شورای واتیکان اول

شورای واتیکان اول توسط پاپ پیوس نهم در 29 جولای 1868 طرح آن ریخته شد و در اکتبر 1870 برگزار شد. این شورا بیستمین شورای جهانی کلیسای کاتولیک است که سه قرن پس از شورای ترنت برگزار شد. این شورا مواجهه واتیکان...
شنبه، 12 آبان 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: عارفه گودرزوند
موارد بیشتر برای شما
شورای واتیکان اول
شورای واتیکان اول تثبیت کننده مسئله خطاناپذیری پاپ
 
چکیده
شورای واتیکان اول توسط پاپ پیوس نهم در 29 جولای 1868 طرح آن ریخته شد و در اکتبر 1870 برگزار شد. این شورا بیستمین شورای جهانی کلیسای کاتولیک است که سه قرن پس از شورای ترنت برگزار شد. این شورا مواجهه واتیکان با مشکلات جدیدی همچون عقل گرایی، لیبرالیسم و ماتریالیسم و نیز برتری و خطاناپذیری پاپ رم را مورد بحث قرار داد.

تعداد کلمات 1206 کلمه تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
 
شورای واتیکان اول
عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان)
پیشینه شورای واتیکان اول
در قرن چهاردهم جان ویکلیف و هوس داعیه اصلاح کلیسا را داشتند و معتقد بودند کلیسا با وضعیت کنونی خود قابل اصلاح نیست و باید از زیر سلطه رهبران کلیسا در آمده و به کتاب مقدس مراجعه کند. از این جریان به اصلاحات قبل از اصلاحات دینی یاد می‌شود. آنان معتقد بودند باید شورایی تشکیل شود و عملکرد پاپ را زیر نظر بگیرد و در اختلاف میان پاپ و شورا، شورا تفوّق داشته باشد. گریگوری هفتم در قرن یازدهم اذعان کرده بود که پاپ در راس کلیسا قرار دارد و هیچ شورایی بر او تفوق ندارد، اما جریان اصلاحات که ویکلیف و هوس شروع کرده بودند خلاف این را ترویج می‌داد.

در قرن پانزدهم دو نفر به صورت هم زمان در فرانسه و روم ادعای پاپی داشتند، اما در سال 1409 در پیزا شورایی تشکیل شد و هر دو را عزل نمود و پاپ سومی را انتخاب نمود. پس از چند ماه آن پاپ سوم درگذشت و شورا پاپ دیگری را منصوب نمود اما همچنان آن دو پاپ بر ادعای پاپی خود باقی بودند.
در 1414 در شورای کنستانس هر سه پاپ عزل شدند و پاپ جدیدی مشخص شد و بر مرجعیت شورا بر قدرت پاپ تصریح شد. این جریان فهرستی از فسادهای کلیسا و پاپ‌ها تهیه نمود و خواستار اصلاحات در کلیسا شد، اما در نهایت این جریان شکست خورد و نتوانست بر جهان کاتولیک غلبه پیدا کند اما زمینه را برای اصلاحات لوتری مهیا نمود. پس از نهضت اصلاحات دینی دو جریان شکل گرفت، یکی جریان «Callicanism» در فرانسه که طرفدار شورا گرایی بودند و از پیروان ویلیام اکامی شمرده می‌شدند و دوم جریان «Ultamontanism» که بر تفوق پاپی تاکید داشتند و همین جریان پیروز شد.
شورا و مسئله خطاناپذیری پاپ
پاپ پیوس نهم در پی این نزاع‌ها دستور تشکیل شورای اول واتیکان را در 1869 صادر می‌کند و این شورا در 1870 تشکیل می‌شود. این شورا به مدت هشت ماه فعالیت می‌کند و به بررسی دو موضوع می پردازد: یکی خدا، مکاشفه و رابطه ایمان و عقل، و دوم که موضوع اصلی شورا بود بررسی مسئله خطاناپذیری پاپ بود.
کلیسا به این نتیجه رسیده بود که برای مقابله با تهاجم فکری دوران مدرن، داشتن یک تکیه گاه محکم و استوار به نام پاپ که از خطا ناپذیری برخوردار است می‌تواند سودمند واقع شود. به همین خاطر اصل خطا ناپذیری پاپ مورد قبول اکثریت قرار گرفته بود اما سوال اصلی این بود که مصونیت پاپ در چه حیطه‌ای است؟

شخصی به نام W.G. Ward به خطا ناپذیری مطلق پاپ قائل بود و می‌گفت: تمام اظهارات پاپ تحت الهام روح القدس می‌باشد اما اکثرافراد مخالف این بودند. نهایتاً کسانی که به مرجعیت پاپ قائل بودند پیروز شدند. پیش نویس شورا توسط افرادی نوشته شد که موافق تفوق پاپ بودند و مخالفان تفوق پاپی برای پرهیز از تضعیف کلیسا و اختلاف افکنی در شورا حضور پیدا نمی‌کنند. در صفحه 452 کتاب «Denzinger» به این مساله پرداخته شده است.

بر اساس اقتداری که به پاپ عطا شده وقتی او سخن می‌گوید و به عنوان شبان همه مسیحیان آموزه‌ای ایمانی یا اخلاقی را برای مسیحیان بیان می‌کند، مصون از خطا است و این مصونیت از سوی منجی به کلیسا بخشوده شده و صحت تعاریف پاپ روم از خود او است نه از کلیسا. در اینجا تاکید شده که مصونیت پاپ به خاطر خود او است نه پاپ  در مجمع اسقفان و شوراهای کلیسایی.بیانیه های شورای واتیکان
بیانیه شورای اول واتیکان در چند فصل تنظیم گشت. فصل اول این بیانیه با تعیین برتری رسولی پطرس مقدس آغاز شده است. در اینجا برتری پطرس را با عنایت به آیات کتاب مقدس ثابت می‌کنند (متی16: 17)، و می‌گویند: کسی که فکر ‌کند این مقام مستقیماً به پطرس داده نشده بلکه ابتدا به کلیسا داده شده و کلیسا این مقام را به عنوان خادم به پطرس داده است ملعون باد. فرق دیگر مسیحی نیز موقعیت ویژه پطرس را می‌پذیرند اما اینکه او برتر از تمام حواریون بوده را قبول ندارند و پطرس را در کنار یوحنا و یعقوب می‌گذارند.

از سوی دیگر برخی معتقد بودند عیسی جانشینی خود را به شخص پطرس نداده است، تا پطرس بتواند جانشینان بعدی خود را به صورت سلسله مراتبی انتخاب نماید [همانگونه که کلیسای کاتولیک معتقد بود]، بلکه عیسی کلیسا را جانشین خود کرد و در آن زمان پطرس را در راس آن قرار داد، اما در زمان‌های بعد باز کلیسا است که جانشین  مسیح است و کسی را به عنوان رهبر خود انتخاب می‌کند.
در فصل دوم جانشینی پاپ‌های روم از پطرس را متذکر شده و کسی که منکر این باشند را مورد لعن قرارمی‌دهد. در فصل سوم بر تفوق پاپ تصریح می‌کند و می‌گوید: پاپ روم بر همه جهان تفوق دارد و جانشین پطرس مقدس، ارشد رسولان است و نائب مسیح و راس کل کلیسا و ایمان و معلم تمام مسیحیان می‌باشد. هر آنچه به پطرس داده شده بود از قبیل غذا دادن [گوسفندان مرا غذا بده]، حاکمیت و رهبری کلیساهای جهان به پاپ روم اعطا شده است.

در فصل چهارم خطا ناپذیری پاپ را مطرح کرده می‌گوید: بر اساس اقتداری که به پاپ عطا شده وقتی او سخن می‌گوید و به عنوان شبان همه مسیحیان آموزه‌ای ایمانی یا اخلاقی را برای مسیحیان بیان می‌کند، مصون از خطا است و این مصونیت از سوی منجی به کلیسا بخشوده شده و صحت تعاریف پاپ روم از خود او است نه از کلیسا. در اینجا تاکید شده که مصونیت پاپ به خاطر خود او است نه پاپ  در مجمع اسقفان و شوراهای کلیسایی. در این شورا تصریح شده که تفوق پاپ بر مجمع اسقفان ریشه در سنت دارد و وقتی به پاپ پیوس نهم گفته می‌شود چنین آموزه‌ای در سنت نیست وی گفت: من خودم سنت هستم.

افرادی چون هانس کونگ و دولینگر «Dollinger» که مخالف این آموزه بودند و از کلیسا اخراج شدند. هانس کونگ کتابی دارد به نام «infallibility» و در آن در باب خطا ناپذیری آن و نادرستی این آموزه بحث کرده است. اینکه هدایت روح القدس همراه کلیسا است مسئله‌ای مورد اتفاق بود اما اختلاف در اینجا بود که آیا عنایت روح القدس به شخص پاپ است یا به کل کلیسا که پاپ هم در راس آن قرار دارد؟ و شورای اول واتیکان عنایت روح القدس و خطا ناپذیری را متعلق به شخص پاپ دانست نه پاپ در مجمع اسقفان، ولی از سوی دیگر خطا ناپذیری پاپ را تنها در امور ایمانی و اخلاقی تایید نمود و در مورد افعال شخصی چنین ادعایی مسکوت ماند.

شاید دلیل آن تاریخ برخی پاپ‌های قبلی بود که مفاسد بزرگی برای آنها نقل شده بود. در حقیقت شورای اول واتیکان بیانیه‌های اخلاقی و ایمانی پاپ را مصون از خطا و تحت عنایت روح القدس می‌شمرد نه تمام سخنان پاپ را. آلفونس لیگوری در کتاب «moral theology» در قرن شانزدهم برای اولین بار به علم اخلاق به عنوان یک علم مستقل می‌پردازد و اولین مبحثی که در این کتاب به آن می‌پرازد مساله خطا ناپذیری پاپ است، زیرا پاپ به عنوان کسی که از اخلاقیات سخن می‌گوید باید از حجیت و اعتبار برخوردار باشد و به همین خاطر استدلال آورده که چرا پاپ باید معصوم باشد و بر اساس چه دلیلی خطا ناپذیری پاپ ثابت می‌شود. تا قبل از این اخلاقیات در ضمن الهیات مطرح می‌شد و به صورت یک دانش مستقل مطرح نبود.
 

منبع
 احمد رضا مفتاح، سیر تحول اخلاق کاتولیکی، شماره 6 مجله اخلاق وحیانی

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط