تفاوت هوش هیجانی (EQ) با هوش شناختی (IQ) چیست؟

سال‌‌های طولانی مردم دنیا بر این باور بودند که دلیل موفقیت برخی اشخاص در زندگی شخصی و اجتماعی‌شان در دایره‌ی استعداد‌های ذهنی آنان، یا به تعبیر علمی‌تر، هوش ذهنی‌شان (IQ) جای می‌گیرد؛ یعنی
جمعه، 7 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تفاوت هوش هیجانی (EQ) با هوش شناختی (IQ) چیست؟
تفاوت هوش هیجانی (EQ) با هوش شناختی (IQ) چیست؟

نویسنده: علی صادقی سرشتل

1. آیا هیجان نیز مثبت و منفی دارد؟
2. تفاوت هوش هیجانی (EQ) با هوش شناختی (IQ) چیست؟
3. ویژگی افراد دارای هوش هیجانی بالا چیست؟

عامل اصلی موفقیت در زندگی شخصی چیست؟

سال‌‌های طولانی مردم دنیا بر این باور بودند که دلیل موفقیت برخی اشخاص در زندگی شخصی و اجتماعی‌شان در دایره‌ی استعداد‌های ذهنی آنان، یا به تعبیر علمی‌تر، هوش ذهنی‌شان (IQ) جای می‌گیرد؛ یعنی بالا بودن استعداد‌های ذهنی موجب می‌شود افراد بتوانند تحصیلاتشان را در سطوح عالیه ادامه دهند و با برخورداری از معلومات بالا بتوانند به سطح بالاتری از درآمد و رفاه و در نتیجه، زندگی موفق و آرامش بخش برسند. اگر هیجان‌های خود را مدیریت نکنید، آنها ما را مدیریت خواهند کرد. با شکل‌گیری دانش روان‌شناسی، توجه روان شناسان آن به این موضوع جلب شد که عامل اصلی و واقعی موفقیت در زندگی انسان‌ها چیست. سال‌ها پژوهش و مطالعه و گردآوری اطلاعات درباره‌ی انسانهای موفق، روان شناسان را متقاعد کرد این باور قدیمی انس‌آنها که «هرکه باهوش‌تر است، موفق‌تر است»، حقیقت خارجی ندارد. آنان به این نتیجه رسیدند که نه تحصیلات، نه تجربه، نه معلومات و نه هوش ذهنی (IQ)، هیچ یک نمی‌تواند تعیین کند که چرا کسی موفق می‌شود، اما دیگری نه. آنان دریافتند عامل دیگری وجود دارد که گویا جامعه برای آن هیچ توضیحی ندارد.
ما هر روز نمونه‌‌هایی از این نتیجه‌گیری روان شناسان را در محیط کار، خانه، فامیل، مدرسه و محله‌ی خود می‌بینیم. ما مردم باهوش و تحصیل کرد‌ه‌ای را می‌بینیم که موفق نیستند؛ در حالی که افرادی را می‌بینیم که بدون مهارت یا ویژگی‌‌های بارز، بسیار موفق‌اند. راستی دلیل این مطلب چیست؟ پاسخ این پرسش، تقریباً همیشه به مفهومی به نام «هوش هیجانی» باز می‌گردد. (1)
برآنیم در این نوشتار بیان کنیم که هوش هیجانی چیست؟ از چه مؤلفه‌‌هایی تشکیل می‌شود و از چه راهکار‌هایی برای بالا بردن آن استفاده می‌شود.

هوش هیجانی

نخستین بار، اصطلاح هوش هیجانی را در روان شناس به نام‌های پیتر سالوی و جان مایر به کار بردند. آنان سال 1989 مقاله‌ای به نام هوش هیجانی، در مجله‌ی تخصصی «تخیل، شناخت و شخصیت» ارائه کردند و هوش هیجانی را به منزله‌ی شکلی از هوش اجتماعی مطرح ساختند. (2) سالوی و مایر در پی پاسخ دادن به این مسئله بودند که چرا برخی افراد باهوش نمی‌توانند موفق باشند. آنان دریافتند بسیاری از این افراد به سبب نداشتن مهارت‌های ارتباطی- که یکی از مؤلفه‌‌های اصلی هوش هیجانی است- به مشکل دچار می‌شوند. (3)
اصطلاح هوش هیجانی از زمان انتشار کتاب معروف دانیل گُلمن- روزنامه نگار و روان شناس دانشگاه هاروارد (1995)- با همین نام، یعنی هوش هیجانی- که جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های زمان خود بود- به شکلی گسترده بخشی از زبان روزمره شد. این موضوع، بحث‌های بسیاری را برانگیخت و مجله‌ی تایم نیز روی جلدش واژه‌ی هوش هیجانی را به کار برد.

هیجان

روزی پدری به پسر بچه بداخلاقش جعبه‌ای میخ داد و گفت: باید هر بار که عصبانی می‌شوی، یکی از این میخ‌‌ها را به دیوار بکوبی! روز نخست، پسربچه چند میخ به دیوار کوبید. اما طی چند هفته‌ی بعد، همان‌طور که می‌آموخت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، شمار میخ‌‌های کوبیده شده به دیوار کمتر و کمتر شد. سرانجام روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی‌شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر پیشنهاد کرد که میخ‌ها را از دیوار بیرون آورد. وقتی پسر بچه میخ‌ها را از دیوار بیرون آورد، پدرش او را کنار دیوار برد و گفت: پسرم! تو کار خوبی انجام دادی، اما به سوراخ‌های روی دیوار نگاه کن! تو هنگام عصبانیت، حرف‌‌هایی می‌زنی که آن حرف‌‌ها چنین آثاری بر جای می‌گذارند. ما در زندگی روزمره‌ی خود، همواره با رویداد‌های گوناگونی روبه رو و یا از ‌آنها آگاه می‌شویم که هر یک، احساسات یا هیجان‌هایی را در ما پدید می‌آورند. این رویداد‌ها در ایجاد مشکلات رفتاری برای ما مؤثرند. هیج ‌آنها نقشی مهم در زندگی ما ایفا می‌کنند. ‌آنها به رؤیا‌ها، خاطره‌‌ها و ادراک‌های ما جان می‌بخشند و وقتی که دچار اختلال شوند، سهم عمد‌ه‌ای را در ایجاد اختلال‌‌های روانی بازی می‌کنند. در زبان فارسی، هیجان واژ‌ه‌ای است که بیشتر برای بیان احساسات و حالات پرشور و پرانرژی به کار می‌رود، ولی در روان‌شناسی، به همه‌ی حالات احساسی و روانی مثبت و منفی گفته می‌شود. دانیل گلمن درباره‌ی هیجان، این‌گونه می‌نویسد: «لغت هیجان، به یک احساس، فکر و حالت بیولوژیکی مختص ‌آنها، و همچنین به دامنه‌ای از تمایلات شخص برای عمل کردن بر اساس احساسات و افکار اشاره دارد». (4) هیجان‌ها معمولاً به احساس‌ها و واکنش‌‌های عاطفی اشاره دارند. هر هیجان، از سه مؤلفه‌ی اصلی تشکیل شده است:
1. مؤلفه‌ی شناختی، افکار، باور‌ها و انتظار‌هایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین می‌کنند. آنچه برای یک فرد فوق العاده لذت‌بخش است، ممکن است برای دیگران کسل کننده یا آزاردهنده باشد.
2. مؤلفه‌ی فیزیولوژیکی که شامل تغییر‌های جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطه‌ی ترس یا خشم برانگیخته می‌شود، ضربان قلب افزایش می‌یابد؛ مردمک‌ها گشاد می‌شوند و میزان تنفس بیشتر می‌شود.
3. مؤلفه رفتاری، به حالت‌‌های گوناگون بروز هیجان‌ها اشاره دارد؛ جلوه‌‌های چهره، حالت‌‌های اندام، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، غم و هیجان‌های دیگر تغییر می‌کنند.

انواع هیجان‌ها

عنوان برخی هیجان‌های اصلی از این قرار است: خشم، اندوه، ترس، شادمانی، عشق، شگفتی، نفرت و شرم. اگر هیجان‌ها به درستی مهار نشوند، در آینده خود را در قالب رفتار‌هایی نادرست نشان خواهند داد. عنوان برخی هیجان‌های فرعی نیز که زیر مجموعه‌ هیجان‌های اصلی‌اند، از این قرار است: تنفر، غضب، اوقات تلخی، غصه، تأثر، دل تنگی، نگرانی، بیم، ناآرامی، دل‌واپسی، شادی، لذت، آسودگی، رفاقت، اعتماد، مهربانی، بهت، تعجب، تحقیر، ا‌هانت، احساس گناه، حسرت و احساس پشیمانی. (5)
می‌توان از منظری دیگر هیجان‌ها را به دو دسته منفی و مثبت تقسیم کرد:

1. هیجان‌های مثبت:

شادی (از رسیدن به هدف) و علاقه (به یادگیری و پرورش شایستگی‌‌ها و مهارت‌ها)؛

2. هیجان‌های منفی:

تعجب (از دیدن دوستی قدیمی)، ترس (هنگامی که در معرض آسیبیم)، خشم (در اثر ناکامی و دست نیافتن به هدف و خواسته)، انزجار (بر اثر پذیرفته نشدن و مطرود شدن) و اندوه (بر اثر شکست و جدایی). (6)

کارکرد‌های مثبت هیجان

هیجان‌ها نقشی مهم و انکارناپذیر در زندگی ما انسان‌ها دارند. برخی فواید و نقش‌‌های مهم هیجان بدین شرح است:

1. هشدار برای تغییر رفتار:

زمانی که نیاز‌های عاطفی و روانی ما ارضا نمی‌شوند، هیجان‌ها به ما هشدار می‌دهند در آینده به دنبال راه‌حل‌‌هایی برای ارضای مناسب آن نیاز‌ها برآییم. برای مثال، وقتی نیاز‌های اجتماعی و ارتباطی ما برآورده نشوند، احساس تنهایی می‌کنیم یا وقتی که نیاز ایمنی ما برآورده نمی‌شود، می‌ترسیم.
همچنین وقتی دیگران نیاز ما را به پذیرفته شدن برآورده نمی‌سازند، احساس طرد شدن می‌کنیم. احساس تنهایی، احساس ترس و احساس طرد شدن در ما این انگیزه را به وجود می‌آورند که در روابط بعدی خود به گونه‌ای رفتار کنیم که از این احساس‌‌های منفی نجات یابیم.

بیشتر بخوانید: EQ در برابر IQ

 

٢. کمک به تصمیم‌گیری:

هیجان‌ها منبع ارزشمندی از اطلاعات‌اند و در تصمیم‌گیری‌‌ها به ما کمک می‌کنند. پژوهش‌‌ها نشان می‌دهد وقتی رابطه هیجان با مغز قطع می‌شود، فرد از تصمیم‌گیری باز می‌ماند؛ زیرا نمی‌فهمد چه احساسی درباره‌ی انتخابش خواهد داشت. اینکه ما ندانیم آیا با انجام کاری احساس خوب در ما ایجاد خواهد شد یا احساس بد، موجب می‌شود هنگام تصمیم‌گیری برای انجام دادن یا انجام ندادن آن عمل، سردرگم شویم.

3. تعیین حد و مرز‌ها در روابط:

وقتی از رفتاری دل‌خور می‌شویم، هیجان‌ها به ما هشدار می‌دهند. این دل خوری به وسیله‌ی واکنش‌‌های هیجانی در رفتار ما نمایان می‌شود و فرد مقابل ما درمی‌یابد که باید در رفتارش با ما تجدیدنظر کند. بنابراین، ما به وسیله‌ی هیجان‌های خود و شیوه‌‌های ابراز ‌آنها، چارچوب دلخواه خود را در روابطمان برای دیگران ترسیم می‌کنیم.

4. کمک به برقراری ارتباط:

هیجان‌ها در برقراری ارتباط به ما کمک می‌کنند. برای مثال، حرکات چهره‌ی شخص می‌تواند طیف گسترد‌ه‌ای از هیجان‌ها را منتقل سازد. برای مثال اگر آسیب دیده باشیم، برای دیگران این نشانه‌‌ها را می‌فرستیم که به کمک و یاری نیاز داریم. از سوی دیگر، اگر بتوانیم به نیاز‌های هیجانی دیگران خوب گوش کنیم، افزون بر کمک به ‌آنها، می‌توانیم احساسشان را درک و به آن توجه کنیم.

5. افزایش توان روبه رو شدن با خطر‌ها:

هنگامی که در معرض خطر قرار می‌گیریم، هیجان، موجب افزایش توان جسم و روان می‌شود. در پرتو انرژی آزاد شده از راه هیجان است که می‌توان با توان بسیار به حل و فصل مشکلات پرداخت. البته باید توجه کرد که از این انرژی‌‌ها در جهت درست استفاده شود. (7)

کارکرد‌های منفی هیجان

هیجان‌ها آثاری ویرانگر نیز دارند که اگر کنترل نشوند، موجب بروز برخی مشکلات در زندگی شخص می‌شوند. در این بخش، به برخی از پیامد‌های منفی هیجان اشاره می‌کنیم: اگر هیجان ترس مدیریت نشود به اضطراب می‌انجامد و اضطراب، ریشه‌ی پدیدآیی بسیاری از مشکلات روانی است.

1. بروز اعمال ناپسند:

صفحه‌ی حوادث روزنامه‌‌ها پر از رویداد‌هایی ناگوار است که در هیجان‌های منفی ریشه دارند؛ هیجان‌هایی که در یک لحظه به اوج رسید‌ه‌اند و شخص به جای کنترل ‌آنها، چشم و گوش بسته بنا بر ‌آنها عمل کرده و فاجعه‌ای را رقم زده است.

2. اغفال مخاطبان:

اگر نتوانید کسی را با دلایل منطقی به کاری وادارید، می‌توانید با تأثیر گذاشتن بر هیجان‌های او از راه واژه‌ها، حالت هیجانی منفی در او ایجاد کنید تا او را به انجام کار دلخواهتان وادارید.

3. اتلاف انرژی‌‌های جسمی:

وقتی هیجان‌های شدیدی مانند ترس یا خشم بر ما چیره می‌شوند، مقدار بسیاری گلیکوژن وارد خون می‌شود تا سوخت فراوانی را به عضلات بدن برای ایجاد رفتار هیجانی برساند. این فرایند سرانجام موجب هدررفت انرژی می‌شود. (8)

پیامد‌های کنترل نکردن هیجان

به رغم اینکه هیجان‌ها جزو امکانات زیستی ما هستند، لازم است مدیریت شوند، وگرنه با پیامد‌هایی منفی روبه رو می‌شویم. چند نمونه از این پیامد‌های منفی بدین قرارند:

1. برون‌ریزی رفتار‌ها:

در برخی اشخاص که نمی‌توانند هیجان‌هایشان را مدیریت کنند، این هیجان‌ها به صورت مشکلات رفتاری ظاهر می‌شوند. برخی از این اشخاص هنگام هیجان‌ها، رفتار‌هایی کنترل ناپذیر نشان می‌دهند که معمولاً اوضاع را خراب‌تر می‌کند و اغلب روابط را با مشکلاتی روبه رو می‌سازد.

2. درون‌ریزی رفتار‌ها:

برخی دیگر از اشخاص که نمی‌توانند هیجان‌هایشان را مدیریت نمایند، مایل‌اند احساسات خود را به شدت کنترل کنند. آنان ممکن است احساس هراس، اندوه و اضطراب را درونی سازند و با اینکه از تنهایی بیزارند، تمایل دارند بیشتر زمان خود را به تنهایی بگذرانند تا از فشار‌های روانی ناشی از نداشتن مدیریت هیجان در امان بمانند، ولی به نتیجه خوبی نمی‌رسند.

3. ایجاد اضطراب:

یکی از هیجان‌های ما ترس است که اگر مدیریت نشود، به اضطراب می‌انجامد. اضطراب، یکی از رایج‌ترین اختلالات هیجانی- عاطفی در قرن کنونی است. در نظریه‌‌های گوناگون روان شناختی، اضطراب را ریشه‌ی مشکلات می‌خوانند. (9) اضطراب، تهدید کننده‌ی سلامت روانی فرد است. افراد، بسته به چیزی که از آن می‌ترسند، ممکن است در رویارویی واقعی یا خیالی با آن، به اضطراب دچار شوند. اضطراب ممکن است به وسواس بینجامد. شخص وسواسی عملی را برای کاهش افکار وسواس‌گونه تکرار می‌کند، اما این تکرار کاربردی ندارد و شخص همچنان به رفتار وسواس گونه‌اش ادامه می‌دهد.

4. ایجاد افسردگی:

افسردگی در حقیقت یکی از مشکلات درونی کردن هیجان‌هاست که به دلیل اهمیتش، از آن به منزله‌ی پیامد منفی جداگانه‌ای یاد می‌کنند. افسردگی، به هیجان غمگینی مربوط است. «افسردگی تا زمانی یک حالت طبیعی تلقی می‌شود که: اولاً کوتاه مدت باشد؛ ثانیاً شدت زیادی- مثلاً فکر خودکشی نداشته باشد؛ و ثالثاً علایم همراهی چون بی‌خوابی و بی‌اشتهایی شدید و احساس گناه شدید نداشته باشد. در غیر این صورت، افسردگی یک بیماری تلقی می‌شود». (10) افراد افسرده معمولاً می‌پندارند که همیشه باید از روبه رو شدن با حوادث ناگوار بپرهیزند. برخی افراد برای فرار از افسردگی و اضطراب به پرخوری روی می‌آورند.
اگر نتوانیم بیاموزیم چگونه عاقلانه بیندیشیم و هیجان‌هایمان را کنترل کنیم، نمی‌توانیم در لحظه‌‌های هیجانی هوشمند باشیم. (11) حال که با هیجان، انواع و کارکرد‌های متفاوت آن آشنا شدیم، زمان آن رسیده که سراغ موضوع اصلی کتاب، یعنی هوش هیجانی برویم.

هوش هیجانی چیست؟

برای هوش هیجانی، تعریف‌‌های گوناگونی بیان شده است. یکی از تعریف‌‌هایی که در عین سادگی، ما را به خوبی با مفهوم هوش هیجانی آشنا می‌کند، این تعریف است: «توجه به هیجان‌ها و کاربرد مناسب ‌آنها در روابط انسانی، درک احوال خود و دیگران، خویشتن‌داری و تسلط بر خواسته‌‌های آنی، همدلی با دیگران و استفاده مثبت از هیجان‌ها در تفکر و شناخت». (12)
دانیل گُلمن می‌گوید: فردی که هوش هیجانی پایینی دارد، حتی اگر بهترین آموزش‌‌ها را ببیند، نمی‌تواند رهبری برجسته و بزرگ شود. او معتقد بود که از هوشمندی باید تعریفی جدید ارائه شود و اینکه درباره‌ی ما با معیار‌هایی جدید داوری شود و نه اینکه چقدر هوشمندیم یا چقدر آموزش دیده‌ایم، و یا چه تخصصی داریم، بلکه مهم آن است که چگونه می‌توانیم خودمان را اداره کنیم. (13) نگران نباشید، می‌توانید هوش هیجانی را با تمرین افزایش دهید.
دکتر تراویس برادری و دکتر جین گریوز ‌آنها مدت ده سال تحقیق خود بر روی پانصد هزار نفر، نقش هیجان‌ها را در زندگی روزمره بررسی کردند و با تهیه‌ی آرشیوی نزدیک به 25 میلیون پاسخ، به نتایج جالبی دست یافته‌اند؛
* تنها 36 درصد مردم از هیجان‌های خود به طور دقیق آگاهی دارند؛
* تنها 23 درصد مردم می‌توانند هیجان‌های خود را کنترل کنند. (14)
نکته‌ی مهم آن است که هوش هیجانی افزایش‌پذیر است. در این کتاب، نخست به معرفی هیجان، انواع آن و پیامد‌های کنترل نکردن هیجان پرداخته‌ایم. در ادامه نیز تعریف هوش هیجانی، مؤلفه‌‌های آن و راه‌های عملی بالا بردن هوش هیجانی را بیان کرده‌ایم. امید آنکه این مجموعه بتواند راهنمایی سودمند در جهت رسیدن به زندگی‌ای مثبت‌تر باشد.

ضرورت بحث از هوش هیجانی

بنا بر مطالب عنوان شده، هوش هیجانی مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای گرفتن تصمیم‌‌های مناسب در زندگی است. به عبارتی دیگر، عاملی است که هنگام شکست، در شخص انگیزه‌ی جبران را ایجاد می‌کند و زمینه‌ی برقراری دوباره‌ی رابطه‌ی خوب را با خود و مردم فراهم می‌سازد.
گُلمن، یکی از پیش‌گامان پژوهش در زمینه هوش هیجانی، در مصاحبه‌ای گفته است: «هوش شناختی» در بهترین وضعیت، تنها 20% از موفقیت‌‌های زندگی را فراهم می‌کند و 80% موفقیت‌ها به عوامل دیگری جز هوش شناختی وابسته است. سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیت‌‌ها، در گرو مهارت‌‌هایی است که «هوش هیجانی» را تشکیل می‌دهند. هوش هیجانی بهترین پیش بینی کننده‌ی موفقیت افراد در زندگی و چگونگی برخورد مناسب با استرس‌‌هاست. (15)
نتایج پژوهش‌‌ها در سال‌‌های گذشته نشان داده است که بین ضعفِ هوش هیجانی و آمادگی شخص برای دچار شدن به انواع بیماری‌‌های جسمی و روانی همبستگی بالایی وجود دارد. برای مثال، اضطراب، تنیدگی و افسردگی، اغلب به سبب هوش هیجانی پایین در شخص به وجود می‌آید. از سویی خود این اضطراب و افسردگی، ذهن را در تنش و ناراحتی غرق می‌کند و به مغز پیام می‌دهد تا از مصرف انرژی برای رویارویی با بیماری بکاهد. در نتیجه، مکانیزم دفاعی بدن ضعیف می‌شود و بدن در برابر انواع بیماری‌‌های جسمی- از سرماخوردگی گرفته تا سرطان- آسیب پذیر می‌شود. در این زمینه می‌توان به پژوهش‌‌های چند ساله‌ی تراویس برادبری و جین گریوز درباره‌ی هوش هیجانی اشاره کرد. آنان در کتابشان، پس از تبیین این هم بستگی می‌نویسند: «اضطراب هیجانی آنان (بیماران) ناشی از تعارض‌‌های حل نشده و هیجان‌های مدیریت نشده بود». (16)
پژوهش‌‌های دیگر در این زمینه نشان داده است اشخاصی که در زندگی هوش هیجانی بالایی دارند، به راحتی می‌توانند با محیط پیرامونشان سازگار شوند. به همین سبب اعتماد به نفس بالایی به دست می‌آورند و در نتیجه، کمتر به تنش‌‌های روانی و بیماری‌‌های جسمی دچار می‌شوند. اگر هم بیمار شوند، زودتر از افرادی که هوش هیجانی پایینی دارند، سلامتی‌شان را بازمی‌یابند.
بنا بر این مطالب، روشن می‌شود که شناخت دقیق هوش هیجانی و آموختن مهارت‌های بالا بردن هوش هیجانی، گامی مؤثر در راه کنترل فشار‌ها و تنش‌های روانی در زندگی فردی و اجتماعی است و می‌تواند ما را به گونه‌ای چشمگیر در حل مسائل و مشکلاتمان یاری کند. از سویی روشن می‌شود که رسیدن به این اهداف تا حد بسیاری ما را از دچار شدن به انواع بیماری‌‌های جسمی مصون می‌دارد. در این کتاب برآنیم شما را در انجام این مهم یاری رسانیم.

تفاوت هوش هیجانی (EQ) و هوش شناختی (IQ)

همه‌ی ما ترکیبی از هوش (IQ) و هیجان (EQ) داریم. توجه به این نکته لازم است که IQ با EQ متضاد نیست، بلکه تنها با آن متفاوت است. اگر بخواهیم با بیانی مختصر و گویا به تفاوت این دو مفهوم اشاره کنیم، می‌توانیم بگوییم که IQ به توان ذهنی اشخاص اشاره دارد؛ در حالی که EQ به مهارت‌های مؤثر و مفید در زندگی فردی و اجتماعی گفته می‌شود. برای مثال، ما برای پذیرفته شدن در دانشگاه و موفقیت در تحصیلاتمان به IQ بالایی نیازمندیم، ولی برای موفقیت در زندگی فردی و شغلی و بهبود روابط اجتماعی‌مان به EQ بالا نیاز داریم. پژوهشگران می‌گویند که IQ در ژنتیک ریشه دارد، اما EQ به آموزش نیازمند است و می‌توان آن را با آموزش افزایش داد. به عبارت دیگر، IQ کفِ موفقیت‌‌های افراد است و EQ سقف آن. (17)

نشانه‌‌های اشخاص با هوشِ هیجانی بالا

افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، در زندگی از مهارت‌‌هایی بهره می‌برند که موجب احساسِ خوشایندی آنان از زندگی روزمره‌شان می‌شود. شاید شما مایل باشید بدانید که آیا می‌توانید خود را جزو اشخاصی بدانید که هوش هیجانی بالا دارند؟ برای اینکه بتوانیم شما را در یافتن پاسخ درست به این پرسش یاری کنیم، لازم است با نشانه‌‌های افرادِ با هوشِ هیجانی بالا آشنایتان کنیم. مهم‌ترین نشانه‌‌ها به شرح ذیل‌اند:
1. احساسات خود را روشن، درست و بدون ترس بیان می‌کنند؛
2. بر احساسات و هیجان‌های منفی خود تسلط دارند؛
3. ارتباط غیرکلامی را به خوبی درک می‌کنند؛
4. خوش‌بین‌اند و شکست‌‌ها را بدون علت به خود نسبت نمی‌دهند؛
5. به شنیدن و فهمیدن احساسات دیگران علاقه نشان می‌دهند؛
6. افکار منطقی دیگران را می‌پذیرند و اگر بخواهند فکر کسی را رد کنند، این کار را با دلیل انجام می‌دهند؛
7. در رویارویی با کار‌هایشان به ترس از شکست و سستی در انجام فعالیت‌هایشان دچار نمی‌شوند؛
8. جمع گرایند و به انجام کار‌های مشارکتی در فضای همکاری متقابل تمایل دارند؛
9. نقش‌‌های اجتماعی‌ای را که به آنان سپرده می‌شود، با احساس مسئولیت بالا انجام می‌دهند.
بین ضعف هوش هیجانی و آمادگی شخص برای دچار شدن به انواع بیماری‌‌های جسمی و روانی هم بستگی بالایی وجود دارد.

نشانه‌‌های اشخاص با هوش هیجانی پایین

بسیاری از مشکلات ما در روابط سالممان با خود و دیگران به سبب بی‌توجهی به مهارت‌های هوش هیجانی است. اشخاصی که هوش هیجانی پایینی دارند، نشانه‌‌هایی ویژه در زندگی بروز می‌دهند که شناسایی ‌آنها ما را در شناخت بهتر هوش هیجانی یاری می‌رساند. مهم‌ترین این نشانه‌‌ها عبارت‌اند از:
1. مسئولیت اعمال خویش را بر دوش نمی‌گیرند و پیامد‌های منفی رفتارشان را به این و آن نسبت می‌دهند؛
2. در بیان احساسات خویش برای دیگران ناتوان‌اند؛
3. بیشتر زمان خویش را برای تقویت حس برتری‌طلبی صرف می‌کنند؛
4. همه ظرفیت‌‌های استعدادشان را برای ایرادگیری و قضاوت درباره‌ی دیگران به کار می‌بندند؛
5. برای این افراد، پذیرش خطا، ابراز پشیمانی یا عذرخواهی در مواقع لزوم بسیار دشوار است؛
6. بدبین‌اند و همیشه می‌پندارند در جهان کانون ستم و بی عدالتی قرار گرفته‌اند؛
7. شنوند‌ه‌ای ضعیف‌اند و پیوسته حرف دیگران را قطع می‌کنند؛
8. در بیان احساسات خود ریاکارند و احساساتشان را اغلب افراطی یا تفریطی بیان می‌کنند؛
9. با مسائل جزئی درگیر می‌شوند؛ از کاه کوه می‌سازند و در برابر مسائل کوچک به تندی واکنش نشان می‌دهند؛
10. منزوی‌اند و اغلب خود را با حیوانات خانگی، گیا‌هان یا افکار خیالی سرگرم می‌کنند؛
11. حس همدلی و همدردی ندارند و سخت‌گیر و بی گذشت‌اند؛
12. معمولاً با بروز نخستین مشکل از کوره در می‌روند.

نمایش پی نوشت ها:
1. ر.ک: تراویس برادبری و جین گریوز، هوش هیجانی (مهارت‌‌ها و آزمون‌‌ها)، ترجمه‌ی مهدی گنجی.
2. Manuel Martinez, The Psychology & learning. Continum, p66.
3. ناصر آقابابایی، «هوش هیجانی»، مجله‌ی معرفت، ش119، ص61.
4. دانیل گلمن، هوش هیجانی، ترجمه‌ی نسرین پارسا، ص387.
5. همان، ص387-388.
6. سیروس آقایار و پرویز شریفی، هوش هیجانی سازمانی، ص41-42.
7. همان، ص43-45.
8. همان، ص45-46.
9. محمد نریمانی، اضطراب و راه‌های مقابله با آن، ص1.
10. مصطفی شورکی، ر‌هایی از افسردگی، ص5.
11. سیروس آقایار و پرویز شریفی، هوش هیجانی سازمانی، ص50.
12. فیروزه سپهریان، هوش هیجانی، ص4.
13. سیروس آقایار، «مدیریت کردن روابط با دیگران» مجله‌ی مشعل، ش30، ص39.
14. تراویس برادبری و جین گریوز، هوش هیجانی (مهارت‌‌ها و آزمون‌‌ها)، ترجمه‌ی مهدی گنجی.
15. Joseph Ciarrochi, Emotional Intelligence in Everyday Life, p21.
16. تراویس برادبری و جین گریوز، هوش هیجانی (مهارت‌‌ها و آزمون‌‌ها)، ترجمه‌ی مهدی گنجی.
17. مارک دویس، آزمون‌‌های هوش هیجانی (مهارت‌ها و آزمون‌‌ها)، ترجمه‌ی مهدی گنجی، ص154.

منبع مقاله :
صادقی سرشت، علی؛ (1391)؛ این هوشِ دست یافتنی: راهکارهای تقویت هوش هیجانی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط