مرحله بلاتکلیفی جهانی
چکیده:
ما در دهه ۱۹۹۰ وارد مرحله ای شدیم که به نظر میرسد مرحله بلاتکلیفی جهانی باشد، تا آنجا که به نظر می رسد مفهوم بلاتکلیفی به طور جهانی نهادینه میشود. به تعبیری دیگر بین نظریه ها و اندیشه پسا تجدد از یک سو و «زلزله ژئوپولتیکی» از سوی دیگر نسبت ترسناکی وجود دارد.
تعداد کلمات: 1406 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
ما در دهه ۱۹۹۰ وارد مرحله ای شدیم که به نظر میرسد مرحله بلاتکلیفی جهانی باشد، تا آنجا که به نظر می رسد مفهوم بلاتکلیفی به طور جهانی نهادینه میشود. به تعبیری دیگر بین نظریه ها و اندیشه پسا تجدد از یک سو و «زلزله ژئوپولتیکی» از سوی دیگر نسبت ترسناکی وجود دارد.
تعداد کلمات: 1406 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی
برگردان : کمال پولادی
بحث حاضر در این فصل و فصل بعدی ادامه تلاش های قبلی برای تدوین یک نظریه در باب موضوع جهانی شدن است. تلاشی که با حوادث اخیر درسرزمین های اتحاد شوروی و اروپای شرقی و همچنین چین که تمام نظریه های پیشین در باره «نظم جهانی» را برهم زد بیش از پیش دشوار شده است. این حوادث و وضعیتی که ایجاد کرده است، تلاش در حوزه تحلیلی را مبرم تر کرده است. ما در دهه ۱۹۹۰ وارد مرحله ای شدیم که به نظر میرسد مرحله بلاتکلیفی جهانی باشد، تا آنجا که به نظر می رسد مفهوم بلاتکلیفی به طور جهانی نهادینه میشود. به تعبیری دیگر بین نظریه ها و اندیشه پسا تجدد از یک سو و «زلزله ژئوپولتیکی» از سوی دیگر نسبت ترسناکی وجود دارد. ما به این نیاز داریم که درکمان را از «سیاست جهانی توسعه دهیم چنان که بحث نظام مند ارتباط بین سیاست، به مفهوم محدود و مسائل گسترده تر «معنا» را، که تنها با درک همه جانبه وضعیت حساس جهانی بشری به مثابه یک کل میسر است، تسهیل (و البته نه خلط) کند. نظر من به ویژه این است که آنچه که غالبا سیاست جهانی خوانده میشود در قرن بیستم با تعبیر تجدد و واکنش به آن پیوند چشمگیری خورده است، چنانکه وجوهی از تجدد در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به ویژه هنگام پذیرش جوامع غیراروپایی در جامعه بین المللی به مثابه معیار تمدن در سطح جهان پذیرفته شد (1984 ,Gong).
و کمونیسم و «کاپیتالیسم دموکراتیک» دو گونه بدیل در پذیرش تجدد بودند (1964 ,Parsons)، گو اینکه اکنون برخی خواهند گفت که سقوط 4 شگفت انگیز کمونیسم را میتوان از پارهای جهان به تلاش این نظام برای حفظ انسجام نظام پیش مدرن» (5-484 :1967. ,Parsons) به صورت توسل به - «سوسیالیسم» به عنوان «حرکتی پنهان در سازگاز کردن گذشته و آینده». از سوی دیگر فاشیسم و نئوفاشیسم نیز به رغم دعوی اولیه و در ایجاد «نظم» نوین ملی و بین المللی در حقیقت مستقیما با مسئله گذر به فی تجدد یا جل مسائل مربوط به آن روبرو بوده اند (چنانکه آلمان و ژاپن به * عنوان دول محور در جنگ جهانی دوم به طور غیرمستقیم با همین مسائل روبرو بودند). بی تردید این مسئله هنوز به کلی منتفی نشده است. بحث جهانی در باره تجدد به ندرت به این موضوع ارتباط داده شده است در حالی که واضح است که دول عمده آغازگر جنگ، به ویژه آلمان و ژاپن، ضمن نارضایتی از محرومیتی که مدعی بودند بر آنها تحمیل شده است، با مسئله تجدد سیاسی و نظامی نیز دست به گریبان بودند. جامعه شناسان و فیلسوفان با بسیاری از تحولات و حوادث عرصه فکری در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ به خوبی آشنایند اما کمتر این تحولات و حوادث را به عرصه گسترده تر واقعگرایی سیاسی پیوند داده اند. ممکن است قضیه از این قرار باشد که جنگ سردی که به دنبال شکست قدرت های بزرگ فاشیستی حاکم شد، توقفی در سیاست جهانی - فرهنگی تجدد بوده است و اکنون با پایان یافتن جنگ سرد این سیاست در شرایط پیچیده تری حاکی از جهانی شدن شتابان، حضور فزاینده اسلام در سیاست، رواج گفتمان پسا تجدد و احیای جنبش قومی»، که خود می تواند یکی از وجوه جهانی شدن در دوره معاصر باشد، بار دیگر از سرگرفته شده است.
بیشتر بخوانید : جهانی شدن و کارآفرینی
هر گونه تلاش برای تئوریزه کردن مسئله جهانی شدن باید بتواند چهارچوبی به دست دهد که در قالب آن بتوان در باره «معنای» جهان به عنوان یک کل بحث کرد و گفتمان زنده ای را برای گفتگوی الگومند در باره وضعیت جهانی شدن بنا نهاد. من این کار را مسئله ای مبرم و فوری تلقی میکنم، از جمله به این دلیل که بسیاری از بحثهای مربوط به جهانی شدن در عرصه فعالیت فکری را دانشگاههایی هدایت میکنند که در پوشش «مطالعات فرهنگی» به مسئله پیچیدگی وضع جهان جز در قالب استفاده از برچسب های مکرر مثل سرمایه داری متأخر»، «سرمایه داری بی سازمان» و تفوق «شرکتهای چندملیتی» توجه چندانی نشان نمی دهند. البته این سخن بدان معنا نیست که عامل اقتصادی بی اهمیت است یا وجوه «مربوط به نص»، «قدرت - دانش» باهژمونی» در نظام جهانی فاقد اهمیت است. میخواهم بگویم که هم اقتصاد و هم فرهنگ عرصه جهان باید به لحاظ تحلیلی به ساختار عمومی و وجوه کنشی عرصه جهانی پیوند داده شود.
جامعه شناسان برای نخستین بار در دهه ۱۹۶۰ بیشتر در قالب جامعه شناسی روابط بین الملل به مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل روی آوردند. تا امروز نیز اکثر علمای علوم اجتماعی در قالب «روابط بین الملل» (از جمله روابط فرادولتی، غیردولتی و فراملی) به موضوعات فراسوی جامعه ملی» می اندیشند. با این وجود این رویکرد اکنون با زیر سؤال رفتن آنچه که میشل مان (1986) «دید وحدت انگار» از جامعه خوانده است، درحال افول است. با اینکه اکنون تلاش هایی در جریان است تا رشته تازه ای برای مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل، از جمله بررسی شکل گیری «نظام معاصر جهان» ، ساخته شود، به نظر من ما بیش از آنکه به یک رشته جدید نیاز داشته باشیم، به یک نظریه اجتماعی فراگیر نیاز داریم، نظریه ای که با چشم اندازی وسیع زمینه های گسترده ای از علوم انسانی، علوم اجتماعی و حتا علوم طبیعی را در برگیرد و نظر خود را حقیقتا به جهان (با حروف درشت) معطوف کند و جهان را به نحوی عرصه تفسیر قرار دهد که در آن برای تحقیقات تجربی و تاریخی - تطبیقی نیز جایی در نظر گرفته شده باشد.
من میخواهم بگویم که آنچه که جهانی شدن خوانده شده است، به رغم برداشت های متفاوتی که از آن وجود دارد، هنگامی به بهترین وجه قابل درک است که قالب «یگانه شدن» جهان، اما نه به تصور سخیف کارکردگرایانه صور ادغام آن را به درستی درک کنیم (1985 ,Robertson and Chirico). به سخن دیگر جهانی شدن چهارچوبی مفهومی و مدخلی مفهومی برای موضوع «نظم جهان» در کلی ترین معناست؛ چهارچوبی که به هر حال بدون بحث در باره مسائل تاریخی و تطبیقی از وجه معرفتی مطلوبی برخوردار نیست. جهانی شدن پدیده ای است که در عین حال مستلزم رویکردی است که عموما رویکرد بینارشته ای نامیده میشود. تاکنون مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل در چهارچوب رشته روابط بین الملل (یا به مفهوم مغشوشتر مطالعات بین المللی) صورت گرفته است. این رشته که گاهی از رشته های فرعی علم سیاست به شمار میرفت، در مرحله خاصی از فرایند عمومی جهانی شدن شکل گرفت و اکنون به واسطه دگرگونی در رشته های دیگر، از جمله علوم انسانی، در دست بازسازی است. جامعه شناسان برای نخستین بار در دهه ۱۹۶۰ بیشتر در قالب جامعه شناسی روابط بین الملل به مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل روی آوردند. تا امروز نیز اکثر علمای علوم اجتماعی در قالب «روابط بین الملل» (از جمله روابط فرادولتی، غیردولتی و فراملی) به موضوعات فراسوی جامعه ملی» می اندیشند. با این وجود این رویکرد اکنون با زیر سؤال رفتن آنچه که میشل مان (1986) «دید وحدت انگار» از جامعه خوانده است، درحال افول است. با اینکه اکنون تلاش هایی در جریان است تا رشته تازه ای برای مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل، از جمله بررسی شکل گیری «نظام معاصر جهان» ، ساخته شود، به نظر من ما بیش از آنکه به یک رشته جدید نیاز داشته باشیم، به یک نظریه اجتماعی فراگیر نیاز داریم، نظریه ای که با چشم اندازی وسیع زمینه های گسترده ای از علوم انسانی، علوم اجتماعی و حتا علوم طبیعی را در برگیرد و نظر خود را حقیقتا به جهان (با حروف درشت) معطوف کند و جهان را به نحوی عرصه تفسیر قرار دهد که در آن برای تحقیقات تجربی و تاریخی - تطبیقی نیز جایی در نظر گرفته شده باشد.
در تاریخ رشد نظریه های اجتماعی چنان که گفتیم تلاشی در این مسیر وجود داشته است، اما خود ساختار فرایند جهانی شدن مانع از آن شده است تا چنین تلاشهایی، به ویژه در دوره خیزش جهانی شدن (۱۸۷۰ - ۱۹۲۲) که زمینه ای برای این حرکت فراهم شده بود، به یک برنامه تحقیقاتی تمام عیار تبدیل شود. بنابراین ما به اینجا میرسیم که حرکت برای تدوین یک تئوری اجتماعی فقط مستلزم شفافیت فرایندهایی نیست که جهان را به مکان واحد تبدیل می کند، بلکه علاوه بر آن کار مجدانه ای را از ما می طلبد تا پایه های تجربی روابط پیچیده رشته ها و مطالعات بینارشته ای را در شرایط معاصر درک کنیم. در سالهای اخیر بحث های زیادی در باره خودبازاندیشی، نگرش انتقادی - تئوریک و چیزهایی از این قبیل مطرح شده است، اما جای ریشخند اینجاست که بسیاری از این بحث ها از جهان واقعی، به معنی روزمره و شرایط انضمامی جهان، بسیار دور بوده است. بسیاری از نظریه های اجتماعی به مسائل تجریدی و به سبب دید ساده انگارانه در باره جهان به مسائل «محلی» توجه زیادی داشته اند و به این ترتیب جانب مسائل اصلی تمدنی و جهانی را که بخشی از مبانی نظریه اجتماعی غربی بوده است، فروگذاشته اند. مسئله تمایز بین جهانی و محلی بیش از پیش دشوار و مسئلہ انگیز می شود، تا آنجا که شاید اکنون باید از اصطلاحاتی چون نهادینه شدن جهانی زیست - جهان و محلی شدن جهان بودگی سخن بگوییم.
ادامه دارد..
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
جامعه شناسان برای نخستین بار در دهه ۱۹۶۰ بیشتر در قالب جامعه شناسی روابط بین الملل به مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل روی آوردند. تا امروز نیز اکثر علمای علوم اجتماعی در قالب «روابط بین الملل» (از جمله روابط فرادولتی، غیردولتی و فراملی) به موضوعات فراسوی جامعه ملی» می اندیشند. با این وجود این رویکرد اکنون با زیر سؤال رفتن آنچه که میشل مان (1986) «دید وحدت انگار» از جامعه خوانده است، درحال افول است. با اینکه اکنون تلاش هایی در جریان است تا رشته تازه ای برای مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل، از جمله بررسی شکل گیری «نظام معاصر جهان» ، ساخته شود، به نظر من ما بیش از آنکه به یک رشته جدید نیاز داشته باشیم، به یک نظریه اجتماعی فراگیر نیاز داریم، نظریه ای که با چشم اندازی وسیع زمینه های گسترده ای از علوم انسانی، علوم اجتماعی و حتا علوم طبیعی را در برگیرد و نظر خود را حقیقتا به جهان (با حروف درشت) معطوف کند و جهان را به نحوی عرصه تفسیر قرار دهد که در آن برای تحقیقات تجربی و تاریخی - تطبیقی نیز جایی در نظر گرفته شده باشد.
من میخواهم بگویم که آنچه که جهانی شدن خوانده شده است، به رغم برداشت های متفاوتی که از آن وجود دارد، هنگامی به بهترین وجه قابل درک است که قالب «یگانه شدن» جهان، اما نه به تصور سخیف کارکردگرایانه صور ادغام آن را به درستی درک کنیم (1985 ,Robertson and Chirico). به سخن دیگر جهانی شدن چهارچوبی مفهومی و مدخلی مفهومی برای موضوع «نظم جهان» در کلی ترین معناست؛ چهارچوبی که به هر حال بدون بحث در باره مسائل تاریخی و تطبیقی از وجه معرفتی مطلوبی برخوردار نیست. جهانی شدن پدیده ای است که در عین حال مستلزم رویکردی است که عموما رویکرد بینارشته ای نامیده میشود. تاکنون مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل در چهارچوب رشته روابط بین الملل (یا به مفهوم مغشوشتر مطالعات بین المللی) صورت گرفته است. این رشته که گاهی از رشته های فرعی علم سیاست به شمار میرفت، در مرحله خاصی از فرایند عمومی جهانی شدن شکل گرفت و اکنون به واسطه دگرگونی در رشته های دیگر، از جمله علوم انسانی، در دست بازسازی است. جامعه شناسان برای نخستین بار در دهه ۱۹۶۰ بیشتر در قالب جامعه شناسی روابط بین الملل به مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل روی آوردند. تا امروز نیز اکثر علمای علوم اجتماعی در قالب «روابط بین الملل» (از جمله روابط فرادولتی، غیردولتی و فراملی) به موضوعات فراسوی جامعه ملی» می اندیشند. با این وجود این رویکرد اکنون با زیر سؤال رفتن آنچه که میشل مان (1986) «دید وحدت انگار» از جامعه خوانده است، درحال افول است. با اینکه اکنون تلاش هایی در جریان است تا رشته تازه ای برای مطالعه در باره جهان به عنوان یک کل، از جمله بررسی شکل گیری «نظام معاصر جهان» ، ساخته شود، به نظر من ما بیش از آنکه به یک رشته جدید نیاز داشته باشیم، به یک نظریه اجتماعی فراگیر نیاز داریم، نظریه ای که با چشم اندازی وسیع زمینه های گسترده ای از علوم انسانی، علوم اجتماعی و حتا علوم طبیعی را در برگیرد و نظر خود را حقیقتا به جهان (با حروف درشت) معطوف کند و جهان را به نحوی عرصه تفسیر قرار دهد که در آن برای تحقیقات تجربی و تاریخی - تطبیقی نیز جایی در نظر گرفته شده باشد.
در تاریخ رشد نظریه های اجتماعی چنان که گفتیم تلاشی در این مسیر وجود داشته است، اما خود ساختار فرایند جهانی شدن مانع از آن شده است تا چنین تلاشهایی، به ویژه در دوره خیزش جهانی شدن (۱۸۷۰ - ۱۹۲۲) که زمینه ای برای این حرکت فراهم شده بود، به یک برنامه تحقیقاتی تمام عیار تبدیل شود. بنابراین ما به اینجا میرسیم که حرکت برای تدوین یک تئوری اجتماعی فقط مستلزم شفافیت فرایندهایی نیست که جهان را به مکان واحد تبدیل می کند، بلکه علاوه بر آن کار مجدانه ای را از ما می طلبد تا پایه های تجربی روابط پیچیده رشته ها و مطالعات بینارشته ای را در شرایط معاصر درک کنیم. در سالهای اخیر بحث های زیادی در باره خودبازاندیشی، نگرش انتقادی - تئوریک و چیزهایی از این قبیل مطرح شده است، اما جای ریشخند اینجاست که بسیاری از این بحث ها از جهان واقعی، به معنی روزمره و شرایط انضمامی جهان، بسیار دور بوده است. بسیاری از نظریه های اجتماعی به مسائل تجریدی و به سبب دید ساده انگارانه در باره جهان به مسائل «محلی» توجه زیادی داشته اند و به این ترتیب جانب مسائل اصلی تمدنی و جهانی را که بخشی از مبانی نظریه اجتماعی غربی بوده است، فروگذاشته اند. مسئله تمایز بین جهانی و محلی بیش از پیش دشوار و مسئلہ انگیز می شود، تا آنجا که شاید اکنون باید از اصطلاحاتی چون نهادینه شدن جهانی زیست - جهان و محلی شدن جهان بودگی سخن بگوییم.
ادامه دارد..
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
بیشتر بخوانید :
گلوبالیسم یا جهانی شدن
نظریههای جهانی شدن
سود و زیان جهانی شدن