نویسنده: یونس فرهمند
رشد و رواج علوم عقلی در مغرب به هیچ روی با دانشهای منقول و دینی قابل قیاس نیست؛ به نظر میرسد این امر معلول غلبه زندگی بدوی بر شهری از یک سو و عدم احساس نیاز به این علوم از سوی دیگر بود. نباید از نظر دور داشت که به دوره مرینیان اندکی توجه به علوم عقلی، خاصه ریاضی و نجوم بیشتر شد و در نتیجه آن دانشورانی، چون ابوالعباس بن بنای مراکشی ظهور کردند که نه تنها در تحولات تاریخ علمی مغرب، بلکه در سراسر جهان اسلام تأثیر گذاشتند.
به نظر میرسد مشهورترین دانشمند علوم عقلی که علی الاطلاق در حوزههای مختلف، چون فلسفه، منطق، اصول فقه و غیره سرآمد دیگران بود و با دربار مرینی پیوند داشت، ابوعبدالله محمدبن ابراهیم بن احمد عبدری آبلی (د.757ق) باشد که بیتردید عامل اصلی شهرتش، مرهون ذکر او به عنوان استاد فلسفه ابن خلدون است. در باب علوم عقلی این نکته قابل توجه است که حتی اندک رشد مورد اشاره هم، ارتباط جدی به حکومت نداشت؛ گویی حکام مرینی بیش از آنکه به مباحثات پیچیده ریاضی و هندسی اهمیت دهند به کارگزارانی فقیه و ادیب نیازمند بودند؛ از اینرو، چه در بررسی شرححالهای دانشوران این دوره و چه در خلال گزارشهای تاریخی، به ندرت از نفوذ و تأثیرگذاری رجال علوم عقلی سخن به میان میرود. به دیگر سخن، علوم عقلی تنها به مثابه ابزاری برای سایر علوم دینی در نظر گرفته میشد و اگر تلاشهایی پراکنده و فراتر از این هدف هم صورت گرفت، معلول ممارست و پیگیری و گاه سرگرمیهای شخصی افراد بود.
از دانشهای فلسفی و مباحثات متافیزیکی، چندان استقبالی نشد و اگر به ندرت هم کسانی، چون احمدبن محمدبن شعیب کریانی (1) یافت میشدند که از سر تفنّن و ادب دوستی، هم سختگیریهای فقیهانه را برنمیتافتند و هم به موضوعات هنری و فلسفی توجه میکردند، بر آنان خشم گرفته میشد. (2) در عوض، منطق وسیلهای برای فهم درست موضوعات دینی و به ویژه استنباط احکام شرعی از نصوص کتاب و سنت بود؛ از ا ینرو، به مثابه اصول و قواعد فقه بدان نگریسته میشد و در نتیجه مجال بیشتری برای رشد مییافت. (3) به نظر میرسد مشهورترین دانشمند علوم عقلی که علی الاطلاق در حوزههای مختلف، چون فلسفه، منطق، اصول فقه و غیره سرآمد دیگران بود و با دربار مرینی پیوند داشت، ابوعبدالله محمدبن ابراهیم بن احمد عبدری آبلی (4) (د.757ق) باشد (5) که بیتردید عامل اصلی شهرتش، مرهون ذکر او به عنوان استاد فلسفه ابن خلدون است. (6) وی در 681ق. در تلمسان زاده شد. علوم مقدماتی را از جد مادریاش که قضای این شهر را برعهده داشت، فرا گرفت (7) و پس از سفری نه چندان طولانی به مصر و شام و حجاز و عراق، مجدداً به مغرب بازگشت. (8) این بار آبلی تمام توانش را صرف یادگیری علوم عقلی نزد استادانی، چون خَلوف یهودی، ابن بنأ (9) و ابوموسی عیسی بن امام کرد (10) و به جایگاهی رسید که وی را «اعلم زمانهاش در زمینه علوم عقلی» میدانستند. (11) از این پس، وی در شمار خواص سلطان ابوالحسن درآمد و پیوسته در مناسبتهایی، چون واقعه طریف و قیروان با او بود (12) و با مرگ سلطان به فرزندش ابوعنان پیوست و تا پایان مرگ در فاس بساط تدریس گسترد. (13) با این همه، مایه حیرت است که به رغم شهرت بسیار و استادی وی در دانشهای فلسفی، هیچ نوشتهای از او باقی نمانده است. (14)
نمایش پی نوشت ها:
1- ابن خطیب، الاحاطه، ج1، ص272.
2- مشهور است که وی کنیزکی بسیار زیباروی داشت و سخت بدان دلبسته بود؛ خاصه اینکه به او عربی آموزش داده بود و در نتیجه برای وی شعر میسرود و در سوگ مرگ او زندگیاش سراسر ماتم شد (نک: اشعار رثایی وی در این زمینه در ابن خطیب، همان، ج1، صص 273-276).
3- برای آگاهی از این آثار نک: کنون، ج1، ص218.
4- منسوب به ابله (Avila) از شهرهای اندلس.
5- ابن مرزوق، ص266.
6- ابن خلدون، العبر، ج7، ص513.
7- ابن حجر، الدر الکامنه، ج3، ص288.
8- مقری، نفح الطیب، ج5، ص244.
9- تنبکتی، ص412.
10- ابن خلدون، همان جا.
11- کتانی، سلوة الانفاس، ج2، ص439.
12- تنبکتی، صص 412-413.
13- ابن مرزوق، صص 266-267.
14- نک: شرح حالهای او در ابن حجر، همان جا؛ مقری، همان جا؛ کنون، صص 215-221.
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سدههای میانه، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.