نقدي بر نگاه محافل سياسي عرب به نقش منطقه‌اي ايران (2)

اشاره: انفعال جهان عرب در قبال تحولات خاورميانه و ضعف رژيم‌هاي خودكامه برخي كشورهاي عربي در قبال خواسته‌هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي، سبب شد كه ملت‌هاي منطقه به دفعات و به اشكال گوناگون، نارضايتي خود را از موضعگيري دولت‌هايشان نشان دهند. طبيعي است كه در چنين شرايطي، افكار عمومي جهان عرب متوجه مواضع مستقل و آگاهانه جمهوري اسلامي ايران در مورد مشكلات خاورميانه مي‌شود. اينگونه است
پنجشنبه، 8 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقدي بر نگاه محافل سياسي عرب به نقش منطقه‌اي ايران (2)
نقدي بر نگاه محافل سياسي عرب به نقش منطقه‌اي ايران (2)
نقدي بر نگاه محافل سياسي عرب به نقش منطقه‌اي ايران (2)

نوشته: طلال عتريسي
مترجم: اسماعيل اقبال



ضعف در تشخيص «آرمان‌گرايي» و «توسعه‌طلبي»

اشاره: انفعال جهان عرب در قبال تحولات خاورميانه و ضعف رژيم‌هاي خودكامه برخي كشورهاي عربي در قبال خواسته‌هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي، سبب شد كه ملت‌هاي منطقه به دفعات و به اشكال گوناگون، نارضايتي خود را از موضعگيري دولت‌هايشان نشان دهند.
طبيعي است كه در چنين شرايطي، افكار عمومي جهان عرب متوجه مواضع مستقل و آگاهانه جمهوري اسلامي ايران در مورد مشكلات خاورميانه مي‌شود. اينگونه است كه حكومت‌هاي منفعل عرب براي فرار از موج گسترده انتقادات مردم خود و جهان، ايران را در معرض اتهام بي‌پايه و اساس توسعه‌طلبي منطقه‌اي قرار مي‌دهند. مطلب حاضر، پاسخي است كه طلال عتريسي، متفكر سياسي لبناني، به مدعيان چنين فرضياتي داده است.

اصالت آرمان انقلاب اسلامي

با بـررسي و مروري بر وقايع و رويدادهاي سالهاي گذشته در ايران و خاورميانه مي‌توان فرضيه‌هايي ارائه كرد:
«ايران از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي آرماني را براي تغيير جهان و دعوت به اسلام داشته است كه صرفاً به تغيير جهان عرب مربوط نمي‌شد. اين دعوتي براي تمام جهان بود و نمي‌شد گفت كه ايران طرحي عملي براي اين تغيير دارد.»
آنچه که به عنوان آرمان ايران از آغاز مطرح بوده است در هرکشوري که از يک ايدئولوژي معين پيروي مي‌کند، يا به يک دين آسماني گرايش دارد که براساس آن تمامي بشر را به سوي آرمانش دعوت مي‌کند، يک امر طبيعي و منطقي است. حتي در احزاب، گروه‌ها يا سازمان‌ها نيز چنين آرمان‌هايي وجود دارد. چنين آرماني در ذهن رهبران ايران در سالهاي نخست پس از پيروزي انقلاب وجود داشت، اما جزئيات، برنامه وابزاري براي طرح تغيير در سطح جهان ارائه نشد.
اين آرمان انقلابي صرفاً در حد دعوت باقي ماند. رهبران ايران بر اين باور بودند که اسلام تنها آلترناتيو مناسب براي تمامي انديشه‌ها و ايدئولوژي‌هاي ديگر در جهان است، اما تاکنون هيچ دليلي مبني بر اينکه ايران در آن زمان طرحي براي تغيير منطقه يا براي سلطه بر آن در اختيار داشته، ارائه نشده است.
اين ديدگاه نسبت به انقلاب جواني که تازه به عرصه رقابت سياست جهاني راه مي‌يافت، بسيار مبالغه‌آميز بود.
آنچه که تحت عنوان حمايت ايران از برخي گروهها و احزاب اسلامي يا شيعي در برخي ازکشورها صورت گرفت، بخشي از يک طرح جامع نبود، چون ما هرگز عناصراين طرح يا عناصر تکميلي آن را که در رفتاري ديگر بروز مي‌كند، نديديم. جالب است که اين اتهام، برجسته‌ترين تلاشي تلقي مي‌شود که انقلاب ايران پس ازپيروزي براي توسعه‌طلبي(!) در خارج به عمل آورده است.
اتهامي که برخي كشورهاي عربي تحت عنوان طرح ايران مطرح مي‌کنند، در سلطة منطقه‌اي ايران خلاصه مي‌شود. براساس اين اتهام، ايران تلاش مي‌کند تا بر خاورميانه از جمله برخي کشورهاي عربي سلطه پيدا کند! کساني که به چنين فرضيه‌اي معتقدند، به نقش رو به توسعه ايران در عراق اشاره مي‌کنند و سپس حوزه عراق را بدون درنظر گرفتن واقعيات، به رابطه ايران با حزب الله لبنان، جنبش حماس و جهاد اسلامي در فلسطين و ارتباط استراتژيک ايران ـ سوريه پيوند مي‌دهند. اينها همة دلايلي است که از سوي اين افراد در ارتباط با طرح سلطه ايران كه به زعم آنان تلاش مي‌کند تا از سالها قبل آن را محقق سازد، ارائه مي‌شود.

ايران و حزب‌الله

واقعيت اين است که (به عنوان مثال) رابطه ايران با حزب‌الله لبنان، درحوزة طرح ريزي استراتژيک ايران پس از پيروزي انقلاب نبوده است.
ايران حمايت از مسلمانان در هر نقطه از جهان را يک وظيفه شرعي منطبق با ايدئولوژي اسلامي و ماهيت نظام اسلامي خود به حساب مي‌آورد.
درخصوص حزب الله بايد گفت اين حزب به عنوان يک جنبش مقاومت، پس از تجاوز اسرائيل درسال 1982 به لبنان، شکل گرفت. ايران درآن زمان حمايتها و آموزشهايي را در اختيار آن حزب قرار داد، اما حزب الله بعداً به يکي از مهم‌ترين جنبشهاي مقاومت ضداسرائيلي از زمان اشغال فلسطين، يعني بيش از نيم قرن قبل، تبديل شد.
اين احتمال وجود داشت كه حزب الله به جاي پيروزي که در خلال 28 سال مقاومت‌اش بي‌سابقه بود، شکست بخورد. در اين صورت (يعني شکست حزب الله درجنگ سي وسه روزه) ديگرهيچ کس از طرح ايراني براي نفوذ در لبنان و يا خاورميانه از طريق حزب‌الله يا شيعيان سخن نمي‌گفت.
اگر تجاوز اسرائيل به لبنان درسال 1982 صورت نمي‌گرفت، اكنون بسيار دشوار بود كه حزب الله کنوني و نقشي را که ايفاء مي‌کند، تصور نماييم. منظور ما از گفتن چنين مطلبي اين است که شکل‌گيري حزب الله، اصولاً بخشي از ديدگاه استراتژيک ايران براي نفوذ يا سلطه در كشورهاي عرب نبوده است. حتي در سطح فلسطين نيز اگر طرح سازش از سال 1993 پس از امضاء موافقتنامه اسلو به نتيجه مي‌رسيـــد، حـــال حمايت ايران از جنبشهاي اسلامي و جهادي فلسطيني، بسيار دشوار يا حتي محال بود.
ادامه دارد ......
منبع:روزنامه اطلاعات




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط