مسلماني قصه نيست
«ما چه قدر مسلمانيم»، يا شايد بهتر باشد پرسش ويژه اين شماره را به گونه اي ديگر مطرح کنيم: «من چه قدر مسلمانم؟» شايد براي هر يک از ما، پاسخ دادن به اين پرسش، زمان زيادي بخواهد، چون براي پاسخ دادن به آن بايد تعريف مسلمان آرماني را بدانيم و سپس، ويژگي هاي مسلمان آرماني را با آن چه از خود مي دانيم، منطبق کنيم تا بتوانيم جوابي اگر نه کاملا دقيق، دست کم صحيح، به اين پرسش بدهيم.
ما نمي خواهيم در اين نوشته، پاسخ هايي که هر يک از خوانندگان، به اين پرسش مي دهند را بررسي کنيم، بلکه مي خواهيم از راهي ديگر، به مسأله «اندازه مسلماني» بپردازيم و آن، تحليل و واکاوي اين پرسش است: «من چه قدر مسلمانم؟ » اين پرسش، چرا و چه طور مطرح مي شود؟ چرا اين پرسش، پرسشي منطقي به نظر مي رسد؟ اين پرسش، چه نکته پوشيده اي در خود دارد که ما را به فکر مي اندازد؟
براي بررسي اين نکته، بايد دو مسأله را در نظر گرفت؛ يکي، نگاهي اجمالي و کلي به مقوله تشکيک در متن نصوص ديني و معرفت اسلامي است، چون بايد ديد آيا متون ديني ما، مسلماني را مسأله اي مشکک دانسته اند و اسلام را نه امر ماخوذ به رتبه، بلکه امري سلبي/ ايجابي مي دانند؟ دوم اين که مشکک بودن مسلماني، امري اجتماعي است؟ به عبارت ديگر بايد ديد مسلماني، چه گونه در جامعه تفسير مي شود و چه تصوري از «مسلمان» و «مسلمان تر» در جامعه وجود دارد؟ نمي توان انکار کرد وقتي پرسش «من چه قدر مسلمانم؟ » به ذهن هر يک از ما مي آيد، تسلط و حضور ملاک هاي جامعه شناختي، پر رنگ و تأثيرگذار است.
مرز ميان کفر و اسلام، بنابر همين شعار بنيادين پيامبر گرامي، مرزي قاطع، مشخص و غير تشکيکي است. هرکسي در دنياي اسلام و در بدو آشنايي با مسلمانان، بايد به ناچار، در يکي از اين دو حوزه قرار گيرد؛ يا در حوزه کفر و يا در حوزه ايمان.
اگر اين شعار را مبدأ مفهوم مسلماني بدانيم، آن گاه مي توانيم قدم به قدم و سطح به سطح، پيش برويم و ببينيم با توجه به آن که همه ما، دست کم، با گفتن همين «لا اله الا الله»، در دايره مسلماني جاي گرفته ايم؛ «مسلمان تر» بودن، چه معنايي مي تواند داشته باشد.
از اين مرحله به بعد، ما ديگر با تکليف ديني يک مسلمان رو به رو نيستيم، بلکه با مسأله اي روبه رو هستيم که مسلمان را در سلوک تعالي قرار مي دهد و خداوند بنابر نص صريح قرآن، تعالي بشر را در پرتو «خدا ترسي» تفسير مي کند. انسان با رعايت تقوا مي تواند به نياز خود براي «رسيدن به کمال» پاسخ دهد. پرسش محوري اي که در اين جا مطرح مي شود و در اين فرصت کوتاه حتي نمي توان به جوانب مختلف آن نيز پرداخت، اين پرسش است که آيا مي توان با استناد به اين فراز از کتاب آسماني، قايل به اين نکته شد که اتقيا، «مسلمان تر» نيز هستند؟
آيا سلوک مسلمان در راه تقوا، او را مسلمان تر نمي کند و وي را فقط به مسلماني کمال يافته تر، تبديل مي کند؟ اين پرسش، جوانب و ابعاد متفاوتي دارد که شايد مهم ترين اش، اين نکته اساسي باشد که در ذهن عموم مسلمانان، انسان متعالي تر، انسان «مسلمان تر» نيز هست. سرچشمه اين تصور چيست؟ آيا مسلماني به اين معنا و با توجه به آن چه گفتيم، بايد مفهومي تشکيکي تلقي شود؟ متعالي تر بودن، مثل متقي تر بودن، امري فردي و نه اجتماعي است. فرد پرهيزکارتر، رشد بيشتري داشته و براي رشد و تعالي افراد جامعه اش نيز تلاش مي کند، اما «مسلمان تر» بودن، مفهوم ديگري است که ناظر به جايگاه اجتماعي فرد است. به عبارت ديگر، اين مفهوم، در طبقه بندي اجتماعي نيز استفاده مي شود.
تشکيک در مسلماني در جامعه از ديگر سو، در جامعه، تعريفي از «مسلماني» وجود دارد که تأثيرش در تصوري که ما از مسلماني خود داريم، اگر بيش از تأثير نصوص ديني نباشد، کمتر نيز نيست. اگر بخواهيم در تناظر با آن چه در مورد مسلماني در نصوص دين گفتيم، در مورد بحث از مسلماني در جامعه نيز سخن بگوييم، مي توانيم از مسلمان، در سه سطح «فقه و حقوق»، «اخلاق» و «عرف» سخن بگوييم.
بنابراين مي توان با اطمينان گفت: که در سطح حقوق و فقه اسلامي، مسلماني، تشکيکي نيست و دو حالت، بيشتر وجود ندارد؛ يا فرد مسلمان است که احکام خاص خود را دارد و يا مشرک و کافر است که او نيز احکام خاص خود را دارد.
50 سال پيش، در همين جامعه، هر کسي که بيشتر، از جمع کناره مي گرفت و به دنبال سعادت فردي خود بود، «مسلمان تر» بود. شرکت در فعاليت هاي اجتماعي، حتي به اندازه، عاملي منفي در ارزيابي عمومي از ميزان مسلمان بودن يک فرد بود و هر که گوشه گيرتر بود، مسلمان تر بود. اين واقعيت، هنگامي که در تناظر با کلام شريف «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» قرار بگيرد، نکات بسيار مهمي را روشن مي کند. در نصوص ديني، داوري درباره گرامي ترين، به خداوند واگذار شده و هيچ پاداش اجتماعي اي براي تقوا در نظر گرفته نشده و از سوي ديگر، در فقه اسلامي، حقوق خاصي هم براي اتقيا، در نظر گرفته نشده.
در مورد مفهوم مسلماني نيز در تاريخ، همين اتفاق رخ داده است. درباره مفهوم مسلماني، روايتي ساخته شده که مي توان از آن، به «قصه مسلماني» ياد کرد. اين روايت، بر ساخته اي است متشکل از تک تک روايت هاي مختلف تاريخي، سنت هاي جمعي، اسطوره هاي اقوام مختلف و ترکيب و برآيند تمايلات نيروهاي مختلف مؤثر در جامعه. اين روايت، اصالت خاصي ندارند و نصوص ديني، تنها جزيي از مجموع نيروهايي هستند که در نهايت، اين قصه را مي سازند.
بنابراين، مي توان اين گونه گفت که «مسلمان تر بودن» از اين منظر، روايتي است اجتماعي که اصالت آن، کمتر از نصوص ديني است. روايتي که از آغاز زندگي يک فرد آغاز مي شود و تا پايان زندگي او ادامه دارد. بسيار شنيده ايم روايت زندگي اولياي ديني را که سخن از «لبخند زدن هنگام تولد» آن ها و نيز «تشييع با شکوه و عظمت» آن ها گفته اند. البته اين سخن، ناظر بر روايات متواتر منقول درباره چه گونگي ولادت و وفات ائمه عظام و معصومين مطهر نيست، بلکه سخن از بزرگاني است که در مقاطع تاريخي و جغرافيايي مختلف، از قطع وحي و غيبت معصوم تا کنون، در جوامع مختلف ظهور و حضور يافته اند. بارها از «نورانيت وجه» اين بزرگان، سخن شنيده ايم. از «کرامت آن ها» و لبخند معنوي نقش بسته بر صورت آن ها که جزيي ثابت در روايت زندگي بزرگان است، روايتي ساخته اند که ما هرگاه به «مسلمان ترين فرد غير معصوم» فکر مي کنيم، بي اختيار، اين روايت به ذهن مان مي رسد.
نکته آخر اين که بايد متوجه بود که «مسلماني، قصه نيست». نمي توان و نبايد «مسلمان تر بودن» را با توجه به عرف، فقه يا حقوق، تأويل و معنا کرد. خدا ترسي، نه حکم فقهي دارد و نه تبصره و قانون حقوقي و نه حتي روايت و قصه! مسلمان تر بودن، حقيقتي است که شايد غير از قادر متعال، کسي قادر به تشخيص آن از نمونه هاي جعلي نيست. چه کسي است که نداند کار خدا را بايد به خود او واگذار کرد.
منبع: مجله ي خيمه
/خ
ما نمي خواهيم در اين نوشته، پاسخ هايي که هر يک از خوانندگان، به اين پرسش مي دهند را بررسي کنيم، بلکه مي خواهيم از راهي ديگر، به مسأله «اندازه مسلماني» بپردازيم و آن، تحليل و واکاوي اين پرسش است: «من چه قدر مسلمانم؟ » اين پرسش، چرا و چه طور مطرح مي شود؟ چرا اين پرسش، پرسشي منطقي به نظر مي رسد؟ اين پرسش، چه نکته پوشيده اي در خود دارد که ما را به فکر مي اندازد؟
براي بررسي اين نکته، بايد دو مسأله را در نظر گرفت؛ يکي، نگاهي اجمالي و کلي به مقوله تشکيک در متن نصوص ديني و معرفت اسلامي است، چون بايد ديد آيا متون ديني ما، مسلماني را مسأله اي مشکک دانسته اند و اسلام را نه امر ماخوذ به رتبه، بلکه امري سلبي/ ايجابي مي دانند؟ دوم اين که مشکک بودن مسلماني، امري اجتماعي است؟ به عبارت ديگر بايد ديد مسلماني، چه گونه در جامعه تفسير مي شود و چه تصوري از «مسلمان» و «مسلمان تر» در جامعه وجود دارد؟ نمي توان انکار کرد وقتي پرسش «من چه قدر مسلمانم؟ » به ذهن هر يک از ما مي آيد، تسلط و حضور ملاک هاي جامعه شناختي، پر رنگ و تأثيرگذار است.
تشکيک اسلام در نصوص ديني
الف) قولو لا اله الا الله تفلحوا
مرز ميان کفر و اسلام، بنابر همين شعار بنيادين پيامبر گرامي، مرزي قاطع، مشخص و غير تشکيکي است. هرکسي در دنياي اسلام و در بدو آشنايي با مسلمانان، بايد به ناچار، در يکي از اين دو حوزه قرار گيرد؛ يا در حوزه کفر و يا در حوزه ايمان.
اگر اين شعار را مبدأ مفهوم مسلماني بدانيم، آن گاه مي توانيم قدم به قدم و سطح به سطح، پيش برويم و ببينيم با توجه به آن که همه ما، دست کم، با گفتن همين «لا اله الا الله»، در دايره مسلماني جاي گرفته ايم؛ «مسلمان تر» بودن، چه معنايي مي تواند داشته باشد.
ب ) يا ايها الذين آمنوا آمنوا
ج) ان اکرمکم عندالله اتقاکم
از اين مرحله به بعد، ما ديگر با تکليف ديني يک مسلمان رو به رو نيستيم، بلکه با مسأله اي روبه رو هستيم که مسلمان را در سلوک تعالي قرار مي دهد و خداوند بنابر نص صريح قرآن، تعالي بشر را در پرتو «خدا ترسي» تفسير مي کند. انسان با رعايت تقوا مي تواند به نياز خود براي «رسيدن به کمال» پاسخ دهد. پرسش محوري اي که در اين جا مطرح مي شود و در اين فرصت کوتاه حتي نمي توان به جوانب مختلف آن نيز پرداخت، اين پرسش است که آيا مي توان با استناد به اين فراز از کتاب آسماني، قايل به اين نکته شد که اتقيا، «مسلمان تر» نيز هستند؟
آيا سلوک مسلمان در راه تقوا، او را مسلمان تر نمي کند و وي را فقط به مسلماني کمال يافته تر، تبديل مي کند؟ اين پرسش، جوانب و ابعاد متفاوتي دارد که شايد مهم ترين اش، اين نکته اساسي باشد که در ذهن عموم مسلمانان، انسان متعالي تر، انسان «مسلمان تر» نيز هست. سرچشمه اين تصور چيست؟ آيا مسلماني به اين معنا و با توجه به آن چه گفتيم، بايد مفهومي تشکيکي تلقي شود؟ متعالي تر بودن، مثل متقي تر بودن، امري فردي و نه اجتماعي است. فرد پرهيزکارتر، رشد بيشتري داشته و براي رشد و تعالي افراد جامعه اش نيز تلاش مي کند، اما «مسلمان تر» بودن، مفهوم ديگري است که ناظر به جايگاه اجتماعي فرد است. به عبارت ديگر، اين مفهوم، در طبقه بندي اجتماعي نيز استفاده مي شود.
د) جمع بندي
تشکيک در مسلماني در جامعه از ديگر سو، در جامعه، تعريفي از «مسلماني» وجود دارد که تأثيرش در تصوري که ما از مسلماني خود داريم، اگر بيش از تأثير نصوص ديني نباشد، کمتر نيز نيست. اگر بخواهيم در تناظر با آن چه در مورد مسلماني در نصوص دين گفتيم، در مورد بحث از مسلماني در جامعه نيز سخن بگوييم، مي توانيم از مسلمان، در سه سطح «فقه و حقوق»، «اخلاق» و «عرف» سخن بگوييم.
الف) مسلماني در فقه و حقوق
بنابراين مي توان با اطمينان گفت: که در سطح حقوق و فقه اسلامي، مسلماني، تشکيکي نيست و دو حالت، بيشتر وجود ندارد؛ يا فرد مسلمان است که احکام خاص خود را دارد و يا مشرک و کافر است که او نيز احکام خاص خود را دارد.
ب) مسلماني در اخلاق
ج) مسلماني در عرف
50 سال پيش، در همين جامعه، هر کسي که بيشتر، از جمع کناره مي گرفت و به دنبال سعادت فردي خود بود، «مسلمان تر» بود. شرکت در فعاليت هاي اجتماعي، حتي به اندازه، عاملي منفي در ارزيابي عمومي از ميزان مسلمان بودن يک فرد بود و هر که گوشه گيرتر بود، مسلمان تر بود. اين واقعيت، هنگامي که در تناظر با کلام شريف «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» قرار بگيرد، نکات بسيار مهمي را روشن مي کند. در نصوص ديني، داوري درباره گرامي ترين، به خداوند واگذار شده و هيچ پاداش اجتماعي اي براي تقوا در نظر گرفته نشده و از سوي ديگر، در فقه اسلامي، حقوق خاصي هم براي اتقيا، در نظر گرفته نشده.
مسلماني در روايات و مسلماني در نهان
الف) قصه مسلماني
در مورد مفهوم مسلماني نيز در تاريخ، همين اتفاق رخ داده است. درباره مفهوم مسلماني، روايتي ساخته شده که مي توان از آن، به «قصه مسلماني» ياد کرد. اين روايت، بر ساخته اي است متشکل از تک تک روايت هاي مختلف تاريخي، سنت هاي جمعي، اسطوره هاي اقوام مختلف و ترکيب و برآيند تمايلات نيروهاي مختلف مؤثر در جامعه. اين روايت، اصالت خاصي ندارند و نصوص ديني، تنها جزيي از مجموع نيروهايي هستند که در نهايت، اين قصه را مي سازند.
بنابراين، مي توان اين گونه گفت که «مسلمان تر بودن» از اين منظر، روايتي است اجتماعي که اصالت آن، کمتر از نصوص ديني است. روايتي که از آغاز زندگي يک فرد آغاز مي شود و تا پايان زندگي او ادامه دارد. بسيار شنيده ايم روايت زندگي اولياي ديني را که سخن از «لبخند زدن هنگام تولد» آن ها و نيز «تشييع با شکوه و عظمت» آن ها گفته اند. البته اين سخن، ناظر بر روايات متواتر منقول درباره چه گونگي ولادت و وفات ائمه عظام و معصومين مطهر نيست، بلکه سخن از بزرگاني است که در مقاطع تاريخي و جغرافيايي مختلف، از قطع وحي و غيبت معصوم تا کنون، در جوامع مختلف ظهور و حضور يافته اند. بارها از «نورانيت وجه» اين بزرگان، سخن شنيده ايم. از «کرامت آن ها» و لبخند معنوي نقش بسته بر صورت آن ها که جزيي ثابت در روايت زندگي بزرگان است، روايتي ساخته اند که ما هرگاه به «مسلمان ترين فرد غير معصوم» فکر مي کنيم، بي اختيار، اين روايت به ذهن مان مي رسد.
ب) حقيقت مسلماني
سخن آخر
نکته آخر اين که بايد متوجه بود که «مسلماني، قصه نيست». نمي توان و نبايد «مسلمان تر بودن» را با توجه به عرف، فقه يا حقوق، تأويل و معنا کرد. خدا ترسي، نه حکم فقهي دارد و نه تبصره و قانون حقوقي و نه حتي روايت و قصه! مسلمان تر بودن، حقيقتي است که شايد غير از قادر متعال، کسي قادر به تشخيص آن از نمونه هاي جعلي نيست. چه کسي است که نداند کار خدا را بايد به خود او واگذار کرد.
منبع: مجله ي خيمه
/خ