چکیده
با توجه به این نکته که دو مقوله اخلاق و دین از مفاهیم مهم در جهان امروزی به شمار می رود و دیدگاه سنت گرایان نیز با توجه به تفکرات آنان شایسته توجه است، در این پژوهش به بررسی دیدگاه رابطه دین و اخلاق از نظر یکی از سنت گرایان ( سید حسین نصر) پرداخته شده است.
تعداد کلمات: 1215 کلمه، تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
با توجه به این نکته که دو مقوله اخلاق و دین از مفاهیم مهم در جهان امروزی به شمار می رود و دیدگاه سنت گرایان نیز با توجه به تفکرات آنان شایسته توجه است، در این پژوهش به بررسی دیدگاه رابطه دین و اخلاق از نظر یکی از سنت گرایان ( سید حسین نصر) پرداخته شده است.
تعداد کلمات: 1215 کلمه، تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: سمیه خلیلی ( دانشجوی دکتری ادیان ایرانی)
مقدمه
در دنیای مدرن انسانیت و کیفیت ذاتی افراد (شخصیت انسان ها و احساسات و عواطف شان) فراموش شده است. در بینش سنتی (سنت از دید سنت گرایان) شخصیت و علایق افراد که بر اساس روحیه و قدرت های نفسانی افراد تعیین می شود، نوع فعالیت آن ها را مشخص می کند. اما در بینش غیر سنتی و مدرن چون افراد صرفا عدد به شمار می آیند و آمارگونه با آن ها برخورد می شود، می توانند جای یکدیگر گذاشته شوند؛ پس به کیفیات اشخاص توجه نمی شود بلکه کمیت است که اهمیت دارد. این نظر و عقیده منجر به فعالیت منحصرا ماشینی و خالی از هر گونه حقیقت انسانی می شود. منظور از حقیقت انسانی همان وجه تمایز میان حیوان و انسان است؛ اما عدم توجه به این وجه همان چیزی است که در دنیای مدرن شاهد آنیم. کارگرها بدون اینکه حق اعمال نظر داشته باشند صرفا باید ماشین صنعت را راه بیندازند تا در جهت رفاه بشر و بالطبع جامعه بشری موثر شوند. در اینجا رفاه است که موضوعیت می یابد نه انسانیت انسان.
تعریفی که نصر به عنوان یک سنت گرا ارائه می دهد این است که « معیار مقدسی که بایستی تمام زندگی بر اساس آن شکل گیرد. دین همانا راه کلی زندگی است که بر پایه تعالیم صادره از خداوند است. بشر این آموزه ها را از رهگذر وحی دریافت می کند؛ مراد از وحی انتقال مستقیم پیام از آسمان است ( و باید آن را به دور از همه گرفتاری های روان شناختی فهمید که غرب در بیشتر تفکر دینی مدرن دچارشان شده است.) در نتیجه نباید وحی را با الهام که ممکن است همه انسانها بتوانند تجربه کنند دانست.
اسلام سنتى، به طور کامل از شریعتبه عنوان قانون الهى دفاع مىکند، شریعت آنگونه که در طول قرون متمادى شناخته و تفسیر شده و در مکاتب کلاسیک فقهى متبلور و متجسم شده است. بعلاوه اسلام سنتى، امکان ارائه دیدگاههاى تازه بر اساس اصول استنباط احکام (اجتهاد) و همچنین استفاده از ابزارهاى دیگر اجراى قانون در شرایط مستحدث را مىپذیرد. اما این امر همیشه باید بر اساس اصول اجتهاد سنتى همانند قیاس، اجماع و استحسان باشد. علاوه بر این، از نظر اسلام سنتى، کل اخلاق منبعث از قرآن و حدیث و به نحوى ملموستر از شریعت است.(1)
تعریف دین
تعریفی که نصر به عنوان یک سنت گرا ارائه می دهد این است که « معیار مقدسی که بایستی تمام زندگی بر اساس آن شکل گیرد. دین همانا راه کلی زندگی است که بر پایه تعالیم صادره از خداوند است. بشر این آموزه ها را از رهگذر وحی دریافت می کند؛ مراد از وحی انتقال مستقیم پیام از آسمان است ( و باید آن را به دور از همه گرفتاری های روان شناختی فهمید که غرب در بیشتر تفکر دینی مدرن دچارشان شده است.) در نتیجه نباید وحی را با الهام که ممکن است همه انسانها بتوانند تجربه کنند دانست. (2)
نصر معتقد است که هر دینی که بر حق باشد دارای دو رکن ذاتی است: اولین رکن آن «آموزه» است وجود مطلق را از وجود نسبی، حقیقت مطلق را از حقیقت نسبی و ارزش مطلق را از ارزش نسبی متمایز می سازد.
رکن دوم « شیوه و روشی» است که برای نزدیک شدن به سوی حقیقت و رهنمون شدن انسان به سوی وجود مطلق و بندگی مطابق با اراده و مشیت الهی ارائه می دهد. نصر این دو رکن را گوهر دین می نامد. همچنین طریقت را پیام اسلام و اوج تصوف را نیز در تواضع ، کرامت و صداقت می داند که محتوای اخلاق را نیز همین امور تشکیل می دهند.
اخلاق در نگاه نصر نحوه به کمال رسیدن نفس ماست از مراحل ناقص نفس اماره، تا به مراحل کاملی که بالاخره برسیم به نفس راضیه مرضیه. تا انسان استحقاق حضور در درگاه الهی را کسب کند پس در واقع هدف اخلاق کمال انسان است، البته بازتاب آن، کمال جامعه نیز هست، اما آنچه در وهله نخست دارای اهمیت است، کمال انسان است. چون انسانی که خوب نباشد نمی تواند کار خوب کند.
اخلاق
در حوزه اخلاق نیز سنت گرایی به مجموعه اصول و دستورالعمل هایی معتقد است که عمل به آنها باعث می شود در درون آدمی تحول و دگرگونی رو به کمال به وجود آید و این تحول و دگرگونی به نوبه خود باعث می شود جهان به گونه ای دیگر و نو احساس و تجربه شود. و به تعبیر دیگر انسان با عمل به این اصول خود را در وضع و حال جدیدی بیابد.
اخلاق از نگاه سنت گرایان مجموعه دستوراتی است که موجب تحول خود می شود؛ تحولی از دلبستگی محدود و زمانمند به امور محسوس به سوی دلبستگی مطلق و بیکران به عالم معنا. اخلاق در نگاه نصر نحوه به کمال رسیدن نفس ماست از مراحل ناقص نفس اماره، تا به مراحل کاملی که بالاخره برسیم به نفس راضیه مرضیه. تا انسان استحقاق حضور در درگاه الهی را کسب کند پس در واقع هدف اخلاق کمال انسان است، البته بازتاب آن، کمال جامعه نیز هست، اما آنچه در وهله نخست دارای اهمیت است، کمال انسان است. چون انسانی که خوب نباشد نمی تواند کار خوب کند. (3)
خداوند میفرماید که ما تو را برای این که عبادت کنی، خلق نکردیم. عرفا معتقدند که خدا برای شناختن خودش توسط انسان، او را خلق کرده است. اخلاق وسیلهای است که این شناخت را امکانپذیر میسازد. اما اگر اخلاق را فقط به صورت محدود در عالم نسبی در نظر آوریم، ممکن است این سوال مطرح شود که چه فرقی میکند که آدم دزدی نکند یا درستکار باشد؟ پاسخ این سوال این است که خداوند روح ما و ما را برای خودش خلق کرده است. وقتی ما کار غیر اخلاقی میکنیم، خدشهای بر کمال آن روح وارد میشود. هر وقت کسی دروغ میگوید، روح او از حقیقت دروغ میشود. تمام احکام اخلاقی این است که خداوند ما را برای خودش میخواهد. این که اصول اخلاقی منجر به صلح و آرامش درون انسان و آرامش وجدان و بهبودی رفتار افراد در جامعه منجر میشود، خیلی مهم است، اما همه اینها حاصل آن عمل اصلی است و گرنه خیلی از فلاسفه لاادری و ملحد گفتهاند که اخلاق ربطی به دین و خدا ندارد و اخلاق وسیلهای عملی است، اخلاق برای این است که افراد در جامعه بتوانند، با یکدیگر زندگی کنند. دزدیدن بد است برای این که وضع اقتصادی جامعه را خراب میکند. نظر ما اصلا این نیست.
در دنیای مدرن انسانیت و کیفیت ذاتی افراد (شخصیت انسان ها و احساسات و عواطف شان) فراموش شده است. در بینش سنتی (سنت از دید سنت گرایان) شخصیت و علایق افراد که بر اساس روحیه و قدرت های نفسانی افراد تعیین می شود، نوع فعالیت آن ها را مشخص می کند. اما در بینش غیر سنتی و مدرن چون افراد صرفا عدد به شمار می آیند و آمارگونه با آن ها برخورد می شود، می توانند جای یکدیگر گذاشته شوند؛ پس به کیفیات اشخاص توجه نمی شود بلکه کمیت است که اهمیت دارد. این نظر و عقیده منجر به فعالیت منحصرا ماشینی و خالی از هر گونه حقیقت انسانی می شود. منظور از حقیقت انسانی همان وجه تمایز میان حیوان و انسان است؛ اما عدم توجه به این وجه همان چیزی است که در دنیای مدرن شاهد آنیم. کارگرها بدون اینکه حق اعمال نظر داشته باشند صرفا باید ماشین صنعت را راه بیندازند تا در جهت رفاه بشر و بالطبع جامعه بشری موثر شوند. در اینجا رفاه است که موضوعیت می یابد نه انسانیت انسان.
تعریفی که نصر به عنوان یک سنت گرا ارائه می دهد این است که « معیار مقدسی که بایستی تمام زندگی بر اساس آن شکل گیرد. دین همانا راه کلی زندگی است که بر پایه تعالیم صادره از خداوند است. بشر این آموزه ها را از رهگذر وحی دریافت می کند؛ مراد از وحی انتقال مستقیم پیام از آسمان است ( و باید آن را به دور از همه گرفتاری های روان شناختی فهمید که غرب در بیشتر تفکر دینی مدرن دچارشان شده است.) در نتیجه نباید وحی را با الهام که ممکن است همه انسانها بتوانند تجربه کنند دانست.
اسلام سنتى، به طور کامل از شریعتبه عنوان قانون الهى دفاع مىکند، شریعت آنگونه که در طول قرون متمادى شناخته و تفسیر شده و در مکاتب کلاسیک فقهى متبلور و متجسم شده است. بعلاوه اسلام سنتى، امکان ارائه دیدگاههاى تازه بر اساس اصول استنباط احکام (اجتهاد) و همچنین استفاده از ابزارهاى دیگر اجراى قانون در شرایط مستحدث را مىپذیرد. اما این امر همیشه باید بر اساس اصول اجتهاد سنتى همانند قیاس، اجماع و استحسان باشد. علاوه بر این، از نظر اسلام سنتى، کل اخلاق منبعث از قرآن و حدیث و به نحوى ملموستر از شریعت است.(1)
تعریف دین
تعریفی که نصر به عنوان یک سنت گرا ارائه می دهد این است که « معیار مقدسی که بایستی تمام زندگی بر اساس آن شکل گیرد. دین همانا راه کلی زندگی است که بر پایه تعالیم صادره از خداوند است. بشر این آموزه ها را از رهگذر وحی دریافت می کند؛ مراد از وحی انتقال مستقیم پیام از آسمان است ( و باید آن را به دور از همه گرفتاری های روان شناختی فهمید که غرب در بیشتر تفکر دینی مدرن دچارشان شده است.) در نتیجه نباید وحی را با الهام که ممکن است همه انسانها بتوانند تجربه کنند دانست. (2)
نصر معتقد است که هر دینی که بر حق باشد دارای دو رکن ذاتی است: اولین رکن آن «آموزه» است وجود مطلق را از وجود نسبی، حقیقت مطلق را از حقیقت نسبی و ارزش مطلق را از ارزش نسبی متمایز می سازد.
رکن دوم « شیوه و روشی» است که برای نزدیک شدن به سوی حقیقت و رهنمون شدن انسان به سوی وجود مطلق و بندگی مطابق با اراده و مشیت الهی ارائه می دهد. نصر این دو رکن را گوهر دین می نامد. همچنین طریقت را پیام اسلام و اوج تصوف را نیز در تواضع ، کرامت و صداقت می داند که محتوای اخلاق را نیز همین امور تشکیل می دهند.
اخلاق در نگاه نصر نحوه به کمال رسیدن نفس ماست از مراحل ناقص نفس اماره، تا به مراحل کاملی که بالاخره برسیم به نفس راضیه مرضیه. تا انسان استحقاق حضور در درگاه الهی را کسب کند پس در واقع هدف اخلاق کمال انسان است، البته بازتاب آن، کمال جامعه نیز هست، اما آنچه در وهله نخست دارای اهمیت است، کمال انسان است. چون انسانی که خوب نباشد نمی تواند کار خوب کند.
اخلاق
در حوزه اخلاق نیز سنت گرایی به مجموعه اصول و دستورالعمل هایی معتقد است که عمل به آنها باعث می شود در درون آدمی تحول و دگرگونی رو به کمال به وجود آید و این تحول و دگرگونی به نوبه خود باعث می شود جهان به گونه ای دیگر و نو احساس و تجربه شود. و به تعبیر دیگر انسان با عمل به این اصول خود را در وضع و حال جدیدی بیابد.
اخلاق از نگاه سنت گرایان مجموعه دستوراتی است که موجب تحول خود می شود؛ تحولی از دلبستگی محدود و زمانمند به امور محسوس به سوی دلبستگی مطلق و بیکران به عالم معنا. اخلاق در نگاه نصر نحوه به کمال رسیدن نفس ماست از مراحل ناقص نفس اماره، تا به مراحل کاملی که بالاخره برسیم به نفس راضیه مرضیه. تا انسان استحقاق حضور در درگاه الهی را کسب کند پس در واقع هدف اخلاق کمال انسان است، البته بازتاب آن، کمال جامعه نیز هست، اما آنچه در وهله نخست دارای اهمیت است، کمال انسان است. چون انسانی که خوب نباشد نمی تواند کار خوب کند. (3)
خداوند میفرماید که ما تو را برای این که عبادت کنی، خلق نکردیم. عرفا معتقدند که خدا برای شناختن خودش توسط انسان، او را خلق کرده است. اخلاق وسیلهای است که این شناخت را امکانپذیر میسازد. اما اگر اخلاق را فقط به صورت محدود در عالم نسبی در نظر آوریم، ممکن است این سوال مطرح شود که چه فرقی میکند که آدم دزدی نکند یا درستکار باشد؟ پاسخ این سوال این است که خداوند روح ما و ما را برای خودش خلق کرده است. وقتی ما کار غیر اخلاقی میکنیم، خدشهای بر کمال آن روح وارد میشود. هر وقت کسی دروغ میگوید، روح او از حقیقت دروغ میشود. تمام احکام اخلاقی این است که خداوند ما را برای خودش میخواهد. این که اصول اخلاقی منجر به صلح و آرامش درون انسان و آرامش وجدان و بهبودی رفتار افراد در جامعه منجر میشود، خیلی مهم است، اما همه اینها حاصل آن عمل اصلی است و گرنه خیلی از فلاسفه لاادری و ملحد گفتهاند که اخلاق ربطی به دین و خدا ندارد و اخلاق وسیلهای عملی است، اخلاق برای این است که افراد در جامعه بتوانند، با یکدیگر زندگی کنند. دزدیدن بد است برای این که وضع اقتصادی جامعه را خراب میکند. نظر ما اصلا این نیست.
بیشتر بخوانید: دین و اخلاق
نظر ما این است که درست است که دزدی وضع اقتصادی جامعه را خراب میکند، اما این نتیجه امری خیلی عمیقتری است و آن این است که دزدی یا هر عمل غیراخلاقی، انسان را از آن هدفی که خداوند انسان را برای آن خلق کرده، دور میکند و انسان با عمل غیر اخلاقی از آن شناخت دور میشود. توجه بفرمایید که در تمام مکاتب الهی و عرفانی و آنچه که با حق و حقیقت و حکمت خالده سر و کار دارد، همه عرفای بزرگ بارها صحبت کردهاند که ورای صور این عالم هستند. حتی افرادی چون مولانا خود را خارج از هر دینی دانستهاند. او میگوید مذهب عاشق ز مذهبها جداست. لذا عرفا خیلی زیاد متکی به اخلاق و عمل کردن اخلاقی بوده اند و مریدانشان را بر اساس میزان ابتنا بر اصول اخلاقی در زندگی شان قضاوت میکردند، نه این که تا چه حد خوب شعر میگفتهاند. زیرا ایشان میدانستند که رسیدن به خداوند، که کمال مطلق است، کمال میخواهد و این کمالی که خداوند در ما نهاده است، تا زمانی که به صورت اخلاقی عمل نکنیم، آن امکان هیچ وقت به فعلیت نمیرسد و به صورت بالقوه در انسان باقی میماند.(4)
منابع
1. نصر، سید حسین، اسلام سنتی، ترجمه نورالله قیصری، پژوهشنامه متین، ش 8، 1379
2. نصر، سید حسین، قلب اسلام، ترجمه سید محمد صادق خرازی، تهران، نشر نی، 1388
3. نصر، سید حسین، آرمان ها و واقعیت های اسلام،ترجمه شهاب الدین عباسی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1383
4. نصر، سید حسین نصر، جهان سنتی ما اخلاقی است، ترجمه منوچهر دین پرست، مجله آینه خیال، ش 85