قدرت‌نرم؛ تحول در مبانی اعمال قدرت

یکی از بهترین گزینه‌هایی که درمقابل جنگ سخت قرار می‌گیرد، جنگ نرم است که در آن هم هزینه‌ی کمتری خرج می‌شود و هم زودتر به مقصود خود نائل می‌آید؛ اما جنگ نرم هم برای خود مبانی دارد که آن را در مقابل تهدید نرم قوی می‌سازد.
پنجشنبه، 11 مرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قدرت‌نرم؛ تحول در مبانی اعمال قدرت
مفهوم اولیه‌ی قدرت‌نرم، تأثیر‌گذاری بر افکار عمومی است
 
چکیده
یکی از بهترین گزینه‌هایی که درمقابل جنگ سخت قرار می‌گیرد، جنگ نرم است که در آن هم هزینه‌ی کمتری خرج می‌شود و هم زودتر به مقصود خود نائل می‌آید؛ اما جنگ نرم هم برای خود مبانی دارد که آن را در مقابل تهدید نرم قوی می‌سازد. در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به این مبانی و سطوح مختلف آن در تقابل بین قدرت و تهدید نرم.

تعداد کلمات 3238/ تخمین زمان مطالعه 16 دقیقه
 قدرت‌نرم؛ تحول در مبانی اعمال قدرت
مفهوم‌شناسی قدرت و قدرت‌نرم به مجموعه توانایی‌های مادی و معنوی که در قلمرو یک واحد جغرافیایی و سیاسی با نام کشور با دولت وجود دارد، قدرت‌ملی اطلاق می‌شود. قدرت‌ملی به عنوان مفهومی ژئوپلیتیکی، برآیند توانایی‌ها و مقدورات کشورها محسوب می‌شود. موقعیت هر کشور در سلسله مراتب قدرت جهانی بستگی به وزن ژئوپلیتیکی و میزان قدرت‌ملی آن کشور دارد و این امر بر الگوی روابط خارجی آن در ابعاد مختلف تأثیر دارد.
موضوع قدرت‌نرم به عنوان یک واژه در علم سیاست از زمان قدیم مطرح بوده است. در تقسیم‌بندی‌های مختلف، از قدرت‌نرم دربرابر قدرت‌سخت به عنوان قدرت روحی در مقابل قدرت جسمی یا قدرت معنوی در مقابل قدرت مادی یا قدرت فیزیکی در مقابل قدرت غیرفیزیکی یا محسوس در مقابل نامحسوس یاد می‌شود. قدیمی‌ترین مدرک درباره‌ی قدرت‌نرم به دوران کنفوسیوس برمی‌گردد. این فیلسوف چینی، قدرت‌سخت را به دندان و قدرت‌نرم را به زبان تشبیه می‌کند. با ظهور ادیان، به ویژه اسلام و گسترش سریع آن‌ها در جهان، نقش قدرت‌نرم، برجسته‌تر شد و تبدیل به یک عامل سرنوشت‌ساز شد. اسلام نه بر اساس قدرت‌سخت، بلکه با تکیه بر قدرت‌نرم گسترش یافت. از قرن شانزدهم و شکل‌گیری اندیشه‌های مادی در غرب، مظهر قدرتمندی قدرت‌سخت قرار گرفت و قدرت ‌نرم، قدرت‌نرم را پشتیبانی می‌کند. پرفسور حمید مولانا برای اولین بار به تبیین واژه‌ی قدرت‌نرم پرداخت. مولانا قدرت را به دو بخش ملموس و ناملموس تقسیم می‌کند. او منبع قدرت ناملموس (نرم) را دین، ارزش ها، ایدئولوژی و دانش و قدرت‌سخت یا ملموس را منابع طبیعی، جمعیت، ثروت و ابزار نظامی و جنگی معرفی می‌کند. به اعتقاد مولانا، قدرت‌نرم زیربنای قدرت‌سخت بوده و ماهیت آن را مشخص می‌نماید.
میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی، معتقد است در قدرت‌نرم نوعی اجبار غیرمستقیم وجود دارد که در بسیاری موارد قدرت‌سخت از انجامش عاجز می‌ماند. مفهوم اولیه‌ی قدرت‌نرم، تأثیر‌گذاری بر افکار عمومی است. جوزف نای موفقیت در سیاست جهانی را مستلزم استفاده از قدرت‌نرم می‌داند. قدرت‌نرم توان یک کشور برای دست‌یابی به اهدافش از طریق جذابیت (نه از اجبار یا تنبیه) است. این جذابیت از فرهنگ، ایده‌های سیاسی و سیاست‌های یک کشور ناشی می‌شود. او می‌گوید آمریکا نیازمند تقویت «بعد سوم قدرت» خویش یعنی «قدرت‌نرم» است. نای قدرت را به سه نوع تقسیم می‌کند؛
- قدرت‌سخت: بهره‌گیری از زور (توان نظامی و جز آن برای تحمیل اراده‌ی خویش به دیگران. در واقع، از نظر نای قدرت‌سخت بر تهدید (چماق) متکی است.
- قدرت نیمه‌سخت: این قدرت نیز به قدرت اقتصادی اطلاق می‌شود که در آن، کشور یا کشورهای برخوردار از آن با سازوکارهایی نظیر محاصره‌ی اقتصادی، تطمیع، رشوه دادن، انعقاد قرارداد و جز آن، اراده‌ی خود را به دیگران تحمیل می‌نمایند و قدرت نیمه سخت بر پاداش و تطمیع (هویج) متکی است. حال آن‌که قدرت‌نرم بر «جاذبه» و «قابلیت شکل دادن به علایق دیگران» متکی است.
قدرت یعنی توانایی تأثیر‌گذاردن بر رفتار دیگران برای دست‌یابی به اهداف خویش. یا به تعبیر میرز، قدرت یعنی اعمال نفوذ بر دیگران برای تغییر اراده و رفتار آنان.میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی، معتقد است در قدرت‌نرم نوعی اجبار غیرمستقیم وجود دارد که در بسیاری موارد قدرت‌سخت از انجامش عاجز می‌ماند. مفهوم اولیه‌ی قدرت‌نرم، تأثیر‌گذاری بر افکار عمومی است. جوزف نای موفقیت در سیاست جهانی را مستلزم استفاده از قدرت‌نرم می‌داند. قدرت‌نرم توان یک کشور برای دست‌یابی به اهدافش از طریق جذابیت (نه از اجبار یا تنبیه) است. این جذابیت از فرهنگ، ایده‌های سیاسی و سیاست‌های یک کشور ناشی می‌شود. او می‌گوید آمریکا نیازمند تقویت «بعد سوم قدرت» خویش یعنی «قدرت‌نرم» است.
قدرت‌نرم عبارت است از توانایی شکل دادن به علایق دیگران و هدایت رفتار آنان بدون بهره‌گیری از زور. یا به تعبیر دیگر، قدرت‌نرم عبارت است از تأثیر نهادن بر ارزش‌ها، نهادها و سیاست‌های کشورهای آماج با استفاده از جاذبه‌ی الهام‌بخش.
 مفهوم «قدرت‌نرم» برای اولین بار توسط جوزف نای، نظریه‌پرداز برجسته‌ی آمریکایی در مقاله‌ای با عنوان misleading metaphor of decline در نشریه‌ی آتلانتیک در مارس ۱۹۹۰ مطرح شد. وی در این مقاله می‌گوید که اگر آمریکا تنها دو درصد از تولید ناخالص ملی خود را به برنامه‌ای اختصاص دهد که هم آموزش داخلی را ارتقا داده و هم کمک‌های مؤثر و اطلاعات مورد نظر را به خارج برساند، به قدرتی متفاوت و عمیق‌تر از جنگ‌سخت دست می‌یابد که به آن «جنگ‌نرم» می‌گوییم.
جوزف نای، پس از آن در کتاب خود تحت عنوان «Bound to lead» که در همان سال به چاپ رسید، این مفهوم را مورد بررسی بیش‌تری قرار می‌دهد. در این کتاب می‌کوشد تا نشان دهد آمریکا نه‌تنها به لحاظ قدرت اقتصادی و نظامی، بلکه در «بعد سوم قدرت» به نام «قدرت‌نرم» نیز قوی‌ترین کشور محسوب شده و از این جهت بی‌همتا است. او این مفهوم را نخستین بار این‌گونه تعریف می‌کند «قدرت‌نرم توانایی کسب چیزی است که می‌خواهیم از طریق جذب به جای اجبار عمل نماییم.» وی در ادامه می‌نویسد که این قدرت می‌تواند از طریق روابط با متحدان، کمک‌های اقتصادی و مبادلات فرهنگی حاصل شود. او در این کتاب استدلال می‌کند که این قدرت می‌تواند موجب به‌وجود آمدن افکار مطلوب‌تر و کسب اعتماد بیش‌تر در کشورهای دیگر شود. نای مجدداً در کتاب دیگر خود اصولی را برای سیاست خارجی آمریکا پیشنهاد می‌کند. وی استدلال می‌کند که در قرن جدید، ایالات متحده نباید تنها بر حفظ قدرت اقتصادی و نظامی خود که او «قدرت‌سخت» می‌نامد، تکیه کند، بلکه باید در جهت جذابیت فرهنگ، ارزش‌ها و نهادهایی که قدرت‌نرم» نامیده می‌شود، تلاش کند، بنابراین آمریکا نیازمند بعد سوم قدرت خود به نام «قدرت‌نرم» است. این نویسنده­ی نظریه‌پرداز، قدرت‌نرم را ناشی از جذابیت، «فرهنگ»، «ایده‌ی سیاسی» و «سیاست خارجی کشور» می‌داند. به‌زعم او، کشوری که واجد این سه نوع جذابیت» و یا «منابع قدرت‌نرم» باشد، می‌تواند بر فرهنگ، سیاست و الگوهای اجتماعی کشورهای دیگر تأثیر بگذارد و اراده‌ی خود را به صورت غیرمستقیم بر آن‌ها تحمیل کند. به طور کلی، جوزف نای، سه نوع قدرت در عصر جهانی اطلاعات، شناسایی می‌کند و ساختار آن را در قالب جدول زیر به نمایش می‌گذارد.
قدرت‌نرم از جنس اقناع است. در حقیقت، زمانی که کشور A تحت اعمال قدرت‌نرم کشور B قرار می‌گیرد، ناخودآگاه همانی را می‌خواهد که B از او انتظار دارد، بدون آن‌که تحت فشار یا حتی‌ اعمال نفوذ B قرار گیرد. درحقیقت، سازو‌کار توانایی «شکل دهی به ترجیحات دیگران» به همگرایی با سرمایه‌ای چون شخصیت جذاب، فرهنگ، ارزش‌ها و سازمان‌های سیاسی و سیاست‌هایی که دارای مشروعیت و اعتبار اخلاقی هستند، گرایش دارد. نکته‌ی باریک در این زمینه آن است که اگر رهبری بتواند ارزش‌هایی که دیگران مایل به پیروی از آن‌ها هستند را ارائه دهد، آن‌گاه برای رهبری هزینه‌ی کم‌تری خواهد پرداخت. در حقیقت، قدرت‌نرم چیزی بیش از نفوذ، ترغیب و تهییج مردم است. این مفهوم هم‌چنین توانایی جذب افراد را نیز شامل می‌شود و جذب افراد عموماً به موافقت و رضایت منجر می‌شود. قدرت‌نرم دربرگیرنده‌ی مفهوم و ماهیت زیر است:
- توانایی برای نفوذ غیرمستقیم در رفتار و علاقه‌ی مردم کشورهای دیگر از طریق ابزارهای فرهنگی و ایدئولوژیک؛
- رسیدن به نتایج دلخواه بدون هزینه‌ی محسوس و تهدید؛
- هدایت دیگران به استقبال از آن‌چه شما به دنبال آن هستید؛
- تأثیر نهادن بر ارزش‌ها، نهادها و سیاست‌های کشورهای آماج (هدف)؛
- روش غیرمستقیم برای رسیدن به اهداف؛
- تولید جذابیت برای متقاعدسازی و همراه‌سازی دیگران؛
- تن دادن به خواسته‌های شما از روی رضایتمندی؛
- به‌دست آوردن اهداف با جذب و اقناع سایرین؛
- توانایی شکل دادن به علایق دیگران؛
- توانایی شکل‌دهی ترجیحات دیگران؛
- ایجاد حس مشروعیت برای اهداف بین‌المللی یک کشور.


رابطه‌ی قدرت‌نرم و احساس تهدید

حدود یک دهه پس از ابداع مفهوم «قدرت‌نرم» توسط جوزف نای، محققان دیگر نیز به کاوش پیرامون ابعاد و ماهیت آن پرداختند. به عنوان مثال، برگر در بحث پیرامون ابعاد فرهنگی جهانی شدن اذعان داشت که فرهنگ‌های برخوردار از جذابیت نرم به منزله‌ی تهدیدی برای فرهنگ‌های دیگر محبوب می‌شوند. آن‌چه متولیان و حامیان این فرهنگ ها، عناصر و مؤلفه‌های فرهنگی خویش را به تدریج به سایر فرهنگ‌ها «اشاعه» می‌دهند و سرانجام با تغییراتی که در فرهنگ کشورهای آماج ایجاد می‌کنند، نظام‌سیاسی و ساختارهای اجتماعی آن کشورها را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. از این بیان می‌توان چنین نتیجه گرفت که از نظر این نویسنده، قدرت‌نرم یک کشور، برای کشورهای آماج، تهدید تلقی می‌شود. آن‌چه که جذابیت حاصل از قدرت‌نرم کشور مبدأ، ناخواسته بر افکار، باورها و رفتار، به ویژه رفتار سیاسی، مردم کشور مقصد تأثیر می‌گذارد و نظام و نظم مستقر کشور مقصد را دچار «چالش» می‌سازد. چنین ادعایی که مورد تأیید نویسندگان و محققان دیگر نیز قرار گرفته است، به این معنی که مکانیسم اصلی مورد استفاده‌ی کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، در تسریع و تسهیل فرایند «جهانی سازی»، استفاده از قدرت‌نرم است. چنین قدرتی، به‌ویژه از حیث فرهنگی، موجب می‌شود تا مردم کشورهای مختلف نظیر کشورهای اسلامی، «زندگی را به گونه‌ای دیگر معنا بخشیده و پدیده‌ها را به شکل دیگری تفسیر نمایند.»
روزل نیز در بحث قدرت‌نرم کشورهای مختلف، رابطه‌ی قدرت‌نرم یک کشور و احساس تهدید از سوی کشورهای دیگر را مورد بررسی قرار داده‌اند. به‌زعم آنان، کشورهای برخوردار از قدرت‌نرم بالا (از حیث علمی، فرهنگی، ایدئولوژیکی و سیاسی)، جاذبه‌ی ویژه‌ای برای مردم کشورهای نابرخوردار از این منابع قدرت دارند. از همین رو، همواره آن کشورها را تهدید می‌کنند؛ اما محققان دیگر، نظیر وایت معتقدند که کشورهای برخوردار از «ابزارهای اطلاع‌رسانی»، حتی‌ اگر از قدرت‌نرم بالایی هم برخوردار نباشند، به خودی خود برای کشورهای رقیب خود «تهدید» تلقی می‌شوند. آنان با دستکاری اطلاعات، ارائه و نشر دلخواه، قادرند بر مردم کشورهای آماج تأثیر بگذارند و نگرش‌ها و نظرات سیاسی و اجتماعی آنان را، آن‌گونه که می‌خواهند، شکل دهند. به عنوان جمع‌بندی در این بخش می‌توان گفت:
کشوری که واجد این سه نوع ظرفیت، «جذابیت فرهنگ»، «مدل‌سیاسی کار آمد» و «سیاست خارجی مقبول» باشد، می‌تواند بر فرهنگ سیاست‌ها و الگوهای اجتماعی کشورهای دیگر تأثیر بگذارد و اراده‌ی خود را به صورت غیرمستقیم بر آن‌ها تحمیل کند و اعتماد را در محیط ملی خود حفظ و افزایش دهد.
 قدرت‌نرم آن کشور، برای کشورهای آماج (هدف) تهدید تلقی می‌شود، چون جذابیت حاصل از قدرت‌نرم، ناخواسته بر افکار، باورها و رفتار، به‌ویژه رفتار سیاسی مردم کشور مقصد تأثیر می‌گذارد و نظام و نظم مستقر کشور مقصد را دچار «چالش» می‌سازد.
چون آنان با دستکاری اطلاعات، ارائه و نشر دلبخواهی آن، قادرند بر مردم کشورهای آماج تأثیر بگذارند و نگرش‌ها و نظرات سیاسی و اجتماعی آنان را، آن‌گونه که می‌خواهند، شکل دهند.

 

بیشتر بخوانید: تئوری قدرت نرم


چرایی کاربرد قدرت‌نرم

هرچند در برخی دیدگاه‌های تئوریک می‌توان نگرشی همسو با مبانی و اصول قدرت‌نرم را یافت و از آن برای تقویت پایه‌های نظری این مفهوم بهره برد، اما بسیاری معتقدند قدرت‌نرم در نظریات جدید سیاسی و بین‌المللی، بیشتر از هر چیز ریشه در تعبیر لیبرالیستی تحولات جهانی دارد. در نگرش لیبرالی، اصلی‌ترین بازیگر، تهدید‌کننده و تهدیدشونده، دولت نیست، بلکه محور اساسی سیاست‌گذاری، بازیگران غیردولتی هستند و جامعه مهم‌تر از دولت است. برخلاف رئالیست‌ها که امنیت‌ملی و منافع ملی را محور تمام سیاست‌گذاری‌های معرفی کرده‌اند، در نگرش لیبرالی، آن‌چه مناسبات دولت‌ها و ملت‌ها را تنظیم می‌کند، نه توانایی‌های عینی که برداشت‌های ذهنی و نیات آن‌ها است. بر این اساس، لیبرال‌ها برای فعالیت‌های بین‌المللی، مبادلات فکری و به طور کلی ماهیت بیناذهنی واقعیات، ارزش زیادی قائل هستند. تأمل در خصایص مفهوم لیبرالیسم نشان می‌دهد که این نگرش منبع فکری مهمی برای قدرت‌نرم تدارک دیده است، اما علی رغم نزدیکی مفهومی بین مفهوم لیبرالی و قدرت‌نرم، نمی‌توان آن‌ها را دو مؤلفه‌ی مستقل - وابسته فرض کرد، برای این که قدرت‌نرم صرفاً منبعث از نگرش لیبرالی نیست. منابع قدرت‌نرم (همچون فرهنگ، ایدئولوژی، عقاید و هویت تاریخی و.) می‌تواند در مکاتب مختلفی وجود داشته باشد، اما آن‌چه مهم است ابزار و کاربست صحیح و شایسته‌ی منابع قدرت‌نرم است که به نظر می‌رسد هر کشوری قادر به انجام آن نیست. به عنوان نمونه، شوروی که مجهز به منابع قدرت‌سخت بود و کشورهای بلوک شرق را کاملاً در کنترل خود داشت، نتوانست سلطه‌ی خود را مشروع جلوه داده و از مداخله‌ی نظامی نظامی و مراقبت‌های اطلاعاتی در کشورهای اقمار خود اجتناب کند؛ بنابراین، این‌گونه نیست که هر کشور دارنده‌ی قدرت‌سخت در اعمال قدرت‌نرم نیر موفق عمل کند. قدرت‌سخت در دوران کنونی تحت‌الشعاع قدرت‌نرم قرار گرفته است. کشورهای مداخله‌گر بر خلاف قرون هجده و نوزده نمی‌توانند سیاست‌های مداخله‌گرانه‌ی خود را توجیه کنند، در عین حال، رقابت فشرده‌ای بین فرهنگ‌های مختلف در جریان است و هر یک می‌کوشند تا ارزش‌های خود را برجسته و جهانی کنند.
بسیاری از کشورها عمدا درصدد دست یابی به ابزارهای قدرت‌سخت نیستند. به عنوان مثال، کشور ژاپن به راحتی می‌تواند از فن‌آوری و توانمندی هسته‌ای در عرصه‌ی نظامی استفاده کند، اما این کشور چنین سیاستی را پرهزینه تشخیص داده و نسبت به عواقب آن اطمینان ندارد؛ بنابراین یکی از دلایل توجه به قدرت‌نرم مزیت نسبی آن است و اعمال قدرت‌سخت (مداخله‌ی نظامی، تحریم اقتصادی، براندازی و دیپلماسی خصومت‌آمیز) بسیار پرهزینه است. دسترسی آسان گروه‌های مختلف به سلاح‌های پیشرفته و حتی‌ تسلیحات کشتار جمعی، جنگ را پرهزینه ساخته است. دسترسی به این سلاح‌ها، استقرار در مناطق اشغالی را بسیار پرهزینه ساخته است و مهاجم را در انجام عملیات مردد و بعضاً پشیمان می‌سازد. برخلاف سال ۱۷۴۰ که فردریک دوم بخش مهمی از اتریش را تصرف نمود، امروزه بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان، یعنی آمریکا نمی‌تواند کشور عراق را کنترل کند.
با نگاهی مجدداً لیبرالیستی می‌توان اذعان نمود که پیوستگی و وابستگی متقابل اقتصادی بین دولت‌های بزرگ دنیا نیز در توجه به قدرت‌نرم مؤثر بوده است. این وابستگی با تحولات مربوط به نقل و انتقالات و ارتباطات بسیار روزافزون شده است. ابزارهای جدید اطلاع‌رسانی از قبیل فیبر نوری، ماهواره و اینترنت، انقلابی در بازارهای دنیا به وجود آمده است. افزایش میزان سرمایه‌گذاری کشورها، به خصوص سرمایه‌گذاری متقابل کشورهای پیشرفته‌ی صنعتی و نیز جهش در اقلام و ارزش کالاهای صادراتی، دنیا را به دهکده‌ای کوچک تبدیل نموده است و استفاده از قدرت نظامی را دشوار یا در بسیاری موارد غیر ممکن نموده است.
به گفته‌ی جوزف نای «قدرت‌های بزرگ قرن نوزده می‌توانستند با گسیل ارتش‌های خود به کشورهای هدف، سلطه‌ی خود را برقرار و بر میزان قدرت خود بیفزایند، حتی‌ در سال ۱۹۵۳ آمریکا با یک عملیات نظامی شاه ایران را از سرنگونی نجات و او را دوباره صاحب تاج و تخت نمود، آیا آمریکا در سال ۱۹۷۹ هم می‌توانست چنین کاری را انجام دهد؟ آیا آمریکا امروز هم می‌تواند وارد ویتنام شود؟» وی در پاسخ به این پرسش تصریح می‌کند که افزایش تصاعدی بسیج اجتماعی و رشد حس ملی‌گرایی و نیز دسترسی گروه‌های غیردولتی به ابزارهای بازدارنده، حضور اشغال‌گرانه در کشورهای خارجی را بسیار پرهزینه کرده است. اگر به این موارد، دسترسی کشورهای جهان سوم به سلاح‌های کشتارجمعی (میکروبی، اتمی و شیمیایی) را اضافه کنیم، آن‌گاه کاربرد قدرت‌سخت، دشواری خود را بیشتر نمایان می‌سازد. او می‌گوید «در سال ۲۰۰۵، حدود سی کشور قادر بودند سلاح شیمیایی تولید و صادر کنند، این درحالی است که در سال ۲۰۰۰، تعداد این قبیل کشورها به پانزده مورد هم نمی‌رسید.» با این روند، می‌توان پیش‌بینی کرد که توان بازدارندگی کشورهای جهان سوم زیادتر و به همان اندازه استفاده از قدرت‌سخت دشوارتر می‌شود.افزایش تصاعدی بسیج اجتماعی و رشد حس ملی‌گرایی و نیز دسترسی گروه‌های غیردولتی به ابزارهای بازدارنده، حضور اشغال‌گرانه در کشورهای خارجی را بسیار پرهزینه کرده است. اگر به این موارد، دسترسی کشورهای جهان سوم به سلاح‌های کشتارجمعی (میکروبی، اتمی و شیمیایی) را اضافه کنیم، آن‌گاه کاربرد قدرت‌سخت، دشواری خود را بیشتر نمایان می‌سازد.
کلین در تحلیلی پیرامون «قدرت‌نرم» آمریکا و سازوکارهای بهره‌گیری از آن برای ایجاد تغییر در نگرش‌ها و رفتار مردم ایران اذعان کرده است که ناکامی‌های مستمر آمریکا در عراق، بسیاری از تصمیم‌گیران آن کشور را مجاب ساخته است تا به جای بهره‌گیری از «قدرت‌سخت» (اقدامات نظامی علیه ایران)، از «قدرت‌نرم» (فرهنگی، سیاسی و دیپلماتیک) «برای ایجاد تغییرات بنیادی» در آن کشور بهره گیرند. به زعم کلین، «دولتمردان آمریکایی سرانجام پس از پیامدهای تلخی که در خاورمیانه، به‌ویژه در عراق و افغانستان، تجربه کردند، به این باور رسیدند که توصیه‌های تئوری‌پرداز قدرت‌نرم، جوزف اس.‌نای را جدی بگیرند و برای ایجاد تغییرات مطلوب در کشورهای آماج، به جای قدرت آسیب‌پذیر سخت، از قدرت فراگیر نرم بهره گیرند.»
جوزف نای در تحلیلی جامع پیرامون قدرت‌نرم آمریکا، دولتمردان آن کشور را به سبب بی‌اعتنایی به قدرت‌نرم آن کشور و عدم بهره‌گیری از آن، مورد انتقاد قرار داده و اذعان داشته است که با بهره‌گیری از جذابیت‌های فرهنگ و ارزش‌های آمریکایی، به خدمت گرفتن دیپلماسی عمومی و استفاده از تبلیغات و روش‌های نفوذ بهتر از قدرت نظامی و تحریم‌های اقتصادی می‌توان نگرش‌ها، ترجیحات و رفتار کشورهای خاورمیانه (به‌ویژه ایران) را تحت‌تأثیر قرار داد و مبادرت به ایجاد تغییرات مطلوب در آن نمود.
به‌زعم جوزف نای، حمله‌ی نظامی به عراق در سال ۲۰۰۳ و بی‌اعتنایی به قدرت‌نرم برای تغییر حکومت در آن کشور، محبوبیت آمریکا و ارزش‌های آمریکایی را در نزد ملت‌های خاورمیانه و مسلمان تقلیل داده است. به همین سبب، او به حکام آمریکایی توصیه کرده «گزینه‌ی بهره‌گیری از قدرت‌نرم» را جایگزین گزینه‌ی بهره‌گیری از قدرت‌سخت بنمایند یا حداقل از آن به عنوان تسهیل‌گر و تسریع بخش قدرت‌سخت بهره گیرند.
کلین و رافائل معتقدند که اینک آمریکا برای ایجاد تغییرات دلخواه در خاورمیانه، به‌ویژه ایران، توصیه‌ی جوزف نای را به منزله‌ی یک «راهبرد اساسی می‌نگرد و برای تحقق آن از تکنیک‌ها و روش‌های مختلفی بهره می‌گیرد.»

 

سطوح تقابل قدرت و تهدید نرم

1. سطح راهبردی قدرت‌نرم
سطح راهبردی قدرت‌نرم متأثر از فرهنگ و اندیشه‌ی راهبردی یک کشور است. این سطح شامل رهبران و نخبگان یک کشور است و می‌تواند به عنوان بالاترین سطح از منبع قدرت‌نرم تلقی شود؛ به عبارت دیگر، این سطح، سطح اراده‌ی سیاسی و استراتژی‌ها در محیط بین‌الملل است. هدف اصلی در این سطح، افزایش قدرت هنجارسازی و تضعیف قدرت‌نرم حریف در محیط بین‌المللی است؛ بنابراین به هر میزانی که یک بازیگر و یا بازیگران بتواند در این سطح قدرت‌نرم ایجاد کنند یا بر قدرت هنجارسازی، فرهنگی و نرم دیگران تأثیر بگذارند، از میزان قدرت تأثیر‌گذاری هنجاری بیشتری در محیط بین‌الملل برخوردار خواهند بود. مهم‌ترین گروه آماج جنگ‌نرم، نخبگان و رهبران کشورهای مورد هدف است. اهداف جنگ‌نرم در این سطح عبارتند از:
- مدیریت ادراک نخبگان و رهبران کشور هدف با تأثیر‌گذاری بر اندیشه، نگرش و حوزه‌ی شناختی آنان؛
- مدیریت روحیه‌ی نخبگان و رهبران کشور هدف با تأثیر‌گذاری بر عزم و اراده‌ی آنان.


۲. سطح میانی قدرت‌نرم

سطح میانی قدرت‌نرم بر عنصر مردمی قدرت‌ملی یک کشور تأکید دارد. قدرت‌نرم در این سطح متأثر از فرهنگ ملی و عمومی کشور است. فرهنگ ملی مجموعه‌ای از معارف، باورها، ارزش‌های پایه‌ای، نمادها و رویه‌های رفتاری مردم یک کشور را شامل می‌شود که سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام‌سیاسی به‌شمار می‌آید. روحیه‌ی ملی، آستانه‌ی تحمل، اعتماد عمومی، مشارکت اجتماعی و سیاسی، آگاهی شهروندان بخش‌هایی از سرمایه‌ی اجتماعی و قدرت‌نرم در این سطح هستند. سطح مردمی قدرت‌نرم، از اهداف سطح راهبردی (نخبگان و مسئولان نظام سیاسی) پشتیبانی می‌کند و به تصمیم‌های نخبگان و رهبران مشروعیت بخشیده و بر عزم و اراده‌ی آن‌ها تأثیر می‌گذارد. باورمندی یک ملت و میزان انسجام و عزم ملی متأثر از این سطح از قدرت‌نرم است. جنگ‌نرم در این سطح می‌تواند بر میزان قدرت‌نرم در حمایت مردم از سیاست‌های نظام و نخبگان مؤثر باشد؛ هم‌چنین حمایت عاطفی-روانی از نیروهای مسلح و میزان تخصیص نیروی انسانی به جنگ را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. در صورتی که کشوری از قدرت‌نرم لازم در این سطح برخوردار باشد، به طور طبیعی آن کشور فاقد بحران‌های پنجگانه‌ی سیاسی، مشروعیت، نفوذ، مشارکت، توزیع و هویت خواهد بود و بازدارندگی مردمی دربرابر جنگ‌نرم شکل خواهد گرفت. درمقابل وجود بحران‌های پنج‌گانه‌ی فوق و هم‌چنین فقدان قدرت‌نرم و توانایی هنجاری‌سازی عمومی و برخورداری الگوهای رفتاری برتر و کارآمد که بتواند در حوزه‌ی فرهنگ ملی نهادینه شود، می‌تواند یک کشور را آسیب‌پذیر نموده و بسترهای تحقق جنگ‌نرم را در سطح میانی نظام‌سیاسی فراهم سازد.
 

٣. سطح تاکتیکی قدرت‌نرم

 پایین‌ترین سطح رویارویی «قدرت‌نرم» سطح تاکتیکی آن است و آن شامل قدرتی است که در سطح نیروهای مسلح یک کشور شکل می‌گیرد. این سطح از قدرت‌نرم متأثر از فرهنگ دفاعی یک کشور است. در این سطح، قدرت‌نرم به شکل تقابل اراده و روحیه‌ای جنگی رزمندگان دو یا چند کشور در میدان نبرد ظهور می‌یابد. قدرت‌نرم در این سطح بر اندیشه‌ی دفاعی و نگرش رزمندگان و هم‌چنین بر میزان ایستادگی، مقاومت و آسیب‌پذیری آن‌ها مؤثر است. هدف اصلی از جنگ‌نرم در این سطح، تأثیر بر نگرش رزمندگان، سلب اراده و روحیه‌ی مقاومت در جبهه خودی توسط حریف است.
 شکل ۱ سطوح تهدید و قدرت‌نرم و چگونگی تقابل آن را نشان می‌دهد، هم‌چنین کارهای ویژه‌ قدرت و جنگ‌نرم را در هر یک از سطوح سه گانه معرفی می‌نماید.

 
قدرت‌نرم؛ تحول در مبانی اعمال قدرت
چگونگی تقابل قدرت و تهدید نرم در سطوح مختلف

منابع اصلی قدرت‌نرم

جوزف نای در کتب و مقالاتی که در خصوص موضوع قدرت‌نرم منتشر کرده، پس از تأکید بر این امر که اعمال مؤثر بر قابل اعتماد بودن فاعل استوار است، همواره از سه مؤلفه‌ی کلی برای این وجه از قدرت‌نرم نام برده است. از نگاه او مهم‌ترین مؤلفه‌ها و منابع قدرت‌نرم را می‌توان در سه عامل اصلی طبقه‌بندی نمود:
    1. فرهنگ (زمانی که دیگران را جذب خود کند)؛
    2. ارزش‌ها (وقتی که در کاربرد آن‌ها فریب ‌اری و تزویر نباشد)؛
    3. سیاست‌های خارجی. (زمانی که در چشمان بقیه مشروع جلوه نمایند)

در مجموع از نظر نویسندگانی هم‌چون ساندرز و نای منابع اصلی قدرت‌نرم عبارتند از:
1. فرهنگ و ارزش‌های فرهنگی؛
2. دیپلماسی عمومی؛
3. سیاست‌های خارجی.

 

نمایش پی نوشت ها:

[1]. Nye, Joseph, the information revolution and American soft power, Asia -Pacific Review, Vol 9, Number 1, May 2002, pp70.
[2]. Nye, Joseph, Power in the information global age, from realism to globalization, New York, Tout ledge press, p67

منبع: کتاب اصول و مبانی جنگ نرم؛ علی محمد نائینی؛ انتشارات ساقی.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما