شکایت تونس به سازمان ملل ضد حکومت فرانسه آغاز شد. دستگیری سران حزب دستور، از جمله بورقیبه، اعتصاب عمومی، تظاهرات گستردهی مردمی، درگیری با پلیس که دهها کشته و زخمی بر جای گذاشت، استمرار مقاومت در داخل و خارج، چه مقاومت مدنی و چه ترور و مقاومت مسلحانه در کوهها و دشتها، و در مقابل پاسخ جوخهی ترور فرانسویها در قالب سازمان (دست سرخها) و ترور سران مقاومت، از جمله فرحات شاد و هادی شاکر، از جملهی حوادث سهمگین این دورهی بحرانی بود؛ تا این که سرانجام اوضاع در فرانسه تغییر کرد و «منداس فرانس» که گرایشهای آزادیخواهانه داشت، رئیس دولت فرانسه شد. (23) فعالیتهای انقلابی آن چنان مؤثر بود که فرانسویان را ناگزیر به آغاز یک سلسله مذاکرات با ملیگرایان تونس کرد. فرانسویان به وضوح دریافتند که اقدامات سرکوبگرانه بیثمر و ضرورت اعطای امتیازاتی به ملیگرایان تونس گریزناپذیر است؛ به این ترتیب، دولت سوسیالیستی فرانسه به ریاست «پیر منداس فرانس» در ژوئیهی سال 1954 م تصمیم گرفت با حزب «دستور نو» مذاکره کند. بورقیبه که از زندان آزاد شده بود، اجازهی شرکت در مذاکرات را نداشت؛ هر چند سلطهی او بر این فرایند کاملاً آشکار بود. فرانسویان تمایلی به دادن استقلال کامل به تونس نداشتند، در حالی که بورقیبه میدانست استقلال در میان مدت اجتنابناپذیر است. بورقیبه در سال 1955 م موفق شد خود مختاری تونس را از دولت فرانسه کسب کند؛ با وجود این، فرانسه همچنان ادارهی امور خارجه، دفاع ملی، آموزش و پرورش و امور مالی را حفظ میکرد. (24)
بعد از گفتگوهای رئیس حکومت تونس طاهر عمار و وزیر فرانسه در امور مغرب و وزیر مختار فرانسه در تونس و پس از دیدار محرمانهی منداس فرانس و بورقیبه برای حل مشکل انقلابیون، توافق به عمل آمد و بیانیهی مشترکی از سوی وزیر مختار و رئیس حکومت تونس در پاریس منتشر شد که به موجب آن پیگرد و بازداشت انقلابیون ممنوع بود و به همهی آنها گواهی برائت از سوی وزیر مختار ارائه میگردید و اقدامات لازم به منظور تسهیل بازگشت آنان به زندگی عادی در میان خانوادههایشان صورت میگرفت. (25)
در تاریخ 29 دسامبر سال 1955 م از طرف بای دستور تشکیل مجلس ملّی مؤسسان برای تدوین قانون اساسی کشور صادر شد. این مجلس در انتخابات روز 25 مارس ال 1956 م که فهرست جبههی تونسی به ریاست حزب دستوری جدید و سازمانهای هم پیمان، مانند اتحاد عمومی تونس برای کار و اتحادیههای دیگر، در آن پیروز شدند، تأسیس گردید. نخستین جلسه در 8 آوریل سال 1956 م تشکیل و حبیب بورقیبه رئیس شد. وی در 14 آوریل نخستین دولت ائتلافی را تشکیل داد. این حکومت در 30 می همان سال اقدام به لغو امتیازات اجتماعی اشراف کرد. نخستین انتخابات شهرداریها در 5 می سال 1957 م برگزار شد و باز هم پیروزی با حزب دستوری بود. مجلس مؤسسان نیز در 25 ژوئیهی سال 1957 م، ضمن الغای نظام پادشاهی حسینی و خلع امین بای اول که نوزدهمین بای از سال 1705 م بود، برپایی نظام جمهوری را اعلام کرد و حبیب بورقیبه را به ریاست دولت منصوب نمود و تدوین قانون اساسی را بر عهده گرفت، که بخش اعظم محتوای آن بر گرفته از قوانین اساسی غرب، به ویژه آمریکا، بود. (26)
حزب دستور نو که به لطف حدود هزار کانون حزبی کاملاً در کشور مستقر شده بود، مبدّل به قطبی شد که سازمانهای فراگیر مردمی مانند اتحادیهی عمومی کارگران تونس، اتحادیهی عمومی دانشجویان تونس، اتحادیهی ملّی کشاورزان تونس و اتحادیهی ملی زنان تونس، پیرامون آن در گردشاند. (27)
پس از تشکیل کشور مستقل تونس، بورقیبه به قدرتی بلامنازع دست یافت. در سال 1959 م قانون اساسی جدیدی تهیه شد که بر اساس آن، همهی اختیارات در دست رئیس جمهوری قرار گرفت. یکی از سیاستهایی که دولت تونس در پیش گرفت، کنار گذاشتن فرانسویان از مناصب اداری و حکومتی، و قرار دادن اعضای حزب دستور جدید به جای آنها بود. (28)
بدین ترتیب، اگر ایجاد دولت در اروپا نتیجهی حرکتهای اجتماعی بود، در جوامع عربی مسلمان، واژهی خلق به مفهوم «امت» در زبان عربی بود؛ همان واژهای که آتاتورک به اعتبار مفهوم «وطن»، از آن به عنوان یک فضای آزاد در راستای برانگیختن ساکنان آن تلاش میکرد، و همین یکی از عواملی بود که بورقیبه را شیفتهی رهبر ترکیه نمود و مفهوم «وطن» برایش سحرآمیز شد و آن را در عنوان حرکت ملّی و وطنی تونس و ایدئولوژی حزب دستوری جدید به کار برد. بورقیبه معتقد بود که سخن گفتن از «وطن» بر نقشهی معینی دلالت دارد که به انگیزهها سمت و سو میدهد و باعث افزایش روحیه برای دفاع از سرزمین میشود که مردم آن در زمین و برکاتش سهیم هستند؛ و درک این مفهوم جدید است که تلاش برای آن و حتّی قربانی شدن در راه آن علیه استعمارگران را در اذهان معنادار میکند. (29)
نمایش پی نوشت ها:
1. تیلی، از بسیج تا انقلاب، ص 37.
2. تیلی، انقلابهای اروپایی، ص 42.
3. همان، ص 412.
4. برنارد، همان، صص 190- 191.
5. المحجوبی، همان، صص 114- 121.
6. عبداللطیف الهرماسی (1985)، الحرکة الاسلامیة فی تونس الیسار الاشتراکی، الاسلام و الحرکة الاسلامیة، تونس: بیرم للنشر، صص 24- 25.
7. ابراهیم، همان، صص 13-14.
8. التیمومی، همان، صص 58- 60.
9. لاپیدوس، همان، ص 971.
10. الزمزمی، همان، ص 145.
11. الساحلی، همان، ص 396.
12. الهرماسی، همان، ص 30.
13. حسینی، همان، ص 167.
14. همان، ص 168.
15. لاپیدوس، همان، صص 972-973.
16. حسینی، همان، صص 168- 169.
17. همان، ص 157.
18. ماتیل، همان، ج1، ص 80.
19. حسینی، همان، ص 171.
20. لاپیدوس، همان، صص 973- 974.
21. ماتیل، همان، ج1، صص 80- 81.
22. براگینسکی، همان، صص 47- 48.
23. حسینی، همان، صص 173- 174.
24. ماتیل، همان، ج1، ص 81.
25. الترکی، همان، ص 136.
26. همان، ص 247؛ التیمومی، تونس (1956- 1978)، صص 20-21.
27. بالتا، همان، صص 63- 64.
28. لاپیدوس، همان، ص 974.
29. حجّی، همان، ص 34.
برومند اعلم؛ عباس، (1392)، بررسی تطبیقی جنبشهای اسلامی الجزایر و تونس (تبار اندیشهای و دگرگونی تاریخی)، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.