ديدگاه هاي آمريكا در قبال ايران

سه ماه قبل بود كه جورج بوش رئيس جمهور آمريكا در سخنراني سالانه خود در كنگره، ايران، كره شمالي، و عراق را «محور شرارت» ناميد و مدعي شد كه اين كشورها با توليد سلاح هاي كشتارجمعي امنيت آمريكا را تهديد مي كنند. برخي از دولتمردان و مطبوعات داخلي و خارجي از اين اظهارات بوش متعجب شدند و فراموش كردند كه به مدت بيش از دودهه سياست خارجي آمريكا و لحن گفتمان رؤساي جمهور سابق آن كشور درباره انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران مؤدب تر از اين نبوده
يکشنبه، 14 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديدگاه هاي آمريكا در قبال ايران
ديدگاه هاي آمريكا در قبال ايران
ديدگاه هاي آمريكا در قبال ايران

نويسنده: حمید مولانا



سه ماه قبل بود كه جورج بوش رئيس جمهور آمريكا در سخنراني سالانه خود در كنگره، ايران، كره شمالي، و عراق را «محور شرارت» ناميد و مدعي شد كه اين كشورها با توليد سلاح هاي كشتارجمعي امنيت آمريكا را تهديد مي كنند. برخي از دولتمردان و مطبوعات داخلي و خارجي از اين اظهارات بوش متعجب شدند و فراموش كردند كه به مدت بيش از دودهه سياست خارجي آمريكا و لحن گفتمان رؤساي جمهور سابق آن كشور درباره انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران مؤدب تر از اين نبوده است.
در حقيقت بوش با اين سخن پراكني خود سياست و رفتار آمريكا را در مقابله با ايران براي 23 سال گذشته خلاصه مي كرد: جيمي كارتر بود كه از شاه دفاع كرد و ژنرال هاي آمريكا را براي كودتا و سركوبي انقلاب اسلامي روانه ايران كرد. لغت «شرارت» را رونالد ريگان همزمان براي انقلاب اسلامي و براي جامعه و امپراتوري شوروي سابق به كار برد و در زمان او بود كه آمريكا و متفقين اروپاي غربي، انگلستان، فرانسه و آلمان موشك، هواپيماي جنگنده، مواد شيميائي و سلاح هاي كشتار جمعي را، در جنگ تحميلي در اختيار عراق گذاشتند. بوش ارشد، پدر رئيس جمهور كنوني، آتش جنگ خليج فارس را برافروخت ولي صدام را در بغداد نگاه داشت وتحريم اقتصادي عليه ايران را شدت بخشيد. بيل كلينتون با اعلام سياست مهار دوجانبه در قبال عراق و ايران سعي كرد به وسيله «اصلاحات آمريكاپسند» نقشه براندازي خاموش نظام جمهوري اسلامي را تسريع بخشد. امروز نيز متهم كردن ايران به توليد سلاح هاي كشتارجمعي ناشي از هراس بوش و همفكران او از ماهيت انقلاب اسلامي است. حملات تبليغاتي او به ايران همچنين نشانه اي از بحران هاي داخلي و خارجي و ناكامي هاي سياست خارجي آمريكا در مسئله فلسطين، در حفظ رژيم هاي موردنظر در خاورميانه و دنياي عرب، و در مهاركردن كامل نيروهاي مقاومت در سطح جهاني است. در اين دودهه، مشكل آمريكا با جهاني شدن اسلام است.
ضرب المثل «آنچه در دل است بر زبان مي آيد» تا حدودي از سياست هاي تبليغاتي و ماكياولي و «ديپلماسي عمومي» عصر ما مشهود است: معمولاً آنچه از سياست هاي مختلف در پشت پرده قدرت هاي حاكم مي گذرد در سطح پروپاگاندا بروز داده شده و بر زبان جاري مي گردد. در دهه هاي قبل چين، ليبي و سوريه «محور شرارت» براي غرب بود و مدتي نيز كوبا، سودان و صربستان افتخار اين عنوان را پيدا كرده بودند و البته همه اينها به جنگ رواني جنگ جهاني دوم بر مي گردد كه درآن متفقين آلمان و ايتاليا و ژاپن را «محور شرارت» و خود يعني آمريكا و انگليس و فرانسه و بقيه دنياي غرب را «محور شرافت» ناميدند. امروز تناقضات حاصله از سياست ها و گفتمان هاي واشنگتن و دولتمردان آن كشور از اعتبار آمريكا مي كاهد و از اعتماد جامعه بين المللي به تنها ابرقدرت روز كم مي كند و اين عدم صداقت، متفقين اروپائي آمريكا را و رژيم هائي كه تحت زور و زر آمريكا محافظت مي شوند، به تأمل وا مي دارد.
اعتراف مقامات دولتي آمريكا و وزير دفاع آن كشور بر اين كه واشنگتن مشغول «بررسي حالت هسته اي (اتمي)» است تا در صورت لزوم از آن استفاده كند نه تنها به ثبات سيستم بين المللي كمك نمي كند بلكه منشور امنيت جهاني را زير سؤال مي برد. پروژه «بررسي حالت هسته اي» آمريكا بر لزوم استفاده از سلاح هاي اتمي و هسته اي تاكيد دارد. فكر استفاده از «بمب هاي اتمي چمداني» عليه شوروي سابق و چين كمونيست جزيي از برنامه «جنگ سرد» بود ولي بررسي چنين پروژه اي در شرايط كنوني بين المللي با دكترين «مبارزه با تروريسم» مغايرت دارد. در مصاحبه اي كه چند هفته قبل بوش و نخست وزير انگلستان توني بلر در ايالت تگزاس داشتند، رئيس جمهور آمريكا با صراحت از«براندازي» و «تغيير رژيم»ها صحبت كرد.
يك ماه قبل سناتور بايدن از كنگره آمريكا اعلام كرد كه «براي تغيير در ايران آماده ملاقات با نمايندگان مجلس (شوراي اسلامي) هستيم»، و رسما گفت كه «ما بايد به طرفداران تغيير در ايران كمك مالي كنيم.» در بحبوحه انفجارهاي 20 شهريور (11 سپتامبر) و جنگ در افغانستان، روبرت كوپلند سردبير مجله «آتلانتيك» در مصاحبه تلويزيوني با «چارلي روز» آمريكا پيشنهاد كرد كه براندازي و تغيير رژيم در ايران را، همان طوري كه درباره روسيه و اروپاي شرقي تجربه شده است، مي توان و بايد «از طريق كمك به مطبوعات و رسانه هاي وابسته و تهيه تسهيلات لازم از ماشين تحرير گرفته تا كامپيوتر براي مخالفان» انجام داد. سياست خارجي آمريكا در مورد چين كمونيست در دهه هاي 1950 و 1960 چيزي در همين رديف بود و قطع رابطه با آن كشور اين چنين مراحلي را طي كرد. مذاكرات جدي آمريكا با چين در اواخر دهه 1960 و اوائل 1970 موقعي شروع شد كه آمريكا با شكست بزرگي در هند و چين و ويتنام مواجه شده بود و شوروي و چين عليه واشنگتن بهم نزديك مي شدند. چوئن لاي در آن زمان درس بزرگي به هنري كيسينجر آموخت كه بعداً بدان اشاره خواهم كرد.
ولي اين تناقضات در سياست آمريكا هيچ گاه از عمليات نامعقولانه واشنگتن نكاسته است و از اهميت تصميماتي كه دنبال شده كاهش نيافته است. عمليات صهيونيست ها در سرزمين اشغالي فلسطين در سه هفته گذشته با چراغ سبز واشنگتن صورت مي گيرد.
آريل شارون نخست وزير رژيم اسرائيل اين هفته در پاسخ به اين سؤال كه چرا قواي نظامي تل آويو از شهرها و قصبات فلسطين عقب نشيني نمي كند، اظهار داشت: «ما دقيقاً آنچه بوش مي خواهد مي كنيم، ما براي انهدام تروريسم جنگ مي كنيم!» مسافرت فوري ژنرال پاول وزير خارجه آمريكا به خاورميانه در اين چند روز براي دلداري شاهان و رهبران دول عربي بود كه سياست هاي خارجي آمريكا ثبات هرچه بيشتر آنها را به تزلزل انداخته است. نقش و مأموريت ايران در صحنه بين المللي و در سطح منطقه اي امروز بيش از هر موقع ديگر براي جهان اسلام و امت اسلامي حياتي است. بازتاب و سياست گذاري ايران به جريانات اخير جهاني تنها در چهارچوب يك درك صحيح از واقعيات و تحولات امروزي بايد صورت گيرد و ديدگاه آمريكا درباره ايران مي تواند يك شاخص روشنگري براي جمهوري اسلامي و نظام باشد.
سياست خارجي آمريكا درباره ايران در دو دهه گذشته (1979 تا 2001 ميلادي) را مي توان به چهار دوره مشخص تقسيم كرد: 1-از طلوع انقلاب اسلامي تا آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، 2-از جنگ تحميلي تا صدور قطعنامه سازمان ملل 3-از رحلت امام خميني(ره) تا پايان رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني و 4-از آغاز رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي تا امروز.
مطالعات و پژوهش هاي دو دهه گذشته نشان مي دهد كه به استثناي عده اي انگشت شمار، اغلب نظريات كارشناسان و نخبگان آمريكا در مورد انقلاب اسلامي ايران و نظام جمهوري اسلامي با سياست خارجي دو حزب حاكم بر آمريكا يعني جمهوري خواهان و دموكرات ها هم آهنگ است.
دردهه 1970 و در آستانه انقلاب اسلامي ايران دولتمردان و كارشناسان آمريكا نه تنها به امكان و احتمال يك انقلاب اسلامي در ايران معتقد نبوده و از آن صحبتي در رديف تصميم گيري به ميان نياوردند بلكه آن عده از دست اندركاران و ايران شناسان كه از بحران وضع سياسي و اقتصادي ايران آگاهي داشته و از مشكلات رژيم پهلوي سخن گفته و نظام ديكتاتوري را تحليل مي كردند، هرگز تصور نمي كردند كه خيزش اسلامي در ايران به چنين موفقيتي دست خواهد يافت و اين نظريه كم و بيش با ديدگاه هاي كاخ سفيد و سياست خارجي آن روز آمريكا منطبق بود.
منظور از ديدگاه هاي آمريكا در اينجا ديدگاه ها و سياست هاي قوه مجريه آمريكا و در رأس آن كاخ سفيد و رياست جمهوري، وزارت خارجه، وزارت دفاع ملي و سازمان هاي مختلف جاسوسي، و تصميمات و بحث قوه مقننه اين كشور يعني كنگره (مجلس نمايندگان و سنا) و كميته هاي وابسته به آن است، نقش مطبوعات و رسانه ها در آمريكا درباره سياست خارجي آن كشور، به ويژه در مورد ايران، و فعاليت سازمان هاي غيردولتي و فرهنگي و استراتژيكي هميشه نقش كاتاليزور را داشته و در اغلب موارد در حمايت از مدلولات سياست خارجي واشنگتن بوده است. مردم و افكار عمومي آمريكا در تعيين و جريان سياست خارجي آمريكا درباره ايران نقشي نداشته اند به جز بسيج شدن آنها از طرف دولتمردان در پشتيباني از تصميمات اتخاذ شده در موارد بحراني اين سيستم سرمايه داري است كه كنترل كاخ سفيد و كنگره را در دست دارد.
با شكست نقشه هاي آمريكا در حفظ رژيم پهلوي و با ناكامي واشنگتن در به وجود آوردن يك كودتاي نظامي به عنوان آخرين حربه در مهار كردن انقلاب اسلامي، اين بار انقلاب اسلامي يك واقعيت تاريخي است ولي به عقيده گردانندگان سياست خارجي آمريكا چنين نظامي قابل دوام نيست. استراتژي آمريكا را درباره ايران در اين دوره اول مي توان به شرح زير خلاصه كرد: حمايت از نيروهاي ليبراليست نهضت آزادي و شخصيت هاي قديمي جبهه ملي كه با نخست وزيري شاپور بختيار سازش نكردند ولي جناح سكولار ملي را تشكيل مي دهند، جلوگيري از دخالت احتمالي شوروي در امور ايران، حداكثر استفاده از اغتشاشات و جنگ هاي محلي و داخلي در بعضي از استان ها، و بالاخره سياست «منتظر بودن و ديدن» و اقدام بر براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران از طريق مناقشات منطقه اي و با موافقت وحمايت دول اروپاي غربي (آلمان، انگلستان، فرانسه) و رژيم هاي ضد انقلابي عربي (مانند عراق، مصر، عربستان سعودي و كويت) در فرصت مناسب، تجاوز قواي نظامي عراق به خاك ايران و ائتلاف و حمايت دولت هاي محافظه كار اعراب از رژيم بعث بغداد و كمك هاي نظامي دول اروپائي به صدام حسين و توطئه هاي واشنگتن و رژيم صهيونيستي در جنگ تحميلي همه در تكميل مرحله هاي مختلف اين استراتژي بود.
دوره هاي بعدي سياست آمريكا درباره ايران از جنگ تحميلي گرفته تا آغاز رياست جمهوري سيد محمد خاتمي در مقاله آينده بررسي خواهد شد.
منبع: سایت باشگاه اندیشه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط