علي علیه السّلام از نگاه شهيد مطهري
نويسنده : اسدالله افشار
فيلسوف شهير و حكيم فرزانه، علامه شهيد مطهري(ره) كتابي دارد به نام “جاذبه و دافعه علي(ع) “ اين كتاب مشتمل است بر يك مقدمه و دو بخش، در مقدمه، كلياتي درباره جذب و دفع به طور عموم و جاذبه و دافعه انسانهابه طور خصوص بحث شده است. در بخش اول جاذبه علي(ع) كه همواره دلهايي را به سوي خود كشيده و ميكشد و فلسفه آن و فايده و اثر آن، موضوع بحث قرار گرفته است. در بخش دوم، دافعه نيرومند آن حضرت كه چگونه عناصري را به سختي طرد ميكرد توضيح و تشريح شده است. استاد شهيد در اين كتاب ثابت نموده كه علي(ع) دو نيرويي بوده است و هركس كه بخواهد در مكتب او پرورش يابد بايد دو نيرويي باشد. با اين مقدمه كوتاه اينك فرازهايي از ديدگاه آن شهيد بزرگوار را پيرامون شناخت وي از شخصيت ملكوتي حضرت علي(ع) به صورت اختصار خواهيم آورد؛
1. تاثير علي(ع) بر روي انسانها: يكي ازجوانب و نواحي وجود اين شخصيت عظيم، ناحيه تاثير او بر روي انسانها به شكل مثبت يا منفي است و به عبارت ديگر “جاذبه و دافعه” نيرومند اوست كه هنوز هم نقش فعال خود را ايفا مينمايد.
2. امتياز اساسي علي(ع:) امتياز اساسي علي(ع) و ساير مرداني كه از پرتو حق روشن بودهاند اين است كه علاوه بر مشغول داشتن خاطرها، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ايمان و استحكام ميبخشند.
3. خاصيت و مكتب علي(ع:) در علي(ع) هم خاصيت فيلسوف است و هم خاصيت رهبر انقلابي و هم خاصيت پير طريقت و هم خاصيتي از نوع خاصيت پيامبران مكتب او هم مكتب عقل و انديشه است و هم مكتب شور و انقلاب و هم مكتب تسليم و انضباط و هم مكتب حسن و زيبايي و جذبه و حركت.
4. بيان اوصاف علي(ع:) پيش از آنكه امام عادل براي ديگران باشد و درباره ديگران به عدل رفتار كند خود شخصا موجودي متعادل و متوازن بود. كمالات انسانيت را باهم جمع كرده بود. هم انديشهاي عميق و دور رس داشت و هم عواطفي رقيق و سرشار، كمال جسم و كمال روح را توام داشت. شب هنگام عبادت از ماسوي ميبريد و روز در متن اجتماع فعاليت ميكرد. روزها چشم انسانها مواسات و از خودگذشتگيهاي او را ميديد و گوشهايشان پند و اندرزها و گفتارهاي حكيمانهاش را ميشنيد و شب چشم ستارگان اشكهاي عابدانهاش را ميديد و به گوش آسمان مناجاتهاي عاشقانهاش را ميشنيد. هم مفتي بود وهم حكيم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعي، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضي بود و هم كارگر، هم خطيب بود و هم نويسنده، بالاخره به تمام معني يك انسان كامل بود با همه زيباييهايش.
5. علي(ع) شخصيت دو نيرويي: علي(ع) از مرداني است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است. شايد در تمام قرون و اعصار، جاذبه و دافعهاي به نيرومندي جاذبه و دافعه علي(ع) پيدا نكنيم. دوستاني دارد عجيب، تاريخي، فداكار، با گذشت، از عشق او همچون شعلههايي از خرمني آتش سوزان و پرفروغاند جان دادن در راه او را آرمان و افتخار ميشمارند ودر دوستي او همه چيز را فراموش كردهاند. از مرگ علي(ع) ساليان، بلكه قروني گذشت اما اين جاذبه همچنان پرتو ميافكند و چشمها را به سوي خويش خيره ميسازد. در دوران زندگيش عناصر شريف و نجيب، خداپرستاني فداكار و بيطمع، مردمي با گذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق كرد و حول محور وجودش چرخيدند كه هركدام تاريخچهاي آموزنده دارند و پس از مرگش در دوران خلافت معاويه و امويان، جمعيتهاي زيادي به جرم دوستي او در سختترين شكنجهها قرار گرفتند اما قدمي را در دوستي و عشق علي(ع) كوتاه نيامدند و تا پاي جان ايستادند.
6. جاودانه ماندن علي(ع:) علي(ع) اگر رنگ خدا نميداشت و مردي الهي نميبود فراموش شده بود. تاريخ بشر قهرمانهاي بسيار سراغ دارد قهرمانهاي سخن، قهرمانهاي علم و فلسفه، قهرمانهاي قدرت و سلطنت، قهرمان ميدان جنگ ولي همه را بشر از ياد برده و يا اصلا نشناخته است اما علي(ع) نه تنها با كشته شدنش نمرد بلكه زندهتر شد خود ميگويد: “گردآورندگان داراييها در همان حال كه زندهاند مردهاند و دانشمندان (علماي رباني) پايدارند تا روزگار پايدار است جسمهاي آنها گمشده است اما نقشهاي آنها بر صفحه دلها موجود است. ”(1) درباره شخص خودش ميفرمايد: “فردا روزهاي مرا ميبينيد و خصايص شناخته نشده من برايتان آشكار ميگردد و پس از تمام شدن جان من و ايستادن ديگري به جاي من مرا خواهيد شناخت”(2)
در حقيقت علي(ع) همچون قوانين فطرت است كه جاودانه ميمانند. او منبع فياضي است كه تمام نميگردد بلكه روز به روز زيادتر ميشود و به قول “جبران خليل جبران” از شخصيتهايي است كه در عصر پيش از عصر خود به دنيا آمدهاند.
بعضي از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند و بعضي اندكي بعد از زمان خويش نيز رهبرند و به تدريج رهبريشان رو به فراموشي ميرود. اما حضرت علي(ع) و معدودي از انسانها با خصايص بيان شده هميشه هادي و رهبرند.
7. علي(ع) تجسم حقيقت: علي(ع) مقياس ميزاني است براي سنجش فطرتها و سرشتها، آن كه فطرتي سالم و سرشتي پاك دارد از وي نميرنجد ولو اينكه شمشيرش بر او فرود آيد و آن كه فطرتي آلوده دارد به او علاقهمند نگردد ولو اينكه احسانش كند. چون علي(ع) جز تجسم حقيقت چيزي نيست او خود ميفرمايد: “اگر با اين شمشيرم بيني مومن را بزنم كه با من دشمن شود هرگز دشمني نخواهد كرد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت. زيرا كه اين سخن بر زبان پيغمبر امي جاري گشته كه گفت: “يا علي! مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نميدارد. ”(3)
8. سبب دوستي و محبت علي(ع) در دلها: فوقالعادگي علي(ع) در چيست كه عشقها را برانگيخته و دلها را به خود شيفته ساخته و رنگ حيات جاوداني گرفته و براي هميشه زنده است؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا ميبينند و اصلا او را مرده احساس نميكنند بلكه زنده مييابند؟ مسلما ملاك دوستي او جسم او نيست زيرا جسم او اكنون در بين ما نيست و ما آن را احساس نكردهايم، و با محبت علي(ع) از نوع قهرماندوستي كه در همه ملتها وجود دارد نيست. هم اشتباه است كه بگوييم محبت علي(ع) از راه محبت نيست هم اشتباه است كه بگوييم محبت علي(ع) از راه محبت فضيلتهاي اخلاقي و انساني است و حب علي(ع) حب انسانيت است. درست است علي(ع) مظهر انسان كامل بوده و درست است كه انسان نمونههاي عالي انسانيت را دوست ميدارد اما اگر علي(ع) همه اين فضايل انساني را كه داشت ميداشت آن حكمت و آن علم، آن فداكاريها و از خود گذشتگيها، آن تواضع و فروتني، آن ادب، آن مهرباني و عطوفت، آن ضعيفپروري، آن عدالت، آن آزادگي و آزاديخواهي، آن احترام به انسان، آن ايثار، آن شجاعت، آن مروت و مردانگي نسبت به دشمن، آن سخا و جود و كرم و... اگر علي(ع) همه اينها را داشت ميداشت اما رنگ الهي نميداشت مسلما اين قدر كه امروز عاطفهانگيز و محبت خيز است نبود. علي(ع) از آن نظر محبوب است كه پيوند الهي دارد، دلهاي ما به طور ناخودآگاه در اعماق خويش با حق سرو سر و پيوستگي دارد و چون علي(ع) را آيت بزرگ حق و مظهر صفات حق مييابند به او عشق ميورزند. درحقيقت پشتوانه عشق علي(ع) پيوند جانها با حضرت حق است كه براي هميشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاوداني است مهر علي(ع) نيز جاودان است. نقطههاي روشن در وجود علي(ع) بسيار زياد است اما آنچه براي هميشه او را درخشنده و تابان قرار داده ايمان و اخلاص اوست و آن است كه به وي جذبه الهي داده است.
9. علي(ع) مردي دشمنساز و ناراضيساز: علي(ع) مردي دشمن ساز و ناراضي ساز بود، اين يكي ديگر از افتخارات بزرگ اوست. هر آدم هدفدار و مبارز و مخصوصا انقلابي كه در پي عملي ساختن هدفهاي مقدس خويش است مصداق قول خداست كه “يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومه لائم: در راه خدا ميكوشند و از سرزنش، سرزنشگري بيم نميكنند. ” (4)
اگر شخصيت علي (ع)، امروز تحريف نميشد و همچنانكه بوده ارائه داده ميشد، بسياري از مدعيان دوستيش در رديف دشمنانش قرار ميگرفتند! علي(ع) در راه خدا از كسي ملاحظه نداشت بلكه اگر به كسي عنايت ميورزيد و از كسي ملاحظه ميكرد به خاطر خدا بود. قهرا اين حالت، دشمن ساز است و روحهاي پر طمع و پر آرزو را رنجيده ميكند و به درد ميآورد. در ميان اصحاب پيغمبر (ص) هيچكس مانند علي(ع) دوستاني فداكار نداشت، همچنانكه هيچ كس مانند او دشمناني اين چنين جسور و خطرناك نداشت. مردي بود كه حتي بعد از مرگ، جنازهاش مورد هجوم دشمنان واقع گشت. او خود از اين جريان آگاه بود و آن را پيشبيني ميكرد و لذا وصيت كرد كه قبرش مخفي باشد و جز فرزندانش ديگران ندانند، تا آنكه حدود يك قرن گذشت و دولت امويان منقرض گشت، خوارج نيز منقرض شدند و يا سخت ناتوان گشتند، كينهها و كينهتوزيها كم شد و به دست امام صادق (ع) تربت مقدسش اعلان گشت.
10. علي(ع) مظهر جامعيت و انسان كامل: يكي از مظاهر جامعيت و انسان كامل بودن علي(ع) اين است كه در مقام اثبات و عمل با فرقههاي گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده و با همه مبارزه كرده است. گاهي او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنيا پرستان متجمل ميبينيم، گاهي هم در صحنه مبارزه با سياست پيشههاي ده رو و صدرو، گاهي با مقدس نماهاي جاهل و منحرف. لذا وجود مقدس حضرت علي(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پيكار برخاست؛ اصحاب جمل كه خود آنان را ناكثين ناميد و اصحاب صفين كه آنها را قاسطين خواند و اصحاب نهروان يعني خوارج كه خود آنها را مارقين ميخواند. (5)
11. مبارزه علي(ع) با دو طبقه: سراسر وجود علي (ع)، تاريخ و سيرت علي (ع)، خلق و خوي علي (ع)، رنگ و بوي علي (ع)، سخن و گفتگوي علي(ع) درس و سرمشق و تعليم و رهبري است. همچنان كه جذبهاي علي(ع) براي ما آمرزنده و درست است، دفعهاي او نيز چنين است، ما معمولا در زيارتهاي علي(ع) و ساير اظهار ادبها مدعي ميشويم كه ما دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو هستيم. تعبير ديگر اين جمله اين است كه به سوي آن نقطه ميرويم كه در جو جاذبه تو قرار دارد و تو جذب ميكني و از آن نقاط دوري ميگزينم كه تو آنها را دفع ميكني.
علي(ع) دو طبقه را سخت دفع كرده است1؛ - منافقان زيرك. -2 زاهدان احمق.
همين دو درس، براي مدعيان تشييع او كافي است كه چشم باز كنند و فريب منافقان را نخورند، تيزبين باشند و ظاهربيني را رها نمايند.
/خ
1. تاثير علي(ع) بر روي انسانها: يكي ازجوانب و نواحي وجود اين شخصيت عظيم، ناحيه تاثير او بر روي انسانها به شكل مثبت يا منفي است و به عبارت ديگر “جاذبه و دافعه” نيرومند اوست كه هنوز هم نقش فعال خود را ايفا مينمايد.
2. امتياز اساسي علي(ع:) امتياز اساسي علي(ع) و ساير مرداني كه از پرتو حق روشن بودهاند اين است كه علاوه بر مشغول داشتن خاطرها، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ايمان و استحكام ميبخشند.
3. خاصيت و مكتب علي(ع:) در علي(ع) هم خاصيت فيلسوف است و هم خاصيت رهبر انقلابي و هم خاصيت پير طريقت و هم خاصيتي از نوع خاصيت پيامبران مكتب او هم مكتب عقل و انديشه است و هم مكتب شور و انقلاب و هم مكتب تسليم و انضباط و هم مكتب حسن و زيبايي و جذبه و حركت.
4. بيان اوصاف علي(ع:) پيش از آنكه امام عادل براي ديگران باشد و درباره ديگران به عدل رفتار كند خود شخصا موجودي متعادل و متوازن بود. كمالات انسانيت را باهم جمع كرده بود. هم انديشهاي عميق و دور رس داشت و هم عواطفي رقيق و سرشار، كمال جسم و كمال روح را توام داشت. شب هنگام عبادت از ماسوي ميبريد و روز در متن اجتماع فعاليت ميكرد. روزها چشم انسانها مواسات و از خودگذشتگيهاي او را ميديد و گوشهايشان پند و اندرزها و گفتارهاي حكيمانهاش را ميشنيد و شب چشم ستارگان اشكهاي عابدانهاش را ميديد و به گوش آسمان مناجاتهاي عاشقانهاش را ميشنيد. هم مفتي بود وهم حكيم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعي، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضي بود و هم كارگر، هم خطيب بود و هم نويسنده، بالاخره به تمام معني يك انسان كامل بود با همه زيباييهايش.
5. علي(ع) شخصيت دو نيرويي: علي(ع) از مرداني است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است. شايد در تمام قرون و اعصار، جاذبه و دافعهاي به نيرومندي جاذبه و دافعه علي(ع) پيدا نكنيم. دوستاني دارد عجيب، تاريخي، فداكار، با گذشت، از عشق او همچون شعلههايي از خرمني آتش سوزان و پرفروغاند جان دادن در راه او را آرمان و افتخار ميشمارند ودر دوستي او همه چيز را فراموش كردهاند. از مرگ علي(ع) ساليان، بلكه قروني گذشت اما اين جاذبه همچنان پرتو ميافكند و چشمها را به سوي خويش خيره ميسازد. در دوران زندگيش عناصر شريف و نجيب، خداپرستاني فداكار و بيطمع، مردمي با گذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق كرد و حول محور وجودش چرخيدند كه هركدام تاريخچهاي آموزنده دارند و پس از مرگش در دوران خلافت معاويه و امويان، جمعيتهاي زيادي به جرم دوستي او در سختترين شكنجهها قرار گرفتند اما قدمي را در دوستي و عشق علي(ع) كوتاه نيامدند و تا پاي جان ايستادند.
6. جاودانه ماندن علي(ع:) علي(ع) اگر رنگ خدا نميداشت و مردي الهي نميبود فراموش شده بود. تاريخ بشر قهرمانهاي بسيار سراغ دارد قهرمانهاي سخن، قهرمانهاي علم و فلسفه، قهرمانهاي قدرت و سلطنت، قهرمان ميدان جنگ ولي همه را بشر از ياد برده و يا اصلا نشناخته است اما علي(ع) نه تنها با كشته شدنش نمرد بلكه زندهتر شد خود ميگويد: “گردآورندگان داراييها در همان حال كه زندهاند مردهاند و دانشمندان (علماي رباني) پايدارند تا روزگار پايدار است جسمهاي آنها گمشده است اما نقشهاي آنها بر صفحه دلها موجود است. ”(1) درباره شخص خودش ميفرمايد: “فردا روزهاي مرا ميبينيد و خصايص شناخته نشده من برايتان آشكار ميگردد و پس از تمام شدن جان من و ايستادن ديگري به جاي من مرا خواهيد شناخت”(2)
در حقيقت علي(ع) همچون قوانين فطرت است كه جاودانه ميمانند. او منبع فياضي است كه تمام نميگردد بلكه روز به روز زيادتر ميشود و به قول “جبران خليل جبران” از شخصيتهايي است كه در عصر پيش از عصر خود به دنيا آمدهاند.
بعضي از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند و بعضي اندكي بعد از زمان خويش نيز رهبرند و به تدريج رهبريشان رو به فراموشي ميرود. اما حضرت علي(ع) و معدودي از انسانها با خصايص بيان شده هميشه هادي و رهبرند.
7. علي(ع) تجسم حقيقت: علي(ع) مقياس ميزاني است براي سنجش فطرتها و سرشتها، آن كه فطرتي سالم و سرشتي پاك دارد از وي نميرنجد ولو اينكه شمشيرش بر او فرود آيد و آن كه فطرتي آلوده دارد به او علاقهمند نگردد ولو اينكه احسانش كند. چون علي(ع) جز تجسم حقيقت چيزي نيست او خود ميفرمايد: “اگر با اين شمشيرم بيني مومن را بزنم كه با من دشمن شود هرگز دشمني نخواهد كرد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت. زيرا كه اين سخن بر زبان پيغمبر امي جاري گشته كه گفت: “يا علي! مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نميدارد. ”(3)
8. سبب دوستي و محبت علي(ع) در دلها: فوقالعادگي علي(ع) در چيست كه عشقها را برانگيخته و دلها را به خود شيفته ساخته و رنگ حيات جاوداني گرفته و براي هميشه زنده است؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا ميبينند و اصلا او را مرده احساس نميكنند بلكه زنده مييابند؟ مسلما ملاك دوستي او جسم او نيست زيرا جسم او اكنون در بين ما نيست و ما آن را احساس نكردهايم، و با محبت علي(ع) از نوع قهرماندوستي كه در همه ملتها وجود دارد نيست. هم اشتباه است كه بگوييم محبت علي(ع) از راه محبت نيست هم اشتباه است كه بگوييم محبت علي(ع) از راه محبت فضيلتهاي اخلاقي و انساني است و حب علي(ع) حب انسانيت است. درست است علي(ع) مظهر انسان كامل بوده و درست است كه انسان نمونههاي عالي انسانيت را دوست ميدارد اما اگر علي(ع) همه اين فضايل انساني را كه داشت ميداشت آن حكمت و آن علم، آن فداكاريها و از خود گذشتگيها، آن تواضع و فروتني، آن ادب، آن مهرباني و عطوفت، آن ضعيفپروري، آن عدالت، آن آزادگي و آزاديخواهي، آن احترام به انسان، آن ايثار، آن شجاعت، آن مروت و مردانگي نسبت به دشمن، آن سخا و جود و كرم و... اگر علي(ع) همه اينها را داشت ميداشت اما رنگ الهي نميداشت مسلما اين قدر كه امروز عاطفهانگيز و محبت خيز است نبود. علي(ع) از آن نظر محبوب است كه پيوند الهي دارد، دلهاي ما به طور ناخودآگاه در اعماق خويش با حق سرو سر و پيوستگي دارد و چون علي(ع) را آيت بزرگ حق و مظهر صفات حق مييابند به او عشق ميورزند. درحقيقت پشتوانه عشق علي(ع) پيوند جانها با حضرت حق است كه براي هميشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاوداني است مهر علي(ع) نيز جاودان است. نقطههاي روشن در وجود علي(ع) بسيار زياد است اما آنچه براي هميشه او را درخشنده و تابان قرار داده ايمان و اخلاص اوست و آن است كه به وي جذبه الهي داده است.
9. علي(ع) مردي دشمنساز و ناراضيساز: علي(ع) مردي دشمن ساز و ناراضي ساز بود، اين يكي ديگر از افتخارات بزرگ اوست. هر آدم هدفدار و مبارز و مخصوصا انقلابي كه در پي عملي ساختن هدفهاي مقدس خويش است مصداق قول خداست كه “يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومه لائم: در راه خدا ميكوشند و از سرزنش، سرزنشگري بيم نميكنند. ” (4)
اگر شخصيت علي (ع)، امروز تحريف نميشد و همچنانكه بوده ارائه داده ميشد، بسياري از مدعيان دوستيش در رديف دشمنانش قرار ميگرفتند! علي(ع) در راه خدا از كسي ملاحظه نداشت بلكه اگر به كسي عنايت ميورزيد و از كسي ملاحظه ميكرد به خاطر خدا بود. قهرا اين حالت، دشمن ساز است و روحهاي پر طمع و پر آرزو را رنجيده ميكند و به درد ميآورد. در ميان اصحاب پيغمبر (ص) هيچكس مانند علي(ع) دوستاني فداكار نداشت، همچنانكه هيچ كس مانند او دشمناني اين چنين جسور و خطرناك نداشت. مردي بود كه حتي بعد از مرگ، جنازهاش مورد هجوم دشمنان واقع گشت. او خود از اين جريان آگاه بود و آن را پيشبيني ميكرد و لذا وصيت كرد كه قبرش مخفي باشد و جز فرزندانش ديگران ندانند، تا آنكه حدود يك قرن گذشت و دولت امويان منقرض گشت، خوارج نيز منقرض شدند و يا سخت ناتوان گشتند، كينهها و كينهتوزيها كم شد و به دست امام صادق (ع) تربت مقدسش اعلان گشت.
10. علي(ع) مظهر جامعيت و انسان كامل: يكي از مظاهر جامعيت و انسان كامل بودن علي(ع) اين است كه در مقام اثبات و عمل با فرقههاي گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده و با همه مبارزه كرده است. گاهي او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنيا پرستان متجمل ميبينيم، گاهي هم در صحنه مبارزه با سياست پيشههاي ده رو و صدرو، گاهي با مقدس نماهاي جاهل و منحرف. لذا وجود مقدس حضرت علي(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پيكار برخاست؛ اصحاب جمل كه خود آنان را ناكثين ناميد و اصحاب صفين كه آنها را قاسطين خواند و اصحاب نهروان يعني خوارج كه خود آنها را مارقين ميخواند. (5)
11. مبارزه علي(ع) با دو طبقه: سراسر وجود علي (ع)، تاريخ و سيرت علي (ع)، خلق و خوي علي (ع)، رنگ و بوي علي (ع)، سخن و گفتگوي علي(ع) درس و سرمشق و تعليم و رهبري است. همچنان كه جذبهاي علي(ع) براي ما آمرزنده و درست است، دفعهاي او نيز چنين است، ما معمولا در زيارتهاي علي(ع) و ساير اظهار ادبها مدعي ميشويم كه ما دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو هستيم. تعبير ديگر اين جمله اين است كه به سوي آن نقطه ميرويم كه در جو جاذبه تو قرار دارد و تو جذب ميكني و از آن نقاط دوري ميگزينم كه تو آنها را دفع ميكني.
علي(ع) دو طبقه را سخت دفع كرده است1؛ - منافقان زيرك. -2 زاهدان احمق.
همين دو درس، براي مدعيان تشييع او كافي است كه چشم باز كنند و فريب منافقان را نخورند، تيزبين باشند و ظاهربيني را رها نمايند.
پي نوشتها:
1. نهجالبلاغه، حكمت 139
2. نهجالبلاغه، خطبه 149
3. نهجالبلاغه، حكمت 42
4. سوره مائده، 54
5. و قبل از آن حضرت، پيغمبر (ص) آنان را به اين نامها ناميد كه به وي گفت: “ستقاتل بعدي الناكثين و القاسطين و المارقين” پس از من با ناكثين و قاسطين و مارقين مقاتله خواهي كرد. اين روايت را ابنابيالحديد در شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 201 نقل ميكند و ميگويد اين روايت يكي از دلايل نبوت حضرت ختمي مرتب است، زيرا كه اخباري صريح است از آينده و غيب كه هيچگونه تاويل و اجمالي در آن راه ندارد.
/خ