عوامل و راهكارهاي قرآني اتحاد
نويسنده:محمدباقر منصوري
منبع:روزنامه کیهان
منبع:روزنامه کیهان
ايجاد وحدت در بين مذاهب و آحاد امت اسلامي و زدودن زنگار تفرقه و جدايي و اختلاف امري قرآني، روايي و نقلي و عقلي است. در سايه چنين تفكري است كه زمينه براي شكوفايي استعدادهاي عظيم فردي و گروهي در جهان اسلام آماده مي شود و زيان هاي آشكار و نهان جنگ و درگيري هاي متعدد دامنگير اجتماع مسلمانان نمي شود .
در مقاله حاضر نويسنده كوشيده است راهكارهاي قرآني اتحاد را در سطوح مختلف مورد بررسي قرار دهد.
با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
در تبيين علل و اهداف اين دسته از اختلافات ظاهري در ميان بشر بيان مي دارد كه اختلاف قومي، قبيله اي و نژادي به هدف شناسايي بهتر يك ديگر پديد آمده است: و جعلناكم شعوبا و قبايل لتعارفوا؛ شما را ملت ها و قبيله هاي جداگانه اي قرار داديم تا يك ديگر را به خوبي بشناسيد. بنابراين هدف از اختلافات ظاهري چيزي جز امكان ساده و آسان ارتباط ميان انسان ها نبوده است. فرض كنيد كه همه انسان ها از نظر شكل ظاهري و صفات و خصوصيات ديگر همانند و يكسان مي بودند؛ در اين صورت مشكلات بي شماري پديدار مي شد و امكان ارتباط سالم و آسان فراهم نمي شد.
با توجه به اين بينش قرآني اين نگرش در مومنان پديدار شد كه به همه انسان ها به يك چشم بنگرند و روابط خود با مردمان را برپايه احترام متقابل و حفظ حقوق انساني تنظيم كنند. آموزه هاي دستوري قرآن نيز مبتني بر اين گزاره هاي شناختي و انسان شناختي است؛ اين گونه است كه به عنوان نمونه قرآن كشتن فرد انساني را كشتن همه انسان ها دانسته و هر گونه رفتار ضدانساني را تقبيح نموده و به عنوان فسادكننده در زمين به آتش دوزخ تهديد كرده است؛ (مائده آيه 32) و يا دستور داده است كه حقوق شهروندي را مراعات كنند و كسي را به ظلم و ستم از خانه و كاشانه خود نرانند و بي دليل به بردگي نكشند. (بقره آيه 84 و 85 نساء آيه 66) در آموزه هاي نبوي و علوي (يعني صادر شده از مقام ولايت) نيز دستورها و فرمان هاي بي شماري است كه به حقوق انساني توجه داده و مردمان و مسئولان را بر محافظت آن ترغيب و تشويق مي كند. حضرت اميرمومنان علي(ع) با استناد به همين گزاره هاي شناختي و آموزه هاي دستوري قرآن در عهدنامه مالك اشتر، مردم را به دو دسته همسان در آفرينش و برادر ديني دسته بندي كرده و مي فرمايد: اما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق. (نهج البلاغه، نامه 53) و رعايت حقوق همگان را بر حاكم فرض و واجب مي داند. (درباره نگرش اسلام به انسان و يگانگي آنان در خلقت و آفرينش نگاه كنيد: الميزان، ج 18، ص 326)
بنابراين اسلام مردم را به اتحاد انساني دعوت مي كند و از ايشان مي خواهد در كنار هم به صلح و صفا و آرامش زندگي كنند و با همزيستي مسالمت آميز از هرگونه تباهي و فساد در زمين و قتل و غارت و ستم و تجاوز خودداري ورزند. قرآن بر اين اساس كساني كه به اتحاد انساني نمي انديشند و تجاوز و ستم و قتل را پيشه خود ساخته اند را به عنوان فسادكنندگان در زمين نكوهش و سرزنش كرده و آنان را به عذابي سخت تهديد و هشدار مي دهد.
در قرآن با اشاره به قوم يهود و داستان رفتار و كنش و منش ايشان، به نقد رفتاري آنان پرداخته و مي فرمايد: آنان به جهت خودبرتربيني نژادي و قومي رفتاري دور از انسانيت پيشه كردند و حقوق فطري، طبيعي و انساني آنان را از برخي از اقوام مجاورشان سلب كردند. يكي از نخستين پيمان هايي كه خداوند از يهوديان گرفته آن است كه انسان بي گناهي را نكشند و مردمان را از خانه و آشيانه خود نرانند و يا به بردگي و اسارت نگيرند. با اين همه آنان برخلاف اين بينش و نگرش و دستور الهي عمل كرده و نه تنها مردمان بي گناه را به قتل مي رساندند و يا به بردگي مي گرفتند و يا در برابر آزادي بردگان و در بند شدگان مالي مي گرفتند بلكه از اين نيز تجاوز و تعدي كرده و مردماني از قوم و قبيله و هم آيين خويش را مي كشتند و يا به بردگي و بندگي مي گرفتند. (نگاه كنيد آيات 84 و 85 سوره بقره و آيات ديگر).
از اين رو مي توان گفت كه در بينش و نگرش قرآني انسان از كرامت خاصي برخوردار است و خداوند همه را كريم و بزرگوار دانسته و رعايت حقوق انساني را بر همگان فرض و لازم شمرده است. تنها تمايزي كه است در برتري پرهيزگاران است كه از اين مسئله به اكرم (بزرگوارتر) بودن آنان اشاره مي شود كه اثبات افضليت براي اين دسته به معناي ناديده گرفتن كرامت انساني نيست. بنابراين مي بينم كه در بينش و نگرش و حتي گرايش نبوي و علوي، كرامت انساني از جايگاه خاص و ويژه اي برخوردار است و پيامبر براي هدايت همگي ايشان دل مي سوزاند و تلاش خستگي ناپذيري را برخود تحميل مي كند، به گونه اي كه خداوند پيامبرش را از اين كار بازمي دارد و مي فرمايد: لعلك باخع نفسك الايكونوا مؤمنين؛ شايد خود را به رنج و زحمت جانكاه بيافكني كه چرا ايمان نمي آورند. (شعراء آيه 26) و هدايت و ضلالت مردمان را به خود به عنوان منشأ منسوب مي كند. (رعد آيه 27 و نيز نحل آيه 93 و ده ها آيه ديگر)
در ادعيه اسلامي و شيعي تقويت نگرش جهاني و انسان گرايي به شدت اصالت مي يابد و در ادعيه مي خوانيم كه همه گرسنگان و بينوايان و برهنگان راموردتوجه خود قرار مي دهد مي فرمايد: اللهم اكس كل عريان؛ اللهم اشبع كل جائع؛ اللهم اغني كل فقير و مانند آن كه نگرش جهاني و انساني آن به خوبي روشن و نمودار است.
در تحليل قرآني همه شرايع بر اصول سه گانه توحيد، نبوت و معاد بنياد نهاده شده اند و همه پيامبران الهي مردمان را به اين سه اصل مي خوانده اند. بنابراين تفاوتي در اصول شرايع وجود نداشته و آن چه موجبات اختلاف ميان شرايع شده است، اصول جزيي وفرعي است كه به سبب مقتضيات زماني و مكاني پديد آمده است و خداوند شريعت ها را براي راهنمايي افراد انساني باتوجه به شرايط زماني و عصري فرستاده است تا آن را روش زندگي خود قرار دهند و به كمال برسند. شريعت پيامبر اكرم(ص) نيز يكي از شرايع دين اسلام است و علت نامگذاري اين شريعت به اسلام از آن رو بوده است كه اين شريعت به عنوان آخرين و كامل ترين شريعت و براي همه عصرها و زمان هاي پس از عصر نزول و براي همه جهانيان فرستاده شده است ازاين رو مي توان شريعت پيامبر اكرم را به عنوان اسلام و دين كامل نيز نامگذاري كرد؛ زيرا هرگاه تطابق كلي ميان دو چيز به گونه اي باشد كه يگانگي در آن به حد كمال باشد مي توان نام آن را بر ديگري گذاشت؛ از اين رو مي توان از شريعت پيامبر اكرم(ص) به عنوان اسلام ياد كرد؛ درحالي كه نمي توان از شريعت و منهج و روش موسوي(ع) و يا عيسوي(ع) به اسلام ياد كرد، بلكه بايد گفت كه آن يكي از شرايع اسلامي است.
نكته جالب اين است كه قرآن از شرايع و منهاج اسلامي سخن گفته است؛ به اين معنا كه شريعت به مفهوم كتاب قانون و منهج به مفهوم روش عمل و مديريت است. درحقيقت در زماني نياز به قوانين خاص زمان لازم و ضروري بود و هم چنين براي هر عصري مي بايست روش خاصي درپيش گرفته مي شد تا دين اسلام باقي و برقرار بماند. از اين رو هر پيامبري هم شريعتي جداگانه داشت و هم روشي خاص را براي دعوت و مديريت و حكومت درپيش مي گرفت. از اين رو قرآن با بيان علت اختلاف ميان شرايع مي فرمايد: لكل جعلنا منكم شريعه و منهاجا (مائده آيه 28) اين كه منهاج روشي خاص براي دعوت، مديريت و حكومت دانسته ايم از آن روست كه قرآن درباره هدف ارسال پيامبران مي فرمايد: و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه؛ و همراه ايشان كتاب حقي را فرو فرستاديم تا در ميان مردمان در آن چه اختلاف كرده اند داوري و حكومت كند (بقره آيه 213)؛ زيرا داوري بدون قدرت اجرايي اعمال قانون و نظارت معنا و مفهومي ندارد. به اين معنا كه نمي توان بر پايه قانون در ميان مردمان درباره موارد اختلافيشان داوري و قضاوت كرد بدون اين كه قدرت اجرا و اعمال قانون داشته باشيد؛ بنابراين حكومت به معناي داوري و قدرت و اجرايي نمودن قوانين است.
در بينش قرآن تفاوت ميان شرايع اسلام (به معناي اصطلاح عام) تفاوتي بر پايه مقتضيات بوده است؛ چنان كه تفاوت دين اسلام و شريعت اسلامي با ديگر شرايع در بيان تفصيلي و جامعيت و كمال آن است. (آل عمران آيه 3 تا 5)
باتوجه به اشتراك و يگانگي اسلام در همه شرايع و پذيرش اصول اساسي اسلام از سوي همگان، قرآن همه اهل كتاب و شرايع آسماني را به اتحاد و همبستگي دعوت مي كند و از آنان مي خواهد تا در سايه سخن و عقيده مشترك با مسلمانان گردآيند و متحد گردند: قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الانعبد الا الله و لانشرك به شيئا؛ بگو اي اهل كتاب بياييد تا در كلمه يگانه اي كه ميان ما و شما مشترك است گردآييم، اين كه جز خدا را عبادت و پرستش نكنيم و چيزي را با او شريك قرار ندهيم. (آل عمران آيه 64) در اين آيه محورهاي اتحاد كه توحيد و دوري از شرك است بيان شده است؛ بنابراين پيروان اديان آسماني مي توانند تحت اين كلمه مورد پذيرش همگان گردآيند و تحت پرچم توحيد حركت كرده و به يكديگر ياري رسانند با همزيستي و دوري از ظلم و ستم از فوايد اتحاد و همبستگي بهره مند گردند.
در دو آيه ديگر از قرآن، خداوند نه تنها اين نكته را راه نجات دنيا برمي شمارد بلكه با بيان دو شرط ديگر آن را عاملي براي نجات و رهايي از آتش دوزخ و بهره مندي از بهشت و نعمت هاي آن برمي شمارد. قرآن بيان مي دارد شرط نجات پيروان شرايع آسماني ايمان به خدا (توحيد)، معاد و عمل صالح است: ان الذين آمنوا والذين هادوا و النصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون؛ به درستي كه كساني كه به پيامبر و دين اسلام ايمان آورند و كساني كه يهودي و يا مسيحي و يا صابي شده اند كساني هستند كه به خدا و روز آخرت ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، پس براي آنان در نزد پروردگارشان پاداش است و آنان ترسان و اندوهناك نمي شوند. (بقره آيه 62 و نيز مائده آيه 69)
البته اين به معناي عدم نسخ شرايع پيشين نيست بلكه به معناي آن است كه كساني از اهل كتاب هستند كه اسلام و حقانيت آن را نمي شناسند و باتوجه به جهل خود نسبت به اسلام به همان شرايع پيشين به شرط باور به توحيد و رستاخيز عمل مي كنند و كارهاي شايسته و نيكو به جا مي آورند آنان به اين شرط اهل نجات هستند. اما كساني كه با اسلام آشنايي داشته و حقانيت آن را پذيرفته با اين همه بر شرايع منسوخ گذشته حركت مي كنند مي بايست از عاقبت خود هراسان و گرفتار حزن و اندوه باشند.
بر همين پايه و اساس است كه قرآن نسبت به كساني كه اسلام را مي شناسند و در محيط اسلامي زندگي مي كنند مي خواهد كه يا اسلام را بپذيرند و يا جزيه بدهند. (بقره آيه 256 و نيز توبه آيه 29) در برابر جزيه اسلام متعهد مي شود تا با حفظ حرمت ايشان، حقوق و امنيت آنان را در جايگاه اقليت هاي ديني محافظت كند.
قرآن با اين همه، پيروان همه شرايع آسماني را بر گرد آمدن در محور نقاط مشترك مي خواند (آل عمران آيه 64) و از آنان مي خواهد بر اين محور با يك ديگر متحد شده و جامعه اي امن و به دور از ستم و تعدي برپا كنند و نسبت به عقايد و سنت ها و مراكز عبادي يك ديگر احترام متقابل داشته باشند. (مائده آيه 66 و 83)؛ زيرا هر شريعت ديگري اصول شرايع ديگر را تأييد كرده و مدافع آن بوده است. (بقره آيه 41 و نيز آل عمران آيه 3)
قرآن براي همزيستي با اهل كتاب و شرايع آسماني و ايجاد همبستگي و اتحاد اجتماعي، راهكارهايي را بيان مي كند كه به صورت آموزه هاي دستوري در شريعت اسلام خودنمايي مي كند. از جمله راهكارهاي تقويت بنيادهاي همزيستي و همبستگي اجتماعي در ميان پيروان شرايع آسماني، پاك شمردن خوراك و طعام اهل كتاب است كه مي تواند به عنوان مهم ترين عنصر تلقي شود. (مائده آيه 5) چنان كه براي تقويت روابط اجتماعي معامله و داد و ستد با اهل كتاب را مجاز دانسته (ممتحنه آيه 8) و مسلمانان را از مجادله و تندخويي با ايشان پرهيز مي دهد. (عنكبوت آيه 46) اين آموزه ها و آموزه هاي ديگر قرآني و نبوي در راستاي تقويت بنيادهاي همبستگي و همزيستي و اتحاد ميان شرايع آسماني است كه در اين جا به گوشه اي از آن پرداخته ايم.
در آموزه هاي قرآني مؤمنان و كساني كه ايمان واقعي دارند و اسلام در جانشان نفوذ كرده، برادر يك ديگر قلمداد شده و از اتحاد برادري بهره مند مي شوند: انما المؤمنون اخوه (حجرات آيه 10) اين اخوت و برادري ايماني آن چنان استوار بود كه تا مدتي پس از پيمان برادري ميان مؤمنان در مدينه، آنان از يك ديگر ارث مي بردند. (نساء آيه 33) تا آن كه با آمدن آيه: اولوالارحام بعضهم اولي ببعض (انفال آيه 75) اين حكم منسوخ شد و تنها طبقات ارثي خوني و قرابتي از يك ديگر ارث بردند. (نگاه كنيد تفسير قمي ج1 ص165 و نيز تفسير صافي ج1 ص447)
در نگرش اسلام و آموزه هاي قرآني هركس كه از گذشته خود توبه كند و ايمان آورده و زكات دهد و نماز به پا دارد به عنوان برادر ايماني محسوب مي شود. (توبه آيه 11) و براي ايجاد اتحاد و تقويت همبستگي ميان ايشان دستور داده مي شود تا يك ديگر را به عنوان ولي و سرپرست و دوست قرار دهند (توبه آيه 71) و در كارهاي نيك از يك ديگر ياري جويند. (مائده آيه 2) اين گونه است كه امت واحد و يگانه اسلامي پديدار مي شود. (انبياء آيه 92)
اين پيوند ايماني كه در سطح فراتر از سطح پيوند اسلامي است بر پايه الفت و انسي است كه خداوند در دل هاي مؤمنان مي افكند و هديه الهي به مؤمنان قلمداد مي شود. (انفال آيه 63 و آل عمران آيه 103) كه به دنبال اين الفت از فروپاشي اجتماعي و تفرقه رهايي يافته و درهاي آسايش و آرامش به سوي ايشان گشوده مي شود .
باشد كه باتوجه به آموزه هاي قرآن در سه سطح انساني (جهاني) عقيدتي و اسلامي و ايماني اتحاد و همبستگي را تقويت و جامعه جهاني برپايه صلح و صفا و آرامش و آسايش را براي همه بشريت برپا داريم.
در مقاله حاضر نويسنده كوشيده است راهكارهاي قرآني اتحاد را در سطوح مختلف مورد بررسي قرار دهد.
با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
سطوح و مراتب اتحاد
1- اتحاد انساني
قرآن اتحاد انساني را در سه سطح مورد بررسي و تأكيد قرار مي دهد. سطح نخست آن اتحاد انساني است. در بينش و نگرش قرآن، همه انسان ها با همه اختلافات ظاهري از يك نفس واحد و يگانه اي آفريده شده اند و اختلافات ظاهري ناشي از عوامل بيروني و در راستاي اهداف خاصي بوده است. قرآن درباره گوهر واحد انساني مي فرمايد: الذي خلقكم من نفس واحد؛ خداوند كسي است كه شما را از يك گوهر آفريد. (سوره نساء، آيه 1) سعدي شيرازي با توجه به اين آيه و برخي از روايات نبوي سروده است: بني آدم اعضاي يك پيكرند- كه در آفرينش ز يك گوهرند. در گزاره شناختي ديگر به مسئله زنان و مردان توجه نمي دهد و مي فرمايد: انا خلقناكم من ذكر و انثي؛ ما شما را از مرد و زني آفريديم. (سوره حجرات، آيه 13) بر اين پايه و اساس نتيجه مي گيرد كه همه انسان ها صرف نظر از اختلافات ظاهري، زباني، رنگ، مليت و دين و فرهنگ از حقوق برابر برخوردارند و هيچ گونه تمايز و امتيازي ميان مردمان جز به تقوا نيست: ان اكرمكم عندالله اتقاكم؛ گرامي ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست (سوره حجرات، آيه 13)؛ زيرا رنگ و زبان و اختلافات ظاهري ديگر نه تنها مايه امتياز و برتري انساني نيست بلكه اين اختلافات و تمايز ظاهري مرتبط به امر ديگري است كه در برخي از آيات از آن به نشانه هاي قدرت خداوند ياد مي كند و مي فرمايد: و من آياته... اختلاف السنتكم و الوانكم؛ از نشانه هاي قدرت الهي... اختلاف زباني و رنگي شماست. (سوره روم، آيه 22)در تبيين علل و اهداف اين دسته از اختلافات ظاهري در ميان بشر بيان مي دارد كه اختلاف قومي، قبيله اي و نژادي به هدف شناسايي بهتر يك ديگر پديد آمده است: و جعلناكم شعوبا و قبايل لتعارفوا؛ شما را ملت ها و قبيله هاي جداگانه اي قرار داديم تا يك ديگر را به خوبي بشناسيد. بنابراين هدف از اختلافات ظاهري چيزي جز امكان ساده و آسان ارتباط ميان انسان ها نبوده است. فرض كنيد كه همه انسان ها از نظر شكل ظاهري و صفات و خصوصيات ديگر همانند و يكسان مي بودند؛ در اين صورت مشكلات بي شماري پديدار مي شد و امكان ارتباط سالم و آسان فراهم نمي شد.
با توجه به اين بينش قرآني اين نگرش در مومنان پديدار شد كه به همه انسان ها به يك چشم بنگرند و روابط خود با مردمان را برپايه احترام متقابل و حفظ حقوق انساني تنظيم كنند. آموزه هاي دستوري قرآن نيز مبتني بر اين گزاره هاي شناختي و انسان شناختي است؛ اين گونه است كه به عنوان نمونه قرآن كشتن فرد انساني را كشتن همه انسان ها دانسته و هر گونه رفتار ضدانساني را تقبيح نموده و به عنوان فسادكننده در زمين به آتش دوزخ تهديد كرده است؛ (مائده آيه 32) و يا دستور داده است كه حقوق شهروندي را مراعات كنند و كسي را به ظلم و ستم از خانه و كاشانه خود نرانند و بي دليل به بردگي نكشند. (بقره آيه 84 و 85 نساء آيه 66) در آموزه هاي نبوي و علوي (يعني صادر شده از مقام ولايت) نيز دستورها و فرمان هاي بي شماري است كه به حقوق انساني توجه داده و مردمان و مسئولان را بر محافظت آن ترغيب و تشويق مي كند. حضرت اميرمومنان علي(ع) با استناد به همين گزاره هاي شناختي و آموزه هاي دستوري قرآن در عهدنامه مالك اشتر، مردم را به دو دسته همسان در آفرينش و برادر ديني دسته بندي كرده و مي فرمايد: اما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق. (نهج البلاغه، نامه 53) و رعايت حقوق همگان را بر حاكم فرض و واجب مي داند. (درباره نگرش اسلام به انسان و يگانگي آنان در خلقت و آفرينش نگاه كنيد: الميزان، ج 18، ص 326)
بنابراين اسلام مردم را به اتحاد انساني دعوت مي كند و از ايشان مي خواهد در كنار هم به صلح و صفا و آرامش زندگي كنند و با همزيستي مسالمت آميز از هرگونه تباهي و فساد در زمين و قتل و غارت و ستم و تجاوز خودداري ورزند. قرآن بر اين اساس كساني كه به اتحاد انساني نمي انديشند و تجاوز و ستم و قتل را پيشه خود ساخته اند را به عنوان فسادكنندگان در زمين نكوهش و سرزنش كرده و آنان را به عذابي سخت تهديد و هشدار مي دهد.
در قرآن با اشاره به قوم يهود و داستان رفتار و كنش و منش ايشان، به نقد رفتاري آنان پرداخته و مي فرمايد: آنان به جهت خودبرتربيني نژادي و قومي رفتاري دور از انسانيت پيشه كردند و حقوق فطري، طبيعي و انساني آنان را از برخي از اقوام مجاورشان سلب كردند. يكي از نخستين پيمان هايي كه خداوند از يهوديان گرفته آن است كه انسان بي گناهي را نكشند و مردمان را از خانه و آشيانه خود نرانند و يا به بردگي و اسارت نگيرند. با اين همه آنان برخلاف اين بينش و نگرش و دستور الهي عمل كرده و نه تنها مردمان بي گناه را به قتل مي رساندند و يا به بردگي مي گرفتند و يا در برابر آزادي بردگان و در بند شدگان مالي مي گرفتند بلكه از اين نيز تجاوز و تعدي كرده و مردماني از قوم و قبيله و هم آيين خويش را مي كشتند و يا به بردگي و بندگي مي گرفتند. (نگاه كنيد آيات 84 و 85 سوره بقره و آيات ديگر).
از اين رو مي توان گفت كه در بينش و نگرش قرآني انسان از كرامت خاصي برخوردار است و خداوند همه را كريم و بزرگوار دانسته و رعايت حقوق انساني را بر همگان فرض و لازم شمرده است. تنها تمايزي كه است در برتري پرهيزگاران است كه از اين مسئله به اكرم (بزرگوارتر) بودن آنان اشاره مي شود كه اثبات افضليت براي اين دسته به معناي ناديده گرفتن كرامت انساني نيست. بنابراين مي بينم كه در بينش و نگرش و حتي گرايش نبوي و علوي، كرامت انساني از جايگاه خاص و ويژه اي برخوردار است و پيامبر براي هدايت همگي ايشان دل مي سوزاند و تلاش خستگي ناپذيري را برخود تحميل مي كند، به گونه اي كه خداوند پيامبرش را از اين كار بازمي دارد و مي فرمايد: لعلك باخع نفسك الايكونوا مؤمنين؛ شايد خود را به رنج و زحمت جانكاه بيافكني كه چرا ايمان نمي آورند. (شعراء آيه 26) و هدايت و ضلالت مردمان را به خود به عنوان منشأ منسوب مي كند. (رعد آيه 27 و نيز نحل آيه 93 و ده ها آيه ديگر)
در ادعيه اسلامي و شيعي تقويت نگرش جهاني و انسان گرايي به شدت اصالت مي يابد و در ادعيه مي خوانيم كه همه گرسنگان و بينوايان و برهنگان راموردتوجه خود قرار مي دهد مي فرمايد: اللهم اكس كل عريان؛ اللهم اشبع كل جائع؛ اللهم اغني كل فقير و مانند آن كه نگرش جهاني و انساني آن به خوبي روشن و نمودار است.
2-اتحاد پيروان شرايع آسماني
سطح دوم از اتحاد كه مورد تأكيد و اهتمام اسلام و قرآن است، اتحاد و همبستگي ميان پيروان شرايع آسماني است. قرآن گوهر شرايع آسماني را يك سان و تسليم در برابر خداوند و توحيد مي داند، از اين رو، از دين آسماني به عنوان اسلام ياد مي كند و همه پيروان شرايع آسماني را به همبستگي و اتحاد در محور توحيد مي خواند. از اين رو دين را تنهااسلام معرفي كرده كه به معناي تسليم در برابر يگانه هستي است و مي فرمايد: ان الدين عندالله الاسلام (آل عمران آيه 19)در تحليل قرآني همه شرايع بر اصول سه گانه توحيد، نبوت و معاد بنياد نهاده شده اند و همه پيامبران الهي مردمان را به اين سه اصل مي خوانده اند. بنابراين تفاوتي در اصول شرايع وجود نداشته و آن چه موجبات اختلاف ميان شرايع شده است، اصول جزيي وفرعي است كه به سبب مقتضيات زماني و مكاني پديد آمده است و خداوند شريعت ها را براي راهنمايي افراد انساني باتوجه به شرايط زماني و عصري فرستاده است تا آن را روش زندگي خود قرار دهند و به كمال برسند. شريعت پيامبر اكرم(ص) نيز يكي از شرايع دين اسلام است و علت نامگذاري اين شريعت به اسلام از آن رو بوده است كه اين شريعت به عنوان آخرين و كامل ترين شريعت و براي همه عصرها و زمان هاي پس از عصر نزول و براي همه جهانيان فرستاده شده است ازاين رو مي توان شريعت پيامبر اكرم را به عنوان اسلام و دين كامل نيز نامگذاري كرد؛ زيرا هرگاه تطابق كلي ميان دو چيز به گونه اي باشد كه يگانگي در آن به حد كمال باشد مي توان نام آن را بر ديگري گذاشت؛ از اين رو مي توان از شريعت پيامبر اكرم(ص) به عنوان اسلام ياد كرد؛ درحالي كه نمي توان از شريعت و منهج و روش موسوي(ع) و يا عيسوي(ع) به اسلام ياد كرد، بلكه بايد گفت كه آن يكي از شرايع اسلامي است.
نكته جالب اين است كه قرآن از شرايع و منهاج اسلامي سخن گفته است؛ به اين معنا كه شريعت به مفهوم كتاب قانون و منهج به مفهوم روش عمل و مديريت است. درحقيقت در زماني نياز به قوانين خاص زمان لازم و ضروري بود و هم چنين براي هر عصري مي بايست روش خاصي درپيش گرفته مي شد تا دين اسلام باقي و برقرار بماند. از اين رو هر پيامبري هم شريعتي جداگانه داشت و هم روشي خاص را براي دعوت و مديريت و حكومت درپيش مي گرفت. از اين رو قرآن با بيان علت اختلاف ميان شرايع مي فرمايد: لكل جعلنا منكم شريعه و منهاجا (مائده آيه 28) اين كه منهاج روشي خاص براي دعوت، مديريت و حكومت دانسته ايم از آن روست كه قرآن درباره هدف ارسال پيامبران مي فرمايد: و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه؛ و همراه ايشان كتاب حقي را فرو فرستاديم تا در ميان مردمان در آن چه اختلاف كرده اند داوري و حكومت كند (بقره آيه 213)؛ زيرا داوري بدون قدرت اجرايي اعمال قانون و نظارت معنا و مفهومي ندارد. به اين معنا كه نمي توان بر پايه قانون در ميان مردمان درباره موارد اختلافيشان داوري و قضاوت كرد بدون اين كه قدرت اجرا و اعمال قانون داشته باشيد؛ بنابراين حكومت به معناي داوري و قدرت و اجرايي نمودن قوانين است.
در بينش قرآن تفاوت ميان شرايع اسلام (به معناي اصطلاح عام) تفاوتي بر پايه مقتضيات بوده است؛ چنان كه تفاوت دين اسلام و شريعت اسلامي با ديگر شرايع در بيان تفصيلي و جامعيت و كمال آن است. (آل عمران آيه 3 تا 5)
باتوجه به اشتراك و يگانگي اسلام در همه شرايع و پذيرش اصول اساسي اسلام از سوي همگان، قرآن همه اهل كتاب و شرايع آسماني را به اتحاد و همبستگي دعوت مي كند و از آنان مي خواهد تا در سايه سخن و عقيده مشترك با مسلمانان گردآيند و متحد گردند: قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الانعبد الا الله و لانشرك به شيئا؛ بگو اي اهل كتاب بياييد تا در كلمه يگانه اي كه ميان ما و شما مشترك است گردآييم، اين كه جز خدا را عبادت و پرستش نكنيم و چيزي را با او شريك قرار ندهيم. (آل عمران آيه 64) در اين آيه محورهاي اتحاد كه توحيد و دوري از شرك است بيان شده است؛ بنابراين پيروان اديان آسماني مي توانند تحت اين كلمه مورد پذيرش همگان گردآيند و تحت پرچم توحيد حركت كرده و به يكديگر ياري رسانند با همزيستي و دوري از ظلم و ستم از فوايد اتحاد و همبستگي بهره مند گردند.
در دو آيه ديگر از قرآن، خداوند نه تنها اين نكته را راه نجات دنيا برمي شمارد بلكه با بيان دو شرط ديگر آن را عاملي براي نجات و رهايي از آتش دوزخ و بهره مندي از بهشت و نعمت هاي آن برمي شمارد. قرآن بيان مي دارد شرط نجات پيروان شرايع آسماني ايمان به خدا (توحيد)، معاد و عمل صالح است: ان الذين آمنوا والذين هادوا و النصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون؛ به درستي كه كساني كه به پيامبر و دين اسلام ايمان آورند و كساني كه يهودي و يا مسيحي و يا صابي شده اند كساني هستند كه به خدا و روز آخرت ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، پس براي آنان در نزد پروردگارشان پاداش است و آنان ترسان و اندوهناك نمي شوند. (بقره آيه 62 و نيز مائده آيه 69)
البته اين به معناي عدم نسخ شرايع پيشين نيست بلكه به معناي آن است كه كساني از اهل كتاب هستند كه اسلام و حقانيت آن را نمي شناسند و باتوجه به جهل خود نسبت به اسلام به همان شرايع پيشين به شرط باور به توحيد و رستاخيز عمل مي كنند و كارهاي شايسته و نيكو به جا مي آورند آنان به اين شرط اهل نجات هستند. اما كساني كه با اسلام آشنايي داشته و حقانيت آن را پذيرفته با اين همه بر شرايع منسوخ گذشته حركت مي كنند مي بايست از عاقبت خود هراسان و گرفتار حزن و اندوه باشند.
بر همين پايه و اساس است كه قرآن نسبت به كساني كه اسلام را مي شناسند و در محيط اسلامي زندگي مي كنند مي خواهد كه يا اسلام را بپذيرند و يا جزيه بدهند. (بقره آيه 256 و نيز توبه آيه 29) در برابر جزيه اسلام متعهد مي شود تا با حفظ حرمت ايشان، حقوق و امنيت آنان را در جايگاه اقليت هاي ديني محافظت كند.
قرآن با اين همه، پيروان همه شرايع آسماني را بر گرد آمدن در محور نقاط مشترك مي خواند (آل عمران آيه 64) و از آنان مي خواهد بر اين محور با يك ديگر متحد شده و جامعه اي امن و به دور از ستم و تعدي برپا كنند و نسبت به عقايد و سنت ها و مراكز عبادي يك ديگر احترام متقابل داشته باشند. (مائده آيه 66 و 83)؛ زيرا هر شريعت ديگري اصول شرايع ديگر را تأييد كرده و مدافع آن بوده است. (بقره آيه 41 و نيز آل عمران آيه 3)
قرآن براي همزيستي با اهل كتاب و شرايع آسماني و ايجاد همبستگي و اتحاد اجتماعي، راهكارهايي را بيان مي كند كه به صورت آموزه هاي دستوري در شريعت اسلام خودنمايي مي كند. از جمله راهكارهاي تقويت بنيادهاي همزيستي و همبستگي اجتماعي در ميان پيروان شرايع آسماني، پاك شمردن خوراك و طعام اهل كتاب است كه مي تواند به عنوان مهم ترين عنصر تلقي شود. (مائده آيه 5) چنان كه براي تقويت روابط اجتماعي معامله و داد و ستد با اهل كتاب را مجاز دانسته (ممتحنه آيه 8) و مسلمانان را از مجادله و تندخويي با ايشان پرهيز مي دهد. (عنكبوت آيه 46) اين آموزه ها و آموزه هاي ديگر قرآني و نبوي در راستاي تقويت بنيادهاي همبستگي و همزيستي و اتحاد ميان شرايع آسماني است كه در اين جا به گوشه اي از آن پرداخته ايم.
3- اتحاد مؤمنان و مسلمانان
سطح سوم كه مهم ترين سطح از سطوح همبستگي و اتحاد از منظر قرآن است، اتحاد و همبستگي و يگانگي ميان مؤمنان و مسلمانان به عنوان امت واحد است. در نگرش اسلام و قرآن، هركس كه شهادتين (گواهي به توحيد و نبوت پيامبر) را بر زبان جاري ساخت مسلمان و مشمول احكام اسلامي است و واجب است با او هم چون برادري ديني برخورد كرد. اين گونه است كه بدون توجه به مسئله ايمان واقعي كه ايمان قلبي و حقيقي است به صرف بيان زباني شهادت از حقوق شهروندي اسلام برخوردار مي گردد. هر چند كه دسترسي به مقامات و فوايد اخروي اسلام به ايمان واقعي است ولي در حوزه اجتماعي اسلام يعني گفتن شهادتين كفايت مي كند. اين گونه است كه بسياري از مردمان در حوزه اتحاد ديني وارد مي شوند و به عنوان امت اسلام از همزيستي و اتحاد و فوايد آن برخوردار مي گردند. (باتوجه به اين كه قرآن ميان اسلام و ايمان جدايي افكنده و بيان مي دارد كه به اعراب بگوييد كه اسلام آورديم و هنوز ايمان در جانشان نفوذ نكرده است، مي توان گفت كه در مرحله و سطح نخست كه مراد و منظور ما اتحاد در آن سطح است اسلام و شهادتين كفايت مي كند. در اين سطح است كه وحدت مي تواند كاربردي فراتر از اتحاد با شرايع ديگر داشته باشد. شايد باتوجه به دو سطح اسلام و ايمان بتوان گفت كه اتحاد در ميان اهل اسلام به دو شكل مي تواند ظهور و بروز كند، ولي آن چه مهم است اتحاد در ميان اهل اسلام است. اما اتحاد ميان اهل ايمان مقامي است كه فوايد آن چيز ديگري است.)در آموزه هاي قرآني مؤمنان و كساني كه ايمان واقعي دارند و اسلام در جانشان نفوذ كرده، برادر يك ديگر قلمداد شده و از اتحاد برادري بهره مند مي شوند: انما المؤمنون اخوه (حجرات آيه 10) اين اخوت و برادري ايماني آن چنان استوار بود كه تا مدتي پس از پيمان برادري ميان مؤمنان در مدينه، آنان از يك ديگر ارث مي بردند. (نساء آيه 33) تا آن كه با آمدن آيه: اولوالارحام بعضهم اولي ببعض (انفال آيه 75) اين حكم منسوخ شد و تنها طبقات ارثي خوني و قرابتي از يك ديگر ارث بردند. (نگاه كنيد تفسير قمي ج1 ص165 و نيز تفسير صافي ج1 ص447)
در نگرش اسلام و آموزه هاي قرآني هركس كه از گذشته خود توبه كند و ايمان آورده و زكات دهد و نماز به پا دارد به عنوان برادر ايماني محسوب مي شود. (توبه آيه 11) و براي ايجاد اتحاد و تقويت همبستگي ميان ايشان دستور داده مي شود تا يك ديگر را به عنوان ولي و سرپرست و دوست قرار دهند (توبه آيه 71) و در كارهاي نيك از يك ديگر ياري جويند. (مائده آيه 2) اين گونه است كه امت واحد و يگانه اسلامي پديدار مي شود. (انبياء آيه 92)
اين پيوند ايماني كه در سطح فراتر از سطح پيوند اسلامي است بر پايه الفت و انسي است كه خداوند در دل هاي مؤمنان مي افكند و هديه الهي به مؤمنان قلمداد مي شود. (انفال آيه 63 و آل عمران آيه 103) كه به دنبال اين الفت از فروپاشي اجتماعي و تفرقه رهايي يافته و درهاي آسايش و آرامش به سوي ايشان گشوده مي شود .
باشد كه باتوجه به آموزه هاي قرآن در سه سطح انساني (جهاني) عقيدتي و اسلامي و ايماني اتحاد و همبستگي را تقويت و جامعه جهاني برپايه صلح و صفا و آرامش و آسايش را براي همه بشريت برپا داريم.