رفتارها در حيوانات
جانورشناساني كه بر روي رفتارهاي جانوران مطالعه ميكنند بر اين باورند كه بسياري از گونههاي جانوري از موشها تا موجودات ابتدايي تحت كنترل كدهاي اخلاقي مشابه انسانها قرار دارند. به همين دليل حيوانات از گذشتههاي دور از رفتارهاي اخلاقي برخوردار بودند و با استفاده از آن به تشخيص خوب از بد و ارتباط با يكديگر ميپرداختند.
انسانها تاكنون گمان ميبردند تنها موجودي هستند كه توانايي تجربه احساسات پيچيده را داشته و از اخلاق برخوردارند اما زيستشناسان دانشگاه كلرادو معتقدند اخلاقيات بخش جداييناپذير از مغز پستانداران بوده كه ميتواند با ايجاد اتصال قدرتمند اجتماعي ميان جانداران مهاجم امكان همزيستي اين گونهها را فراهم آورد. پروفسور مارك بكوف از دانشگاه كلرادو به منظور نمايش تفاوت گونههاي جانوري در نشان دادن رفتارهاي مختلف از جمله بيطرف بودن، همدلي كردن و ياري رساندن به ديگر حيوانات در شرايط سخت به جمعآوري مدارك مختلف از سراسر جهان پرداخته است. وي پژوهشهاي خود را در قالب كتابي جديد با عنوان «عدالت وحش» ارائه كرده است ميگويد اعتقاد به اينكه تنها انسان از اخلاقيات برخوردار است، فرضيهاي قديمي است كه با كشف شواهد جديد به تدريج متزلزل ميشود. به اعتقاد وي اخلاقيات در جانوراني مانند گرگها يا جانوران اوليه به اين دليل شكل ميگيرد كه جانوران را در تعديل رفتار در جامعه همزيستان خود ياري كند.
در اين صورت از تعداد درگيريهاي درونگروهي كاسته شده و حس همدلي و كمك در ميان جانوران به وجود ميآيد. پژوهشهاي ديگر نشان ميدهد برخي از جانوران در نشان دادن همدردي يا همدلي با گونههاي ديگر جانوران كه در سختي قرار دارند از توانايي ويژهاي برخوردارند. به گفته بكوف كه كتاب جديد خود را با كمك يك متخصص اخلاقشناس منتشر كرده است، گزارشهايي در رابطه با نجات انسانها از حمله كوسه توسط دلفينها و همچنين كمك فيلها به رهايي بزكوهي در دام افتاده ارائه شده است كه شايد نتوان به صورت قطعي آن را به اثبات رساند اما رد كردن آن نيز امري ساده نخواهد بود. بكوف گونههاي مورد مطالعه خود را در چند گروه متفاوت به شرح زير مورد بررسي قرار داده است. گرگها در گروههاي اجتماعي در همپيچيدهاي زندگي ميكنند كه از قوانين خشك و سنگيني برخوردار است.
در صورتي كه گروهي از اين جانداران رشد غيرعادي داشته باشند، ارتباط ميان آنها با يكديگر ضعيفتر شده و در نهايت اين ضعف باعث از همپاشيدگي گروه خواهد شد، همچنين گرگها نسبت به يكديگر احساس همدلي نشان ميدهند. در هنگام بازي گرگهاي مافوق با معكوس نمودن نقش خود و دادن امتياز به گرگهاي رده پايينتر اجازه ميدهند تا در بازي راحت باشند و حتي آنها را گاز بگيرند. در شرايطي كه گرگ رده پايين با شدت زيادي گرگ مافوق خود را گاز بگيرد به نشانه عذرخواهي در برابر مافوق خود تعظيمي نمايشي خواهد كرد. بكوف معتقد است در صورت نبود كدهاي اخلاقي چنين عملي در ميان گرگها ممكن نبود.
گرگهاي صحرايي يا كايوتها: در ديگر گونه سگسانان نيز بازي تحت شرايط مشابهي كنترل ميشود، اما در ميان كايوتها جانداراني كه در حين بازي جانور ديگر را به شدت گاز بگيرد، از گروه تبعيد شده و در بيشتر مواقع بايد براي هميشه گروه را ترك كند.
فيلها: اين جانداران دوستداشتني به شدت اجتماعي و احساساتي هستند. پژوهشها نشان ميدهد فيلها از احساس دلسوزي شديد و حس كمك و ياري رساندن به فيلهاي زخمي برخوردارند. در يكي از موارد مطالعه رئيس گله فيلها مريض شد و يكي از فيلهاي ماده از همان گله به فيل بيمار كمك كرد تا بر سر پاي خود بايستد و تا زمان مرگ در كنار اين فيل باقي ماند. همچنين در سال 3002 گلهاي 11تايي از فيلها بزكوهي را كه در آفريقاي جنوبي درون حصاري به دام افتاده بود را نجات دادند. اين نمونهها مثالهاي كميابي از همدلي و دلسوزي حيوانات نسبت به گونهاي متفاوت است، ويژگي كه در گذشته تنها به انسان نسبت داده ميشد.
ميمونهاي ديانا: طي تجربهاي آزمايشگاهي به اين نوع از ميمونها آموزش داده شد كه براي دستيابي به غذا نشانهاي را در يك حفره قرار دهند. دانشمندان طي اين آزمايش مشاهده كردند ميمونهايي كه در انجام اين عمل مهارت يافته بودند به ميمونهايي كه مسنتر بوده و از توانايي يادگيري كافي برخوردار نبودند، كمك ميكنند. در سه موقعيت مختلف ميمون جوانتر نشانه را كه از دست ميمون پيرتر به زمين افتاده بود برداشته و به درون حفره انداخت. به دليل اينكه چنين عملي براي ميمون جوانتر هيچ منفعتي ندارد. بكوف معتقد است اين نشانهاي قوي از اخلاقيات در ميان جانوران به شمار ميرود.
شامپانزهها نيز رفتاري مشابه از خود نشان ميدهند. در يك گروه از اين حيوانات شامپانزهاي كه از فلج مغزي رنج ميبرد كمتر تحت تأثير رفتارهاي پرخاشگرانه و تهاجمي قرار گرفته و شامپانزههاي ديگر به گونهاي متفاوت با بيمار رفتار ميكنند.
جوندگان: مطالعات نشان ميدهد موشها در صورتي كه بدانند به دست آوردن غذا باعث ايجاد درد در موشي ديگر خواهد شد هرگز غذا را نخواهند خورد. طي آزمايشي گرفتن غذا در گروهي از موشها باعث دريافت شوك الكتريكي به گروهي ديگر از موشها ميشد. پژوهشگران با انجام اين آزمايش دريافتند موشهاي گيرنده غذا با درك احساس درد در گروهي ديگر از موشها از خوردن غذا اجتناب ميكنند.
خفاشها: به گفته بكوف حس وابستگي ميان خفاشها باعث ميشود اين جانداران در صورت يافتن غذاي مناسب آن را با خفاشهايي كه غذا نيافتهاند و يا توانايي جستجو براي غذا را ندارند، تقسيم كنند.
والها: مغز اين ماهيهاي بزرگ داراي سلولهاي مخروطي است كه از گذشته گمان ميرفت اين سلولها تنها در مغز انسان وجود دارند. اين سلولها در درك احساسات ديگر والها و همدردي با آنها نقش بسيار مهمي دارند. در مغز والهاي گوژپشت، والهاي غواص و والهاي شكارچي نيز اين نوع از سلولها ديده ميشوند كه تعداد آنها سه برابر سلولهاي موجود در مغز انسان بوده و محصول دوره تكاملي قديميتري نسبت به سلولهاي مخروطي مغزي انسانها هستند.
براساس گزارش تلگراف، اين نتايج نشان ميدهد قضاوتهاي پيچيده احساسي مانند همدلي در زماني دورتر از آنچه گمان ميرود در جهان هستي شكل گرفته و در ميان جانوران مختلف پراكنده شده است.
منبع: روزنامه اطلاعات
/خ
انسانها تاكنون گمان ميبردند تنها موجودي هستند كه توانايي تجربه احساسات پيچيده را داشته و از اخلاق برخوردارند اما زيستشناسان دانشگاه كلرادو معتقدند اخلاقيات بخش جداييناپذير از مغز پستانداران بوده كه ميتواند با ايجاد اتصال قدرتمند اجتماعي ميان جانداران مهاجم امكان همزيستي اين گونهها را فراهم آورد. پروفسور مارك بكوف از دانشگاه كلرادو به منظور نمايش تفاوت گونههاي جانوري در نشان دادن رفتارهاي مختلف از جمله بيطرف بودن، همدلي كردن و ياري رساندن به ديگر حيوانات در شرايط سخت به جمعآوري مدارك مختلف از سراسر جهان پرداخته است. وي پژوهشهاي خود را در قالب كتابي جديد با عنوان «عدالت وحش» ارائه كرده است ميگويد اعتقاد به اينكه تنها انسان از اخلاقيات برخوردار است، فرضيهاي قديمي است كه با كشف شواهد جديد به تدريج متزلزل ميشود. به اعتقاد وي اخلاقيات در جانوراني مانند گرگها يا جانوران اوليه به اين دليل شكل ميگيرد كه جانوران را در تعديل رفتار در جامعه همزيستان خود ياري كند.
در اين صورت از تعداد درگيريهاي درونگروهي كاسته شده و حس همدلي و كمك در ميان جانوران به وجود ميآيد. پژوهشهاي ديگر نشان ميدهد برخي از جانوران در نشان دادن همدردي يا همدلي با گونههاي ديگر جانوران كه در سختي قرار دارند از توانايي ويژهاي برخوردارند. به گفته بكوف كه كتاب جديد خود را با كمك يك متخصص اخلاقشناس منتشر كرده است، گزارشهايي در رابطه با نجات انسانها از حمله كوسه توسط دلفينها و همچنين كمك فيلها به رهايي بزكوهي در دام افتاده ارائه شده است كه شايد نتوان به صورت قطعي آن را به اثبات رساند اما رد كردن آن نيز امري ساده نخواهد بود. بكوف گونههاي مورد مطالعه خود را در چند گروه متفاوت به شرح زير مورد بررسي قرار داده است. گرگها در گروههاي اجتماعي در همپيچيدهاي زندگي ميكنند كه از قوانين خشك و سنگيني برخوردار است.
در صورتي كه گروهي از اين جانداران رشد غيرعادي داشته باشند، ارتباط ميان آنها با يكديگر ضعيفتر شده و در نهايت اين ضعف باعث از همپاشيدگي گروه خواهد شد، همچنين گرگها نسبت به يكديگر احساس همدلي نشان ميدهند. در هنگام بازي گرگهاي مافوق با معكوس نمودن نقش خود و دادن امتياز به گرگهاي رده پايينتر اجازه ميدهند تا در بازي راحت باشند و حتي آنها را گاز بگيرند. در شرايطي كه گرگ رده پايين با شدت زيادي گرگ مافوق خود را گاز بگيرد به نشانه عذرخواهي در برابر مافوق خود تعظيمي نمايشي خواهد كرد. بكوف معتقد است در صورت نبود كدهاي اخلاقي چنين عملي در ميان گرگها ممكن نبود.
گرگهاي صحرايي يا كايوتها: در ديگر گونه سگسانان نيز بازي تحت شرايط مشابهي كنترل ميشود، اما در ميان كايوتها جانداراني كه در حين بازي جانور ديگر را به شدت گاز بگيرد، از گروه تبعيد شده و در بيشتر مواقع بايد براي هميشه گروه را ترك كند.
فيلها: اين جانداران دوستداشتني به شدت اجتماعي و احساساتي هستند. پژوهشها نشان ميدهد فيلها از احساس دلسوزي شديد و حس كمك و ياري رساندن به فيلهاي زخمي برخوردارند. در يكي از موارد مطالعه رئيس گله فيلها مريض شد و يكي از فيلهاي ماده از همان گله به فيل بيمار كمك كرد تا بر سر پاي خود بايستد و تا زمان مرگ در كنار اين فيل باقي ماند. همچنين در سال 3002 گلهاي 11تايي از فيلها بزكوهي را كه در آفريقاي جنوبي درون حصاري به دام افتاده بود را نجات دادند. اين نمونهها مثالهاي كميابي از همدلي و دلسوزي حيوانات نسبت به گونهاي متفاوت است، ويژگي كه در گذشته تنها به انسان نسبت داده ميشد.
ميمونهاي ديانا: طي تجربهاي آزمايشگاهي به اين نوع از ميمونها آموزش داده شد كه براي دستيابي به غذا نشانهاي را در يك حفره قرار دهند. دانشمندان طي اين آزمايش مشاهده كردند ميمونهايي كه در انجام اين عمل مهارت يافته بودند به ميمونهايي كه مسنتر بوده و از توانايي يادگيري كافي برخوردار نبودند، كمك ميكنند. در سه موقعيت مختلف ميمون جوانتر نشانه را كه از دست ميمون پيرتر به زمين افتاده بود برداشته و به درون حفره انداخت. به دليل اينكه چنين عملي براي ميمون جوانتر هيچ منفعتي ندارد. بكوف معتقد است اين نشانهاي قوي از اخلاقيات در ميان جانوران به شمار ميرود.
شامپانزهها نيز رفتاري مشابه از خود نشان ميدهند. در يك گروه از اين حيوانات شامپانزهاي كه از فلج مغزي رنج ميبرد كمتر تحت تأثير رفتارهاي پرخاشگرانه و تهاجمي قرار گرفته و شامپانزههاي ديگر به گونهاي متفاوت با بيمار رفتار ميكنند.
جوندگان: مطالعات نشان ميدهد موشها در صورتي كه بدانند به دست آوردن غذا باعث ايجاد درد در موشي ديگر خواهد شد هرگز غذا را نخواهند خورد. طي آزمايشي گرفتن غذا در گروهي از موشها باعث دريافت شوك الكتريكي به گروهي ديگر از موشها ميشد. پژوهشگران با انجام اين آزمايش دريافتند موشهاي گيرنده غذا با درك احساس درد در گروهي ديگر از موشها از خوردن غذا اجتناب ميكنند.
خفاشها: به گفته بكوف حس وابستگي ميان خفاشها باعث ميشود اين جانداران در صورت يافتن غذاي مناسب آن را با خفاشهايي كه غذا نيافتهاند و يا توانايي جستجو براي غذا را ندارند، تقسيم كنند.
والها: مغز اين ماهيهاي بزرگ داراي سلولهاي مخروطي است كه از گذشته گمان ميرفت اين سلولها تنها در مغز انسان وجود دارند. اين سلولها در درك احساسات ديگر والها و همدردي با آنها نقش بسيار مهمي دارند. در مغز والهاي گوژپشت، والهاي غواص و والهاي شكارچي نيز اين نوع از سلولها ديده ميشوند كه تعداد آنها سه برابر سلولهاي موجود در مغز انسان بوده و محصول دوره تكاملي قديميتري نسبت به سلولهاي مخروطي مغزي انسانها هستند.
براساس گزارش تلگراف، اين نتايج نشان ميدهد قضاوتهاي پيچيده احساسي مانند همدلي در زماني دورتر از آنچه گمان ميرود در جهان هستي شكل گرفته و در ميان جانوران مختلف پراكنده شده است.
منبع: روزنامه اطلاعات
/خ