آبش‌خاتون آخرین فرمانروای سلغری فارسی و سعدی

در زمان حمله مغول به ایران، ایالت فارس تحت حاکمیت سلغریان اداره می‌شد و هنگامی که قوم مهاجم حکومت ایلخانی را تشکیل دادند، سلغریان با قبول تابعیت آنان، استقلال داخلی خود را حفظ کردند، اما
سه‌شنبه، 29 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آبش‌خاتون آخرین فرمانروای سلغری فارسی و سعدی
 آبش‌خاتون آخرین فرمانروای سلغری فارسی و سعدی

نویسنده: شیرین بیانی (1)
 

چکیده

در زمان حمله مغول به ایران، ایالت فارس تحت حاکمیت سلغریان اداره می‌شد و هنگامی که قوم مهاجم حکومت ایلخانی را تشکیل دادند، سلغریان با قبول تابعیت آنان، استقلال داخلی خود را حفظ کردند، اما دیری نپایید که هلاکو تصمیم به تخفیف و تضعیف نیروی آنان گرفت. در این زمان آبش‌خاتون زمام امور فارس را در دست داشت. او را به تبریز فراخواندند و به همسری فرزند خان وادارش کردند و مدت 23 سال این اتابک را دور از مقر فرمانروایی‌اش نگاه داشتند. این زمان برابر است با بازگشت سعدی به شیراز از سفرهای دور و دراز خود و استقرار در خانه خانقاهی که برایش ساخته شد. آبش‌خاتون دختر اتابک سعد بن ابوبکر سلغری و از جانب مادر نواده اتابک محمود فرمانروای یزد به سال 662 با 663 هـ به حکومت رسید که مدت فرمانروایی او تا سال 686 یا به قولی 685 هـ به درازا کشید اما بیش از دو سوم این دوره را به گونه اسمی، خارج از فارس و پایتخت گذرانید. او اینک در اوج شهرت نه تنها در شیراز بلکه در سراسر ایران و سایر نقاط به سر می‌برد. سعدی که خطر بیگانه را از جهات مادی و معنوی برای ایران بسیار می‌دید و سلغریان را ارج می‌نهاد، با نبوغ ذاتی و کسب معرفت فراوان و تجربه دست به کار آرامش بخشیدن به مردم و ایجاد «آرمان شهر» گردید. او در خود «رسالتی» یافت و خویشتن را «آموزگار» می‌خواند. بدین ترتیب به دادن اندرز و موعظه به عارف و عامی و به خصوص به دیوانسالاران ایرانی و ترک و مغول مشغول گردید. آبش‌خاتون درگذشت و حکومت سلغری منفصل گردید، اما سعدی که به دوران کهولت رسیده بود، همچنان به ارشاد مغولان که بر فارس تسلط کامل یافته بودند بی‌باکانه ادامه داد در صلاح و نیکبختی مردم کوششی خستگی ناپذیر مبذول داشت و با قلم به جنگ بیگانه پرداخت.
یکی از مهم‌ترین و تلخ‌ترین رویدادهای تاریخ پر فراز و نشیب ایران، تهاجم مغول به این سرزمین و دگرگونی‌های بنیادینی بود که بر آن وارد گردید. در این دوره سرنوشت ساز، یکی از نقاط پرتب و تاب و پرماجرا، ایالت فارس است که حکومت سلغری بر آن فرمانروایی داشت و چون موج‌سواری امواج سهمگین را در حد امکان از زیر گام‌های خود می‌گذرانید، اما او نیز عاقبت مقهور این امواج گشت. عهد حکومت سلغری (543- 665 هـ) را می‌توان به سه بخش تقسیم نمود: 1. دوران قبل از مغول که با استقلال به سر می‌برد. 2. دوران تهاجم و سپس تسلط مغول بر ایران که سلغریان توانستند با قبول تابعیت، استقلال داخلی خود را حفظ نمایند. 3. دوران فترت و سقوط این فرمانروائی، ایالت مهم ریشه دار و ثروتمند فارس در دو دوره اول حکومت سلغری، وضع نسبتاً آرام و امنی را سپری کرد و شکوفایی فرهنگی، تمدنی و اقتصادی در آن ادامه داشت و مهمتر از همه اینکه سعدی شیرازی با عمر دراز حدوداً یک قرن خود (احتمالاً با 604- 694 هـ) در این عصر می‌زیست و همواره ارتباط خویش را با حکمرانان، دیوانسالاران و فرهیختگان معاصرش حفظ می‌نمود و مورد تکریم و احترام بود. او که خود را «آموزگار» می‌خواند و در خویشتن «رسالتی» (2) برای اصلاح و تربیت مردمان و در حد امکان ایجاد یک «آرمان‌شهر» می‌یافت، سعی وافر داشت تا هرچه بیشتر سرزمین خویش به طور اخص و همه انسان‌ها به طور کلی را از مصائب روزگار برهاند و آنان را به راه صلاح و فلاح و نیکبختی هدایت نماید، زیرا با نبوغ ذاتی و هوش سرشار خود طی بیش از یک سوم عمر طولانی خویش با سفرهای دور و دراز در جهان اسلام کسب علم و تجربه و معرفت و تحمل ریاضت‌های سخت و فراوان خود را برای چنین مأموریت یا «رسالتی» آماده ساخته بود. (3)

ز دریای عمان برآید کسی *** سفر کرده هامون و دریا بسی
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم *** ز هر جنس در نفس پاکش علوم
جهان گشته و دانش اندوخته *** سفر کرده و صحبت آموخته (4)

او شیراز وطن مألوف خویش را بسیار دوست داشت و این شهر شگفت و زیبا را همواره می‌ستود. به این گونه:

خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم *** و آن همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود

در سخت‌ترین دوره عمر حکومت سلغری یعنی سومین دوره، سعدی با استقرار در خانه خانقاهش در شیراز، که خود آن را «بوستان» نامیده بود (5) و به ارشاد شاگردان، مریدان، فرمانروایان و دولتمردان از هر طایفه و ملیت چون ایرانی، ترک و مغول می‌پرداخت تا شاید بتواند جلوی گرفتاری‌ها و مصائب مردم از سویی و اجحاف‌ها و ستمگری‌های حکومت بیگانه را بگیرد که ابتدا در سعی برای تسلط کامل بر فارس - شیراز و سپس انجام آن بود.

آبش‌خاتون و زوال سلغریان

به تدریج که مغولان پایه‌های حکومت خود را مستحکم ساخته، دستگاه خلافت عباسی را برچیده و دو شهر عمده یعنی مراغه در آذربایجان و بغداد در میان رودان را به پایتختی برگزیده بودند، زمان آن را نزدیک می‌دیدند که حکومت‌های نیمه مستقل محلی را از میان بردارند و سراسر ایران را یکپارچه تحت تسلط گیرند که مهمترین این حکومت‌ها، سلغریان فارس بودند. دیرزمانی که اتابک سلجوقشاه (661- 663هـ) در شیراز زمام امور را در دست گرفت، با احساس این خطر از جانب حکومت مرکزی، دم از استقلال کامل زد و با ایلخانان به مخالفت رویاروی پرداخت و جنگی بین طرفین درگرفت که به شکست سپاهیان فارس و قتل فجیع سلجوقشاه جوان منجر گردید. سعدی غزلی در این باره سروده که بیتی از آن چنین است:

دل در جهان مبند که دوران روزگار *** هر روز بر سری نهد این تاج خسروی (6)

پایان کار این اتابک جوان و نابخرد، با مقیاسی بسیار کوچکتر و تا حدودی شبیه فرجام کار عهد ساسانی بود، زیرا با مرگ وی و ایجاد تشتت در کار حکومت و فشار مغولان برای یکسره کردن وضع موجود، مرد توانمند دیگری برای در دست گرفتن امور یافت نشد و بدین جهت شاهزاده خانمی به نام آبش یا ابیش خاتون را بر مسند فرمانروایی نشانیدند. (7) اتابک آبش‌خاتون دختر اتابک سعد بن ابوبکر سلغری و از جانب مادر نواده اتابک محمود فرمانروای یزد به سال 662 با 663 هـ به حکومت رسید که مدت فرمانروایی او تا سال 686 یا به قولی 685 هـ به درازا کشید اما بیش از دو سوم این دوره را به گونه اسمی، خارج از فارس و پایتخت گذرانید. با به تخت نشستن او شیرازیان که شادمان و امیدوار گشته بودند و تصور کردند که کارها سر و سامانی یافته است، به قول خواند میر: «محلات و اسواق را بدین معنی آرایش کردند و آذین بستند اما، مغولان یک سال بعد یعنی در آخرین ماه‌های عمر هلاکوخان مؤسس سلسله ایلخانی، آبش‌خاتون را به تبریز فراخواندند و او را به همسری منگو تیمور فرزند خان درآوردند تا بدین ترتیب خاتون تحت نفوذ و نظارت حکومت مرکزی قرار گیرد و یا بهتر گفته شود به گونه‌ی غیر مستقیم مغولان بر سلغریان و فارس مسلط باشند. به گفته صریح خواند میر: پس از سپری شدن یک سال از حکومت مستقل این خاتون «ضبط خطه فارسی متعلق به دیوان هلاکو شد و دیگر آبش را اختیار نماند». (8)

بیشتر بخوانید: پیدایش سرزمین‌های سیاسی در جنوب خلیج فارس


اتابک آبش، پس از مدتی سکونت در تبریز با جلب رضایت و اجازه دربار مغول و البته با اختیارات محدود به دارالملک شیراز بازگشت و به تمشیت امور، جبران خسارات و ترمیم ویرانی‌ها پرداخت. مدرسه‌ای و پلی بنا نهاد. علما، روحانیان و دولتمردان را بنواخت و گشایشی در کارها فراهم آورد. (9)
وصاف او را «مؤمنه عادله و عاقله آل سلغر» (10) خوانده و سعدی نیز وی را ستوده است. زیرا در این مدت هرچند کوتاه و پرتشنج به کارهای خیر و عمران و آبادی همت گماشته، اندیشمندان را ارج نهاده و مقبولیتی داشته به خصوص که این خاتون نماد آخرین نیروی نیمه مستقل ایالت فارس بوده است:

آن چیست در جهان که نداری تو آن مراد *** تا سعدی از خدای بخواهد برای تو (11)

در همان سال ورود آبش‌خاتون به آذربایجان، هلاکو درگذشت و اباقا، خان دیگر بودائی آیین شمنی مسلک به جای وی به حکومت ایلخانی رسید و پایتخت از مراغه به تبریز منتقل گردید. (12) رسم بر این شده بود که در زمان غیبت آبش‌خاتون از فارس یکی از فرماندهان بزرگ مغول به شیراز کسیل گردد تا زمام امور را در دست داشته باشد و همزمان نماینده‌ای دیوانی - مالی نیز به امور آن خطه رسیدگی نماید. (13) مسلماً در دوره این اتابک و غیبت‌های طولانی وی از دارالمک شیراز، نیروی ایلخانی به خصوص از لحاظ اقتصادی به گونه نمایانی افزون گردیده بود. چنین می‌نماید که در این دوران سخت کشمکش و زورآزمایی بین حکومت مرکزی و فرمانروای محلی که پایه‌های تخت او سخت متزلزل گشته بود، سعدی نه تنها در تکاپوی حفظ فرهنگ ایرانی در برابر سیل بنیان کن سنت‌های مغولی بود که در حد توان برای بقای حکومت سلغری که آن را ارج می‌نهاد و وجودش را ضروری می‌یافت، می‌کوشید. او توانسته بود از طریق دو شخصیت بزرگ دستگاه مغول - شمس‌الدین جوینی صاحب دیوان و برادرش عطاء الملک جوینی که اولی وزیر و ساکن تبریز و دومی فرمانروای عراق عرب و ساکن بغداد گشته بود و هر دو برادران مرید وی بودند به آباقا خان نزدیک شود تا شاید بتواند سودمند نماید. احتمال قریب به یقین در این زمان و به یاری برادران جوینی، سفری نیز به تبریز داشته است، (14) اما با وجود همه آشنایی‌ها و دوستان کم و بیش مؤثر نتوانست برای آبش‌خاتون اقدامی انجام دهد. از سعدی اشعاری پندآمیز و گاه بی‌باکانه خطاب به این خان باقی است که به عنوان نمونه ابیاتی از آن نقل می‌شود:

و هر صلاحی که در جهان باشد *** اثر عدل پادشاه باشد
ملکت او صلاح نپذیرد *** گر همه رأی او خطا باشد (15)

یا:

ای پادشاه روی زمین، دور از آن توست *** اندیشه کن تقلب دوران آسمان
بیخی نشان که دولت باقیت بردهد *** کاین باغ عمر گاه بهارست و گه خزان
هر نوبتی نظر به یکی می‌کند سپهر*** هر مدتی زمین به یکی می‌دهد زمان
چون کام جاودان متصور نمی‌شود *** خرّم تنی که زنده کند نام، جاودان (16)

یکی از فرماندهان معروف و بزرگی که در مدت غیبت آبش‌خاتون از جانب هلاکوخان به فارس فرستاده شد تا امور حکومتی را در دست گیرد، امیر انکیانو (17) نام داشت که به قول وصاف: «ترکی عظیم بود و با ذکاوت و فضیلت و کمال کیاست... و در شیوه ایالت سیرت عدالت را التزام نمود» و با دولتمردان محلی، مشایخ و علما به نیکی و اکرام رفتار می‌کرد. (18) امیر انکیانو نسبت به سعدی نیز احترام فراوان مبذول می‌داشت و وی را عزیز و مکرم می‌شمرد. سعدی نیز برای پیشبرد کارها و احتمالاً کار آبش‌خاتون، دست دوستی به وی داده بود و رهنمودهای انسان دوستانه خود و اتخاذ روش مدارا با ملت و اصلاح ملک را گاه بی‌باکانه به سویش روانه می‌ساخت که مهمترین این رهنمودها در قطعه‌ای بسیار موثر و پرمحتوا نمودار می‌گردد که چند بیتی از آن نقل می‌شود:

... بس بگردید و بگردد روزگار *** دل به دنیا در نبندد هوشیار
ای که دستت می‌رسد کاری بکن *** پش از آن کز تو نیاید هیچ کار
و:
تا بدانند این خداوندان ملک *** کز بسی خلق است دنیا یادگار
آنچه دیدی برقرار خود نماند *** وین چه بیتی هم نماند برقرار
و:
این همه هیچ است چون می‌بگذرد *** تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
و:
پیش از آن کز دست بیرونت برد *** گردش گیتی زمام اختیار
گنج خواهی، در طلب رنجی ببر *** خرمنی می‌بایدت، تخمی بکار
و:
نام نیک رفتگان ضایع مکن *** تا بماند نام نیکت پایدار
و:
منجنیق آه مظلومان به صبح *** سخت گیرد ظالمان را در حصار
و:
سعدیا چندان که می‌دانی بگو *** حق نباید گفتن الا آشکار (19)

خلاصه آنکه اتابک آبش‌خاتون در غربت و انتظار به سر می‌برد تا اینکه اباقاخان درگذشت و خانی جدید به نام سلطان احمد تگودار (681- 683 هـ) زمام امور را در دست گرفت. چنان که از نام وی پدیدار است، ایرانی‌ها توانسته بودند. او را مسلمان کنند و از این طریق تا حدودی فرهنگ خود را به دستگاه مغول بقبولانند و بدین ترتیب امتیازاتی کسب نمایند، اما این نوید و دلخوشی بیش از سه سال نپایید و بار دیگر خانی بودائی آیین و بخصوص خواهان تسلط «یاسا» بر امور و جامعه، زمام امور را در دست گرفت و ایرانی‌ها بار دیگر با پریشانی و گرفتاری بیش از پیش روبه‌رو گردیدند. هنوز آبش‌خاتون در تبریز به سر می‌برد. فرمانروایی اسمی سلغریان پریده رنگ‌تر از همیشه برقرار، شیراز متشنج و ارغون، خان جدید (683- 690 هـ) در صدد یکسره کردن کار بود و آبش‌خاتون و هوادارانش از جمله سعدی نا امیدتر از گذشته در انتظار به سر می‌بردند. فرماندهان مغولی و دیوانیان ایرانی تغییر یافته بودند و با گردآوری مالیات‌های سنگین‌تر و قدرت طلبی بیشتر بر مردم فشار مادی و معنوی افزون‌تری را تحمیل می‌کردند. به دنبال سیاست جدید، ارغون یک سال پس از روی کار آمدن، آبش‌خاتون را به محاکمه کشید به این دلیل که به قول رشیدالدین فضل الله: «متعلقان او، امیر عماد علوی را که به حکم یرلیغ ارغون خان به حاکمی فارس رفته بود، کشته بودند. ملک خان را که خویش آبش‌خاتون بود، بعد از ثبوت گناه به یاسا رسانیدند و حکام فارس را چوب زدند» (20) و این بهانه‌ای بزرگ برای تضعیف بیش از پیش موقع و مقام این اتابک نگون بخت ساکن در تبعید بود.

بیشتر بخوانید: عناصر تاریخی در رمان‌های تاریخی فارسی


سرانجام آبش‌خاتون، آخرین اتابک رسمی حکومت سلغری فارس، یک سال بعد در حالی که هنوز جوان بود، بدرود حیات گفت. وصاف در این باره چنین گزارش می‌دهد: «او را در چرنداب تبریز بر رسم مغول، هر چند مومنه و عادله جهان بود، دفن کردند. و اوانی زر و سیم و ملآن شراب لعل، با آن رحیق ساغر خوبی فجیع ساختند» و این اتفاق به سال 685 هـ حادث شد. مدت حکومت او بیست و دو سال بود. زمانی که خبر به شیراز رسید، مردم عزاداری شایسته‌ای انجام دادند و به قول همو: «آه، دود آساء صغیر و کبیر بدروه فلک اثیر پیوست». در مساجد و محاف سه روز ختم قرآن و سایر مراسم معمول را برپا داشتند. اموالش را بنا بر وصیت وی تقسیم نمودند که حصه‌ای بزرگ به خاندان همسر مغولی و فرزندش در تبریز رسید. (21) با کوشش شاهزاده خانم کردوجین که داعیه‌دار جانشینی و حکومت سلغری بود، جسد آبش‌خاتون را به شیراز منتقل کردند و در مدرسه عضدیه که مادرش ساخته بود، به خاک سپردند. (22) بدین ترتیب همچنین به قول وصاف: «بعد از مدتی دولتخانه اتابکی روی در انحطاط نهاد و از آیین سلطنت و ابهت مملکت همین آوای کوس میان تهی بنا بر رسم نوبت باقی ماند». (23) از سعدی بیتی باقی است که به احتمال قریب به یقین درباره این خاتون است:

گنجشک را که دانه روزی تمام شد *** از پیش باز، باز نیاید به آشیان (24)

هرچند که این ابیات در قطعه‌ای برای صاحب دیوان جوینی سروده شده است. سعدی که از این تغییرات پی در پی که به سرعت انجام می‌گرفت در رنج و عذاب بود، با صبر و مدارا که از صفات بارز وی به شمار می‌رود، سیل اندرزها و مواعظ را از خانقاه خویش به سوی گردانندگان سپاهی و اداری حکومت که یکی پس از دیگری از تبریز به شیراز می‌آمدند و دیوانسالاران دستگاه از میان رفته را نابود می‌کردند، روانه می‌ساخت. تجربیات خود را در اختیار کارگزاران ایرانی، مغول و ترک می‌گذاشت و اینگونه و همچنان همراه با سایر همفکران خود با قلم به جنگ شمشیر می‌رفت و در حالی که دوران کهولت را می‌گذرانید، می‌سرود:

ما نصیحت به جای خود کردیم *** روزگاری درین به سر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس *** بر «رسولان»، «پیام» باشد و بس (25)

نمایش پی نوشت ها:
1. استاد دانشگاه تهران.
2. سعدی، شیخ مصلح بن عبدالله، کلیات سعدی، به اهتمام علی فروغی، انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم، تهران 1366، گلستان، ص 131 بوستان، ص 193، 380.
3. بوستان، ص 193.
4. همان، ص 215.
5. غزلیات، 596.
6. واعظ، ص 840. ر.ک. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، به تصحیح و تحشیه محمد روشن - مصطفی موسوی، نشر البرز، جلد 2، تهران 1373، ص 936.
7. خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، زیر نظر دکتر محمد دبیر سیاقی، انتشارات کتابفروشی خیام، چاپ دوم، تهران 1353، ج 2، ص 567.
8. همان.
9. زرکوب شیرازی، ابوالعباس احمدبن ابی الخیر، شیرازنامه، به تصحیح بهمن کریمی، انتشارات روشنائی، تهران 1311، ص 62، 71.
10. وصاف الحضره، فضل الله بن عبدالله شیرازی، تاریخ وصاف - در احوال سلاطین مغول به اهتمام محمدمهدی اصفهانی، انتشارات ابن سینا، تهران 1338، ج 2، ص 222.
11. مواعظ، ص 744.
12. برای توضیح بیشتر دکتر شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، 170، جلد 2، ص 345 تا 349.
13. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، جلد 2، ص 936، 937، 1049، 1061.
14. کلیات سعدی، رسائل نثر، ص 919.
15. همان جا، ص 920.
16. مواعظ، ص 735، 736.
17. Ankianu
18. همان کتاب، ج 2، ص 193.
19. مواعظ، ص 724، 725.
20. جامع التواریخ، ج 2، ص 1161.
21. همان کتاب، همان جلد، ص 222، 223.
22. زرکوب شیرازی، همان کتاب، صص 64، 65، 71، 72.
23. همان کتاب، همان جلد، ص 223.
24. مواعظ، ص 736.
25. بوستان، ص 193.

منابع تحقیق :
- دکتر شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، تهران 1370.
- خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، زیر نظر دکتر محمد دبیر سیاقی، انتشارات کتابفروشی خیام، جلد 2، چاپ دوم، تهران 1353.
- رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، به تصحیح و تحشیه محمد روشن، مصطفی موسوی، انتشارات نشر البرز، جلد 2، تهران 1373.
- زرکوب شیرازی، ابوالعباس احمد بن ابی الخیر، شیراز نامه، به تصحیح بهمن کریمی، انتشارات روشنائی، تیران 1311.
- سعدی، شیخ مصلح بن عبدالله، کلیات سعدی، به اهتمام علی فروغی، انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم، تهران 1366.
- وصاف الحضره، فضل الله بن عبدالله شیرازی، تاریخ وصاف - در احوال سلاطین مغول به اهتمام محمد مهدی اصفهانی، انتشارات ابن سینا، تهران 1338.

 

منبع مقاله :
احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.