چکیده
معرفت را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: معارف اعتقادی که بر مبنای باور فرد قرار دارد؛ معارف پژوهشی که بر شک علمی استوار است. علوم محض به دو شاخهی علوم طبیعی و علوم اجتماعی تقسیم میشوند. علوم اجتماعی معرفتهایی ایدئولوژیکاند، یعنی دیدگاههای پژوهشگر در روش پژوهش و نگرش او تأثیر زیادی دارد، درنتیجه این علوم عینیت علوم طبیعی را ندارند.
تعداد کلمات: 2136 / تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
معرفت را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: معارف اعتقادی که بر مبنای باور فرد قرار دارد؛ معارف پژوهشی که بر شک علمی استوار است. علوم محض به دو شاخهی علوم طبیعی و علوم اجتماعی تقسیم میشوند. علوم اجتماعی معرفتهایی ایدئولوژیکاند، یعنی دیدگاههای پژوهشگر در روش پژوهش و نگرش او تأثیر زیادی دارد، درنتیجه این علوم عینیت علوم طبیعی را ندارند.
تعداد کلمات: 2136 / تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
نویسنده: محمد رضا توکلی صابری
معرفت و دانش بشری به چهار روش کسب میشود:
روش اقتداری:
در این روش هر نوع معرفت از طریق ارجاع به اشخاصی که منزلت اجتماعی مهمی دارند یا دارای صلاحیت هستند کسب و تأیید میشود. این اشخاص ممکن است رئیس ایل یا قبیله، سلطان یا حاکم، روحانی یا کشیش، یا فلان فیلسوف یا دانشمند معروف باشند. تا پیش از دوران روشنگری هر معرفت و دانشی با استناد به فیلسوفان یونان، آباء کلیسا و کشیشان بزرگ کسب و تأیید میشد. در جوامع سوسیالیستی هر مطلبی با استناد به گفتههای مارکس و انگلس حقانیت مییافت. در این روش اعتبار هر معرفت به اقتدار و شهرت و آمریت پدیدآورندهی آن نسبت داده میشود.
روش شهودی:
در این روش معرفت از طریق مراجع و صاحبان این اقتدار مانند کشیشان، برهمنان، مرتاضان، راهبان، طالعبینان، عرفا، و مردان روحانی به دست میآید. گفته میشود این روش برای همه قابل دسترسی نیست و فقط افراد برگزیدهای به این مرحله میرسند. آنها پس از کسب این معرفت را در اختیار دیگران میگذارند. این افراد مدعی هستند که با قدرت مافوق طبیعی خود میتوانند این معرفت را به دست بیاورند.
روش عقلانی:
بر اساس این روش هر دانشی را میتوان با استفاده از قواعد منطقی کسب کرد زیرا ذهن بشر میتواند مستقل از پدیدههای قابل مشاهده، جهان را درک کند. این شیوه اگر چه برای کسب معارف ریاضی و انتزاعی مفید است، اما برای شناخت طبیعت کارآیی ندارد. دانش و فلسفهی یونانیان با این روش به دست میآمد، اما طب بقراطی یا هیئت بطلمیوسی با این شیوه نتوانستند تصویر واقعی از ساختار بدن انسان یا نجوم به دست دهند.
روش علمی:
دقیقترین روش کسب معرفت است. شیوهی علمی میتواند تصویر واقعی از جهان طبیعی به دست دهد و طرز کار کردن آن را روشن کند. بر پایهی این شیوه طبیعت دارای نظم است و کارکرد آن همیشه یکسان است، انسان میتواند طبیعت را بشناسد، همهی پدیدههای طبیعی علل طبیعی دارند، هیچ چیزی بدیهی نیست، و معرفت از راه تجربه کسب میشود، و معرفت برتر از جهالت است. این روش بر پایهی پیشبینی، مشاهده، آزمایش و ابطال قرار دارد. از روش شهودی وعقلانی میشود برای ایجاد فرضیههای علمی استفاده کرد، اما این فرضیهها باید با مشاهده و آزمایش تأیید یا ابطال شوند.
انواع معرفت
معرفت و آنچه انسان میآموزد شکلهای مختلفی دارد. از فلسفه و هنر تا ادبیات و دین و علم و فناوری، طیفهای مختلف این معرفت را تشکیل میدهد. این معرفتها به شیوههای مختلف کسب میشوند و هر کدام موضوع خاصی دارند و توانایی خاصی به انسان میدهند. فلسفه به معنای خاص آن حکمت مابعدالطبیعی یا متافیزیک است و به هستیشناسی میپردازد. روش متافیزیک روش عقلانی و منطقی است. هدف آن نیز ارائهی تفسیری عام و فراگیر از تمام پدیدههای محسوس و نامحسوس در جهان است. قوانین فلسفی ابطالپذیر نیستند، اما قوانین علمی باید ابطال پذیر باشند. علاوه بر این قوانین علمی قدرت پیشبینی دارند، در حالی که قوانین متافیزیکی این چنین نیستند. قوانین فلسفی فقط با برهان منطقی نقد و رد میشوند، در حالی که قوانین علمی علاوه با برهان منطقی با آزمایش و تجربه نیز نقد و رد میشوند. فلسفه نمیتواند مسائل علمی راحل کند اما علم توانسته است بسیاری از مسائل فلسفی را حل کند، به این ترتیب که با ایجاد فرضیهها و تئوریها و به کار بردن روش علمی توانسته است آن مسئله را از دل فلسفه بیرون بکشد و به حوزهی علم وارد کند. بنابراین علم میتواند برای فلسفه مسئلهآفرین هم باشد. کشفهای علمی بر فلسفه تأثیر میگذارند و جهان بینی مکاتب فلسفی را تغییر میدهند.
بیشتر بخوانید: نظریه علم دینی حداکثری
هنر عبارت است از فرآیند یا فرآوردهی چیدمان دلخواه عناصر به ترتیبی که خوشآیند احساسات یا حواس شود؛ مانند ادبیات، موسیقی، نقاشی و غیر آن ها. روش کسب معرفت در هنر بر حسب رشتهی هنری ممکن است یکی از روشهای اقتداری، شهودی و عقلانی یا هر سه روش باشد. خلاقیت هنری همانند خلاقیت علمی نیست، زیرا موضوع مورد مطالعهی هنرمند در ذهن اوست، اما موضوع مورد مطالعهی دانشورز در خارج از ذهن اوست، یعنی جهان طبیعی. بنابراین دانشورز معیاری دارد تا خلاقیت خود را با آن مقایسه کند، در حالی که هنرمند چنین معیاری ندارد و بنابراین آزادتر است. تفسیر دانشورز تفسر واقعی از جهان است. تفسیر هنرمند تفسیر دلخواه او از جهان است. زبان هنرمند زبان پیچیده و پرابهام است، اما زبان دانشورز زبان ساده و دقیق است. محصول کار هنرمند برحسب فرهنگ، تاریخ، و کشورش متفاوت است، محصول کار همهی دانشورزان در هر جا که باشند یکسان است. تفاوت دیگر بین هنر و دانشورزی این است که دانشورزی همیشه در حال پیشرفت است، در حالی که هنر این چنین نیست. ممکن است هنرمندی کارهای هنرمندانه گذشته را تقلید یا نقد یا به شکل دیگری عرضه کند، اما چیز جدیدی کشف نمیکند یا چیز جدیدی دربارهی تجربهی انسانی بیان نمیکند که برای نسل پیش از او شناخته نباشد. به همین علت است که کارهای بزرگ هنری همیشه تازگی داشته و محبوبیت و خواستار دارند. در حالی که اکتشافات بزرگ علمی به سرعت تازگی خود را از دست میدهند و در کتابهای درسی باقی میمانند. شعرهای حافظ یا شکسپیر پس از نسلها هنوز خوانده میشود و به خواننده لذت میدهد، اما کمتر فیزیک دانی زحمت خواندن مقالات اولیهی اینشتین دربارهی نظریهی نسبت را به خود میدهد. زیرا میداند که این نظریه در کتابهای درسی به وضوح شرح داده شده بدون این که نکات مبهم و خسته کنندهی مقالات اینشتین در آن آمده باشد. سبک و بیان هنری نیز از دیگر فرقهای بین هنر و دانشورزی است. یک رمان، مجسمه، یا نقاشی نه فقط به سبب آن چه خالق آن میخواهد بگوید، بلکه از بابت چگونه گفتن نیز اهمیت دارد. اگر سبک اهمیت نداشت منظور یک رمان را میشد در مقالهای کوتاه بیان کرد. هنرمند ممکن است سالیان دراز روی سبک و شیوهی هنریاش کار کند. سبک و شیوهی دانشورزانه هم وجود دارد، اما آن قدرها اهمیت ندارد. یک دانشورز خلاق به سبب آنچه گفته اهمیت پیدا میکند، نه این که آن را چگونه گفته است.
معارف پژوهشی
منظور از علم یا دانش، که آن را دانشورزی مینامیم، همیشه معارف گروه دوم و علوم تجربی (empirical sciences) یا علوم واقعیت مند (factual) است که بر اساس مشاهده و آزمایش به دست میآید و ریاضیات و منطق را شامل نمیشود. منطق و ریاضیات که علوم صوری (formal sciences) نام دارند برخلاف علوم تجربی نیازی به بررسی طبیعت بر اساس مشاهده ندارند، بلکه به وضعیتهای فرضی و تئوریک میپردازند و با استنتاج منطقی به نتایج خود میرسند. منطق و ریاضیات با شیوهی قیاسی کار میکنند. این دو رابطهی نزدیکی با علوم تجربی دارند، زیرا علوم تجربی باید از قوانین درست منطق پیروی کنند و نیز ریاضیات را به کار گیرند. علوم تجربی هرچه بیشتر از ریاضیات بهره گیرند دقت بیشتری پیدا میکنند، ولی هیچ گاه به دقت مطلق ریاضیات نمیرسند. ریاضیات دقیقترین علم بشری است.
علوم تجربی را به شاخهی اصلی تقسیم میکنند: علوم محض که محتوای آنها مفاهیم بنیادین و اساسی علم است بدون توجه به کاربردی که ممکن است بعدها پیدا کنند (مانند مغناطیسم، انرژی، ساختمان ماده)؛ و علوم کاربردی (مثل پزشکی، کشاوزی یا مهندسی) که نوع استفاده از این مفاهیم را مشخص میکنند (ساختن موتور، بمب اتمی، یا کارخانهی برق).
علوم محض به دو شاخهی الف) علوم طبیعی و ب) علوم اجتماعی تقسیم میشوند. باید توجه داشت که از علوم صوری مانند ریاضیات در علوم تجربی محض استفاده میشود زیرا این علوم برای رشد و پیشرفت نیاز به ریاضیات دارند. از علوم تجربی محض نیز در علوم کاربردی استفاده میشود. مثلاً از یافتههای حاصل از علوم تجربی محض مانند زیستشناسی یا فیزیک در حوزههای مختلف دانش بشری مانند پزشکی و مهندسی استفاده میشود.
الف) علوم طبیعی:
که به آنها علوم «سخت» یا «دقیق» هم میگویند و موضوعشان توصیف و توضیح طبیعت شامل سه گروه اساسی است:
1- علوم فیزیکی: شامل علوم فیزیکی و شیمیایی است که به مطالعهی ساختمان ماده و ماهیت انرژی میپردازد. روش کار آن بر مبنای آزمایش قرار دارد و در آزمایشگاه با انجام آزمایشهای کنترل شده به مطالعه طبیعت میپردازد.
2- علوم غیرآلی مربوط به عالم کلان: ماننده ستارهشناسی، زمینشناسی، اقیانوسشناسی، هواشناسی که عموماً به مطالعهی طبیعت در خارج از آزمایشگاه و در دل طبیعت میپردازد.
3- علوم زیستی: که به مطالعهی موجودات زنده میپردازد و به دو رشتهی جانورشناسی و گیاهشناسی تقسیم میشود و موضوع مورد مطالعهی آن بومشناسی و دیرینشناسی است.
از ویژگیهای دو گروه اخیر این است که با تاریخ پدیدهها و حوادثی که در یک دورهی زمانی عظیم رخ دادهاند سروکار دارند، مانند تاریخچهی منظومهی شمسی یا تحول جانداران روی زمین.
ب) علوم اجتماعی:
که به آنها علوم «نرم» هم میگویند و به مطالعهی سازمانها، شیوهی رفتار، کارکرد فردی و گروهی انسان میپردازد و شامل اقتصاد، جامعهشناسی، مردمشناسی فرهنگی، روانشناسی، علوم سیاسی، و زبانشناسی میشود. موضوع این علوم بسیار پیچیدهتر از طبیعت است و پیشبینی در این علوم به علت متغیر بودن رفتار انسانی دقیق نیست.
منظور از علم یا دانش، که آن را دانشورزی مینامیم، همیشه معارف گروه دوم و علوم تجربی (empirical sciences) یا علوم واقعیت مند (factual) است که بر اساس مشاهده و آزمایش به دست میآید و ریاضیات و منطق را شامل نمیشود. منطق و ریاضیات که علوم صوری (formal sciences) نام دارند برخلاف علوم تجربی نیازی به بررسی طبیعت بر اساس مشاهده ندارند، بلکه به وضعیتهای فرضی و تئوریک میپردازند و با استنتاج منطقی به نتایج خود میرسند. منطق و ریاضیات با شیوهی قیاسی کار میکنند. این دو رابطهی نزدیکی با علوم تجربی دارند، زیرا علوم تجربی باید از قوانین درست منطق پیروی کنند و نیز ریاضیات را به کار گیرند. علوم تجربی هرچه بیشتر از ریاضیات بهره گیرند دقت بیشتری پیدا میکنند، ولی هیچ گاه به دقت مطلق ریاضیات نمیرسند. ریاضیات دقیقترین علم بشری است.
بدین ترتیب میبینیم که علوم تجربی به بررسی مفاهیمی چون اخلاق، زیبایی و مذهب نمیپردازد، زیرا فرآوردههای حاصل از این نوع معارف قابل ارزشیابی و مطالعه توسط این علوم نیستند، بلکه به معارف گروه اول، یا بعضی از مذهبیون یا متافیزیسینها، این از نقص و بیارزشی علوم تجربی و نشانهی کمال و برتری معارف اعتقادی (گروه اول) نیست؛ بلکه این مفاهیم خارج از تجربه و آزمایش و در حوزهی ایمان و اعتقاد هستند. مابعدالطبیعه همان طور که از اسمش پیداست خارج از حوزهی طبیعت است. هیچ حدومرزی برای تعداد و تنوع نیروهای ماورای طبیعی نمیتوان قائل شد زیرا هر مذهب و فلسفهای برای خود موجودات ماورای طبیعی دارد که به کلی با دیگران متفاوت است. از شیطان، فرشته و روح در مذاهب سامی گرفته تا خدای باران و طوفان در اندیشهی یونانی و سرخپوستان آمریکایی یا کریشنا نزد هندوها و بودا در میان بوداییان، هیچ کدام با روشهای علمی قابل ثبت، اندازهگیری، یا مشاهده نیستند. موضوع دانشورزی مطالعهی طبیعت است نه ماورای آن که موضوع مذهب وفلسفههای گوناگون است. شیوهی اثبات و استدلال در معارف اعتقادی شیوهی عقلی منطقی است که متکلمین و فلاسفه از زمان یونان باستان تا اوایل قرن شانزدهم به آن مشغول بودند. این شیوه در تمام فلسفهها و مذهب یکی است و مؤمنین بر اساس ایمان خود به نتایج آن اعتقاد دارند. شیوهی «اثبات» زنده بودن و ظهور دوبارهی سوشیانت، مسیح، مهدی، ویشنو، و من یظهره الله نزد پیروان زردشتی، مسیحی، مسلمان، هندو و بهایی یکی است؛ اما نتایج آن متفاوت است.
از دیدگاه دیگری نیز میتوان علوم را به «علوم قانونیاب» و «علوم واقعیتیاب» تقسیم کرد. مثلاً موضوع علوم طبیعی مانند فیزیک و شیمی، کشف قوانین کلی و عامی است که در همه جا و همیشه صادق است. در حالی که علوم اجتماعی مانند جامعهشناسی، تاریخ و شاید اقتصاد بیشتر به پدیدهها و وقایع موضعی و محلی توجه دارند و موضوع اصلیشان حقایق و موضوعات ویژه و اختصاصی است نه قوانین کلی و عام، و به این تعبیر سعی دارند «واقعیتیابی» کنند. به همین جهت بعضیها همانند فلاسفهی اثباتگرای منطقی (logical positivists) معتقدند واژهی علم باید فقط برای علوم قانون یاب یعنی علوم طبیعی به کار رود و علوم اجتماعی را از تعریف علم مستثنا میکنند. به علاوه میگویند علوم اجتماعی معرفتهایی ایدئولوژیکاند، یعنی دیدگاههای پژوهشگر در روش پژوهش و نگرش او تأثیر زیادی دارد و پژوهشگر پیوسته در معرض قضاوتهای ارزشی است، درنتیجه این علوم عینیت علوم طبیعی را ندارند. مثلاً یک جامعهشناس یا اقتصاددان مارکسیست در مورد تعاریف و مفاهیم عمدهی اقتصاد یا جامعهشناسی هیچ وحدت نظری با یک جامعهشناس یا اقتصاددان کاپیتالیست یا اسلامی ندارد، بلکه در موارد بسیاری با آنها در تضاد است. مفاهیم عمدهای مانند سرمایه، سود، ارزش اضافی، بهره، مالکیت، طبقه (از نوع توحیدی یا غیر آن)، سود، دیالکتیک، و امت برای یک اقتصاددان یا جامعهشناس، برحسب این که چه بینش سیاسی یا مذهبی داشته باشد، به کلی با دیگری متفاوت است و بعضی از مفاهیم فوق برای فرد معتقد به مکتب یا فلسفهی غیر آن اصلاً وجود خارجی ندارد. در حالی که نگرش فلسفی، سیاسی، یا مذهبی یک فیزیک دان یا شیمی دان تأثیری بر کار پژوهشی او ندارد و هر گونه عدم توافق با همکاران دیگر در زمینهی این علوم ریشهی علمی دارد، نه بینشی و ایدئولوژیک، دانشورزان با طبیعت سروکار دارند و طبیعت همیشه ثابت است و تغییری نمیکند و دروغ نمیگوید. در حالی که مسائل مورد مطالعهی علوم اجتماعی به انسان و ارزشهای انسانی (مانند فقر و ثروت، خوب و بد، ظلم و عدالت) مربوط میشود و جوامع انسانی همیشه در حال تغییرند؛ به علاوه همهی انسانها همیشه راستگو نیستند!
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی دربارهی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)
معارف پژوهشی
منظور از علم یا دانش، که آن را دانشورزی مینامیم، همیشه معارف گروه دوم و علوم تجربی (empirical sciences) یا علوم واقعیت مند (factual) است که بر اساس مشاهده و آزمایش به دست میآید و ریاضیات و منطق را شامل نمیشود. منطق و ریاضیات که علوم صوری (formal sciences) نام دارند برخلاف علوم تجربی نیازی به بررسی طبیعت بر اساس مشاهده ندارند، بلکه به وضعیتهای فرضی و تئوریک میپردازند و با استنتاج منطقی به نتایج خود میرسند. منطق و ریاضیات با شیوهی قیاسی کار میکنند. این دو رابطهی نزدیکی با علوم تجربی دارند، زیرا علوم تجربی باید از قوانین درست منطق پیروی کنند و نیز ریاضیات را به کار گیرند. علوم تجربی هرچه بیشتر از ریاضیات بهره گیرند دقت بیشتری پیدا میکنند، ولی هیچ گاه به دقت مطلق ریاضیات نمیرسند. ریاضیات دقیقترین علم بشری است.
علوم تجربی را به شاخهی اصلی تقسیم میکنند: علوم محض که محتوای آنها مفاهیم بنیادین و اساسی علم است بدون توجه به کاربردی که ممکن است بعدها پیدا کنند (مانند مغناطیسم، انرژی، ساختمان ماده)؛ و علوم کاربردی (مثل پزشکی، کشاوزی یا مهندسی) که نوع استفاده از این مفاهیم را مشخص میکنند (ساختن موتور، بمب اتمی، یا کارخانهی برق).
علوم محض به دو شاخهی الف) علوم طبیعی و ب) علوم اجتماعی تقسیم میشوند. باید توجه داشت که از علوم صوری مانند ریاضیات در علوم تجربی محض استفاده میشود زیرا این علوم برای رشد و پیشرفت نیاز به ریاضیات دارند. از علوم تجربی محض نیز در علوم کاربردی استفاده میشود. مثلاً از یافتههای حاصل از علوم تجربی محض مانند زیستشناسی یا فیزیک در حوزههای مختلف دانش بشری مانند پزشکی و مهندسی استفاده میشود.
الف) علوم طبیعی:
که به آنها علوم «سخت» یا «دقیق» هم میگویند و موضوعشان توصیف و توضیح طبیعت شامل سه گروه اساسی است:
1- علوم فیزیکی: شامل علوم فیزیکی و شیمیایی است که به مطالعهی ساختمان ماده و ماهیت انرژی میپردازد. روش کار آن بر مبنای آزمایش قرار دارد و در آزمایشگاه با انجام آزمایشهای کنترل شده به مطالعه طبیعت میپردازد.
2- علوم غیرآلی مربوط به عالم کلان: ماننده ستارهشناسی، زمینشناسی، اقیانوسشناسی، هواشناسی که عموماً به مطالعهی طبیعت در خارج از آزمایشگاه و در دل طبیعت میپردازد.
3- علوم زیستی: که به مطالعهی موجودات زنده میپردازد و به دو رشتهی جانورشناسی و گیاهشناسی تقسیم میشود و موضوع مورد مطالعهی آن بومشناسی و دیرینشناسی است.
از ویژگیهای دو گروه اخیر این است که با تاریخ پدیدهها و حوادثی که در یک دورهی زمانی عظیم رخ دادهاند سروکار دارند، مانند تاریخچهی منظومهی شمسی یا تحول جانداران روی زمین.
ب) علوم اجتماعی:
که به آنها علوم «نرم» هم میگویند و به مطالعهی سازمانها، شیوهی رفتار، کارکرد فردی و گروهی انسان میپردازد و شامل اقتصاد، جامعهشناسی، مردمشناسی فرهنگی، روانشناسی، علوم سیاسی، و زبانشناسی میشود. موضوع این علوم بسیار پیچیدهتر از طبیعت است و پیشبینی در این علوم به علت متغیر بودن رفتار انسانی دقیق نیست.
منظور از علم یا دانش، که آن را دانشورزی مینامیم، همیشه معارف گروه دوم و علوم تجربی (empirical sciences) یا علوم واقعیت مند (factual) است که بر اساس مشاهده و آزمایش به دست میآید و ریاضیات و منطق را شامل نمیشود. منطق و ریاضیات که علوم صوری (formal sciences) نام دارند برخلاف علوم تجربی نیازی به بررسی طبیعت بر اساس مشاهده ندارند، بلکه به وضعیتهای فرضی و تئوریک میپردازند و با استنتاج منطقی به نتایج خود میرسند. منطق و ریاضیات با شیوهی قیاسی کار میکنند. این دو رابطهی نزدیکی با علوم تجربی دارند، زیرا علوم تجربی باید از قوانین درست منطق پیروی کنند و نیز ریاضیات را به کار گیرند. علوم تجربی هرچه بیشتر از ریاضیات بهره گیرند دقت بیشتری پیدا میکنند، ولی هیچ گاه به دقت مطلق ریاضیات نمیرسند. ریاضیات دقیقترین علم بشری است.
بدین ترتیب میبینیم که علوم تجربی به بررسی مفاهیمی چون اخلاق، زیبایی و مذهب نمیپردازد، زیرا فرآوردههای حاصل از این نوع معارف قابل ارزشیابی و مطالعه توسط این علوم نیستند، بلکه به معارف گروه اول، یا بعضی از مذهبیون یا متافیزیسینها، این از نقص و بیارزشی علوم تجربی و نشانهی کمال و برتری معارف اعتقادی (گروه اول) نیست؛ بلکه این مفاهیم خارج از تجربه و آزمایش و در حوزهی ایمان و اعتقاد هستند. مابعدالطبیعه همان طور که از اسمش پیداست خارج از حوزهی طبیعت است. هیچ حدومرزی برای تعداد و تنوع نیروهای ماورای طبیعی نمیتوان قائل شد زیرا هر مذهب و فلسفهای برای خود موجودات ماورای طبیعی دارد که به کلی با دیگران متفاوت است. از شیطان، فرشته و روح در مذاهب سامی گرفته تا خدای باران و طوفان در اندیشهی یونانی و سرخپوستان آمریکایی یا کریشنا نزد هندوها و بودا در میان بوداییان، هیچ کدام با روشهای علمی قابل ثبت، اندازهگیری، یا مشاهده نیستند. موضوع دانشورزی مطالعهی طبیعت است نه ماورای آن که موضوع مذهب وفلسفههای گوناگون است. شیوهی اثبات و استدلال در معارف اعتقادی شیوهی عقلی منطقی است که متکلمین و فلاسفه از زمان یونان باستان تا اوایل قرن شانزدهم به آن مشغول بودند. این شیوه در تمام فلسفهها و مذهب یکی است و مؤمنین بر اساس ایمان خود به نتایج آن اعتقاد دارند. شیوهی «اثبات» زنده بودن و ظهور دوبارهی سوشیانت، مسیح، مهدی، ویشنو، و من یظهره الله نزد پیروان زردشتی، مسیحی، مسلمان، هندو و بهایی یکی است؛ اما نتایج آن متفاوت است.
از دیدگاه دیگری نیز میتوان علوم را به «علوم قانونیاب» و «علوم واقعیتیاب» تقسیم کرد. مثلاً موضوع علوم طبیعی مانند فیزیک و شیمی، کشف قوانین کلی و عامی است که در همه جا و همیشه صادق است. در حالی که علوم اجتماعی مانند جامعهشناسی، تاریخ و شاید اقتصاد بیشتر به پدیدهها و وقایع موضعی و محلی توجه دارند و موضوع اصلیشان حقایق و موضوعات ویژه و اختصاصی است نه قوانین کلی و عام، و به این تعبیر سعی دارند «واقعیتیابی» کنند. به همین جهت بعضیها همانند فلاسفهی اثباتگرای منطقی (logical positivists) معتقدند واژهی علم باید فقط برای علوم قانون یاب یعنی علوم طبیعی به کار رود و علوم اجتماعی را از تعریف علم مستثنا میکنند. به علاوه میگویند علوم اجتماعی معرفتهایی ایدئولوژیکاند، یعنی دیدگاههای پژوهشگر در روش پژوهش و نگرش او تأثیر زیادی دارد و پژوهشگر پیوسته در معرض قضاوتهای ارزشی است، درنتیجه این علوم عینیت علوم طبیعی را ندارند. مثلاً یک جامعهشناس یا اقتصاددان مارکسیست در مورد تعاریف و مفاهیم عمدهی اقتصاد یا جامعهشناسی هیچ وحدت نظری با یک جامعهشناس یا اقتصاددان کاپیتالیست یا اسلامی ندارد، بلکه در موارد بسیاری با آنها در تضاد است. مفاهیم عمدهای مانند سرمایه، سود، ارزش اضافی، بهره، مالکیت، طبقه (از نوع توحیدی یا غیر آن)، سود، دیالکتیک، و امت برای یک اقتصاددان یا جامعهشناس، برحسب این که چه بینش سیاسی یا مذهبی داشته باشد، به کلی با دیگری متفاوت است و بعضی از مفاهیم فوق برای فرد معتقد به مکتب یا فلسفهی غیر آن اصلاً وجود خارجی ندارد. در حالی که نگرش فلسفی، سیاسی، یا مذهبی یک فیزیک دان یا شیمی دان تأثیری بر کار پژوهشی او ندارد و هر گونه عدم توافق با همکاران دیگر در زمینهی این علوم ریشهی علمی دارد، نه بینشی و ایدئولوژیک، دانشورزان با طبیعت سروکار دارند و طبیعت همیشه ثابت است و تغییری نمیکند و دروغ نمیگوید. در حالی که مسائل مورد مطالعهی علوم اجتماعی به انسان و ارزشهای انسانی (مانند فقر و ثروت، خوب و بد، ظلم و عدالت) مربوط میشود و جوامع انسانی همیشه در حال تغییرند؛ به علاوه همهی انسانها همیشه راستگو نیستند!
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی دربارهی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)
بیشتر بخوانید:
علم دینی از منظر آیتالله جوادی آملی
بررسی انگاره ی تعارض علم و دین
معنای علم