بررسی نفس در منابع فلسفی
چکیده
ارسطو از فلاسفه بزرگ یونان است، او که شاگرد افلاطون میباشد بر خلاف استادش نفس را حادث با حدوث بدن مىشمارد. این اندیشه به عالم فلسفه اسلامی وارد شد و امثال ملاصدرا آنرا پذیرفتند. نفس از حیثیت وجودی قابلیت رسیدن به تمام مراتب امکانی وجود را دارد. در این مقاله سعی و تلاش بر این شده تا در آغاز تعریفی اجمالی و مختصر از «نفس در دیدگاه فلسفی»، خصوصاً فلسفه اسلامی مطرح شود و از لوازمات مهم این حقیقت عالم وجود سخن به میان آید. مسألهی نفس و تجرّدش از سلسله مباحث مهم در فلسفه بوده که ابتدا با حیثیتی مادّی در نگاه ملاصدرا ایجاد میشود ولی با هویتی مجرد از ماده به سیر تکاملی خود ادامه میدهد. در این نوشتار کوتاه اشارهای به تجرّد نفس و دلیل تجرّد نفس از دیدگاه جناب فارابی نیز شده است. در ادامه مبحث حرکت جوهری نفس و نیز نحوه تغییر و تحول و تکامل آن از نگاه ملاصدرا بیان گردیده و به وجوه مراتب نفس از دیدگاه ملاصدرا و خلاصه این وجوه پرداخته شده است.
تعداد کلمات 1842/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
ارسطو از فلاسفه بزرگ یونان است، او که شاگرد افلاطون میباشد بر خلاف استادش نفس را حادث با حدوث بدن مىشمارد. این اندیشه به عالم فلسفه اسلامی وارد شد و امثال ملاصدرا آنرا پذیرفتند. نفس از حیثیت وجودی قابلیت رسیدن به تمام مراتب امکانی وجود را دارد. در این مقاله سعی و تلاش بر این شده تا در آغاز تعریفی اجمالی و مختصر از «نفس در دیدگاه فلسفی»، خصوصاً فلسفه اسلامی مطرح شود و از لوازمات مهم این حقیقت عالم وجود سخن به میان آید. مسألهی نفس و تجرّدش از سلسله مباحث مهم در فلسفه بوده که ابتدا با حیثیتی مادّی در نگاه ملاصدرا ایجاد میشود ولی با هویتی مجرد از ماده به سیر تکاملی خود ادامه میدهد. در این نوشتار کوتاه اشارهای به تجرّد نفس و دلیل تجرّد نفس از دیدگاه جناب فارابی نیز شده است. در ادامه مبحث حرکت جوهری نفس و نیز نحوه تغییر و تحول و تکامل آن از نگاه ملاصدرا بیان گردیده و به وجوه مراتب نفس از دیدگاه ملاصدرا و خلاصه این وجوه پرداخته شده است.
تعداد کلمات 1842/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
نویسنده: حمید حنائی نژاد
تاریخچه «نفس» در «مقالات فلسفی»
شهید مطهری (ره) در کتاب «مقالات فلسفی» خود مینویسد:
«مسأله تجرد نفس و براهین آن، داستان مفصلى در فلسفه- خصوصاً فلسفه اسلامى- دارد. فلاسفه اسلامى براى این مسأله اهمیت فراوان قائل بودهاند. از دو فیلسوف بزرگ یونانى افلاطون و ارسطو که اندیشههاشان بیش از دیگران وارد جهان اسلام شد، افلاطون نفس را از جهان دیگر و موجود قبل از بدن مىداند، اما ارسطو نفس را حادث با حدوث بدن مىشمارد. از نظر افلاطون قطعى است که نفس باقى است و نمىمیرد ولى از نظر ارسطو چطور؟ آیا ارسطو نفس را باقى مىداند؟ آیا ارسطو اساساً نفس را مجرد مىداند یا آن را صورتى مانند سایر صور طبیعیه مىشمارد؟ از نظر تاریخ فلسفه نظر ارسطو روشن نیست. مسلمین چون اثولوجیا (تئولوگیا به معنای فلسفه اولی یا الهیات) را از ارسطو مىشمردند و در آن کتاب، نفس باقى دانسته شده است طبعا نظر ارسطو را در بقاى نفس با افلاطون یکى مىشمردند و به ابهامى که ازاینجهت در کتاب النفس ارسطو وجود دارد توجهى نمىکردند.
اما اکنون که روشن شده اثولوجیا از ارسطو نیست طبعا این سؤال باقى است که آیا ارسطو به تجرد و بقاى نفس قائل بوده یا نه؟ شارحان اسکندرانى کتب ارسطو نیز در این جهت با یکدیگر اختلاف داشتهاند. ثامسطیوس به بقاى نفس معتقد بوده و اسکندر افریدوسى به فناى آن.»(مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری ره ( مقالات فلسفی )،1377، ج 13، ص 148 ).
فلاسفه اسلامى تا قبل از مرحوم ملاصدرا (ره) به پیروى از فلاسفه یونان تنها قوه عاقله را که مدرک کلیات است مجرد از ماده مىدانستند ولی مرحوم بوعلی(ره) رسالهای به نام الحججالعشر دارد که مجموعاً عبارت است از ده برهان در اثبات تجرد نفس و ملاصدرا(ره) براهینی (11 برهان) برای مجرد بودن نفس مطرح میکند.[1]
«مسأله تجرد نفس و براهین آن، داستان مفصلى در فلسفه- خصوصاً فلسفه اسلامى- دارد. فلاسفه اسلامى براى این مسأله اهمیت فراوان قائل بودهاند. از دو فیلسوف بزرگ یونانى افلاطون و ارسطو که اندیشههاشان بیش از دیگران وارد جهان اسلام شد، افلاطون نفس را از جهان دیگر و موجود قبل از بدن مىداند، اما ارسطو نفس را حادث با حدوث بدن مىشمارد. از نظر افلاطون قطعى است که نفس باقى است و نمىمیرد ولى از نظر ارسطو چطور؟ آیا ارسطو نفس را باقى مىداند؟ آیا ارسطو اساساً نفس را مجرد مىداند یا آن را صورتى مانند سایر صور طبیعیه مىشمارد؟ از نظر تاریخ فلسفه نظر ارسطو روشن نیست. مسلمین چون اثولوجیا (تئولوگیا به معنای فلسفه اولی یا الهیات) را از ارسطو مىشمردند و در آن کتاب، نفس باقى دانسته شده است طبعا نظر ارسطو را در بقاى نفس با افلاطون یکى مىشمردند و به ابهامى که ازاینجهت در کتاب النفس ارسطو وجود دارد توجهى نمىکردند.
اما اکنون که روشن شده اثولوجیا از ارسطو نیست طبعا این سؤال باقى است که آیا ارسطو به تجرد و بقاى نفس قائل بوده یا نه؟ شارحان اسکندرانى کتب ارسطو نیز در این جهت با یکدیگر اختلاف داشتهاند. ثامسطیوس به بقاى نفس معتقد بوده و اسکندر افریدوسى به فناى آن.»(مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری ره ( مقالات فلسفی )،1377، ج 13، ص 148 ).
فلاسفه اسلامى تا قبل از مرحوم ملاصدرا (ره) به پیروى از فلاسفه یونان تنها قوه عاقله را که مدرک کلیات است مجرد از ماده مىدانستند ولی مرحوم بوعلی(ره) رسالهای به نام الحججالعشر دارد که مجموعاً عبارت است از ده برهان در اثبات تجرد نفس و ملاصدرا(ره) براهینی (11 برهان) برای مجرد بودن نفس مطرح میکند.[1]
فارابی و تجرد نفس
در میان فلاسفه و حکمای مسلمان ظاهراً طبق نقلی که مرحوم مطهری(ره) میآورد اولین شخصی که بر تجرد نفس، برهان آورده است مرحوم فارابی(ره) در فصل پنجاه و چهارم از کتاب فصوص الحکم میباشد.[2]
فارابی(ره) میگوید: «ادراک عقلى با آلت جسمانى محال است، زیرا آنچه در آلت جسمانى قرار گیرد جزئى و متشخص است. اما معقول، عام و مشترک است و محال است که در محلى که قسمتپذیر است واقع شود، بلکه روح انسانى که معقولات را تلقى مىکند جوهرى است غیر جسمانى که نه حیّز دارد و نه در واهمه مىگنجد و نه قابل احساس است.»[3]
فارابی(ره) میگوید: «ادراک عقلى با آلت جسمانى محال است، زیرا آنچه در آلت جسمانى قرار گیرد جزئى و متشخص است. اما معقول، عام و مشترک است و محال است که در محلى که قسمتپذیر است واقع شود، بلکه روح انسانى که معقولات را تلقى مىکند جوهرى است غیر جسمانى که نه حیّز دارد و نه در واهمه مىگنجد و نه قابل احساس است.»[3]
دو وجه در مراتب تکامل نفس از دیدگاه ملاصدرا(ره)
وجه اوّل: مراتب تکامل نفس از جهت مراتب وجود
ملاصدرا در اسفار میگوید:
«هنگامیکه آدمی، به صورت جنین در رحم مادر قرار دارد، در مرتبه نفس نباتی است. او بالفعل وجودی نباتی است اما بالقوه حیوان است، چرا که نه حس دارد و نه حرکت. از زمان تولد و حضور در دنیا تا بلوغ صوری و طبیعی، به رتبه نفوس حیوانی راه یافته است و حیوان بالفعل و انسان نفسانی بالقوه است. در میان فلاسفه و حکمای مسلمان ظاهراً طبق نقلی که مرحوم مطهری(ره) میآورد اولین شخصی که بر تجرد نفس، برهان آورده است مرحوم فارابی(ره) در فصل پنجاه و چهارم از کتاب فصوص الحکم میباشد.مرتبه سوم هنگامی محقق میشود که نفس از درجه حیوانی و بلوغ طبیعی به بلوغ معنوی و رشد باطنی برسد. در این صورت انسان نفسانی بالفعل و انسان مَلَکی و یا انسان شیطانی بالقوه است. از آغاز بلوغ طبیعی، نفس به واسطه تفکر و نیز به کارگیری عقل عملی، قادر به ادراک اشیاء و در نتیجه بلوغ باطنی میگردد. از نظر ملاصدرا بلوغ باطنی در مرتبه نفس انسانی غالباً در حدود چهل سالگی روی میدهد. اگر توفیق انسان را همراهی کند و مسیر حق و راه توحید را بپیماید و نیز اگر عقل وی با علم، کامل شود و خردش با تجرد از اجسام، پاک گردد، بالفعل به مرتبه انسان مَلکی میرسد یعنی فرشتهای بالفعل از فرشتگان الهی میشود. اما اگر از راه راست گمراه شود و راه ضلالت و جهالت را بپیماید از جمله حیوانات و از گروه اهریمنان میشود. این مرتبه، مرتبه انسان شیطانی بالفعل است.» (ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة (9 جلدی)، 1981 م، ج8، صص 136 – 137).
جناب مولانا(ره) نیز در مثنوی میگوید:
«هنگامیکه آدمی، به صورت جنین در رحم مادر قرار دارد، در مرتبه نفس نباتی است. او بالفعل وجودی نباتی است اما بالقوه حیوان است، چرا که نه حس دارد و نه حرکت. از زمان تولد و حضور در دنیا تا بلوغ صوری و طبیعی، به رتبه نفوس حیوانی راه یافته است و حیوان بالفعل و انسان نفسانی بالقوه است. در میان فلاسفه و حکمای مسلمان ظاهراً طبق نقلی که مرحوم مطهری(ره) میآورد اولین شخصی که بر تجرد نفس، برهان آورده است مرحوم فارابی(ره) در فصل پنجاه و چهارم از کتاب فصوص الحکم میباشد.مرتبه سوم هنگامی محقق میشود که نفس از درجه حیوانی و بلوغ طبیعی به بلوغ معنوی و رشد باطنی برسد. در این صورت انسان نفسانی بالفعل و انسان مَلَکی و یا انسان شیطانی بالقوه است. از آغاز بلوغ طبیعی، نفس به واسطه تفکر و نیز به کارگیری عقل عملی، قادر به ادراک اشیاء و در نتیجه بلوغ باطنی میگردد. از نظر ملاصدرا بلوغ باطنی در مرتبه نفس انسانی غالباً در حدود چهل سالگی روی میدهد. اگر توفیق انسان را همراهی کند و مسیر حق و راه توحید را بپیماید و نیز اگر عقل وی با علم، کامل شود و خردش با تجرد از اجسام، پاک گردد، بالفعل به مرتبه انسان مَلکی میرسد یعنی فرشتهای بالفعل از فرشتگان الهی میشود. اما اگر از راه راست گمراه شود و راه ضلالت و جهالت را بپیماید از جمله حیوانات و از گروه اهریمنان میشود. این مرتبه، مرتبه انسان شیطانی بالفعل است.» (ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة (9 جلدی)، 1981 م، ج8، صص 136 – 137).
جناب مولانا(ره) نیز در مثنوی میگوید:
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و انسان شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملائک پرّ و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جوی کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
مردم از حیوانی و انسان شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملائک پرّ و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جوی کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
(مولوی، مثنوی، 1375، دفتر سوّم، ص 313)
خلاصه وجه اوّل: مراتب تکاملی نفس از جهت مراتب وجود در دیدگاه صدرالمتألّهین(ره) عبارتاند از:
1 – نفس نباتی.
2 – نفس حیوانی.
3 – نفس انسانی.
4 – نفس ملکی یا شیطانی.
وجه دوّم: مراتب تکامل نفس از جهت مراتب مدرکات
ملاصدرا مراتب مدرکات نفس را بر مبنای مراتب هستی شرح داده است. وی هستی را دارای سه مرتبه یا سه عالم وجودی که در طول یکدیگر قرار دارند، میداند. پایینترین عالم یا مرتبه وجودی، عالم اجسام یا عالم طبیعت و عالیترین عالم، عالم مجردات یا عالم عقول است. بین این دو عالم نیز عالم واسطهای است که آن را عالم مثال یا عالم نفس میخواند. نفس قادر به ادراک صورتهای موجود در هر یک از عوالم سهگانه بوده و به میزان مرتبه آن عالم، از مرتبه ادراکی برخوردار است. بنابراین نفس از جهت مدرکات خود نیز دارای سه مرتبه حسی، خیالی و عقلی است.(ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة (9 جلدی)، 1981 م، ج9، صص 372و194).
ملاصدرا نفس را در اولین مرتبه، انسان اول یا انسان طبیعی، در دومین مرتبه، انسان ثانی یا نفسانی و در مرتبه سوم انسان ثالث یا عقلانی مینامد. هر یک از این عوالم و مراتب سه گانه در مقام تصور و فرض دارای مراتبی نامتناهی هستند (هرچند که در مقام تعین، متناهیاند) و نفس قابلیت و استعداد آن را دارد که این مراتب مختلف را یکی پس از دیگری طی نماید و از أخس مراتب به اشرف مراتب راه یابد. (همان، ج9، 97- 98)
خلاصه وجه دوّم: مراتب تکامل نفس از جهت مراتب مدرکات در دیدگاه صدرالمتألّهین(ره) عبارتاند از:
1 – انسان طبیعی.
2 – انسان نفسانی.
3 – انسان عقلانی.
لازم به ذکر است که نفس انسان نیز به وِزان جهان خارج، داراى سه عالم وجودى به نامهاى عالم طبیعت، مثال و عقل مىباشد که سالک، در فرایند معرفت نفس، نخست عالم مثالِ خویش را به فعلیت مىرساند؛ او پس از گذر از عالم مثال به عالم عقلِ خویش وارد مىگردد و خود در جرگه مفارقات عقلى قرار مىگیرد. برای فهم و درک بهتر کلام فوق و صیرورت نفس و تکامل آن بطور خلاصه از مبحث حرکت جوهری یاد میکنیم.
ملاصدرا نفس را در اولین مرتبه، انسان اول یا انسان طبیعی، در دومین مرتبه، انسان ثانی یا نفسانی و در مرتبه سوم انسان ثالث یا عقلانی مینامد. هر یک از این عوالم و مراتب سه گانه در مقام تصور و فرض دارای مراتبی نامتناهی هستند (هرچند که در مقام تعین، متناهیاند) و نفس قابلیت و استعداد آن را دارد که این مراتب مختلف را یکی پس از دیگری طی نماید و از أخس مراتب به اشرف مراتب راه یابد. (همان، ج9، 97- 98)
خلاصه وجه دوّم: مراتب تکامل نفس از جهت مراتب مدرکات در دیدگاه صدرالمتألّهین(ره) عبارتاند از:
1 – انسان طبیعی.
2 – انسان نفسانی.
3 – انسان عقلانی.
لازم به ذکر است که نفس انسان نیز به وِزان جهان خارج، داراى سه عالم وجودى به نامهاى عالم طبیعت، مثال و عقل مىباشد که سالک، در فرایند معرفت نفس، نخست عالم مثالِ خویش را به فعلیت مىرساند؛ او پس از گذر از عالم مثال به عالم عقلِ خویش وارد مىگردد و خود در جرگه مفارقات عقلى قرار مىگیرد. برای فهم و درک بهتر کلام فوق و صیرورت نفس و تکامل آن بطور خلاصه از مبحث حرکت جوهری یاد میکنیم.
بیشتر بخوانید: تعریف نفس در نگاه فیلسوفان
حرکت جوهری در کلام استاد شهید مطهری (ره)
شهید مطهری مانند ملاصدرا قائل به تغییر و تحولات در مورد اشیای عالم ماده بوده و ثبات را در خصوص عالم ماده نمیپذیرد و حرکت جوهری را اینگونه تبیین مینماید:
«[ملاصدرا] معتقد است هرچیزى که ما در عالم ثابت مىپنداریم، متغیر است؛ چیزى نمىتواند در عالمِ زمان باشد و واقعا ثابت باشد ولو ما آن را به صورتْ ثابت ببینیم. ممکن است چیزى در حس و علم ما و به حسب آنچه ما مىبینیم ثابت باشد، ولى در واقع نمىتواند ثابت باشد، بلکه در واقع متغیر است. در عالم چیزى وجود ندارد که ثابت باشد تا بعد حرکت بر آن عارض بشود؛ همان جنبهاى هم که خیال مىکنید ثابت است، متغیر است. خیلى چیزها هست که به نظر ما ثابت مىآید و در واقع متغیر است؛ مثلا وقتى ما به عقربه ساعت شمار ساعت نگاه مىکنیم، آن را کاملا امر ثابتى مىبینیم، ولى وقتى یک ساعت دیگر به آن نگاه مىکنیم، مىبینیم که مثلا از روى 3 آمده روى 4؛ این عقربه یک دفعه به اینجا نپریده است، بلکه دائما در تغییر و حرکت بوده، ولى چشم ما قادر نیست حرکت آن را احساس کند. چشم ما بعضى از حرکتها را فقط در یک حد و سطح معینى مىبیند. اینکه ما چیزى را ثابت مىبینیم، دلیل بر ثبوت آن نیست در حالى که دلایل دیگر به ما حکم مىکند که آنچه در عالم است متغیر و متحرک است و حرکت به تمام جنبههاى عالم سرایت دارد.» (مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری (نبرد حق و باطل، فطرت، توحید)،1377، ج4، صص 147 - 148).
ملاصدرا میگوید تحولات نفس و سیر از جسمیت به نبات و حیوان و انسان در حکم حرارت در ذغال و آهن است. دمیدن آن در ذغال و آهن مانند مبدا افعال نباتی است و سرخ شدن آهن یا ذغال به مبدا افعال حیوانی شباهت دارد اشتعال آنها از حرارت مانند قوه ناطقه است. همه این پدیدهها فقط یک چیز است ولی صورتهای مختلف تکاملی شئ میباشد.(ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، 1981 م، ج8، ص 35 ).
«[ملاصدرا] معتقد است هرچیزى که ما در عالم ثابت مىپنداریم، متغیر است؛ چیزى نمىتواند در عالمِ زمان باشد و واقعا ثابت باشد ولو ما آن را به صورتْ ثابت ببینیم. ممکن است چیزى در حس و علم ما و به حسب آنچه ما مىبینیم ثابت باشد، ولى در واقع نمىتواند ثابت باشد، بلکه در واقع متغیر است. در عالم چیزى وجود ندارد که ثابت باشد تا بعد حرکت بر آن عارض بشود؛ همان جنبهاى هم که خیال مىکنید ثابت است، متغیر است. خیلى چیزها هست که به نظر ما ثابت مىآید و در واقع متغیر است؛ مثلا وقتى ما به عقربه ساعت شمار ساعت نگاه مىکنیم، آن را کاملا امر ثابتى مىبینیم، ولى وقتى یک ساعت دیگر به آن نگاه مىکنیم، مىبینیم که مثلا از روى 3 آمده روى 4؛ این عقربه یک دفعه به اینجا نپریده است، بلکه دائما در تغییر و حرکت بوده، ولى چشم ما قادر نیست حرکت آن را احساس کند. چشم ما بعضى از حرکتها را فقط در یک حد و سطح معینى مىبیند. اینکه ما چیزى را ثابت مىبینیم، دلیل بر ثبوت آن نیست در حالى که دلایل دیگر به ما حکم مىکند که آنچه در عالم است متغیر و متحرک است و حرکت به تمام جنبههاى عالم سرایت دارد.» (مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری (نبرد حق و باطل، فطرت، توحید)،1377، ج4، صص 147 - 148).
ملاصدرا میگوید تحولات نفس و سیر از جسمیت به نبات و حیوان و انسان در حکم حرارت در ذغال و آهن است. دمیدن آن در ذغال و آهن مانند مبدا افعال نباتی است و سرخ شدن آهن یا ذغال به مبدا افعال حیوانی شباهت دارد اشتعال آنها از حرارت مانند قوه ناطقه است. همه این پدیدهها فقط یک چیز است ولی صورتهای مختلف تکاملی شئ میباشد.(ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، 1981 م، ج8، ص 35 ).
نتیجه گیری
خلاصه اینکه نفس با حرکت ذاتی و جوهری خود همواره به جانب کمال رهسپار است خواه این کمال در جهت فضیلت باشد و خواه در جهت رذیلت و استکمال نفس هم یا در طریق سعادت است و یا در طریق شقاوت و به عبارتی نفس یا حیوان کامل شده یا به انسانی کامل تبدیل میگردد! مثال نفس مانند زمینی است که آماده برای قبول علوم و ادراکاتی است که از آسمان عقل بر آن نازل میشود و چنانچه شرایط قبول را از دست ندهد و در تغییر و حرکت و تحول ذاتی و درونی اش رو به کمال باشد روحانی شده تا جایی که این تحول ذاتی در مقوله حرکت همچنان ادامه یابد به جنس دیگر تبدیل خواهد شد مثل انسان که هر گاه در صراط انسانی برای طی مدارج کمالات انسانی قدم گذاشت و این راه را ادامه داد آخرالعمر در زمره ملکوت داخل میگردد و یا اگر در صراط حیوانیت قرار گرفت حقیقت انسانی او به حقیقت شیطانی مبدل میگردد.
1 – مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری ره، انتشارات صدرا، تهران – قم،1377، چاپ هشتم.
2 – صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، داراحیاء التراث العربی، لبنان، بیروت، 1981 م، چاپ سوّم.
3 – مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی، انتشارات کتابچی، تهران، 1375، چاپ دوّم.
نمایش پی نوشت ها:
[1]. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة، ج 8، صص 260 – 303.
[2]. مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری (مقالات فلسفی) ج 13، ص 150.
[3]. فارابی، فصوص الحکم، ص 15.
1 – مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری ره، انتشارات صدرا، تهران – قم،1377، چاپ هشتم.
2 – صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، داراحیاء التراث العربی، لبنان، بیروت، 1981 م، چاپ سوّم.
3 – مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی، انتشارات کتابچی، تهران، 1375، چاپ دوّم.